فرشید شیشه گران
بهمن 1402

سیرة پیامبر(ص) و ائمة اطهار(ع) در تحکیم وحدت امت اسلامی

سیرة پیامبر(ص) و ائمة اطهار(ع) در تحکیم وحدت امت اسلامی منبع: فصلنامه تخصصی تفسیر، علوم قرآن و حدیث سال هشتم، شماره بیست و نه و سی، تابستان و پاییز 5931 نویسندگان: جمال فرزند وحی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه رازی الهام جلیلیان؛ دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم ومعارف قرآن کریم سمیه محققی؛ دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم چکیده خدای تبارک و تعالی جهان را بر اساس نظم و هماهنگی کامل آفریده است. انسان هم در این جهان باید از هماهنگی و وحدت میان سایر موجودات بهره بگیرد و زندگی خود را بر مبنای آن پایه ریزی کند تا به سعادت دنیوی و اخروی برسد. وحدت از اصول و ارزش‌های مورد تأکید پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) است که همواره منادی وحدت بوده‌اند. از منظر آنان عزت و اقتدار همه جانبة مسلمانان، در پرتو وحدت و همبستگی در برابر دشمنان مشترک است. این بزرگواران هم با گفتار و هم با سیرة عملی خود، امت را به وحدت و دوری از تفرقه و پراکندگی دعوت نموده‌اند. وحدت یکی از مهمترین ضرورت‌های تاریخی، اجتماعی و سیاسی مسلمانان جهت ایستادگی و پویایی هویت اسلامی است که مسلمانان از روزگار آغازین اسلام تا به حال، بر مبنای تعالیم عالیة اسلامی و دیانت حقّة توحیدی پیگیر آن بوده‌اند و در مقابله با دشمنان اسلام و مسلمین یک نظریه و برنامه در ابعاد مختلف، متناسب با مقتضیات زمان ارائه نموده‌اند. ما در این مقاله در صدد بررسی و تبیین وحدت در سیرة پیامبر و ائمه هستیم تا راه‌کارهایی را برای وحدت با آموزه‌های قرآن و دستورات پیامبر تبیین نماییم. روش تحقیق مورد استفاده اسنادی و کتابخانه‌ای است. مقدمه قرآن کریم وحدت را موجب عزت و استحکام ملت‌ها می‌داند. برای زمینه سازی این وحدت باید رهبری باشد که یکپارچگی را ایجاد کند. از این رو در آیة 46 سورة انفال می‌فرمایند: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود و صبر کنید که خدا با شکیبایان است»؛ از منظر قرآن کریم شرط دستیابی به وحدت امت اسلامی، اطاعت از خدا و پیامبر و صبر و شکیبایی است. ایشان پیامبرِ وحدت و رسولِ مهر و چشمة جوشان رحمت الهی است. در قرآن کریم به این مهم اشاره شده است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ» (آل عمران154) ندای وحدت پیامبر، صدای وحدت طلبی تمام انبیای الهی است نه فقط تعدادی از آنها. سیرة پیامبر(ص) مبین و مفسر اصول و معیارهایی برای وضعیت کنونی جهان اسلام است. بدین ترتیب مسألة وحدت اسلامی نه تنها در مباحث سیرة نبوی مورد توجه قرار می‌گیرد، بلکه به عنوان موضوعی که اکنون مورد ابتلای جوامع اسلامی است، مطرح است. اهل بیت نیز همواره منادی وحدت بوده‌اند و با محور قرار دادن قرآن و سیرة رسول اکرم(ص) در جهت تعلیم معارف دین و حفظ آن و مبارزه با بدعت و انحرافات فکری و عملی در میان امت اسلامی حرکت نموده‌اند. امام زمامدار دین، اساس اسلام و موجب عزت مسلمین است. با وجود امام، اوضاع جامعه بهبود می‌یابد و یک‌پارچه و متحد می‌شود. به وسیلة امام حدود الهی در جامعه اجرا می‌شود. پیامبر(ص) دربارة اهمیت حضور امام می‌فرمایند: «إِستَمِعُوا وَ أَطِیعُوا لِمَن وَلَاهُ الله الأَمرَ فَإِنَّهُ نِظَام الاسلام؛1 از کسی که خداوند به او ولایت امر داده است، حرف شنوی و اطاعت داشته باشید، چرا که این اطاعت نظام بخش اسلام است. همچنین می فرمایند: «فَأنتُم (أهلُ البَیتِ) أهلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ألذین بِهِم تَمَّتِ النِّعمَةُ واجتَمَعَتِ الفُرقَةُ و ائتَلَفَتِ الكَلَمَه؛2 شما «اهل بیت»، اهل الله هستید که به برکت شما، نعمت کامل گشته و پراکندگی برطرف شده و اتحاد کلمه پدید آمده است.
  1. مفاهیم
    • در لغت
      • سیره: در زبان عربی از مادة «سیر» است. سیر یعنی حرکت، رفتن، راه و رفتن نوع را
رفتن. سیره بر وزن «فِعله» است و دلالت بر نوع دارد.3 طریحی نیز سیره را به طریقه، هیئت و حالت معنا کرده است.4  ابن منظور نیز می‌گوید: سیره از کلمة «سیر» به معنای رفتن است. کلمة سیره به معنای روش و رفتار و سنت و طریقت و هیئت است.5 «سیره» اصلى است که دلالت بر گذشت و جریان دارد از «سار، یسیر، سیراً». همچنین به معناى سیر در روز و شب است. «سیره» به معناى سنت است، زیرا حرکت مى‌کند و جریان مى‌یابد.6 2.1.1. سیره نبوی: از مفهوم سیره اخذ شده و به آن تاریخ غزوات و جنگ‌ها و وقایعی که به نحوی با زندگانی رسول اکرم(ص) مرتبط بوده، اضافه شده است. «سیره» را به معنای شرح وقایع زندگی رسول خدا، یعنی حوادث پیش و پس از بعثت و جنگ‌های پیامبر(ص) به کار برده‌اند.7 3.1.1. وحدت: وحدت و اتحاد هر دو از یک ماده تشکیل شده است که به معنای یکی بودن8 و یگانگی است.9 4.1.1. امت: مشتق از امّ است و به گروهى اطلاق مى‌شود که وجه مشترکی مانند دین، زمان یا مکان واحد داشته باشند، خواه این اشتراک اختیارى باشد یا غیر اختیاری.10 همچنین به معنای پیرو و گروه و جماعتی که به سوی پیغمبری آمده است. و نیز جامع مفاهیمی چون قوم، قبیله، عشیره، گروه‌های نژادی و نیز ملت یا جامعه‌ای مذهبى که تحت لوای هدایت یک پیامبر قرار دارد.11 این واژه در قرآن بر غیر مسلمانان نیز اطلاق شده است، از این رو در معنایی نزدیک به شعب به کار می‌رود.12 2.1. در اصطلاح 1.2.1. سیره: در اصطلاح به آن بخش از رفتار و روش عملی هر شخص گفته می‌شود که از حالت وحدت بیرون آمده و به مرحلة تکثر و مداومت رسیده باشد و به صورت یک سبک و روش درآمده باشد. 2.2.1. وحدت: در اصطلاح عبارت است از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصی خود باهم یگانه و یکی شوند. بنابراین مقصود از وحدت و اتحاد امت اسلامی همبستگی و دست به دست هم دادن کلیة مسلمانان برای حفظ هویت مذهبی در برابر دشمنان مشترک است. 3.2.1. امت: امت در اصطلاح جماعتى از مردم است خداوند برای آنان پیامبری مبعوث کرده و آنان به او ایمان آورده و از این رو با خداوند پیمان بسته و با او ارتباط یافته‌اند.14
  1. 2. سیرة پیامبر در تحکیم وحدت امت اسلامی
یکی از مهمترین عوامل عزت‌مندی و اقتدار ملت‌ها در همة عرصه‌ها وحدت است. برای ایجاد آن انبیای الهی به خصوص پیامبر اکرم(ص) از جمله نخستین افرادی بودند که به وحدت و یگانگی در میان مسلمانان پرداختند. به‌گونه‌ای که حتی پیامبر بزرگوار(ص) در آخرین سفارش‌های خود خطاب به امت اسلام چنین می‌گوید: «اَیهَا النَّاس، اِنَّ دِمَاءَکُم وَ اَموَالَکُم عَلَیکم حَرَامٌ اِلی اَن تَلقُوا رَبَّکُم، اَیهَا النَّاس اِسمَعُوا قَولِی وَ اِعقَلُوا، اِعلَمُوا اِنّ کُلٌّ مُسلِم اَخ لِلمُسلِم وَ اِن المُسلِمِین اِخوَة؛15 ای مردم همانا جان و اموال شما بر شما حرام است تا این‌که پروردگارتان را دیدار کنید. ای مردم گفتارم را بشنوید و بیندیشید، بدانید که هر مسلمانی برادر مسلمان دیگری است و همانا همة مسلمین برادر یکدیگرند. ایشان در مدت زمان کوتاهی توانستند میان قبایلی که بیش از یکصد سال جنگ و خونریزی و اختلاف در میان آنها جریان داشت، صلح و صفا ایجاد کنند و با اتحاد آنها جبهة نیرومندی در مدینه به وجود آورد. سیرة پیامبر در ایجاد وحدت امت در سه محور قابل بررسی و تحلیل است: راهبردهای سیاسی، حکومتی و فرهنگی.
  • راهبرد سیاسی
بارزترین نقشی که پیامبر(ص) در ایجاد وحدت امت داشتند به کار گرفتن راه‌کارهایی سیاسی برای جامعة آن زمان بود، بدین‌گونه که با تحرک و دگرگونی در جامعه آن را به سمت اتحاد و یکپارچگی پیش می‌بردند. سیاست‌هایی که پیامبر برای دستیابی به امت واحد اتخاذ می‌کردند همان تدابیری است که قرآن مجید از آن به عنوان اهداف بزرگ انبیا یاد می‌کند: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه...؛ (بقره213) مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (بعداً اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه‌هاى روشن به آنها رسیده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند... در طول تاریخ بشر، پیامبران فقط یک سلسله اصول مشترک از طرف خدا به مردم عرضه می‌کردند و اگر اختلافى در قوانین و دستورهاى آنها دیده می‌شود؛ فقط به این دلیل است که تحولات زمان و مکان را در نظر می‌گرفته‌اند.16 همان‌گونه که در تاریخ آمده است، جامعة زمان پیامبر(ص) بسیار متشنج، آشفته و پراکنده بود. جلوگیری از این تشتت و پراکندگی و ایجاد اتحاد سیاسی در جامعه راهی بود تا از این طریق «وحدت امت اسلام» را به دست آوردند. در واقع این اولین گام در مسیر تحقق «امت واحد» است. همچنان‌که وضعیت سیاسی عربستان پیش از اسلام نشانگر این مطلب است که هیچ‌گونه حاکمیت سیاسی واحد و منسجمی بر آن حکم‌فرما نبوده و تنها قبایل متعدد با حالت ملوک الطوایفی دور از یکدیگر زندگی می‌کردند. علاوه بر این، جامعة جاهلی آن زمان به دلیل نبود هرگونه قوانین حکومتی و سیاسی دچار آشفتگی و ویرانگری شده بود و وجود آزادی‌های بی اندازه و نیز سنت‌های ناروای اجدادی سرآمدی برای تشدید این هرج و مرج‌ها بوده است. در یکی از مدارک تاریخی این دوره که از زبان جعفربن ابی طالب(در برابر پادشاه حبشه) آمده است وضعیت سیاسی جامعة آن زمان را بیان کرده که اهمیت دعوت و مبارزة سیاسی پیامبر را به خوبی نشان می‌دهد: «ما مردمی بودیم که در دوران جاهلیت بت‌ها را پرستش می‌کردیم؛ مردار می‌خوردیم؛ کارهای زشت انجام می‌دادیم؛ قطع رحم می‌کردیم؛ با همسایگان و هم پیمانان خود بد رفتاری داشتیم؛ نیرومند ما، ناتوان را می‌خورد؛ وضعیت همین بود تا خدا پیامبری از خودمان که راستی، امانت و پاکدامنی او را می‌شناسیم به سوی ما فرستاد. او ما را به سوی خدا دعوت کرد تا او را به یگانگی بشناسیم و پرستش کنیم.»17 پیامبر نیز در نخستین اقدام، در پی دستیابی به یک انقلاب برای مبارزه با وضعیت جامعة متفرق آن زمان بودند. این مبارزه و جنبش سیاسی پیامبر برای جلوگیری از گسستگی سیاسی حاکم بر زندگی اعراب جاهلی بود و برای ایجاد پیوند سیاسی جدید تلاش کردند که سنت‌های ناشایست گذشته‌شان را از میان برداشته و سنت‌های پسندیده را جایگزین آن کنند. مانند قبیلة «اوس» و « خزرج» که جنگ‌های صد سالة آنها در سایة اسلام به مودت تبدیل شد. پیامبر(ص) نهایت عداوتی را که از دوران جاهلیت مانده بود تبدیل به مودت و الفت نمود و این پیمانی نبود که با دینار و درهم و ارزش‌های مادی به دست بیاید، بلکه رنگی الهی داشت؛ آن گونه که قرآن کریم از آن است پرده برداشته است: «لَوْ أَنْفَقْت مَا فی الْاَرْض جَمیعاً مَاأَلِّفْت بَیْن قُلُوبهم وَلكنٌ اللّه أَلِّف بَیْنَهُم انِّه عَزیز حَكیم؛ (انفال63) و [خداوند] بین دل‌هاى آنان [اوس و خزرج] الفت انداخت که اگر تمام آن چه در روى زمین است صرف مى‌کردى، نمى‌توانستى بین دل‌هاى ایشان الفت بیفکنى؛ ولى خداوند بین آنان الفت برقرار فرمود، به راستى او عزیز حکیم است». جان دیون پورت دانشمند معروف انگلیسی در این زمینه می‌نویسد: «محمد(ص) یک نفر عرب ساده، قبایل پراکندة کوچک و برهنه و گرسنة کشور خودش را مبدل به یک جامعة فشرده و با انضباط نمود و در میان ملل روی زمین آنها را با صفات و اخلاق تازه‌ای معرفی کرد و در کمتر از سی سال این راه و روش امپراطور قسطنطنیه را مغلوب کرد و سلاطین ایران را از بین برد، سوریه و بین‌النهرین را تسخیر کرد و دامنة فتوحاتش را از اقیانوس اطلس تا کرانة دریای خزر و تا رود سیحون بسط داد.»18 ایشان پس از هجرت حکومتی تشکیل دادند که منجر به تحکیم پایه‌های وحدت و یکپارچگی جامعة اسلامی شد. در ادامة همین روند در مدینه پیمان‌هایی منعقد کردند که تأثیر به سزایی در تقویت پایه‌های حکومت داشت. پیمان اول با مردم مدینه اعم از مسلمان و غیر مسلمان، شامل یهودیان نیز می‌شد.19 و پیمان دوم پیمان برادری میان مسلمانان اعم از مهاجرین و انصار بود. در مادة اول پیمان عمومی ساکنین مدینه به آزادی اهل شهر در انتخاب مذهب تصریح کردند و بر وحدت همة ساکنین مدینه اعم از مسلمان و یهودی در برابر دشمنان تأکید می‌کند. مسلم است وحدتی که در سایة عقد اخوت پدید آید تنها بر اساس اصول مشترک میان همة فرقه‌های اسلامی است. پیامبر علاوه بر برقراری وحدت میان مسلمین، طالب صلح میان ادیان نیز بودند.20 در قرآن به این امر اشاره شده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون؛ (حجرات11) مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید». با چنین کاری، ساختار جامعة اسلامی بر اساس ایمان و اخوت محکم شد. زمینة تشتت و پراکندگی، قوم گرایی و برتری طلبی قبیله‌ای و نژادی و دیگر عوامل تفرقه انگیز رخت بر بست.21 رسول اکرم(ص) در طول حیات خویش با جدیت تمام بر حفظ وحدت جامعه پا فشاری می‌کرد و با به کار گرفتن برنامه‌های اصولی و فراگیر هرگز اجازه نمی‌داد عامل ثبات و قدرت جامعه دچار تزلزل گردد. پس از بازگشت از غزوة «بنی المصطلق»، نیروهای اسلام کنار چاه آبی به استراحت پرداختند. در آن میان عمر که از مهاجران بود غلام خود به نام «جهجاه» را فرستاد تا از چاه آب بیاورد. او هنگام کشیدن آب با یکی از انصار به نام «سنان» به نزاع پرداخت. یکی مهاجران را و دیگری انصار را به یاری طلبید. پس از ازدحام جمعیت، عبدالله بن ابی، رئیس منافقان، از موقعیت سوء استفاده کرد و با سخنان تحریک کننده‌ای به تفرقه افکنی میان مهاجران و انصار پرداخت. وقتی رسول خدا(ص) از این جریان اطلاع پیدا کرد فوری دستور حرکت داد. آن روز را به راه ادامه دادند. به طوری که هنگام توقف همة نیروها بدون درنگ از شدت خستگی به خواب رفتند. رسول خدا(ص) عمداً چنین کردند تا مردم فرصت پیدا نکنند که به این مسألة وحدت شکن بپردازند. با رسیدن به مدینه، سورة منافقین نازل شد و قضیه خاتمه یافت.22 همچنین بعد از قضیة فتح «بنی المصطلق» باز بین بخشی از انصار و بخشی از مسلمین اختلاف و درگیری ایجاد شد. پیامبر در آنجا فرمود: «هرکس در داخل اسلام شعار جاهلیت سردهد باید تحقیر شود و شلاق بخورد.»23 موضوع دیگری که باعث اختلاف میان دو قبیلة اوس و خزرج شد تا جایی که حتی در مسجد، مقابل هم صف آرایی نمودند، ماجرای ساختگی افترا به عایشه همسر پیامبر بود. در این ماجرا، پیامبر(ص) برای آرام کردن اوضاع به مسجد رفتند و فرمودند: «برخی از مردم چه دردشان است که مرا در رابطه با خانواده‌ام اذیت می‌کنند و سخن ناروا و افترا به ناموس منِ پیامبر می‌زنند» سرانجام این قضیه به کشمکش‌های افراد حاضر در مسجد منتهی شد که نزدیک بود به کشت و کشتار ختم شود تا این‌که پیامبر آنها را آرام کرد و از هرگونه اختلاف و نزاع جلوگیری کرد.24 درمجموع می‌توان رویکرد راهبردهای سیاسی پیامبر را در دو بعد داخلی و خارجی بیان نمود که به طور اجمالی بدان پرداخته می‌شود. 1.1.2. رویکرد داخلی برخی از خط مشی‌ها و سیاست‌های اصولی پیامبر(ص) که در طول سال‌های آخر حیات ایشان با انگیزة حاکمیت اسلام در عربستان صورت گرفت عبارت است از:
  • مبارزه با مشرکان و دشمنان ستیزه جوی اسلام، همچنان که قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا...؛ (مائده22) بى‌شک یهودیان و آنان را که شرک ورزیده‌اند، دشمن‌ترین مردم براى مؤمنان مى‌یابى».
  • اعلان برائت از مشرکان و ایجاد محدودیت برای آنها و نیز فرمان تطهیر قاطع جامعة اسلامی از شرک و بت پرستی، چنان‌که قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «بَراءَة مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکین؛ (توبه:1) [این اعلام] بیزارى از سوى خدا و پیامبر او، به کسانى از مشرکان است که با آنها عهد بسته‌اید.»
  • دستور ویران سازی مسجد ضرار برای جلوگیری از تفرقه افکنی میان مردم برای حفظ وحدت جامعة اسلامی، چنان که قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْل...؛ (توبه: 107)[گروهى دیگر از آنها] کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان [به مسلمانان] و [تقویت] کفر و تفرقه افکنى میان مؤمنان، و کمین‌گاه براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود.»
    • رویکرد خارجی
از جمله ابعاد خارجی، در اصول سیاسی پیامبر(ص) رونق همبستگی سیاسی و دینی است که می‌توان به ارسال نامه‌های رسول خدا(ص) به ملوک و سلاطین آن زمان اشاره کرد: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ؛ (آل عمران: 64) بگو: اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى از ما، بعضى دیگر را- غیر از خداى یگانه- به خدایى نپذیرد». دعوت از رؤسای دولت‌های مجاور مانند پادشاه بحرین، غسان، اردن، عمان، یمن، حبشه، مقوقس در اسکندریه، روم، ایران و دیگران که از اواخر سال ششم هجری به صورت یک دعوت عمومی و جهانی آغاز گردید در جهت تثبیت وحدت جهان اسلام بود.25 در بین این نامه‌ها مکتوبی که پیامبر اسلام(ص) به مقوقس، حاکم مسیحی مصر و نیز نامه‌ای که به قیصر پادشاه روم فرستاد قابل توجه است؛ زیرا انگیزه در آنها به وحدت مسیحیان با مسلمانان [در امر توحید] اشاره شده بود.26 انگیزة پیامبر(ص) در برپایی جنگ مؤته و جنگ تبوک را نیز می‌توان در همین مورد بیان نمود.
  • راهبرد حکومتی
پی‌ریزی یک نظام واحد سیاسی علاوه بر این که مهم‌ترین عامل ایجاد وحدت اسلامی است، زمینه‌ای برای تشکیل امت واحد نیز هست؛ زیرا حکومتی که رهبری واحد ندارد جامعه‌ای واحد نیز نمی‌تواند داشته باشد و بدون رهبر نیز سخن از جوامع مسلمان در سرتاسر عالم و زمینه سازی فکری و عینی وحدت امت اسلام بی معناست. دوران ده سالة پیامبر(ص) در مدینه گواه بر این قضیه است. پیامبر(ص) با تشکیل حکومت براین بود تا مردم از فرقه فرقه بودن و صحرانشینی درآیند و در یک جامعة واحد و در کنار هم زندگی کنند. ایشان در این رابطه می‌فرمایند: ألجَماعَةُ رَحمَةٌ وَالفُرقَةُ عَذاب»27 مردم باید از بربریت و صحرانشینی دست بردارند و به سوی اجتماع روی آورند. صحرانشینی و رهبانیت در اسلام جایی ندارد و همواره دست خدا همراه با جماعت است. از این حدیث چنین استنباط می‌شود که پیامبر(ص) اهتمام بسیاری به تمدن و زندگی اجتماعی مسلمانان داشته‌اند. همچنین در اصول کافی می‌خوانیم: «قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلٌی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: ثلاثٌ لا يَغِلُّ عَلَيهِنَّ قَلبُ امْرىٍ مُسلمٍ: إخْلاصُ العَمَلِ للّه، و النَّصيحَةُ لأئمَّةِ المُسلمينَ، و اللُّزومُ لجَماعَتِهِم وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ؛ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِیطَة مِنْ ورَائِهِم. ْالْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ و هُمْ یَدٌ عَلی مَنْ سِواهُمْ؛29 سه چیز است که دل هیچ فرد مسلمانى با آن خیانت نکند: خالص نمودن عمل براى خدا و خیرخواهى پیشوایان مسلمین و همراه بودن با جماعت ایشان؛ زیرا دعوت مسلمین افراد دنبال سرشان را فرا گیرد». پیامبر همواره خیرخواه و دلسوز امت بودند و این امر موجب همدلی بین پیامبر و مسلمانان می‌شد. از دیگر اقدامات پیامبر(ص) برای تشکیل حکومت سیاسی اجمالاً به موارد زیر اشاره می‌شود:
  • دستور پیامبر اکرم(ص) به هجرت تمامی مسلمانان از مکه به مدینه. تأکید قرآن بر اهمیت هجرت در آن مقطع خاص زمانی را نباید نادیده گرفت، چنان‌که قرآن در این باره می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...؛(انفال: 72) به راستى کسانى که ایمان آورده‌اند و هجرت کرده‌اند و در راه خدا با اموالشان و جان‌هایشان جهاد کرده‌اند و کسانى که [مهاجران را] جا داده‌اند و [ایشان را] یارى کرده‌اند، آنان دوستان یکدیگرند و کسانى که ایمان آورده‌اند؛ ولى هجرت نکرده‌اند، ایشان هیچ‌گونه دوستى با شما ندارند مگر آن که هجرت کنند. سپس با فاصلة کوتاهی می‌فرماید: « وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ (انفال:74) و کسانى که ایمان آورده‌اند و هجرت کرده‌اند و در راه خدا جهاد کرده‌اند و کسانى که [مهاجران را] جاى داده‌اند و [ایشان را] یارى کرده‌اند، آنان همان مؤمنان حقیقى هستند، براى ایشان آمرزش و روزى شایسته‌اى مقرّر است».
  • انتخاب نمایندگان و کارگزاران حکومتی در ماجرای بیعت عقبه که در متون تاریخی از آنان به «نقیب» تعبیر شده است. در این زمینه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «أخرجوا إليَّ مِنكُم اِثنَي عَشَرَ نَقيبًا؛ لِیَکُونُوا عَلی قَومِهِم بِما فیهِم».30 در این باره طبری در کتاب خود «تاریخ الامم والملوک» نکتة جالبی دارد که حکایت از نحوة برداشت مردم از حضور وحدت آفرین پیامبر(ص) در جمع آنان می‌کند: «آن روز که شش تن، پیامبر(ص) را در نزدیکی عقبه دیدند و سخنان او را شنیدند گفتند: امید است خدا تو را وسیلتی سازد تا مردمِ ما را با هم آشتی دهی و متحد سازی».31
  • تنظیم و اجرای عهدنامه‌ها و معاهدات بین گروه‌های مختلف در مدینه و نیز برقراری پیمان مؤاخات بین مسلمانان.
  • اجرای احکام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مانند اخذ زکات و مصرف آن، فرمان جهاد و دفاع از سرزمین اسلامی، بیعت با مردم در برقراری و تثبیت پیوند سیاسی مردم با رهبری و نیز تقسیم وظایف و تکالیف سیاسی و حکومتی بین افراد که حاکی از برقراری نظام اداری و تشکیلاتی بوده است.32
3.2. راهبرد فرهنگی یکی دیگر از راه‌کارهایی که پیامبر(ص) در مسیر بنیان گذاری وحدت امت اسلامی به کار گرفت، نفی نژاد پرستی، قومیت گرایی و تبعیض‌های ناروا و ناپسند بود. در اسلام ملیت و قومیت هیچ اعتباری ندارد، بلکه این دین است که به همة ملت‌ها و اقوام مختلف جهان با یک چشم می‌نگرد و از آغاز دعوت، اسلام به مکتب و قوم خاص اختصاص نداشته است، بلکه در تلاش بود که با روش‌های مختلف ریشة ملیت پرستی و تفاخرات قومی را از بیخ و بن برکند. به همین منظور در قرآن هیچ خطابی به «یا ایها العرب»، «یا ایها القرشیون» وجود ندارد. اسلام و نمایندگان آن نه تنها به این تعصبات احساس آمیز توجهی ندارند، بلکه به شدت با آنها مبارزه کرده‌اند.33 پیامبر(ص) افرادی مانند «زید بن حارثه» را فرمانده سپاه اسلام و «بلال حبشی» را مؤذن ویژه قرار می‌دهد و از «سلمان فارسی» تجلیل می‌کند و به او مقام و منزلت والا می‌بخشد و در این رابطه می‌فرمایند: «کُلُّكُم لِآدَمَ وَ آدَم مِن تُرَاب،ٍ لَیسَ لِعَرِبی عَلی عَجَمِی فَضل الا بِالتَقَّوي؛ همة شما از نسل آدم هستید و آدم از خاک است. عرب را بر عجم برتری نیست مگر به تقوایش.34 تا به این ترتیب هم با تبعیض‌های موجود به مبارزه برخیزد و هم به تدریج ارزش تقوا را به عنوان ملاک منصب‌ها و منزلت‌های اجتماعی معرفی نماید. قرآن کریم نیز به این امر اشاره دارد: «إِنَّ أَکْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم ...؛(حجرات: 13) قطعا گرامى‌ترین شما در نزد خداوند باتقواترین شماست». پیامبر اکرم(ص) در این باره می‌فرمایند: «المُسلمونَ إخوَةٌ، لا فَضلَ لأِحَدٍ على أحَدٍ إلاّ بالتَّقوى؛35 مسلمانان با هم برادرند و هیچ‌کس بر دیگری برتری ندارد، جز به تقوی». همچنین ضمن حدیث دیگری می‌فرمایند: «المؤمنونَ إخْوَةٌ، تَتَكافى دِماؤهُم، وَ هُمْ يَدٌ على مَن سِواهُم؛36 مؤمنان با هم برادرند و خونشان برابر است و در برابر دشمن متحد و یکپارچه‌اند». بدین سان آن حضرت را منادی به حق مساوات دانسته‌اند. بنابراین رعایت تساوی و عدالت توسط پیامبر(ص) که در برابر ظلم و تبعیض‌های رایج قرار داشت، از مؤثرترین راه‌کارهای ایجاد وحدت اسلامی در جامعة آسیب دیدة آن روزگار بود.
  1. سیرة ائمة اطهار علیهم السلام در تحکیم وحدت امت اسلامی
در فرهنگ سیاسی اسلام رشته‌ای که همة مردم را به هم وصل می‌کند و اعضای پراکندة جامعه را با هویت واحد دور هم جمع می‌کند امام است. امام است که به آنان عزت و اقتدار می‌بخشد چه در گفتار و چه با رفتار. بازشناسی سیرة ائمة اطهار برای تحقق وحدت و همدلی و جلوگیری از اختلاف و تفرقه بین مسلمانان بسیار مؤثر است. در این مقاله به سه محور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی - علمی سیرة ائمه در ایجاد وحدت پرداخته می‌شود: 1.3.خط مشی‌های سیاسی دوران کوتاه خلافت امام علی(ع) الگویی کامل از حکومت اسلامی است که فرا روی بشریت قرار دارد. ایشان بزرگ‌ترین منادی وحدت بودند و در راه تحقق و تداوم وحدت امت از هیچ تلاشی دریغ نکرده‌اند. در آن زمان که خلافت حقشان بود با حفظ دیدگاه و عقیدة خودبا خلفا بیعت کرد. در پنهان و آشکار با آنان صمیمانه رفتار  می‌کرد. علیه آنان حیله و دسیسه‌ای که شیوة اکثر سیاستمداران طاغوتی است به کار نگرفت. برای حفظ و بقای اسلام در این صبر نمود؛ چنان‌که در خطبة «شقشقیه» می‌فرمایند: «فَرَأَیتُ أنَّ الصَّبرَ عَلى هاتا أحجى، فَصَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً، وفِی الحَلقِ شَجاً؛ أرى تُراثی نَهبا؛37 عاقبت دیدم صبر و بردباری به عقل نزدیک‌تر است. از این رو صبر کردم در حالی که گویی خاشاک در چشمم و استخوان راه گلویم را گرفته بود.، می‌دیدم که میراثم به تاراج رفته است».در نتیج[ این صبرِ انقلابی بود که میان مسلمانان وحدت و آرامش برقرار شد. در مدت بسیار کوتاهی نیز مملکت یهناور روم، ایران و مصر به اسلام ملحق شدندو عراق را تصرف کردند. و اگر علیه حضرت علی(ع) وحدت را حفظ نمی‌کرد، محال بود که این‌همه فتوحات در مدت بسیار کوتاه نصیب مسلمانان گردد. امام علی(ع) به خاطر همین مصلحت، سکوت و مدارا کرد. در حالی که، در مقابل طلحه و زیبر بیعت را نقض کردند و فتنه‌ای داخلی ایجاد نمودند. حضرت علی(ع) مکرر وضع خود را بعد از پیامبر با این‌ها مقایسه می‌کند و می‌گوید: «در دوران حکومت ابوبکر تا عثمان من به خاطر پرهیز از تفرق کلمة مسلمین از حق مسلم خود چشم می‌پوشیدم و اینان با این‌که به طوع و رغبت (با من) بیعت کردند، بیعت خویش را نقض کردند و پروای ایجاد اختلاف در میان مسلمین را نداشتند».38 ایشان سه خلیفه را همواره در امور سیاسی همراهی می‌کردند. در حقیقت بیشتر در تلاش بودند که وظیفة الهی و انسانی خویش را در قالب مشاوره و همکاری‌های گوناگون فکری برای حفظ دین و ثبات جامعة اسلامی انجام دهند. از جملة این کارها مشاوره‌های فکری به ابوبکر برای آرام کردن فضای جامعه پس از رحلت پیامبر(ص) یا مشاوره‌های نظامی به ابوبکر برای جنگ با رومیان و... بود. امام حسن مجتبی(ع) نیز با عقل و درایتی که از پدر به ارث برده‌اند در حوادث هولناکی که پس از شهادت پدر بزرگوارشان پیش آمد راه و روش ایشان را ادامه دادند و مانند پدر، وحدت استراتژی ثابت ایشان بود. در صلح‌شان با معاویه حقایق فراوانی نهفته است که امروز برای مسلمانان بسیار آموزنده خواهد بود. به ویژه آن‌که صلح آن حضرت در حفظ اتحاد و انسجام مسلمانان بسیار نقش آفرین بود. امام مجتبی(ع) در پاسخ مالک بن ضمره که از اصحاب و یاران امام علی(ع) بود در بیان علت صلح‌شان فرمودند: «ترسیدم ریشة مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آن باقی نماند از این‌رو خواستم با مصالحه‌ای که صورت گرفت حافظ و نگهداری برای دین باقی بماند».39 اگر امام صلح نمی‌کرد خون مسلمانان ریخته می‌شد و تفرقه در امت اسلام باعث حملة روم شرقی و نابودی درخت نوپای اسلام در آن روزگار می‌شد. روش و سیرة امام مجتبی(ع) نیز (با توجه به شرایط) همان روش و سیرة پیامبر(ص) در صلح حدیبیه است، و این به واقع فتح عظیم و مبین است. چه این‌که صلح اگر با درایت و احتساب شرایط باشد، ارزش کمتری از جهاد و نبرد ندارد. از این‌رو خداوند پس از ماجرای صلح حدیبیه آیة «إِنَّا فَتَحنَا لَکَ فَتحاً مُبِیناَ؛ (فتح:1) به یقین ما تو را پیروزى دادیم پیروزى نمایانی را» نازل کرد. صلح همراه با تدبیر پیامبر خود، فتح مبین بود و مسلمانان تا سال‌ها از آن بهره می‌بردند. عنایت آن حضرت به حفظ اتحاد و انسجام مسلمانان تا آنجا بود که حتی پیش از شهادت به برادرش امام حسین(ع) سفارش کرد که اجازه ندهد در تشییع جنازة وی خونی بر زمین ریخته شود. چنین امامانی شایستة پیروی‌اند؛ چه صلح را پیشه سازند و چه جنگ و نبرد را، چه با سلاح تدبیر به سراغ دشمن آیند و چه با سلاح شمشیر، چه حماسة صلح را رقم زنند و چه طوفان عاشورا را. چنان که پیامبر اسلام(ص) فرمود: «الحَسَنُ و الحُسین اِمَامَان قَامَا اَو قَعَدا؛40 حسن و حسین امام‌اند، چه راه قیام را پیش گیرند و چه نگیرند». نهضت امام حسین(ع) از نقاط عطف تاریخ اسلام است که تحلیل‌های پیرامونی بسیاری را در پی داشته است. این نهضت با پیشینة تمدن اسلامی و عوامل انسجام آفرین و وحدت بخش قابل تفسیر و پیگیری است. عملکرد سیاسی امام حسین(ع) در برخورد با حاکمیت وقت، وضعیت نابهنجار جامعة آن زمان را بازگو می‌کند و از سوی دیگر نقش و جایگاه وی را در احیای انسجام اسلامی بر اساس مبانی قرآنی و الگوی نبوی بیان می‌کند. اولین اقدام ایشان برای ایجاد وحدت و انسجام از دست رفتة مسلمین، عدم پذیرش مشروعیت حاکمیت وقت است. یزید که خود را جانشین پیامبر و حاکم بر حکومت و رهبری جامعة اسلامی می‌دانست به عنوان یکی از عناصر اصلی انسجام بخش جامعة اسلامی مشروعیتی ندارد. از این رو امام حسین(ع) در توصیف یزید می‌گوید: «یزیدُ رَجلٌ فَاسِقٌ شَاربُ خَمرٍ قَاتِلُ النَّفس المُحرمة مُعینٌ بِالفسق؛41 یزید مردی است تبهکار و شراب‌خوار و قاتل انسان‌های محترم که آشکارا گناه می‌کند.» همچنین امام (ع) در جای دیگر می‌فرماید: «مسندنشینان اطاعت خدا را ترک و پیروی شیطان را بر خود واجب کرده‌اند و فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل ساخته‌اند».42 به همین منظور حضرت نیز با وجود اطلاع از بی‌وفایی مردم به سمت کوفه حرکت کردند. حرکت ایشان بیانگر این موضوع است که بین مسلمانان و رهبری جامعه و دین اسلام انسجام وجود ندارد؛ زیرا آنها گاهی در پی رهبری مانند امام حسین(ع) هستند و گاه در پی یاری یزید. از طرف دیگر می‌توان گفت امام حسین(ع) ایمان مردم را که رشتة اصلی انسجام اسلامی است مخاطب ساخته تا به آنها بفهماند وجود رهبری بدون یاری مردم به تنهایی مؤثر نیست و همراهی و مسئولیت پذیری مردم و ایمان و پایمردی آنان در این مسیر برای حفظ و بسط ارزش‌های اسلامی ضروری است؛ زیرا در آن زمان مردم در ناآگاهی کامل به سر می‌بردند. این قسمت از سخنان حضرت در روز عاشورا به روشنی بازگوکنندة این مطلب است: «فَقُبْحاً لَکُمْ، فَإِنَّما أَنْتُمْ مِنْ طَواغیتِ الاْمَّهِ، وَ شِذاذِ الاْحْزابِ، وَ نَبَذَهِ الْکِتابِ، وَنَفَثَهِ الشَّیْطانِ، وَ عَصَبَهِ الاْثامِ، وَ مُحَرِّفِی الْکِتابِ، وَ مُطْفِیءِ السُّنَنِ، وَ قَتَلَهِ أَوْلادِ الاْنْبِیاءِ، وَمُبیری عِتْرَهِ الاْوْصِیاءِ؛43 زشتی بر شما باد، شمایید سرکشان امت و نابابان طوائف و دور افکنان قرآن و بارورشدگان شیطان و هواداران گناه و تحریف کنندگان قرآن و خاموش کنندگان سنت رسول الله(ص) و کشندگان اولاد انبیا و نابودکنندگان خاندان اوصیا». این ناآگاهی مردم بدین سبب بود که از دین جز اندکی باقی نمانده بود. هنگامی که امام حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا به نماز ایستاده بودند، حصین بن تمیم فریاد می‌زد: «انَّهَا لَاتَقَبَل؛44 نماز شما پذیرفته نیست». همچنین وقتی عمربن سعد مورد اعتراض قرار گرفت که چرا به سبب حکومت ری امام حسین(ع) را کُشتی در پاسخ گفت: «این کار از جانب خدا مقدر شده بود».45 این سخنان به روشنی نشان دهندة این مهم است که چه انحراف عمیقی در دین روی داده و چگونه سردمداران اموی و علمای وابسته به آنان عامدانه اسلام را وارونه جلوه داده بودند. از این رو، دین در کلیت آن قادر نبود به عنوان رکن بنیادین و انسجام بخش جامعة اسلامی ایفای نقش کند. علاوه بر همة اینها انتخاب کوفه نیز برای شروع قیام و نهضت حساب شده بود و می‌توانست بیشترین بازتاب و انعکاس را در این نقطه از سرزمین‌های اسلامی داشته باشد. چنانچه قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) آثاری شگرف در واژگونی دستگاه ظلم و ستم معاویه و یزید پلید و اسلام ابوسفیانی داشت تا حدی که به جرأت می‌توان گفت اسلام را از فروپاشی نجات داد. هرکدام از ائمة اطهار(ع) به شیوه‌ای مناسب با شرایط زمان خود، سعی در حفظ اتحاد و انسجام مسلمانان داشتند. همچنان‌که امام رضا(ع) نیز بر اساس شرایطی که در زمانشان وجود داشت با مسائل پیش آمده برخورد می‌کردند. از جملة این مسائل می‌توان به موضوع ولایتعهدی و پذیرش آن از سوی ایشان اشاره نمود. گرچه با اکراه تمام این سمت را پذیرفتند که آن هم بی حکمت نبوده است؛ اما مسائلی که پس از ولیعهدی پیش می‌آید خود نشان از درایت و علم لدنی حضرت دارد که نه تنها نقشه‌های شوم مأمون را نقش برآب کرد، بلکه زمینة امنیت شیعیان و نیز اتحاد مسلمانان را فراهم ساخت.46.از پیامدهای ولایتعهدی امام این بود که جامعة اسلامی دریافت که چه کسانی شایستة حکومت هستند و مأمون با عمل خود بر این حقیقت اعتراف کرد و نیز در این رهگذر امام از مدینه تا مرو در شهرهای مختلفی از بلاد اسلام با مردم روبه رو شدند و مسلمانان که در آن روزگاران با نبودن وسائل ارتباط جمعی از بسیاری آگاهی‌ها محروم بودند ایشان را ملاقات کردند و به راستی حق را مشاهده نمودند و آثار مثبت آن بسیار قابل ذکر و بحث است. نمونة آن را باید در نیشابور و هجوم مردم مشتاق دید. در نماز عید در مرو و... در همین زمینه آشنایی بسیاری از متفکران و دانشمندان مختلف که در مرو با امام به مناظره و بحث نشستند و اثبات عظمت علمی امام، شکست مامون و خنثی شدن توطئه‌هایش برای تحقیر امام را باید از آثار مثبت سیاست امام تلقی نمود.47 تمام آنچه به عنوان آثار مثبت این سیاست ورزی نام برده شد در یک اصل مهم که همة اهل بیت(ع) آن را مورد توجه داشتند خلاصه می‌شود و آن حفظ اتحاد جامعة اسلامی برگردِ حقانیت اسلام دربرابر هجمه‌های گستردة فکری و اعتقادی دشمنان اسلام بود. 3.2. راهبرد اجتماعی مهمترین برنامه‌های راهبردی مورد اهتمام امامان(ع) در راه احیا و استحکام اصل اخوت و همبستگی اجتماعی عبارتند از: 3.2.1. تأکید بر حضور همگانی در مراسم و مناسک مسلمانان از جمله مراسم و عبادات جمعی نماز جماعت است. تشویق ائمة اطهار(ع) به حضور در نماز جماعت نمونة بسیار خوبی برای حفظ وحدت محسوب می‌شود. در مجموعة روایی «جامع احادیث الشیعه» بابی به نام «فصل الجماعه و تأکد استحبابها فی الفرایض» آمده و در آن روایات فراوانی از امامان شیعه دربارة اهمیت و جایگاه نماز جماعت و حتی ترجیح آن بر فضیلت اول وقت آمده است.48 اهمیت این موضوع تا جایی است که بعضاً امامان جماعت از مخالفان فکری و معاندان اهل بیت بوده‌اند. در روایتی نقل شده که امام علی(ع) پشت سر خلفا نماز خوانده است.49 امام رضا(ع) نیز ضمن روایتی در این باره می‌فرمایند: «وَ لاَ تُصَلِّ خَلْفَ أَحَدٍ إِلاَّ خَلْفَ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا مَنْ تَثِقُ بِهِ وَ تَدِينُ بِدِينِهِ وَ آخَرُ مَنْ تَتَّقِي سَيْفَهُ وَ سَوْطَهُ وَ شَرَّهُ وَ بَوَائِقَهُ وَ شَنْعَتَهُ فَصَلِّ خَلْفَهُ عَلَى سَبِيلِ اَلتَّقِيَّةِ وَ اَلْمُدَارَاةِ؛ و پشت سر یک نفر نماز مگذار، مگر پشت سر دو نفر که یکی از آنها مورد اعتماد و متدین به دینش باشد و دیگری از ترس محکوم شدنش به وسیلة شمشیر و شلاق و حرصش نماز بخواند، پس به خاطر تقیه و مدارا پشت سرش نماز بخوان».50 در این روایت سخن از مطلق فرد مطمئن و متدین و پرهیزکار است و از گرایش مذهبی سخنی به میان نیامده است. ظاهراً تقیه نیز تقیة سیاسی است و موارد آن را باید از کسانی دانست که علاوه بر مخالفت فکری در زمرة دشمنان سیاسی و معاندان با اهل بیت بوده‌اند. از این رو می‌توان آن دسته از مخالفان مذهبی ائمه(ع) را که سر در آخور سیاست بازان اموی و عباسی نداشته و از نظر عملی تقوی و ورع داشتند در زمرة متدینان و افراد موثق به حساب آورد. گرچه تقیه مبنایی عقلانی دارد و در قرآن و روایات به آن پرداخته شده است؛ اما طرح این موضوع از سوی امامان(ع) گاهی به خاطر اسکات اصحاب تندرو بوده است. از دیگر کارهایی که منجر به وحدت مسلمانان می‌شود حضور همگانی در مراسم وحدت بخش نماز جمعه و عیدین است. ائمه(ع) در این امر مهم اهتمام خاصی ورزیده‌اند چنان‌که نقل شده امام موسی(ع) از روز پنچ شنبه خود را مهیای (نماز) جمعه می‌کرد. 2.2.3. معاشرت نیکو یکی از مواردی که باعث تحکیم وحدت مسلمین در زمان ائمه(ع) می‌شود، معاشرت نیکو است. در دین اسلام همزیستی مسالمت آمیز با مردم، بسیار توصیه شده است. سیرة اهلبیت(ع) و بزرگان در این زمینه الگویی بسیار کامل برای وحدت جوامع است و با الگو گرفتن از این بزرگان می‌توان وحدت را در جوامع اسلامی پیاده کرد. سراسر زندگانی این بزرگواران برای حفظ وحدت و امت اسلامی سرشار از معاشرت نیکو است. رسول خدا(ص) در این زمینه می‌فرمایند: «لَن تُؤمِنُوا حَتَی تَراحَمُوا. قَالُوا: یا رَسول الله، کُلُّنَا رَحِیم. قال: اِنَّهُ لَیسَ بِرَحمَة اَحَدکُم صَاحِبه وَ لَكِنّها رَحمَة لِلعَامة؛51 شما هرگز ایمان نیاورده‌اید مگر این‌که با هم مهربان باشید. اصحاب گفتند: ای رسول خدا! ما همه با یکدیگر مهربان هستیم. فرمود: مهربانی این نیست که شما فقط با یکدیگر مهربان باشید، بلکه باید با همة مردم مهربانی و مدارا کنید». و در جایی دیگر می‌فرمایند: «با آنان با رفتار ملایمت رفتار و معاشرتی نیکو داشته باشید و تحملشان کنید تا زده نشوند و متنفر نگردند.»52 ائمة اطهار(ع) با خوش خلقی و ملایمت، پرهیز از پرخاشگری، رعایت ملاحظات عاطفی و مذهبی و پرهیز از تکفیر و تحمیل عقیده با مخالفان مدارا می‌کردند تا وحدت در جامعه دچار اختلال نشود وتفرقه جامعه را تهدید نکند. معاویة بن وهب در حدیثی نقل می‌کند: «من از امام صادق(ع) پرسیدم: ما (شیعیان) با دیگران (اهل تسنن) چگونه معاشرت کنیم؟ تکلیف ما چیست؟ امام(ع) فرمود: «تُؤدٌونَ الأمانةَ إلَیهِم وَ تُقیمونَ الشٌهادَةَ لَهُم وَ عَلَیهِم وَ  ُتَعودونَ مَرضاهُم وَ تَشهَدونَ جَنائِزِهم؛ امانت آنها را بدهید. برای آنها (اگر شهادت لازم باشد) شهادت بدهید. بیمارانشان را عیادت کنید. (اگر از آنها بمیرد) در تشییع جنازه‌شان شرکت کنید»53. 3.2.3. مدارا با مخالفان از دیگر عواملی که باعث تحکیم وحدت مسلمانان در زمان ائمة اطهار(ع) می‌شود؛ مدارا با مخالفان است. در حدیثی از پیامبر آمده است: «رأس عقل بعد از ایمان به خدا، مدارا با مردم است.»54 سیرة امام علی(ع) نمونة بارز مدارا با مخالفان عصر خویش است. در زمان غصب خلافت ایشان با بردباری تمام سکوت را اختیار کردند تا تنشی در جامعه ایجاد نشود و از هرگونه برخورد فتنه برانگیز و وحدت شکن دوری می‌کردند چراکه روح آن بزرگوار بالاتر از این بود که اسیر فرقه سازی و گروه گرایی جنگ و تفرقه شود. علاوه بر بیعت در مواقع لازم نیز به یاری حکومت می‌آمدند و با امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد، به تصحیح روش حکومت پرداختند. حفظ وحدت برای امام آن‌قدر حائز اهمیت بود که در برخورد با تفرقه اندازان فرمودند: اِلا مَن دَعَی اِلی هَذا الشَّعَارِ فَاقتُلُوهُ وَ لَو کَانَ تَحتَ عَمَامَتِی هَذهِ؛55 هرکس مردم را به شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند او را بکشید، هرچند زیر عمامة من باشد». و در خطبة 192 دربارة سرگذشت پیشینیان که دچار تفرقه شدند فرمودند: «فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ حِينَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ وَ اخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَ الْأَفْئِدَةُ وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ، وَ قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ، وَ بَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً ]عِبْرَةً[ لِلْمُعْتَبِرِينَ؛ پس بنگرید به آخر کارشان ]قوم بنی اسرائیل[ آن هنگام که بین آنها تفرقه افتاد و مهربانی و الفت‌ها به هم خورد و سخن‌ها و دل‌ها، مختلف و گروه گروه شدند و به جان هم افتادند و پراکنده گشتند و با هم جنگیدند، پس خداوند لباس عزت را از تن آنها برکند و فراوانی نعمتش را از آنها گرفت و آنچه باقی ماند سرگذشت آنان است تا مایة عبرتِ عبرت گیرندگان باشد». امام علی(ع) در روش حکومتی خود اصل را بر همان اعمال سیاستِ مدارا با مخالفان قرار داده و از اعمال زور حتی الامکان پرهیز می‌کردند. چنانچه دشمن را در مقام مخالفت مسلحانه و جنگ می‌دیدند اجازه نمی‌دادند هجوم آورده و او را در خانه‌اش محاصره کنند، بلکه با قوت و قدرت و اقدام سریع فتنه را در نطفه خفه می‌کردند و امکان مانور و قدرت نمایی را از دشمن می‌گرفتند. ایشان پس از رسیدن به قدرت، مبناى انتخاب افراد را براى واگذارى مناصب حکومتى لیاقت معنوى و کاردانى آنان قرار دادند و در تقسیم بیت المال نیز بر اساس عدالت نسبت به همة افراد جامعه یکسان برخورد نمودند. بدین ترتیب طبیعى بود افرادى مانند طلحه و زبیر که به پست و مقامى نرسیده بودند56 آمال و آرزوهاى خود را بر باد رفته مى‌دیدند (وحاکمان عزل شده‌ای که منافع مادى خود را از دست داده بودند) به همراه کسانى که از ابتداى خلافت با حضرت بیعت نکرده بودند و گروهی از یاران حضرت که بر اثر جهل و نادانی از زمرة یاران حضرت خارج شدند که در تاریخ به خوارج مشهور شدند گروه مخالفان حکومت على(ع) را تشکیل دادند. روش حضرت در مقابل این دسته از مخالفان ابتدا نرمش و مدارا بود؛ امّا هنگامى که راه‌هاى مسالمت آمیز، راه به جایی نبرد براى خاموش کردن فتنه‌اى که ایجاد کرده بودند با قاطعیت اقدام نمود؛ ولی با وجود این هیچ‌گاه مخالفان خود را از امتیازات عمومى که حق هر مسلمان در جامعة اسلامى بود محروم نساخت و سهمیة آنان را از بیت المال قطع نکرد و هیچ‌گاه مخالفى را به صرف اتهام مخالفت یا اعلام مخالفت، دستگیر یا زندانى نکرد و تا زمانى که با آنان اتمام حجت کامل ننموده و از تمام راه‌هاى مسالمت آمیز براى هدایت و بازگشت آنان بهره نبرده بود از درِ جنگ و شدتِ عمل وارد نشد. زمانی که معاویه امام علی(ع) را متهم به تفرقه افکنی کرد حضرت در پاسخ به وی فرمودند: «وَ لَیَسَ رَجُلٌ اَحرَصُ وَ اَعلَمُ عَلَى جَمَاعَةَ اُمَتَ مُحَمَد صلی‌الله علیه و آله وَ اُلفَتُها مِنِی؛ کسى را پیدا نمى‌کنى که از من حریص‌تر به اتحاد جامعة اسلامى باشد». حضرت علی(ع) این‌گونه با گفتار و رفتار خویش همگرایى ایجاد مى‌کند57. از دیگر موارد مدارای ایشان با مخافان حکومت می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
  • مدارا با کسانی که با امام بیعت نکردند: تاریخ گواه است که حکومت‌های قبل و بعد حضرت علی(ع) تاب مخالفت مردم در برابر حکومت خویش را نداشتند، به همین منظور آنان را وادار به بیعت و اطاعت از حکومت می‌کردند؛ اما سیرة امام علی(ع) در دوران خلافت خویش بر مدارا و سازش بود و از آنها تعهد می‌گرفت که به مخالفت عملی اقدام نکنند
  • مدارا با کسانی که متهم به توطئه علیه حکومت بودند: معمولاً حکومت‌ها با کسانی که در مظان اتهام هستند برخوردی شدید و قهرآمیز دارند؛ ولی برخورد امام(ع) در این زمینه نیز مداراگونه بود. طلحه و زبیر از جمله کسانی بودند که در مظان اتهام بودند. پس از این که حضرت کارگزاران امین و کاردانی را در سیستم حکومتی خود گذاشت، اموال به تاراج رفتة بیت المال را بازگرداند و به طور مساوی در بین افراد جامعه تقسیم نمود. با این اقداماتِ حضرت علی(ع) آنان خود را شکست خورده دیدند از بیت المال سهمی برابر با شأن خود می‌خواستند، امام(ع) نیز در پاسخ آنان فرمود: «این اموال عمومی است و هیچ‌کس نسبت به دیگری در آن استحقاق بیشتری ندارد و خداوند آن را قسمت کرده است. این مال خداست و شما بندگان مسلمان اویید و این هم کتاب خداست که به آن اقرار کرده‌ایم و در برابر حکم آن تسلیم هستیم و عهد پیامبران در بینمان هست. هرکس از این‌ها راضی نیست به هرکجا که خواهد برود چه این‌که عمل کننده به طاعت خدا و حکم کننده به کتاب خدا را وحشتی نیست».58
  • مدارا با کسانی که قبل از اقدامات عملی با امام(ع) آشکارا مخالفت می‌کردند: امام در برابر این دسته از مخالفان غاصبانه برخورد نمی‌کرد، بلکه روش مدارا و جذب را پیشه می‌کرد. خوارج نمونة بارز این دسته از مخالفان حکومت بودند. آنان بعد از واقعة حکمیت، پذیرش حکمیت را مساوی کفر پنداشتند و خواهان توبه از این گناه و جنگ با معاویه بودند. امام(ع) با نظر آنان مخالفت کرد و حکمیت را امری جایز و پیمان شکنی را ممنوع دانست. با توجه به این مخالفت نظری، آنان امام(ع) را مرتد شمردند و در مجامع عمومی این نظر سخیف خود را اعلام می‌کردند و برخوردهای اهانت آمیز داشتند که با مدارا و تحمل امام مواجه می‌شدند.59 در حکمت420 نهج البلاغه می‌خوانیم که یکی از خوارج بعد از شنیدن سخنان عالمانة امام(ع) در واقعه‌ای گفت: «خدا او را کافر بمیراند. چقدر فقیه است!» یاران امام(ع) از جا پریدند تا او را به قتل برسانند؛ ولی حضرت مانع شد و فرمود: عجله نکنید او دشنامی داده که یا باید با دشنامی قصاص کنید و یا گناه او را ببخشید.
  • مدارا با سستی مردم: امام در اواخر حکومت خویش با سستی و اهمال مردم مواجه بود که توطئه‌های پی در پی و رنگارنگ و تبلیغات دشمنان جنگ‌های جمل، صفین و نهروان بر مسلمانان تحمیل شد. گرچه امام(ع) در موارد متعدد از این سستی‌ها به شدت انتقاد کرده و آنان را توبیخ نمود؛ ولی در این زمینه هرگز دست به خشونت نزد و با مدارا افراد را به اطاعت و جدیت دعوت کرد. امام(ع) در خطبه‌ای خطاب به مردم فرمودند: «چه اندازه با شما مدارا کنم به مانند مدارا کردن با شتران نوباری که از سنگینی بار پشتشان مجروح شده و همانند جامة کهنه و فرسوده‌ای که هرگاه گوشه‌ای از آن را بدوزند از سوی دیگر پاره می‌گردد... من می‌دانم شما را چه چیز اصلاح می‌کند و کجی شما را راست می‌گرداند؛ لکن اصلاح شما را با فاسد شدن خود جایز نمی‌دانم. خدا نشانة ذلت را بر گونة شما بگذارد و بهره‌های شما را نابود سازد. آن‌گونه که به باطل متمایل و با آن آشنایید به حق آشنایی ندارید و آن چنان که در نابودی حق می‌کوشید برای از بین بردن باطل قدم برنمی‌دارید»60
امام علی(ع) در برخورد با اصحاب جمل نیز از راه سازش و مسالمت درآمد و با نوشتن نامه با آنان به گفت و گو نشست و بیعت آنان را با خود یادآوری کرد.61 و کوشید غائله از راه مسالمت آمیز پایان یابد. بدین ترتیب حضرت سعی کرد از طریق گفتگو مخالفان خود را بر سر عقل بیاورد و آنان را به اطاعت مجدد از حکومت وادارد و جامعة اسلامى را از گسیختگى نجات دهد. حضرت در این باره در خطبة 169 نهج البلاغه مى‌فرماید: «همانا این گروه به سبب نارضایتى از حکومت من به یکدیگر پیوسته‌اند و من تا هنگامى که بر جامعه و اجتماع احساس خطر نکنم شکیبایى پیشه مى‌کنم چه این که آنان اگر بر این افکار سست و فاسد باقى بمانند و بخواهند اهداف خود را عملى سازند نظام جامعة اسلامى از هم گسیخته خواهد شد.» بدین ترتیب حضرت مرز تساهل و مدارا با مخالفان را تا مرحله‌اى مى‌دانند که حرکت مخالفان و اقدامات عملى آنان سبب مفسده و گسیختگى نظام جامعة اسلامى نگردد؛ اما اصحاب جمل بدون توجه به بیانات ایشان لشکرکشى کردند و در بصره عده‌اى را به شهادت رساندند و جنگى تمام عیار با امام(ع) به راه انداختند و عملاً تمام راه‌هاى مسالمت آمیز را بستند. در این هنگام حضرت با قاطعیت تمام با فراخواندن نیروهاى خود براى دفع فتنة جملیان به سوى بصره حرکت کردند. حضرت در جواب جمعى از سربازان که آنها را از تعقیب طلحه و زبیر منع مى‌کردند، فرمودند: به خدا سوگند، من چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده‌ام با یارىِ جویندگانِ حق و فرمانبران یکدل به رویگردانانِ از حق و نافرمانانِ بددل خواهم تاخت62 و نیز فرمودند: اگر سر باز زنند تیغ تیز در کار است که درمان نابکار است و حق را یار. شگفتا! از من مى‌خواهند به میدان کارزار آیم و در نبرد پایدارى نمایم. مادرشان بر آنان بگرید تاکنون کسى مرا از جنگ نهراسانده و از شمشیر نترسانده که من به خداى خود یقین دارم و در دین خود شبهه‌اى ندارم.63 پس از کشته شدن سفیر صلحی که حضرت به سوی جملیان فرستاده بود، امام این بار با قاطعیت تمام وارد جنگ با آنها شده و آنها را شکست داد و در پایان در اعلامیه‌ای به یاران خود فرمود: مردم! زخمى‌هاى دشمن را نکشید فراری‌ها را تعقیب نکنید، پشیمان شدگان را مورد توبیخ و سرزنش قرار ندهید، اگر کسى از افراد دشمن سلاح خود را بر زمین انداخت در امان است. آنان را آزار نرسانید. هرکس وارد خانة خود شد و در را بر روى خود بست خون و جان او محفوظ است، آزارش ندهید. تمام افراد سپاه دشمن از سیاه و سفید، کوچک و بزرگ، زن و مرد، همه در امانند و کسى حق تعرض به آنان را ندارد64 و بدین ترتیب حضرت تمام افراد دشمن را از عفو عمومى و بزرگوارى خود برخوردار نمود؛65 اما در کنار این عفو ـ که در واقع بازگشت از قاطعیت قبلى به مدارا و سازش دوباره با مخالفان بود- براى این که آنان این سازشِ او را حاکى از ترس یا ناتوانى‌اش نشمارند، در نامه‌اى خطاب به مردم بصره اعلام کرد که اگر دوباره گوش به حرف آشوب‌گران دهند و بر ضد حکومت حرکتى کنند، پاسخى شدیدتر از جنگ جمل دریافت خواهند کرد: «من گنه‌کاران‌تان را بخشودم و از آن‌که رو برگردانده بود، شمشیر را برداشتم و آن کس را که روى آورد قبول نمودم؛ لیکن اگر کارهاى ناروا و نادرست و اندیشه‌هاى نابخردانه و سست، شما را وادارد که راه جدایى در پیش گیرید و اطاعت مرا نپذیرید، بدانید که من آماده به کار، نزدیک شمایم و به یک لحظه سر وقت شما مى‌آیم. اگر مرا از آمدن به سوى خود ناچار سازید، چنان جنگى آغاز کنم که جنگ جمل در مقابل آن بازى کودکانه جلوه کند. با این همه، من فرمانبران شما را ارج مى‌نهم و پاس حرمت خیرخواهان شما را دارم. نه بی‌گناه را به جاى گنه‌کار مى‌گیرم و نه پیمان شکن را به جاى پیمان‌گزار و متعهد مى‌پذیرم.»66 علاوه بر این، کارگزاران خویش را نیز به مدارا و سازش با مردم و گذشت از تخلفات جزئىِ آنان سفارش نموده‌اند. براى نمونه حضرت در عهدنامه مالک اشتر (هنگام انتخاب او به استاندارى مصر) مى‌فرماید: «و أَشْعِر قلبَکَ الرّحمةَ للرَّعیّة،ِ والمَحبةَ لهم، واللُّطْفَ بِهِم،ْ وَلاتَكُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعا ضَارّیا تَغْتَنِمُ أَکْلَهُم،ْ فَإِنَّهُمْ صِنْفان: امّا اخ لَکَ فِى الدِّین،ِ اَوْ نَظِیر لَکَ فِى الْخَلقِ .یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَل، و تَعْرِضُ لَهُمْ العِلَل، و یُؤتَى عَلَى اَیْدِیهِمْ فِى الْعَمدِ والخَطاء. فَأَعْطِهمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلَ الّذِى تُحبُّ و تَرْضَى اَن یُعْطِیکَ اللّهُ من عَفْوِهِ وَ صَفْحِه...؛67 قلب خویش را نسبت به مردم سرشار از رحمت و محبت و لطف کن و در برابر آنان همچون حیوان درنده‌اى مباش که خوردن آنان را غنیمت شمارى؛ زیرا آنان دو گروه بیش نیستند یا برادران دینى تو هستند یا انسان‌هایى همچون تو که گاه از آنان لغزش سرمى‌زند و ناراحتى‌هایى به آنان عارض مى‌گردد و به دست آنان عمداً یا به اشتباه کارهایى انجام مى‌شود. از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا کن که دوست دارى خداوند از عفوش به تو عنایت کند». این مدارا و برخورد عالمانه در زمان امام صادق و سایر ائمه(ع) با پیشوایان مذاهب اهل سنت به حدی بود که حتی مخالفت شدید آنها با روش‌های اجتهادی برخی از این پیشوایان مانع ملاقات‌های مکررشان با ائمه(ع) نمی‌شد و این خود نشان می‌دهد که چگونه شخصیتی بزرگ مانند امام صادق(ع) رفتاری نیک و پسندیده با پیشوایانی مانند ابوحنیفه داشتند که حتی مخالفت قاطع با روش وی باعث نمی‌شد که او از امام صادق(ع) و استفاده بردن از محضر ایشان دست بردارد.68 دورة امام هادی(ع) نیز دوره‌ای بود که حرکت جامعه به سوی رشد علمی و فرهنگی با بروز اندیشه‌های جدید کلامی و ورود شبهات مختلف عقلی و فلسفی که از نهضت ترجمه تأثیر گرفته بود و مکاتب و فرقه‌های مختلف علمی با اختلافات در پی تولید علم بر اساس اندیشه‌های خویش بود و به دنبال این نابسامانی فکری تمام جهان اسلام را شبهات فراگرفته بود. امام در این دوره باید به گونه‌ای بنیان‌های علمی مکتب اهل بیت را تأسیس و سازماندهی می‌کرد که تا قرن‌های آینده این بنیانگذاری نیازهای فکری و سیاسی را پاسخ بدهد. امام آینده‌ای بسیار دور را مدنظر داشت و از نظر فکری و سیاسی جهت صیانت و استمرار امامت مدبرانه برنامه ریزی کرد.69 در زمان امام هادی(ع) دشمنی متوکل با خاندان امامت به حدی بود که آنان نه امنیت مالی داشتند و نه امنیت جانی. از این روی امام هادی(ع) با توجه به خفقان شدید سیاسی و نبود امنیت جانی پیروان اهل بیت، فعالیت‌هایشان کاملاً پنهانی بود. با حضور ایشان، مدینه مرکز علمی و فقهی بزرگ جهان اسلام محسوب می‌شد و فعالیت‌های علمی متناسب با جو مدینه برقرار می‌کرد. ایشان ده سال آخر امامت را در سامرا زیر نظر نظامیان بود.70 با وجود اختناق سیاسی و شیوع شبهات فکری و عقیدتی اگر مواضع و تدابیر امام(ع) نبود اساس فکری و عقاید بنیانی اسلام دچار آشفتگی و در معرض خطر جدی واقع می‌شد. آثار وضعی جو سیاسی حاکم بر جامعه محل بروز و ظهور پیامدهای دیگری نیز بود که امام هادی(ع) با تدبیر اساسی سیاسی و علمی زمینة افزایش آن را از بین برد.71 ایشان برای ایجاد همبستگی و هماهنگی بین پیروان اهل بیت که در شهرهای مختلف جهان اسلام بوده‌اند تدبیر خاصی اندیشید و آن دادن وکالت در نبود خودشان به افرادی بود که به امور مسلمین رسیدگی کنند و پیام‌های امام را به مردم برسانند؛ زیرا امام تحت نظر نظام حکومتی بود و ارتباطشان با مردم بسیار محدود شده بود و حکومت، شیعه را بیش از پیش در فشار و اختناق قرار داده بود. امام پیام خود را به وکالی مشخص شده می‌فرستاد، وکلا آن را به دیگران انتقال می‌دادند تا بدین طریق شیعیان از مسائل و وظایف خود در قبال انحرافات آگاه می‌شدند. همچنین در عصر امام حسن عسگری(ع) که ایشان نیز در محاصرة نظامی قرار داشت، نیاز به وکلا بیشتر احساس می‌شد. مرجعیت شیعه با این عنایت و ابتکار امام معصوم به تدریج به وجود آمد و رفته رفته تمام خلأهای فکری و علمی موجود در میان شیعه با این راهبرد جبران شد. این جایگاه عظیم که هدایت کنندة افکار پیروان اهل بیت و انسجام بخش و تضمین کنندة بقای دین است یکی از مهمترین دستاوردهای خلاقیت امام هادی(ع) در مدیریت تحولات فکری است.72 3.3. راهبرد فرهنگی وآموزشی از دلایل استمرار دیگر وحدت میان مسلمین تحکیم پایه‌های معرفت دینی در میان امت اسلامی، تثبیت ره‌آوردهای پیامبر خاتم(ص)، تفسیر صحیح وحی به تناسب استعداد و نیاز و شرایط گوناگون جامعة اسلامی بوده است. تاریخ امامت نشان دهندة این واقعیت است که هر یک از امامان در زندگی سیاسی، اجتماعی و علمی خود شیوة خاصی را پیموده و این به خاطر شرایط متفاوت و نیازهای متنوع جامعة آنان بوده است. این در حالی است که اصول و اهداف و پیام اصلی آنان یکی است و کمترین تمایز و مغایرتی با یکدیگر نداشته است. بیشتر فعالیت‌های امام باقر(ع) در عرصه‌های مختلف علمی و فرهنگی و سیاسی در راستای تحقق وحدت و همدلی بین مسلمانان و جلوگیری از اختلاف و تفرقه بود. مهم‌ترین ویژگی ایشان علم فراوان آن حضرت بود و اعطای لقب «باقرالعلوم» به ایشان، نشان از جایگاه علمی و فقهی آن حضرت دارد. آن بزرگوار سرآمد همة علما و فقها و اندیشمندان عصر خود محسوب می‌شود و آثار علمی فراوان و تربیت شاگردان بسیار، نتیجة بارز حیات علمی امام(ع) است. طوری که برخی بزرگان مکاتب اسلامی مانند «ابوحنیفه، مالک بن انس شافعی، قتاده و ذهبی» نیز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از محضر ایشان بهره می‌بردند. یکی از اهداف امام از تأسیس پایگاه علمی و برگزاری کلاس‌های فقهی مقابله با افکار انحرافی خوارج بود. امام همواره با افکار جبریه، قدریه و غالیان مقابله می‌کرد و وارد کردن خرافاتی به نام دین در جامعه را تحدیدی برای سلامت روانی مردم و جامعه قلمداد می‌کرد. بدین‌گونه امام باقر(ع) مؤسس حوزة علمی شد تا جایی که شاگردانش تبدیل به اساتید و مدرسان جامعة علمی و اسلامی شدند و به نشر و ترویج معارف اسلامی پرداختند و به اصطلاح امروزه، توانست حوزة علمیه را به عنوان یک مدرسه تأسیس کند. با تأسیس این پایگاه علمی امام توانستند با استفاده از فرصت به دست آمده احادیث صحیح را از احادیث جعلی جدا کنند و از این طریق موجب حفظ وحدت خاندان علوی شدند. یکی دیگراز اقدامات فرهنگی امام باقر(ع) یکپارچه کردن و احیای مجدد مراسم حج بود که امروزه یکی از نشانه‌های وحدت مسلمین و امت اسلامی است که مسلمانان همه ساله از گذشته تا کنون به یک شکل و روش انجام می‌دهند. حج با وجود این‌که پیچیدگی فراوانی دارد و سالانه یک بار انجام می‌گیرد؛ ولی باز هم مسلمانان نسبت به اعمال حج متفق هستند علیرغم اندک اختلافات اعتقادی با یکدیگر دارند. اگر چنین اختلافاتی در حج راه یابد درگیری و جدایی و مشکلات فراوانی به وجود می‌آید کما این‌که نماز و عبادات از این قبیل را می‌توان تنهایی به جا آورد. این وحدت به وجود آمده به فضل و برکت امام باقر(ع) بود. هم‌چنین در عصر امام صادق(ع) که عصر پیدایش مکاتب و روش‌های گوناگون تفسیری، کلامی و فقهی است، جعل حدیث و برداشت‌های گوناگون پلورالیستی رواج داشت و تنها کسی که می‌توانست  در این شرایط به حفظ و تبیین اسلام اصیل بپردازد امام صادق(ع) بود. از سوی دیگر، خلفای بنی امیه و بنی عباس به شکل‌های گوناگون سعی در دور کردن مردم از اهل بیت(ع) و جلوگیری از نشر حقایق و تعلیمات خاندان عصمت داشتند. امام صادق(ع) در چنین دورانی، از سویی با چنین مکاتب و مذاهب فکری روبه رو بود و از سویی دیگر نیز تحت فشار دستگاه حاکم قرار داشت. امام در این شرایط پیچیده و حساس باید پاسدار معارف اصیل اسلام محمدی باشد و با این جریان‌های انحرافی و افکار رایج و بی اساس مقابله کند و با ارائة حقایق اصیل قرآن و سنت نبوی به این کشمکش‌ها و مباحث و تضادهای فکری خاتمه دهد، تا مسلمانان بیش از پیش دچار اختلاف و سردرگمی نشوند. عصر امام رضا(ع) نیز گسترش و رواج مباحث میان ادیان و مذاهب است؛ زیرا در آن عصر گرایش جامعة اسلامی و محافل علمی و دینی به بحث و گفت وگو نشان دهندة راه‌یابی مباحث مختلف فلسفی و کلامی به حوزة محافل اسلامی و همچنین رشد روحیة کاوشگری در میان مسلمانان است. مأمون بر این بود که جامعة مسلمین به خصوص شیعیان به سرنوشت مسیحیان دچار شود و از مسیر اصلی خود منحرف شوند. به همین منظور دستور داد کتب فلسفی یونان را ترجمه کنند و آن‌ها را نشر دهند؛ اما امام از مباحث آزاد میان ادیان مختلف استقبال نمودند که این خود بیانگر آن است که آنان در مبانی اعتقادی دارای پایه‌های برهانی و عقلانی قوی بوده و با اطمینان به حقانیت دین و واقع‌گرایی شریعت محمدی همواره پیروان خود را به تأمل و تدبر و مناظره‌های علمی دعوت می‌کردند و به نوعی وحدت و انسجام را به آن‌ها بخشید. ایشان با این حرکت علمی مبنی بر این‌که احاطة کامل بر مبانی ادیان و مذاهب دیگر داشتند تحول علمی عظیمی در تاریخ اسلام ایجاد نمودند. راهبرد امام با این‌گونه چالش‌ها راهبردی فرهنگی بود و در حل تک تک مسائل و برخورد با آنان شیوة تعامل فرهنگی در واقع شیوة مناظره و گفت و گو را انتخاب کردند. ایشان در مناظرات علمی خویش تمام عناصر و پدیده‌های موجود در عالم را با مبانی توحیدی و معرفت دینی تحلیل و بررسی می‌کردند. لذا یکی از روش‌های امام در مناظره‌ها بهره‌گیری از آیات قرآن بود و با استدلال به قرآن، سخن حق تعالی را، سخن نهایی و تردیدناپذیر می‌دانستند. نتیجه رمز پیروزی و سرافرازی مسلمین در صدر اسلام، دعوت پیامبر(ص) به وحدت و فراتر از آن الفت و محبت در جامعه بود که باعث شد که مردم از تفرقه و تنش‌های سیاسی، اجتماعی و فکری پرهیز کنند. این موارد از مهمترین اصول و دستاوردهای پیامبر(ص) بوده است. به طور کلی نقش پیامبر اکرم(ص) در پایه‌گذارى وحدت امت اسلامى شامل سه محور بنیادین است. نخست تلاش در وضعیت جامعة عربى آن زمان و به کارگیرى عوامل «سیاسى» جهت زمینه‌سازی‌هاى لازم. سپس برنامه‌ریزی‌های  «فرهنگى» در مسیر ترسیم دورنماى امت واحد براى مسلمانان و ایجاد فضاى رشد فکرى و ارتقاى فهم مردم نسبت به مسئولیت‌هاى خود و در نهایت به کار بستن راه حل‌هایی که پیامبر اکرم(ص) از آن‌ها به عنوان ابزار تحقق وحدت بهره مى‌گرفت. ائمة اطهار(ع) نیز توجه ویژه‌ای به وحدت امت داشتند. در این میان امام علی(ع) با استمرار دعوت پیامبر اسلام(ص) همواره به این ضرورت مهم می‌اندیشیدند و سیرة خود را بر مبنای وحدت و جلوگیری از تنازعات بی‌حاصل فکری مسلمانان قرار داده بودند. آن بزرگان علاوه بر دعوت به وحدت، الفت اجتماعی، گذشت و سعة صدر، مبانی و محورهای مشترک بین مسلمان را نیز مشخص می‌کردند و با تکیه بر آن، اختلافات فکری و سلایق مختلف مذهبی‌شان را به رسمیت می‌شناختند. آن بزرگان نه تنها در ارائة راه‌کارهای علمی و عملی و بیان شیوه‌های به دست آوردن وحدت و الفت اجتماعی از چیزی فروگذار نکردند بلکه بنیان‌های اخلاقی و همبستگی اجتماعی را اساس سیرة خود قرار داده بودند. پی‌نوشت‌ها:
  1. مفید، محمد بن نعمان، امالی، ص.14
  2. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج،1 ص.6
  3. عمید، حسن، فرهنگ مصطفوی: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ذیل واژة «سیر»
  4. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ذیل واژة «سیر»
  5. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ج،6 ص.344
  6. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج،3 ص.121
  7. ابن هاشم، ابومحمد عبد الملک، السیرة النبویه، ج،1 ص.15
  8. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج،3 ص.221
  9. عمید، حسن، فرهنگ مصطفوی: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ص.1241
  10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ج،1 ص.42
  11. ر.ک: ترکی، عبدالمجید، اجماع امت مؤمنان از جوهر عقیدتی تا واقعیت تاریخی، ج،1 ص.31
  12. ابوالفدا، اسماعیل بن علی، تقویم البلدان، ج،1 ص.222
  13. بند علی، سعید، وحدت جوامع در نهج البلاغه، ص.14
  14. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ج،1 ص.113
  15. ابن هشام، ابومحمد عبد الملک، السیرة النبویه، ج،4 ص.251
  16. حسینی همدانی، محمد، انوار درخشان، ج،2 ص.125
  17. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص .142
  18. دیون پورت، جان، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص77
  19. ر.ک: سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج،1 ص.322
  20. ر.ک: پیشوایی، مهدی، تاریخ اسلام، ص.25
  21. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ اسلام، ص.214
  22. ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج،3 ص.313
  23. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج،5 ص.1361
  24. بخاری، محمّدبن اسماعیل، صحیح البخاری، ج،5 ص.114
  25. ر.ک: آیتی، ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، صص.511-424
  26. همان، صص-423 444
  27. هندی، علاءالدین، کنزالعمال فی سنن االقوال و االفعال، ج،2 ص.552
  28. جوادی و دیگران، احمدصدر و دیگران، دایرة المعارف تشیع، ج،2 ص.154
  29. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج،1 ص.413
  30. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص.142
  31. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج،3 ص.121
  32. ر.ک: آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص .212
  33. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل ایران و اسلام، ص.62
  34. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص.261
  35. هندی، علاءالدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج،1 ص.144
  36. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج،4 ص.414
  37. نهج البلاغه، خطبة.3
  38. هاشمی خویی، حبیب الله بن محمد، منهاج البراعه، ج،11 ص.155
  39. شریف قریشی، باقر، حیاه الامام الحسن بن علی، ج،2 ص.226
  40. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج،34 ص.44
  41. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج،1 ص.262
  42. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج،3 ص.412
  43. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج،2 ص.11
  44. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج،3 ص.326
  45. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج،5 ص.142
  46. ر.ک: صهبا(مؤسسة جهادی)، انسان 251ساله: بیانات مقام معظم رهبری دربارة زندگی سیاسی- مبارزاتی ائمة معصومین علیهم السلام، ص 313
  47. ر.ک: همان: ص.315
  48. ر.ک: معزی، حسن، جامع احادیث الشیعه، ج،2 صص .264-225
  49. همان
  50. نوری، حسین بن محمد، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج،6 ص.452
  51. بیهقی، احمدبن حسین، سنن بیهقی، ج،4 ص.62
  52. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج،2 ص.24
  53. حرعاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج،3 ص.353
  54. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص.42
  55. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج،2 ص.112
  56. سبحانی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص.342
  57. نهج البلاغه: نامة 22
  58. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج،32 ص.21
  59. جوادی آملی، عبدالله، تجلی ولایت در آیة تطهیر، ص.614
  60. نهج البلاغه: خطبة 64
  61. مفید، ابوعبدالله محمد، الجمل، ص.313
  62. نهج البلاغه: خطبة .6
  63. همان: خطبة.22
  64. عسگری، مرتضی، نقش عایشه در اسلام، ج،2 ص.213
  65. همان
  66. نهج البلاغه، خطبة .24
  67. نهج البلاغه: نامة.53
  68. ر.ک: صهبا(مؤسسة جهادی)، انسان 251ساله: بیانات مقام معظم رهبری دربارة زندگی سیاسی- مبارزاتی ائمة معصومین علیهم السلام، ص262
  69. ر.ک: همان: ص.345
  70. خضری، احمدرضا، خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ص84
  71. ر.ک: مشکور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام، صص141و.151
  72. مفید، محمد بن نعمان، ارشاد فی معرفة سیرة ائمة اطهار، ج،2 ص260
منابع: قرآن کریم
  1. نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتی، قم، دانش هوشیار، 1321ش
  2. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1366ش
  3. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، بیتا
  4. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1442م
  5. ابوالفداء، اسماعیل بن علی، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1241م
  6. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق سهیل کیالی، بیروت، دارالفکر، 1414ق
  7. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام هارون، بیروت، دارالجیل، 1411ق
  8. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارصادر، 1414ق
  9. ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، قم، انتشارات ایران1363ش
  10. بند علی، سعید، وحدت جوامع در نهج البلاغه، برگرفته از آثارآیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، 1321ش
  11. بخاری، محمّدبن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق: زهیربن ناصر، بیروت، دار طوق النجاه، 1422ق
  12. بیهقی، احمدبن حسین، سنن بیهقی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1424ق
  13. پیشوایی، مهدی، تاریخ اسلام، قم، دفتر نشر معارف، 1323ش
  14. ترکی، عبدالمجید، اجماع امت مؤمنان از جوهر عقیدتی تا واقعیت تاریخی، تحقیقات اسلامی، تهران، 1362ش
]
3160
| | |
| -1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود