داستان آیین با نثری روان و ساده نوشته شده است. مفهوم اصلی که از آن دریافت می شود در خصوص محوریت جشنواره در سیره پیامبر اکرم، امانتداری است. نویسنده مرکز موضوع امانت را در نظر گرفته و قصه در محور آن می چرخد. شروع داستان خوب و نمادین است و در خدمت موضوع می باشد. اهدای قلب زیرلایه قوی بوده و نماد امانت می باشد که قرار است در بدن انسانی دیگر بتپد. نویسنده تا اینجای کار به نظرم موفق بوده است. اما وقتی نویسنده از رساندن مفاهیم و نظریه ها و فلسفه ها از دیالوگ بیشتر استفاده می کند و می خواهد مفاهیم را از طریق دیالوگ به خواننده برساند یک جور اطلاعات دادن به خواننده اتفاق می افتد به قول آقای موسویان که به نظر بنده می توان در این مواقع رفتار داستانی داشته و مفاهیم را غیر مستقیم در اختیار مخاطبان قرار بدهیم. و حتی باعث شده داستان کش بیاید.و اما در مورد زاویه دید و پرداخت داستان که داستان بین سیال ذهن و مونولوگ معلق است، شاید این داستان با زاویه دید دانای کل اگر نوشته می شد و به جای اینکه ذهن در زمان برود و بیاید، فلش بک زده می شد و فلش بک ها هم نه با مشخص کردن فاصله در صفحه بلکه با ترفند ایجاد بهانه ای قوی و چسباندن قبل و بعد در زمان، داستان پیش را پیش می برد، بهتر می شد