تغافل و خطاپوشی در سیرة پیامبر اکرم(ص)
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین کاظم دلیری دانشآموختة سطح 3 حوزة علمیة قم
منبع: فصلنامة علمی – تخصصی ویژة مبلغان پاییز 1399، شمارة سوم
مقدمه
تغافل، از ارزشهای اخلاق اسلامی است که در جامعة ما چه از نظر علمی و چه از نظر عملی، به مقدار کافی به آن توجه نشده است. این واژه به معنای چشم پوشی از خطاهای دیگران و از بالاترین مراتب عفو و گذشت است. پیامبر اکرم(ص) که صاحب خلق عظیم بود، با بهرهگیری از این خصلت به تربیت مردم همت گماشت و در عرصههای مختلف خانوادگی و اجتماعی و سیاسی از آن بهره برد. در این نوشتار پس از تبیین مفهوم تغافل و اقسام آن و اشاره به به اهمیت و آثار تغافل، برخی عرصههای تغافل در سیرة پیامبر اکرم(ص) را با ذکر نمونههای آن بازگو میکنیم.
الف. مفهوم تغافل
- تغافل در لغت
تغافل، مصدر از مادة «غفل» است. مصدر «غَفلت»، به معنای سهوی است که به سبب کمی حفظ و هشیاری بر انسان عارض میشود.
1 مراد از غافل در اصطلاح قرآنی، کسی است که به توحید و مسیر هدایت و هدف آفرینش و سرانجام کار خود و آخرت بیاعتنا باشد.
2برخلاف غفلت، تغافل به معنای «غفلت عمدی»
3 و در زبان فارسی با ترکیبهایی همچون «خود را به غفلت زدن»
4، »نادیدهانگاری» و «چشمپوشی عمدی» برابر است. تغافل، غفلت ورزی آگاهانه و از روی مصلحت است؛
5 مانند تجاهل که به معنای تظاهر به جهل است.
تغافل در اصطلاح
تغافل در اصطلاح، بر «چشمپوشی از خطاها و لغزشهای دیگران» گفته میشود
6. به عبارتی تغافل، یعنی شخص چیزی را بداند؛ ولی از روی مصلحت، خود را غافل و بیخبر نشان دهد یا آن چیز را نادیده انگارد. برای مثال وقتی فرزندان یعقوب نبی(ع)، برادرشان یوسف(ع) را در چاه انداختند و نزد پدر، گرگ را مقصر شناختند، آنْ حضرت نه با آنان به درشتی سخن گفت و نه تکذیبشان کرد. بلکه فرمود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ؛
7 بلکه نفس شما کاری را برایتان جلوه داده است. اکنون من صبری نیکو پیشه میکنم» و از خداوند یاری خواست. وقتی پیمانة زرین پادشاه را در بارِ بنیامین یافتند، برادران یوسف(ع) بیدرنگ گفتند: «إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ؛ اگر دزدی کرده، پیش از این هم برادرش دزدی کرده است»
8. در این هنگام یوسف صدیق(ع) دلخوریش را از آنان پنهان کرد و با خود گفت: «أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ؛
9 شما جایگاه بدتری دارید و خداوند به آنچه توصیف میکنید، داناتر است.
10
- رابطة مفهوم تغافل با صَفح و حلم
واژة روایی تغافل به واژة قرآنی «صفح» به معنای ترک سرزنش، نزدیک است
11. خداوند متعال در موارد متعددی پیامبر اکرم(ص) و مؤمنان را به عفو و صفح یا به صفح امر کرده است.
12 از جمله در آیة 85 سورة حجر میفرماید: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ؛ پس به زیبایی چشمپوشی کن». صفح جمیل در روایات نیز به عفو بدون عتاب، یعنی سخنان زشت و سرزنش آمیز تفسیر شده است.
13 چنانکه در داستان حضرت یوسف(ع) وقتی برادران به مقام شامخ برادرشان پی بردند و به اشتباهات گذشتهشان اعتراف کردند، حضرت یوسف(ع) نه تنها مجازاتشان نکرد؛ بلکه حتی آنان را سرزنش توبیخ نیز نکرد و کریمانه فرمود: «لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛
14 امروز بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است». بنابراین تغافل یا صفح، از مراتب بالای عفو است. از سوی دیگر حقیقت تغافل از جنس حلم (یا بردباری) به معنای مهار خشم است؛ چنانکه در روایتی از امیرالمؤمنین آمده است«لاحِلمَ كالتَّغافُلِ؛
15 هیچ بردباری مانند تغافل نیست».
ب. اقسام تغافل
تغافل به دو قسم «تغافل پسندیده» و «تغافل ناپسند» تقسیم میشود. تغافل پسندیده، آن است که بهجا و در مسیر حق باشد و تغاقل ناپسند، آن است که موجب ترک حق و پایمال شدن آن شود. عفو و چشمپوشی در جایی پسندیده است که پای حقوق خصوصی افراد در میان باشد و فرد خطاکار مرتکب حرامهای خدا مثل فحشا، شرابخواری، دزدی و آدمکشی نشده باشد که در این صورت، مجال گذشت و نادیده انگاری گناه و منکر نیست. امیرالمؤمنین(ع) در شرح حالات پیامبر اکر(ص) میفرماید: «مَاانْتَصَرَ لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلَمَةٍ حَتّى يَنْتَهِكَ مَحارِمُ اللّهِ فَيَكُونُ حينَئِذٍ غَضَبُهُ لِلّهِ تَبارَكَ وَتَعالى؛
16 برای خودش از ستمی که به او رفته بود، انتقام نگرفت تا اینکه محارم خدا هتک شود؛ پس در این هنگام غضبش برای خداوند تبارک و تعالی بود». پیامبر اکرم(ص) هنگام اعزام مُعاذبن جبل به یمن به او فرمود: «عَلَيْكَ بِالرِّفْقِ وَ اَلْعَفْوِ فِي غَيْرِ تَرْكٍ لِلْحَقِّ؛
17 بر تو باد به مدارا و عفو در غیر مورد ترک حق».
بیتفاوتی مرد نسبت به رفتارهای زشت همسر خود
18 و بیتفاوتی کارگزاران سیاسی نسبت به گزارشهای رسیده دربارة ستمهایی که بر مردم میشود و ارتکاب منکرات از سوی نزدیکانشان، نمونههایی از تغافل ناپسند است که در روایات از آن یاد شده است.
19 به عبارتی تغافل ناپسند از غَفلت است که از رذائل اخلاقی است. از آنجا که موضوع این مقاله دربارة تغافل پسندیده است، در ادامة مقاله تنها دربارة این قسم از تغافل سخن خواهیم گفت.
ج. اهمیت و آثار تغافل
تغافل، از مهمترین پایههای همزیستی مسالمت آمیز در جامعه است. امام سجاد(ع) به فرزندش امام باقر(ع) فرمود: «وَاعلَم يا بُنَيَّ أنَّ صَلاحَ الدُّنيا بِحَذافيرِها في كَلِمَتَينِ: إصلاحُ شَأنِ المَعایِشِ مِلءُ مِكيالٍ ثُلُثاهُ فِطنَةٌ وثُلُثُهُ تَغافُلٌ؛
20 بدان پسرم که صلاح همة دنیا در دو جمله است: سامان یافتن اوضاع زندگیها، پیمانة پری است که دو سوم آن زیرکی و یک سومش چشمپوشی و غفلتنمایی است.»
تغافل به عنوان یکی از روشهای تربیتی، کارایی بسیاری در اصلاح دیگران دارد و در عرصههای مختلف مانند تربیت فرزند و متعلم و نیز در محیط کار و اشتغال، میتوان از آن بهره برد تا فرد به صورت غیر مستقیم به اشتباه خود پی ببرد. این کار مانع تحقیر شدن از سوی دیگران میشود و پیامدهایی مانند لجاجت متربی و پرده دری وی را ندارد. خواجه نصیرالدین طوسی در بحث مراحل تربیت فرزند پس از توصیه به مدح و اکرام فرزند که سبب بروز خوهای نیکی از او میشود، توبیخ و سرزنش صریح فرزند به سبب کار زشت را به شدت نهی و تأکید میکند که باید با او به شیوة تغافل رفتار شود تا بر تکرار کارهای زشت جسور نشود.
21
تغافل سبب خوشنامی و افزایش اعتبار و موقعیت اجتماعی انسان نیز میشود؛ چنانکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «تَغافَل يُحمَد أمرُكَ؛
22 تغافل کن تا کارت ستایش شود.»
د. عرصههای تغافل در سیرة پیامبر اکرم(ص)
پیامبر اکرم(ص) به اقتضای خُلق عظیم و قرآنی خود، همواره با نظر پاک خطاپوش خود به دیگران مینگریست و با عفو و اغماض و مدارا با آنان رفتار میکرد و این شاه کلید موفقیت ایشان در عرصة تبلیغ دین بود. یکی از همسران ایشان میگوید: «كانَ أحسَنَ النّاسِ خُلقا، لَم يَكُن فاحِشا و لا مُتَفَحِّشا، و لا صَخّابا في الأسواقِ، و لا يَجزي بالسَّيّئَةِ مِثلَها، و لكنْ يَعفو و يَصفَحُ؛
23 پیامبر(ص) خوشخوترین مردم بود. فحش دهنده و بیهودهگو نبود و در بازارها فریاد نمیکشید و پاداش بدی را با مانندش نمیداد، لکن گذشت و چشمپوشی میکرد» با این توضیح، نمونههایی از تغافل پیامبر اکرم(ص) را در عرصههای گوناگون زندگی بیان میکنیم.
- تغافل با اعضای خانواده
تغافل در عرصة روابط خانوادگی و تدبیر منزل، بسیار مهم و ارزشمند و ضامن استحکام و بقای کانون مقدس خانواده است. قرآن کریم از یک سو به مؤمنان هشدار میدهد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! برخی از همسران و فرزندانتان، دشمنان شما هستند. از آنان برحذر باشید». یعنی مبادا همسران و فرزندان با گفتارهاو کردارهایشان، خواسته یا ناخواسته شما را از مسیر هدایت دور کنند. از سوی دیگر بیدرنگ میفرماید: «وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛
24 و اگر گذشت و چشمپوشی کنید و ببخشید، پس خداوند آمرزندة مهربان است». یعنی حتی نسبت به همسران و فرزندانی که در واقع دشمنان شما هستند، اگر رویکرد گذشت و خطاپوشی را در پیش گیرید، بهتر است.
یکی از مهمترین آسیبهای اجتمای امروز، افزایش طلاق و اختلافات خانوادگی است که ریشة بسیاری از این اختلافات و جداییها، ترک تغافل و خطاپوشی در روابط خانوادگی است. بیشک اگر زن و شوهر آستانة تحمل خود را بالا ببرند و عینک بدبینی و ذرهبینی را از چشم خود بردارند، دیگر از دیدن کوچکترین اشتباهات شریک زندگی و عمر خود برآشفته نمیشوند و شیوة خطاپوشی و مدارا را در پیش میگیرند و بدینسان با محبت، خارهای زندگی خود را به گل مبدل میکنند. همسر شهید یوسف کلاه دوز - قائم مقام سپاه پاسداران در اوایل جنگ ایران و عراق میگوید:
مشغول کار منزل بودم. حواسم از پسرم حامد پرت شد. یک دفعه از روی صندلی افتاد زمین و سرش غرق خون شد. او را به دکتر رساندم و سرش را پانسمان کردیم. خیلی میترسیدم که مبادا یوسف با من دعوا کند و ناراحت شود که چرا مواظب بچه نبودی؟ وقتی آمد، مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: «خوابیده». بعد هم قضیه را برایش تعریف کردم. فقط گوش داد. آرام آرام چشمهایش خیس شد. لبش را گاز گرفت. بعد گفت: «تقصیر من است که تو را با حامد تنها میگذارم. چارهای ندارم. مرا ببخش!». وقتی این جملات را گفت، خیلی شرمنده شدم.
25
یکی از برخوردهای کرامتآمیز پیامبر اکرم(ص) در برخورد با حسادتهای زنانهای بود که گاه از سوی برخی از همسرانشان نسبت به برخی دیگر سرمیزد. برای مثال روزی آن حضرت در خانة یکی از همسرانش بود
26 که یکی از امهات مؤمنین کاسة طعامی را برای ایشان فرستاد. آن زن - که پیامبر(ص) در خانهاش بود - به جای آنکه خوشحال شود، ناراحت شد و آنچنان به دست خدمتکار زد که کاسه از دستش افتاد و دو تکه شد. پیامبر(ص) بی آنکه عصبانی شود و با آن زن حسود تندی کند، خم شد و قطعات کاسة شکسته را برداشت و در کنار هم گذاشت. سپس در حالی که طعام ریخته را در آن جمع میکرد، فرمود: «
غَارَتْ اُمُّکُمْ؛ مادرتان [نسبت به هَوی خودش] غیرت [حسادت] ورزید!». سپس خادم را نگه داشت و کاسهای سالم از خانة آن زن آورد و به جای کاسة شکسته به خدمتکار داد.
27
گفتنی است طعام در زبان عربی در درجة اول، به نان و کندم و پس از آن به هر چیز خوردنی گفته میشود.
28 در اینجا نیز گویا طعام اهدایی آن زن، همان نان یا چیزی شبیه آن بوده است تا اشکال نشود که چرا پیامبر(ص) غذای ریخته را در ظرف جمع کرده است. البته در این روایت نیز تصریح نشده است که حضرت از آن غذای ریخته تناول کرد؛ بلکه فقط این مطلب آمده است که حضرت غذای ریخته را در کاسة شکسته جمع کردن
۲
. تغافل با زیردستان
تغافل نسبت به خدمتکاران و زیردستان، بخش دیگری از تغافل ارزشمند است که در سیرة پیامبر اکرم(ص) نمود بارزی داشته است. برای مثال انس بن مالک ده سال در منزل پیامبر اکرم(ص) خدمت کرد و به گفتة خودش، در طول این مدت حتی کوچکترین توهینی مانند «اُف» - که دلالت بر آزردگی و دلخوری میکند - نیز از ایشان نشنید و یا توبیخ نشد که چرا چنین کردی یا چرا چنان نکردی؟
29 وی میگوید:
شبی پیامبر(ص) دیر کرد و من به گمان این که ایشان در جایی میهمان است، افطاری ایشان را خوردم. وقتی حضرت آمد، از یکی از همراهانش پرسیدم: «آیا پیامبر(ص) در جایی افطار کرده یا کسی دعوتش کرده است». گفت: «نه». پیامبر(ص) فردای آن روز را روزه گرفت و نه از افطارش چیزی از من پرسید و نه پس از آن ذکری از آن به میان آورد.
30
این الگوی رفتاری را میتوان به رفتار مدیران با کارگران و کارمندان خود نیز تعمیم داد. مدیران باید به جای سوء استفاده از قدرت و ستم به زیردستان، به آنان با دیدة عفو و اغماض بنگرند و تا حد امکان از خطاهایشان بگذرند؛ زلرا این کار نوعی قدردانی از زحمات آنان است.
۳
. تغافل با کفار و منافقان
بخش عظیمی از گذشت و چشمپوشی پیامبر اکرم(ص) در عرصة سیاسی و در برخورد با کفار و منافقان رخ داده است. آن حضرت ضمن برخورد قاطع و سخت با کفار و مشرکان در مواضع متعدد و جهاد با آنان، در برخی مواضع دیگر نیز به حسب مصلحت و به مقتضای اخلاق کریمانة خود، با آنان به شیوة عفو و خطاپوشی برخورد کرده است که در اینجا دو نمونه از آنها را نقل میکنیم:
نمونة اول: چشمپوشی از مشرکان مکه
رسول خدا(ص) پس از فتح مکه، مشرکان مکه را - که عمری با آن حضرت دشمنی و کینهتوزی کرده بودند و از هیچ نوع آزار و اذیت زبانی و عملی همچون اصرار بر بتپرستی، تهمت، توهین، شکنجة یاران، حصر اقتصادی، نقشة ترور، جنگ تحمیلی و ... در حق آن حضرت کوتاهی نکرده بودند - فرا خواند و ابتدا از خودشان نظرخواهی کرد و فرمود: «چه میگویید و چه گمان میبرید!» آنان گفتند: «ما به تو گمان نیک میبریم و سخن نیک میگوییم. برادر بزرگوار، پسر برادر بزرگوار و بر ما مسلط هستی». پیامبر به آنان فرمود: «فَإِنِّی أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخِی یُوسُفُ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ؛
31 من همچنانکه برادرم یوسف(ع) گفت، میگویم: امروز بر شما سرزنشی نیست، خدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است».
بدینسان پیامبر رحمت(ص) نه خونشان را ریخت و نه آنها را حبس و شکنجه و نه حتی ملامت و مؤاخذه کرد؛ بلکه با بزرگواری از صدها و هزاران خطای آنان چشم پوشید و با شکوهترید جلوة عفو و اغماض از اشتباه را در تاریخ آفرید و پاسخ همة بدیهایشان را با خوبی داد. مشابه همین برخورد را امیرالمؤمنین(ع) نیز با بیعت شکنان جمل کرد
32 و پس از پایان جنگ و پیروزی، حتی آنان را توبیخ و سرزنش نیز نکرد.
نمونة دوم: چشمپوشی از منافقان
پس از مشرکان مکه، بخش عظیمی از تغافل پیامبر اکرم(ص) نسبت به منافقان مدینه رخ داد که پیوسته کارشکنی میکردند و با گفتار و رفتار خود پیامبر(ص) را میآزردند.
33 قرآن در مواضع متعددی از جمله در سورههای بقره، نساء، توبه، منافقون و احزاب، جریان کارشکنیهای آنان را بازگو کرده است که خود، عرصة گستردهای است که در این مختصر مجال پرداختن به آن نیست.
- 4. تغافل با مردم
بخشی از تغافل پیامبر(ص) با عموم مردم بود. پیامبر اکرم رفتارهای جاهلانة مردم زمانة خود را تحمل میکرد و با روی گشاده و باز از کنار بسیاری از بی ادبیها و بی احترامیهای آنان میگذشت. نقل است روزی پیامبر(ص) در حال راه رفتن بود و ردایی نجرانی با حاشیهای زبر بر دوش داشت. یکی از بادیهنشیان عرب، خود را به ایشان رساند و ردایشان را به شدت کشید؛ بهگونهای که اثر حاشیة ردا بر گردن مبارک آن حضرت ماند. آن بادیهنشین گفت: «امر کن از مال خدا که در نزد توست، به من هم بدهند». حضرت بی آنکه به آن شخص به دور از ادب و فرهنگ توهینی کند یا بر سرش نهیبی زند یا برایش چهره ترش کند، به او توجه کرد، خندید و فرمود که عطایی به او بدهند.
34
پانویس:
- حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن ص609
- ر.ک: عبدالله بن عمر بیضاوی؛ انوار التنزیل؛ ج3؛ محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، تفسیر الصافی ج3، ص158.
- علی بن اسماعیل ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، ج5 ص53۰
- قباد افرام بستانی، فرهنگ ابنجدی، ص241
- ر.ک: محمدبن حسن بن درید، جمهرة اللغة، ج2، ص958، اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج3 ص953
- ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، الاخلاق فیالقرآن، ج 2 ص 332
- یوسف: .18
- این اتهام به خاطر آن بود که پیشتر و در ایام کودکی یوسف(ع)، عمهاش وی را به ناحق به دزدی دستبندی از یعقوب(ع) متهم کرده بود
- یوسف:77
- رک: محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج3 ص 36، علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 1 ص349
- حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 486
- ر.ک: بقره: 1۰9، مائده: 13، نور: 22، تغابن: 14، زخرف: 5، زخرف: 89
- محمد بن علی صدوق،الأمالی، ص336 و نیز ص۷3؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 6 ص 53۰؛ عبد الرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج 4 ص1۰4
- یوسف: 92
- عبدالرحمن بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم، ص769
- حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص23؛ نیز ر.ک: مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ،4 ص.1814
- علی بن حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 25
- منسوب به امام رضا(ع)، فقه الرضا(ع)، ص: 252 «الْمُتَغَافِلَ عَلَى زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّيُّوث».
- ر.ک: محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة، ص444؛ عبدالحمید بن هبلةالله ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ،1۷ ص116
- علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الأثر، ج1 ص 239، نیز ر.ک: محمد بن علی صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4 ص 387
- رک: نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص184
- عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم، ص324
- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج43 ص131؛ محمد بن عیسی ترمذی، الجامع الصحیح، ج4 ص 136؛ نیز ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8 ص23 22
- تغابن:14
- زهره شریعتی، نیمة پنهان ماه، ج 8 ص 3۰
- در این روایت، نام این همسر پیامبر(ص) ذکر نشده است
- ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8 ص19۷
- رک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج 2 ص25
- همان، ج9 ص23۰
- حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص32
- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4 ص225، ترجمة آزاد روایت امام صادق(ع)
- ر.ک: قاضی نعمان بن محمد مغربی، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الاطهار، ج 1 ص 393
- برای مثال ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج9 ص113؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 36 ص102
- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج5، ص234؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج20 ص21
فهرست منابع:
- ابن ابیالحدید، عبدالحمیدبن هبةالله، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانة آیتالله مرعشی، 1404ق
- ابن حنبل احمد، بیروت، مؤسسة الرساله، 1416ق
- ابن درید، محمدبن حسن جمهرة اللغة، بیروت: دارالعلم للملایین، 198۷م.
- ابن سیده، علیبن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1421ق
- ابن شعبه حرانی، علی بن حسن، تحف العقول، قم: جامعة مدرسین، 14۰4ق
- بخاری محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، قاهره: وزارت اوقاف مصر، 141۰ق
- بستانی، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، چاپ دوم، تهران: اسلامی، 13۷5ش
- بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلائلالنبوة، بیروت: دارالکتب العلمیة، 14۰5ق
- بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوارالتنزیل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق
- ترمذی، محتمد بن عیسی، سنن الترمذی، قاهره: دارالحدیث، 1419ق
- تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غررالحکم، قم: دارالکتب الإسلامی، 141۰ق
- جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاخ، بیروت: دارالعم للملایین، 14۰4 ق
- خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر، قم: بیدار، 14۰1ق
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت: دارالقلم، 1412ق
- سجستانی، ابوداود سلیمان بن اشعث، سنن أبی داود، قاهره: دارالحدیث142۰ق
- سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدرالمنثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی،1404ق
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، تحقیق صبحی صالح، قم: هجرت، 1414ق
- شریعتی، زهره، نیمة پنهان ماه، تهران: روایت فتح، 1384ش
- صدوق، محمد بن علی، الأمالی، چاپ ششم، تهران: کتابچی، 13۷6ش
- صدوق، محمد بن علی، کتاب من لا یحضره الفقیه، قم: جامعة مدرسین، 1413ق
- طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم: شریف رضی، 1412ق
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران: ناصر خسرو، 13۷2ش
- طوسی، نصیرالدین محمد بن محمد، اخلاق ناصرِی، تهران: علمیه اسلامیه، 1413ق
- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین چاپ دوم، قم: هجرت، 141۰ق
- فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران: مکتبة الصدر، 1415ق