بسماللهالرحمنالرحیم
آسیب شناسی حکومت اسلامی در سیرة نبوی
نویسنده: سید صادق حقیقت
منب,: مجلة علوم سیاسی، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، پاییز 1385، شمارة 35
مقصود از آسیب شناسی حکومت، شناخت و تحلیل آسیبهای بالقوه یا بالفعلی است که در مبانی، ساختار یاکارکرد حکومت ایجاد میشود. سیرة نبوی از دقت در شناخت آسیبهای حکومت در ابعاد مختلف حکایت میکند. حکومت اسلامی همانند هر حکومت دیگر و همانند تمدنها، ممکن است تولد، جوانی، پیری و دوران زوال داشته باشد. رسول گرامی اسلام(ص) همواره مردم را از آسیبهای حکومت آگاه نمودهاند. تا در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی اجتماعی و قضایی با مشکلات کمتری رو به رو شوند و در صورت مواجهه بر آنها غالب آیند. رسول اکرم(ص) هیچگاه به سیاست اصالت ندادند، بلکه برعکس، همواره سیاست را تابع اخلاق و معنویت دانستهاند. اسلام عمدتاً براساس اخلاق و معنویت و فرهنگ در مدت زمانی کوتاه به قدرتی بزرگ تبدیل شد. پیامبر(ص) از طرفی مسئولان و زمامداران را از آسیبهای سیاسی برحذر میدارند و از طرف دیگر مردم را ناظر و حاضر بر اعمال ایشان معرفی میکنند. مردم از طریق «نصیحت ائمة مسلمین» هم ساز و کار اطلاع رسانی به ایشان را دارند، و هم بر قدرت سیاسی کنترلی همراه با ضمانت اعمال میکنند. اشراف و طبقة مرفه جامعه علاوه بر محافظهکاری سیاسی، منشأ آسیبهای اقتصادی برای حکومت اسلامی هستند. عدالت اقتصادی تنها در سایة ریشه کن کردن فقر و تراکم ثروت و مبارزه با مترفان امکان پذیر است. پیامبر(ص) با طرح اصل مساوات و عدالت اجتماعی با کلیة مظاهر شرک مبارزه کردند. مردم در تصدی امور اجتماعی و در برابر قانون مساوی هستند و از این جهت هیچ کس بر فرد دیگر برتری ندارد. اعضای جامعه همچون اعضای بدن از یکدیگر متأثر میشوند و بدین صورت جامعة اسلامی کل واحدی را تشکیل میدهد. هرچند پیامبر اسلام(ص) موفق به ایجاد تشکیلات قضایی منسجم و مفصلی نشد، اما راهبردهایی کلی در این زمینه ارائه کرد که براساس آن میتوان مهمترین آسیبهای قضایی از دیدگاه ایشان را استنتاج نمود. مهمترین آسیب قضایی از دیدگاه ایشان، انحراف از احکام الهی و تحت الشعاع قرار گرفتن اصل عدالت است.
مقدمه
حکومت اسلامی همانند دیگر حکومتها و تمدنها در زمانی خاص متولد میشود، دوران بلوغ و جوانی دارد، و بالاخره به دلیل مواجه شدن با چالشها و آسیبها ممکن است به دوران پیری و حتی زوال برسد. مقصود از «آسیب شناسی»، شناخت موانع داخلی و خارجی بالقوه یا بالفعلی است که یک حکومت را تهدید می کند. در این مقاله، از «حکومت»، معنای غیرمدرن آن قصد میشود تا شامل کلیة دولتها - اعم از مدرن و پیشامدرن - شود. دولت پیامبر(ص) در مدینه نوعی دولت – شهر1 بود که در زمان خلیفة دوم به دولت – امپراتوری2 تبدیل شد.
آسیب شناسی حکومت، بحثی جدید نیست. علاوه بر ابن خلدون، ابوالاعلی مودودی در مقایسة عصر پیامبر(ص) با زمان پایان حکومت امویان، تغییراتی را برمیشمرد که به نوعی آسیب شناسی حکومت اسلامی تلقی میشود. این تغییرات عبارتند از:
- تغییر در قانون تعیین امام و خلیفه؛ به این صورت که سلطنت اموی جانشین خلافت شد (و حتی در قرائت شیعی میتوان گفت خلافت به جای امامت نشست)؛
- دگرگونی در روش زندگی خلفا و حاکمان؛
- تغییر در کیفیت مصرف بیت المال؛
- پایان آزادی ابراز عقیده. دیگر کسی نمیتوانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهی از منکر به حاکمان اندرز دهد، زیرا همچون امام حسین علیه السلام جانش را از دست میداد؛
- پایان آزادی قضات و نهادهای قضایی. نهادهای قضایی در جهت خواست سلاطین اموی و سپس عباسی حرکت میکردند و توان محاکمة شخص حاکم را نداشتند، از این رو راه برای هرگونه تخلف و ظلمی باز بود؛
- خاتمة حکومت شورایی و حاکمیت استبداد. دیگر در امور حکومت با خردمندان و اهل حل و عقد و نخبگان جامعة اسلامی مشورت نمیشد؛
- ظهور و غلبة تعصبهای نژادی و قومی به جای ارزشهای اسلامی؛
- نابودی اصل برتری قانون.3
در این مقاله، سعی میشود مهمترین آسیبهای حکومت اسلامی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی براساس سیرة نبوی توصیف و تحلیل شود. آسیبهای حکومت در ابعاد مختلف با هم ارتباط دارد، بنابراین نمیتوان یکی را بدون در نظرگرفتن دیگری تحلیل کرد. از دیدگاه نبی اکرم(ص) حکومت اسلامی غایتی الهی و «فضیلت محور» دارد؛ هرچند در مشروعیت و سازوکارهای سیاسی و اجتماعی به رأی مردم تکیه میزند و آن را مهمترین عامل جلوگیری از انحراف حکومت در ابعاد مختلف تلقی میکند. در این مقاله به این دلیل از آسیب شناسی قضایی به شکل مستقل بحث نمیکنیم که در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) یک نظام قضایی منظم و منسجمی تشکیل نشد؛ هرچند پیامبر(ص) اصول و قواعد قضاوت را پایهگذاری فرمودند و عملاً قضاوت بین مردم را عهدهدار شدند و این جریان پس از پیامبر(ص) ادامه یافت.
آسیب شناسی سیاسی
حضرت محمد(ص) در جریان تغییر، تبدیل و گذار از جامعة جاهلی به جامعة اسلامی از شیوة فرهنگی بهره جست و هرگز به سیاست استقلال نداد. به بیان دیگر، در رأس اقدامات آن حضرت، اقدامات فرهنگی و محتوایی قرار داشت و به تعبیر امروزی آن حضرت «فرهنگ گرا» بود. براساس این نظریه، پس از آن که فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد؛ لذا تغییر در محتوای باطنی انسانها عاملی سرنوشت ساز به شمار میآید. حتی وقتی پیامبر(ص) تشکیل حکومت داد، باز هم به فکر و فرهنگ، اولویت و اوّلیت میداد.4 طبق این الگو، تشکیلات و سازمان حکومت براساس بیعت و مشارکت همگانی و تأییدات الهی شکل گرفت و از استبداد و خودرأیی خبری نبود و مشاورت در امور جای آن را گرفت. آیاتی چون: «و شاورهم فی الأمر»5 و «و أمرهم شوری بینهم»6 زمینهساز مشارکت همگانی بود. میتوان گفت که تأمین سعادت مردم، تأمین رفاه، امنیت و استقلال از اهداف دولت اسلامی به شمار میرود.
بر این اساس، شاید بتوان گفت مهمترین آسیب در حکومت اسلامی از دیدگاه سیرة نبوی همانا نگاه استقلالی و «ابزار محور» به سیاست است. سیاست نبوی، «اخلاق محور» و مبتنی بر سعادت بود. در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر(ص) در پیشرفت اسلام و جذب دلها تصریح شده است:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ؛7 ای رسول ما، به خاطر لطف و رحمتی که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشتهای و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکنده میشدند، پس آنها را ببخش، و برای آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنها مشورت فرما»6
از این آیه استفاده میشود که:
- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیة الهی است، بنابراین کسانی که نرمش ندارند، از این موهبت الهی
محرومند؛
- افراد سنگدل و سختگیر نمیتوانند مردمداری کنند و به جذب نیروهای انسانی بپردازند؛
- رهبری و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است؛
- باید دست شکست خوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت و جذب کرد (با توجه به این که
شأن نزول آیة مذکور در مورد ندامت فراریان مسلمان در جنگ احد است)؛
- مشورت با مردم از خصلتهای نیک و پیونددهنده است که موجب انسجام میگردد.
پیامبر اسلام(ص) علاوه بر این که ارزشهای اخلاقی را بسیار ارج مینهاد، خود مجسمة فضایل اخلاقی و ارزشهای والای انسانی بود. او در همة ابعاد زندگی با چهرهای شادان و کلامی دلاویز با حوادث برخورد میکرد؛ برای نمونه در سال نهم هجرت هنگامی که قبیلة سرکش «طی» در اثرحملة قهرمانانة سپاه اسلام شکست خوردند، «عدی بن حاتم»، از سرشناسان این قبیله، به شام گریخت، ولی خواهرش «سفانه»، به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و در خانهای نزدیک مسجد جای دادند. روزی رسول خدا(ص) از آن اسیران دیدن کرد. سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: ای محمد! پدرم (حاتم طائی) از دنیا رفت و نگهبان و سرپرستم (عدی) ناپدید شد و فرار کرد؛ اگر صلاح بدانی مرا آزاد کن و شماتت و بدگویی قبیلههای عربها را از من دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد میساخت، از همسایگان نگهبانی مینمود، به مردم غذا میرسانید، آشکارا سلام میکرد و در حوادث تلخ روزگار مردم را یاری مینمود. پیامبر اکرم(ص) به سفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقاً، لو کان أبوک مسلماً لترحمنا علیه؛ ای دختر! این ویژگیهایی که برشمردی، از صفات مؤمنان راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار میدادیم». آنگاه پیامبر(ص) امر فرمود: «خلوا عنها فإن أباها کان یحب مکارم الاخلاق؛ این دختر را به پاس احترامی که پدرش به ارزشهای اخلاقی مینمود، آزاد سازید».
آسیب دیگری که حکومت اسلامی را تهدید میکند، عزل و نصب براساس روابط و در نظر نگرفتن شایستگیهاست. در سیاست نبوی، بهکارگیری نیروها صرفاً براساس لیاقت و شایستگی بود و تقدم گرفتن بر دیگران بر غیر این اساس، نوعی خیانت به خدا تلقی میشد: «مَن تَقَدّمَ علی المسلمین و هُوَ یَرَی أن فیهم مَن هو أفضلُ مِنه فقد خان اللَّهَ و رسولَه و المسلمین؛8 کسی که بر مسلمانان پیشی گیرد، در حالی که میداند در میان آنها کسی افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین کسی به خدا و رسولش و همة مسلمانان خیانت کرده است».
نبی گرامی(ص) از هرگونه رفتاری که بوی تفرعن و خوی تکبّر از آن استشمام میشد، بیزار بود و از هر حرکتی که تشبه به اشرافیت و سلطنت داشت متنفر بود و پرهیز میکرد؛ چنان که حضرت صادق علیه السلام فرمود: «کان یکره أن یتشبه بالملوک؛9 (پیامبر(ص)) بد میدانست که تشبه به سلاطین داشته باشد». او اجازه نمیداد که کسی او را با پای پیاده همراهی کند در حالی که خود سواره بود، مگر این که حضرت آن فرد را همراه خود سوار میکرد و اگر نمیپذیرفت، میفرمود: شما جلو برو و در فلان مکان منتظر باش و اگر کاری داری در آن جا یکدیگر را ملاقات میکنیم، زیرا جز این را استخفاف انسانها میدانست. این سلاطین و ملأ و اشراف و مترفان هستند که برای کسب اعتبار نیاز به جلوههای دروغین رفتاری دارند و برای بزرگ داشتن خودِ حقیر خویش نیازمند خفیف ساختن دیگرانند، نه رسولی که «اکرم» انسانهاست و نه آن که از «کرامت» ذاتی خود (به سبب «فسق») تهی نشده است. مردی خواست تا بر دست رسول خدا(ص) بوسه زند پیامبر(ص) دست خود را کشید و فرمود: «این کاری است که عجمها با پادشاهان خود میکنند و من شاه نیستم، من مردی از خودتان هستم». مردم در حکومت نبوی، محوریت داشتند.
رفاه طلبی، که در عناوین بعد از آن سخن خواهد رفت، منشاء محافظه کاری - به عنوان دیگر آسیب حکومت دینی - است. طبقة مرفه به حفظ وضع موجود علاقهمند و عامل و محرک محافظه کاری یا واپسگرایی در ساختار اجتماعی است. ترک هر روش و راه و رسم پذیرفته شده زندگی با مخالفت این طبقه رو به رو میشود. آنان با عبارت پردازیهای مبالغه آمیز هر نوآوری و تغییر را موجب ایجاد آشوب در جامعه، واژگونی اخلاق و بر هم زدن نظم طبیعت معرفی میکنند. اعمال طبقة مرفه، طبقات پایینتر جامعه را به محافظه کاری میکشاند؛ زیرا امکانات مصرف و زیستن را بر آنها تنگ میکند تا توانایی پذیرش راه و روش جدید را نداشته باشند. به این ترتیب، طبقة مرفه، از سه طریق برای جلوگیری از توسعة فرهنگی بهره میبرد: ایستایی کامل خود طبقه، از راه الگوی سرمشقی ضایع کردن تظاهری (رقابت منزلتی) و محافظه کاری، و به طور غیرمستقیم از طریق نظام توزیع نابرابر ثروت و معاش که تکیه گاه این نهاد است.10سخنان ابوسفیان بعد از پیروزی در جنگ اُحد مبنی بر این که هبل دوباره مقام خود را یافت و ارجمند شد و آنها عزّی دارند، نوعی تبلیغ سنتها و رسوم پیشین بود که برای مقابله با اندیشة جدید و با هدف واپسگرایی صورت میگرفت.
ثروت و داراییهای مادی، امنیت اشراف را در پی دارد و از دست دادن یا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامنی و بیتابی میشود. واکنش یهودیان بنی نضیر به قطع درختان خرما به دست مسلمانان، از این نوع است. سخنان و اظهارنظرهای یاران پیامبر(ص) دربارة بنی نضیر هنگام ترک مدینه و اندوه منافقان، نشان دهندة تأثیر زیاد آنها بر اهالی آنجاست. اشراف، معمولاً در شرایط سخت به تضعیف روحیة تودة مردم، یادآوری گذشته و ایجاد رعب و وحشت میپردازند. اشراف از پیماننامهها و صلحنامهها برای اعمال قدرت بهره میبرند؛ و معمولاً مواد آنها براساس تأمین منافع و اهداف اشراف و کسب اعتبار بیشتر آنان تنظیم میشود. در پیمان صلح حدیبیه که براساس ارزشهای موردنظر قریش تنظیم شده بود، این امر کاملاً مشهود است، به طوری که یاران پیامبر(ص) به مواد صلح نامه اعتراض کردند. مفاد پیمان نامه از این قرار است:
باسمک اللّهم، این پیمان صلحی است که محمد پسر عبداللَّه و سهیل بن عمرو بستهاند و صلح کردند که جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم یکدیگر نشوند، به یکدیگر خیانت نکنند، سرقت و غارتی انجام ندهند و کاری به یکدیگر نداشته باشند. هرکس که بخواهد به دین محمد(ص) یا به آیین و پیمان قریش درآید، آزاد باشد. هر فردی از قریش که بدون اجازة ولی خود پیش محمد بیاید [ایشان باید] او را برگرداند [ولی] اگر کسی از یاران محمد به قریش پناهنده شود، [آنها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهای، جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد.
در این صلحنامه، جایگزین کردن عبارت «باسمک اللّهم» به جای «بسم اللَّه الرحمن الرَّحیم» نوعی واپسگرایی است که سهیل بر آن اصرار میورزد و پیامبر(ص) به دلیل منافات نداشتن آن با آموزههای اسلامی میپذیرد و قرآن کریم، عمل رسول خدا(ص) را تأیید میکند. بندهای پایانی صلحنامه «محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهای، جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است، همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد»، بیانگر بهرهگیری قریش از موقعیت خویش به سبب وجود کعبه و وضع قوانین در جهت کسب منافع و به دست آوردن اعتبار و احترام بیشتر است.
عمروعاص بعد از مشورت با نجاشی، پادشاه حبشه، که نسبت به او و سایر اشراف قریش، منزلت بالاتری داشت، به اسلام گروید. ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب دربارة علت اسلام نیاوردن خود گفت: «چه کنم که من در میان مردمی به ظاهر خردمند و بلند اندیشه زندگی میکرده و میدیدم مردم گرانمایه در پناه عقل و اندیشة خود زندگی میکنند و به هر راهی که میرفتند، میرفتم و چون اشخاص شریف و سالخورده از محمد کنارهگیری کردند و خدایان خود را یاری دادند و به خاطر دین پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ایشان پیروی کردیم». در این سخنان، ایستایی طبقة اشراف و محافظهکاری آنها در برخورد با دین محمد(ص) و نیز پیروی کورکورانة سایر اعضا از روش اشراف طبقة بالاتر و مسنتر به وضوح دیده میشود.
برخی اقدامات رسول خدا(ص) برای مقابله با محافظهکاری را میتوان به شرح زیر برشمرد:
- نفی سنن جاهلی و تنظیم قوانین بر مبنای برابری. حضرت محمد(ص) در آخرین حج خود
دغدغههایشان را بیان کردند. ایشان با هوشمندی تمام، راههای نفوذ روحیة اشرافی و راهکارهای مورد توجه اشراف برای واپسگرایی و بازگشت به گذشته را شناسایی و گوشزد کردند و به مقابله با آن پرداختند. پیامبر اکرم(ص) تأکید میکنند که جان و مال مسلمانان محترم و رباهای جاهلیت ملغی است. پیامبر(ص) با معرفی کتاب اللَّه به عنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلی جلوگیری میکنند و با بیان حقوق زنان، آنان را از منزلت نیابتی و بردگی ترقی میدهند و با طرح برادری مؤمنان و این که همه از نسل آدم و از خاکاند و گرامیترین شخص نزد خدا با تقواترین است، ارزشهای منزلتی موردنظر اشراف، مانند شرافت خانوادگی، ثروت و توانمندی مالی را بیاساس میدانند.
- از بین بردن بتها، مسجد ضرار و کسانی که دعوت به محافظهکاری میکردند.
- دادن مال و منصب به اشراف تازه مسلمانی که پیروانی داشتند. بعد از اسلام آوردن ابوسفیان بن حرب،
پیامبر(ص) فرمودند: هرکس وارد خانة ابوسفیان شود یا در خانة خود بماند، در امان خواهد بود. آن حضرت به نمایندگان هوازن فرمودند: مالک بن عوف، سرور آنها، اگر مسلمان شود زن و اموالش را به او پس خواهد داد و صد شتر هم به او خواهد بخشید.
- به مخاطره انداختن داراییهای اشرافی که به مقابله با مسلمانان میپرداختند؛ زمانی که یهود بنی نضیر
در حصارهای خود بودند، پیامبر اسلام(ص) به دو نفر از یاران خود دستور دادند تا نخلهای بنی نضیر را قطع کنند.
بیتفاوتی و سکوت مردم در مقابل اعمال حاکمان، از دیگر آسیبهای حکومت اسلامی از دیدگاه سیرة نبوی است. در نظام اسلامی، برای آحاد امت، حقی به عنوان «نصیحت ائمه» وجود دارد، و همه براساس این حق میتوانند آرا و نظرهای خیرخواهانة خود را در مورد رهبران جامعه مطرح سازند و حتی میتوانند او را مورد سؤال قرار دهند. مسئولیت حاکم اسلامی در برابر مردم، از بارزترین مشخصههای حکومت اسلامی است. نصیحت ائمة مسلمانان هم حق برای مردم ایجاد میکند و هم تکلیف؛ هم در حوزة انتقاد به حکام و هم در حوزة کنترل قدرت سیاسی. نصیحت ائمة مسلمانان، عاملی مهم در راستای نفی استبداد سیاسی تلقی میشود؛ زیرا حکمران هم در مقابل مردم و هم در مقابل خداوند مسئول است.11
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا(ص) در منی برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: خدا خرم و شادان کند بندهای را که سخنم را بشنود و در گوش گیرد و به کسانی که نشنیدهاند برساند،... سه چیز است که دل هیچ مسلمانی با آن خیانت نکند: خالص نمودن عمل برای خدا، خیرخواهی پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.12
پیامبر گرامی(ص) دین را مساوی نصیحت و آن را اعم از نصیحت ائمة مسلمانان معرفی کردند: «قال رسول اللَّه(ص) الدین نصیحة، قیل: بِمَن یا رسول اللَّه؟ قال: لِلَّه و لِرَسولِهِ و لِکِتَابِهِ و لِلائمةِ في الدین و لجماعة المسلمین.»13
آسیب دیگر برای دولت اسلامی، محدود شدن دین جهان شمول اسلام به یک سرزمین یا نژاد خاص است. براساس آیه شریفه «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ»14، پیامبر(ص) به محض استقرار حکومت در مدینه، سفیران خویش را به سوی پادشاهان کشورهای مختلف و رؤسای قبایل ارسال کرد. در این راستا و در دفاع از انسانیت و تحقق عدالت و رهایی انسانها از گمراهیها است که جهاد به عنوان یک اصل مشروعیت مییابد.
اسلام همواره حقوق شهروندان غیرمسلمان را همانند مسلمانان محترم شمرده و تکالیف ایشان را نیز مساوی میداند. بی توجهی به این مسئله آسیبی برای حکومت اسلامی تلقی میشود. نبی اکرم(ص) براساس اصل مساوات در مسئولیتها حکومت میکرد. آن حضرت در ابتدای ورود خود به مدینه ضمن انعقاد عهدنامهای میان گروههای اجتماعی مختلف موجود در مدینه، در بخش مربوط به گروههای مسلمان، انجام مسئولیت دفاع از نظام را به مساوات مشخص کرد و چنین اعلام فرمود: همة گروههای مسلمان که به جنگ و جهاد میروند به ترتیب و به تناوب وارد جنگ خواهند شد.
در جامعة اسلامی، غیرمسلمانان نیز میتوانستند با شرایطی خاص به تابعیت آن درآیند. این نوع تابعیت که با قرارداد دوجانبه انجام میگرفت در اصطلاح فقه اسلامی «ذمه» نامیده میشد. بر این اساس یهودیان، مسیحیان و مجوسان میتوانستند با دولت اسلامی معاهده ببندند تا در سراسر قلمرو حکومت اسلامی از آزادی، امنیت و حقوقی که برطبق قرارداد ذمه اختیار و امضا کرده بودند برخوردار گردند. مقصود اصلی از تشریع این پیمان، ایجاد محیطی امن و برقراری همزیستی مسالمت آمیز میان فرقههای مختلف مذهبی در داخل قلمرو حکومت اسلامی بود.
مهمترین آسیبی که در آخرین سخنان رسول خدا(ص) درخصوص آیندة حکومت اسلامی نیز ترسیم میشد، بحران جانشینی پیامبر(ص) بود. ایشان به شدت از مسئلة رهبری امت اسلامی پس از خود نگران بودند و میفرمودند این امت 72 فرقه میشود؛ که تنها یکی از آنها برحق خواهد بود. با توجه به جایگاه اهل بیت (ع) و توصیه های فراوان پیامبر(ص) در مورد جانشینی علی(ع) انتخاب او امری طبیعی مینمود. از این رو جریان مدافع پیروزی خلیفه، در آن مبارزة سیاسی، محتاج پشتوانة فکری بسیار عمیقی بود. کس یا کسانی که میخواستند در مقابل علی(ع) بایستند و از دستیابی او به خلافت ممانعت کنند و جای او را بگیرند، پس لازم بود نشانههای صلاحیت او را بشناسند و معادلی برای معارضه با آن یا دلیلی برای نفی آن بیابند. امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) صاحب جایگاه ویژهای در چشم و دل و منطق پیامبر(ص) بودند و روایات بسیاری از پیامبر(ص) دربارة شخصیت آنها بود. از این رو، مخالفان برای ایجاد بحران جانشینی به اقدامات گوناگونی دست زدند، از جمله: سیاست منع حدیث، جعل و اشاعة احادیث واحدی با جهتگیریهای خاص و دست زدن به معاملات سیاسی با لایههای ذینفوذ در جامعة آن عصر مانند خاندان ابوسفیان. این اقدامات از یک سو، زمینه را برای سلطة حزب حاکم فراهم آورد و انحصار رهبری فکری اهل بیت(ع) را در افکار عمومی خدشهدار نمود و از سوی دیگر راه را برای سلطة درازمدت کسانی فراهم آورد که در معاملات سیاسی به توسعة اقتدار فکری خلفای اولیه و موجه و معتبر معرفی کردن آنها به جامعه و تاریخ، اهتمام نموده و از این راه، جای پای خود را در جریانات سیاسی و کرسیهای حکومتی پس از خلفا، پررنگ و مستحکم کردند.
آسیب شناسی اقتصادی
از آن جا که حوزة اقتصاد از حوزة سیاست جدا نیست، آسیب شناسی اقتصادی نیز بدون آسیب شناسی سیاسی نمیتواند معنا پیدا کند؛ به طور مثال در عنوان قبل به نقش اشراف و ثروتمندان در سیاستهای محافظه کارانه اشاره شد؛ به همین میزان، میتوان از نقش ایشان در ناکارآمد کردن اقتصاد نیز سخن گفت. طبقة مرفه در جوامع بشری از افراد و طبقات تأثیرگذار جامعهاند که رفتار، گفتار و عقایدشان پیامدهای زیادی بر سایر افراد جامعه، خصوصاً طبقات پایینتر دارد. مردم در طول تاریخ، غالباً به خواستههای آنان عمل کرده و بر طبق روش آنها زندگی نموده و رهبری ایشان را پذیرفتهاند. اشراف برای مطرح کردن خود و کسب اعتبار و جلب احترام دیگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتی میپردازند. عمل اشرافی که در نظام مبتنی بر تمایز اجتماعی رشد و نمو میکنند، دارای سه شاخص اصلی است:
- تن آسایی(تن آسانی)؛
- مصرف تظاهری(مصرف آشکار یا اسراف)؛
- محافظه کاری.15
پیامبران و مصلحان اجتماعی برای اعتلای مقام انسان و پیشرفت و توسعة جامعه، با مرفهان به مبارزه پرداختهاند. مقابله با اشراف و اشرافی گری، از دغدغههای اصلی حضرت محمد(ص) بود. آن حضرت برای مقابله با نظام منزلتی(تمایز ناعادلانة طبقاتی) که زمینهساز اعمال اشرافی بود و همچنین برای از بین بردن اعمال اشرافی، کارهای بزرگی انجام داد. آن حضرت(ص) منصبهای بزرگی، چون امارت، ریاست، فرماندهی و سرپرستی امور اقتصادی را به اشراف و خویشاوندان ثروتمند خود و به کسانی که روحیات اشرافی و نگاه منزلتی داشتند، نداد؛ عباس عموی پیامبر(ص) و ربیعة بن حارث پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را نزد پیامبر(ص) فرستادند تا آنها را متصدی صدقات فرماید، ولی پیامبر(ص) نپذیرفت. عباس عموی پیامبر(ص) از ایشان خواست که منصب کلیدداری و سقایت را به او وا گذارد. پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: «کاری را به شما وامیگذارم که متحمل هزینهای شوید نه این که از آن درآمد کسب کنید.16 ترویج و توسعة کارهای تولیدی و عمرانی، گسترش عدالت و توجه به مالکیت فردی و جمعی از دیگر راهکارهای نبی گرامی اسلام(ص) در مبارزه با مترفین تلقی میشود. پیامبر اکرم(ص) در مقام حاکم جامعة اسلامی، به کارهای تولیدی میپرداخت.
شاید مهمترین آسیب اقتصادی که هر نظامی ممکن است با آن روبه رو شود، عدم رعایت اصل عدالت و مساوات باشد. عدالت اقتصادی نظام اسلامی براساس معیارهایی معین تضمین شده است؛ برای مثال، میتوان به اصل مساوات در مالیاتهای اسلامی یعنی زکات، خمس، صدقات و... اشاره کرد. این مالیاتها از همة کسانی که درآمد و دارایشان از مرزی فراتر رود گرفته میشود و به هیچ عنوان مسائل طبقاتی در آن راه ندارد. بدین ترتیب اسلام در ادای مالیات شرعی امتیازی میان پیروانش قائل نشده است و همه را در پرداخت حقوق واجب مساوی دانسته، همان طور که در پرداخت جزیه نیز میان اهل کتاب فرقی نگذاشته است. البته در این مالیاتها نه تنها وضع ناتوانان و نیازمندان به طور کامل رعایت شده است و آنها از پرداخت معافند، بلکه بخش عمدهای از این مالیاتها با هدف تکافل اجتماعی در جهت تأمین ناتوانان و نیازمندان اختصاص یافته است. این مالیاتها به گونهای وضع شده که علاوه بر جلوگیری از طغیان، تراکم و تمرکز ثروت، فقر و ناداری و بینوایی را ریشه کن و زمینة عدالت اجتماعی را فراهم سازد که امنیت و آسایش جامعه جز در پناه عدالت اقتصادی و اجتماعی میسر نمیشود و آن هنگام است که حقیقت دین ظهور یابد و همگان در سایة عدالت به صلاح رسند.
آسیب شناسی فرهنگی و اجتماعی
قرآن کریم در موارد متعدد به اهمیت و جایگاه عدالت اجتماعی اشاره کرده، و ظلم و تبعیض را مهمترین آسیب اجتماعی و فرهنگی دانسته است.17 نبی گرامی(ص) نیز مردم را همچون دانههای شانه برابر دانستند. «الناس سواءٌ کأسنان المشط.»18 عدالت اجتماعی در اندیشة دینی از چنان جایگاه ویژهای برخوردار است که هیچ امر دیگری با آن قابل مقایسه نیست. این عدالت برخاسته از عدلی کلی است که حاکم بر همه چیز است. عدل، به معنای قراردادن هر چیز در جای خود، مبنای همة امور است. در حدیث نبوی آمده است: «بالعدل قامت السموات والارض؛ آسمانها و زمین به عدل برپاست». در نظام دین نه تنها همه چیز بر عدل استوار است، بلکه عدل مقیاس همه چیز است. در قرآن، از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است.
از همین رو، پیامبر اعظم(ص) در حجةالوداع در ضمن خطبة مشهور، سیرة مساوات را نیز آموخت: مردم در اسلام برابرند. مردم به یک اندازه فرزند آدم و حوایند. عربی را بر عجمی و عجمی را بر عربی جز به تقوای الهی برتری نیست، آیا (این حقیقت را) رساندم؟ گفتند: آری. گفت: خدایا گواه باش.19 حضرت سپس فرمود: «لا تأتوني بانسابکم و اتوني باعمالکم، فاقول للناس هکذا و لکم هکذا؛ الاهل بلغت؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد؛ نسبهای خود را نزد من نیاورید بلکه عملهای خود را آورید. به مردم همان را میگویم که به شما میگویم. آیا رسانیدم؟ گفتند: آری. گفت: خدایا گواه باش». همچنین در حدیثی دیگر جامعة مؤمنان را به اعضای بدن تشبیه کرد: «مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحُمِهِم و تعاطفهم کمثل جسدٍ واحدٍ.»20
یکی دیگر از مصادیق بی عدالتی در حوزة اجتماعی، عدم مساوات در برابر قانون است. در سیرة پیامبر اکرم(ص) همة مردمان - زمامدار و رعیت، توانگر و نادار، قدرتمند و ناتوان، عرب و عجم، سفید و سیاه، از نظر قانون مساوی هستند و هیچ یک را بر دیگری مزیتی نیست. رسول خدا(ص) این مساوات را سخت پاس میداشت و اجازظ هیچگونه تخطی از آن را به کسی نمیداد. زمانی، زنی از اشراف سرقت کرده بود و پیامبر اکرم(ص) دستور داد که دستش قطع شود. عدهای خدمت حضرت آمدند و تلاش کردند حکم خدا را تعطیل کنند. پیامبر خدا(ص) بر یکسان بودن همه در برابر قانون تأکید کرد و فرمود: آنان که پیش از شما بودند تنها به سبب چنین تبعیضهایی هلاک شدند؛ زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا میکردند و قدرتمندان را رها میساختند.21 آن حضرت میفرمود: بنی اسرائیل تنها به این سبب هلاک شدند که حدود را دربارة فرودستان اجرا میکردند و بزرگان را معاف میداشتند. همچنین زمانی که زنی از قبیلة بنی مخزوم به جرم سرقت محکوم شد و اسامة بن زید تلاش کرد با شفاعت خود، حکم خدا را تعطیل و نظام مساوات در برابر قانون را مختل کند، پیامبر اکرم(ص) او را به شدت از این کارها پرهیز داد و فرمود: امتهای پیش از شما به این علت هلاک شدند که حد (قانون) را دربارة فرودست اجرا میکردند و بزرگ را رها میساختند؛ به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند که اگر دخترم فاطمه چنین کرده بود، دست او را قطع میکردم.
حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همة افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد. همة افراد از رسول اکرم(ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند. همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم(ص) بیان شده است. حکم الهی برای رئیس و مرئوس متّبع است. رأی اشخاص حتی رأی رسول اکرم(ص) در حکومت و قانون الهی هیچگونه دخالتی ندارد. همه تابع ارادة الهی هستند. حتی پیامبر(ص) در واپسین ایام حیات خود و با حال بیمار، در مسجد حاضر شدند که مردی که مدعی بود حضرت در یکی از جنگها تازیانهای بر او زده، قصاص کند، که آن مرد به جای قصاص، بر بدن پیامبر(ص) بوسه زد.
از دیگر آسیبهای اجتماعی از دیدگاه سیرة نبوی، عدم رعایت حقوق دیگران، بالاخص مسلمانان، است. ایشان فرمودند: هرکه صبح کند و به امور مسلمانان همت نگمارد از آنها نیست.22
پیامبر خدا(ص) همگان را به کسب دانش و آگاهی میخواند و آن را به صورت یک تکلیف دینی بیان میفرمود. آموزش دین به عنوان اساس کار تربیتی مسلمانان مطرح بود. ایمان باور مبتنی بر معرفت است. از همان ابتدای بعثت آموزش دین اساس حرکت دینی بود.
در عناوین قبل از خوی اشرافیگری و تبعات اقتصادی آن بحث شد. در این جا به آثار فرهنگی و اجتماعی آن میپردازیم. در زمان پیامبر(ص) بهترین مکان برای فخرفروشی، خودنمایی و کسب افتخار، جبهههای جنگ بود که از راه دادن هزینة جنگ، مبارزه و غنیمت جویی به دست میآمد و در قالب سرودههای حماسی، به مثابه سند افتخار قبیله و فرد افتخارآفرین، ماندگار میشد. عرب جاهلی حسب و منزلت اجتماعی برآمده از ثروت و شرافت خانوادگی را نشانة اعتبار میدانست. برای مثال صفوان بن امیه در جنگ حنین میگفت: اگر قرار باشد بنده باشم ارباب قرشی نزد من دوست داشتنیتر از ارباب هوازنی است.
پیامبر اکرم(ص) برای از بین بردن نگاه منزلتی و رقابت قبیلهای اقداماتی از قبیل جایگزین کردن فرهنگ برادری و اخوت دینی به جای ارزشهای منزلتی و قبیلهای انجام داد. پیامبر(ص) در سخنرانی پیش از جنگ اُحد فرمودند: «هر مؤمنی نسبت به مؤمنان دیگر، چون سر نسبت به پیکر است که چون به درد آید، همة بدن به درد میآید». در حدیبیه وقتی هدایا بین مردم تقسیم شد پیامبر(ص) و همسرش ام سلمه، همانند دیگران سهم بردند. در جامعهای که غنیمت جویی ارزش آفرین بود، تقسیم غنیمتها به طور مساوی و قرار دادن سهم برای کسانی که به دلیلهای موجه در جنگ حضور نداشتند و برگرداندن اموال به ناحق گرفته شده به صاحبان آن، میتوانست از اهمیت غنیمت جویی بکاهد؛ عمرو بن امیه، دو نفر از یهودیان بنی عامر را که پیامبر(ص) به آنها امان داده بود کشت و رسول خدا(ص) وسایل جنگی و لباسهای آنان را همراه خونبهایشان فرستاد.
اقدام دیگر پیامبر اکرم(ص) در این زمینه، پایبندی به پیمان بود. یکی از ویژگیهای اشراف این است که هرگاه مقام و منزلت طرف قرارداد آنها پایینتر باشد یا آن پیمان، منافع آنها را در معرض خطر قرار دهد، آن پیمان را به طور یک جانبه نقض کنند. پیامبر(ص) برای از بین بردن این خصیصه، اینگونه عمل کرد. هنگامی که یهودیان و منافقان بعد از شکست مسلمانان در جنگ اُحد به تضعیف روحیة آنان پرداختند، عمر بن خطاب اجازه خواست آنها را بکشد، ولی رسول خدا(ص) نپذیرفت و فرمود: «یهودیان در ذمّة ما هستند و من ایشان را بیهوده نمیکشم. من از کشتن بیهودة کسانی که شهادت به یگانگی خدا و پیامبری من میدهند، نهی شدهام.»
جایگزین کردن ارزشهای معنوی به جای ارزشهای مادی، دیگر اقدام پیامبر(ص) در راستای احیای ارزشها بود. پیامبر(ص) اسیرانی که توانایی پرداخت فدیه نداشتند را بدون دریافت فدیه آزاد میکردند، از جملة آنها عبید بن عمرو بن علقمه، سائب بن عبید و ابوعزّه عمرو بن عبداللّه بن وهب بودند. پیامبر(ص) اسیرانی که قرعه به ایشان تعلق گرفت در ازای آزادی یکی از مسلمانان آزاد کردند؛ مانند عمروبن ابوسفیان، از اسیران جنگ بدر که در ازای آزادی سعد بن نعمان بن اکال آزاد شد، ولی از ثروتمندان فدیة خودشان و بستگانشان را گرفت؛ عباس عمومی پیامبر(ص) مجبور شد فدیة خود و پسران برادرش را بدهد.
توجه به تواناییهای فردی و دینداری در انتصابها به جای طایفه گرایی و در نظر گرفتن مراتب منزلتی یا دارایی اشخاص، و کوشش در جهت فقرزدایی و کم کردن فاصلة فقیر و غنی و دگرگون کردن معیارهای ارزش انسانها، از این مطلب حکایت میکرد که حضرت محمد(ص) تقوا و علم را نشانة برتری میدانست. در مقابل، روش طبقة مرفه حضور در جنگ و به دست آوردن غنیمت، دادن هزینة جنگ، داشتن منصبهایی، مانند: فرماندهی، سقایت، پردهداری، رفادت، ریاست ندوه، انحصار تجارت، داشتن اسلحة جنگی و حصار و قلعههای مستحکم بود.
دنیاطلبی، عامل حبط اعمال است. در روز قیامت گروهی را برای محاسبه میآورند که اعمال نیک آنان مانند کوههای تهامه بر روی هم انباشته است، اما فرمان میرسد که به آتش برده شوند. صحابه گفتند: یا رسول اللّه آیا اینان نماز میخواندند؟ فرمود: بلی، نماز میخواندند و روزه میگرفتند و قسمتی از شب را در عبادت بهسر میبردند اما همین که چیزی از دنیا به آنان عرضه میشد جهش میکردند تا خود را به آن برسانند.23
به طور خلاصه میتوان گفت حضرت محمد(ص) اسراف و تجمل گرایی را امری مذموم میدانست و برای مقابله با آسیبهای فرهنگی اقدامات زیر را انجام دادند:
- ترویج سادهزیستی و نفی اسراف و تجملگرایی در گفتار و عمل. پیامبر(ص) به کسانی که لباسهای
مخصوص اشراف و ثروتمندان را میپوشیدند تذکر میداد. آن لباسها موجب تفاخر پوشندة آن و تحقیر سایرین میشد. پوشیدن لباس کهنه و پاره نوعی اظهار حقارت و فقر بود. علاء بن حضرمی پیراهنی آستین بلند پوشیده بود، آستین پیراهن را به اندازة حدود انگشتهایش کوتاه کردند. یکی از یاران پیامبر(ص) با وجود داشتن دو دست لباس نو، جامهای کهنه و پاره به تن داشت. حضرت از او خواستند که لباس نوی خود را بپوشد و وقتی پوشید، فرمودند: آیا این طور بهتر نیست؟ لباس رسول خدا(ص) بسیار ساده بود؛ پیامبر(ص) لباس گران قیمت خویش را به اسامة بن زید که جوان بود دادند و خودشان لباس ارزان قیمت پوشیدند.
- مقابله با نمادهای اشرافیگری، چون هدیه و میهمانی دادن اشراف گونه. پیامبر(ص) هدیة مشرکان را
نمیپذیرفت و برای هیچیک از پادشاهان و اشراف همعصر خود هدیه نفرستاد. آن حضرت، در هیچ مرحلهای از زندگانی خویش مهمانیهای تجملی برگزار نکردند و در اینگونه مراسم نیز حضور نداشتند. پس از آن که ابوبراء عامر بن مالک بن جعفر برای آن حضرت دو اسب و دو ناقه هدیه آورد، پیامبر(ص) فرمود: من هدیة مشرک را نمیپذیرم.
- پیامبر(ص)، برای جلوگیری از تشکیل طبقة اشراف جدید (نوآمدگان یا افراد نوکیسه) در جامعة
اسلامی، به فقیران سفارش میکردند که در مسیر اشراف قدم نگذارند؛ پیامبر(ص) هنگام آمادگی برای جنگ خیبر به ابوعبس بن جبر که فقیر بود و زاد و توشة راه و خرج خانوادهاش را نداشت، فرمود: «ای ابوعبس تو و دیگران یاران فقیرت اگر سلامت باشید و کمی زنده بمانید، مالتان زیاد خواهد شد و آنچه که برای اهل خود باقی میگذارید فراوان شود، پول و بردههای شما زیاد میشود و این به سود شما نیست.»
- تغییر نگرش دربارة زنان؛ در نگرش جاهلی، زن زندگی نیابتی داشت. رسول خدا(ص) با بیان جایگاه
واقعی زن و ارزش دادن به او، نگرشها را متحول کرد. حضور فعال همسران پیامبر(ص)، حضرت فاطمه علیها السلام و زنان همعصر او در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دلیل این مدعاست.
- توجه نکردن به مراتب منزلتی در معاشرتها، واگذاری منصبها، مجازاتها و سایر امور. وسایل و
ابزار زندگی افراد سرشناس به دلیل گران قیمت بودن آنها و نیز تعلق داشتن به اشخاص برجسته، مورد توجه خاص دیگران است؛ برای نمونه، میتوان به شتر ابوجهل اشاره کرد که به قول واقدی، شتری گزیده و مهری بود که در جنگ بدر نصیب پیامبر(ص) شد. قریش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد، ولی پیامبر(ص) نپذیرفت و عاقبت، آن شتر از طرف هفت نفر در حدیّبیه قربانی شد.
- جلوگیری از ساختن خانههای مجلل. عباس عموی پیامبر(ص) حجرهای ساخت، رسول خدا (ص) به
او فرمودند: آن را ویران کن. عباس خواست معادل ارزش آن را در راه خدا بدهد، اما پیامبر(ص) تأکید کردند که آن را ویران سازد.24
- شکستن بتها و مبارزه با شرک، بت سازی و سنتها و آداب و رسوم جاهلی بت پرستان و تخریب
مسجد ضرار که با نیت غیرالهی ساخته شده بود.
- اهمیت دادن به نیت و محتوای عبادت و توسعة مصادیق عبادت. از نظر پیامبر(ص) عبادت کردن فقط
راز و نیاز در عبادتگاه نبود بلکه هر کاری که با نیت الهی برای انجام فرمان خداوند صورت گیرد، عبادت است. پیامبر(ص) در سخنرانی قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هرکس، چه مسلمان و چه کافر، اگر نیکی کند مزد او برعهدة خداست که در این جهان یا آن جهان پرداخت خواهد شد.»
- توجه به معیارهای معنوی، مانند نیکوکاری، کمک به هم نوع، عدالت، پرداخت صدقه. پیامبر(ص)
درآمد غنیمتهای بنی نضیر را، که به آن حضرت اختصاص داشت، بین خویشان خود تقسیم میکردند و به هر کس که مصلحت بود لطف میفرمودند. ایشان مصرف سالیانة جو و گندم خانوادة خود و فرزندان عبدالمطلب را از نخلستانهای بنی نضیر تأمین میکردند و اضافة آن را صرف خرید اسلحه و اسب برای جنگ میکردند. صدقات آن حضرت از همین محل و همچنین از اموالی که به او هبه کرده بودند، تأمین میشد. رسول خدا(ص) هیچ سائل و فقیری را محروم نمیکرد، ولی توانگران و کسانی که قدرت کسب داشتند، از خمس بهرهای نداشتند.
در مجموع، میتوان گفت سیاست پیامبر اسلام(ص) تابع اخلاق و سعادت بود. ایشان برای حکومت آسیبهایی در ابعاد مختلف شناسایی میکند؛ به شکلی که عدم توجه به آنها موجب رکود و زوال حکومت اسلامی - همانند دیگر حکومتها – میگردد. مهمترین آسیبهای حکومت اسلامی را موارد زیر میدانند: تفرعن، اشرافیگری و اتراف، محافظه کاری و واپسگرایی، بحران جانشینی، بیعدالتی و عدم مساوات در ابعاد مختلف، رابطهگرایی، بیتوجهی به سرنوشت دیگر انسانها، تجمل و مصرف گرایی، فقر و فاصلة طبقاتی و نقض حقوق شهروندان و از جمله حقوق اقلیتها.
پی نوشت
- میتوان آن را معادل town - state دانست، تا با دولت - شهر یونان، یعنی city - state اشتباه
نشود.
- Empire - state
- ابوالاعلی مودودی، خلافیت و ملوکیت، ترجمة خلیل احمد حامدی (پاوه: انتشارات بیات، 1405 ق)
ص 187 – 209.
- نجف لک زایی، «پیامبر اسلام (ص) و شیوة گذر از جامعة جاهلی به جامعة اسلامی(به سوی یک
نظریة توسعه)، تاریخ اسلام، ش 1، بهار 1379، ص 7
- آل عمران (3) آیة 159
- شوری (42 )آیة 38
- آل عمران (3) آیة 159
- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 8، ص 291
- محمد بن محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 6، ص 272
- ر. ک: فاطمه اروجلو، «حضرت محمد(ص) و رویارویی با اشرافی گری»، تاریخ اسلام، ش 22
(تابستان 1384).
- ر. ک: محمد سروش محلاتی، «نصیحت ائمة مسلمین»، مجلة حکومت اسلامی، ش 1
- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 149 (عن ابی عبدالله علیه السلام: قال خطب رسول
اللَّه (ص) یوم منی فقال: نصراللَّه عبدا سمع مقالتی فوعاهاو بلغها من لم یسمعها... ثلاث لا یغل علیهن قلب عبد مسلم: اخلاص العمل للَّه و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم).
- همان، ج 27، ص 67
- سبدء(34) آیة 28
- ر. ک: اروجلو، پیشین
- همان
- حدید (57) آیة 25: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط».
- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 379
- تاریخ الیعقوبی، ج 3، ص 110: «الناس فی الاسلام سواء، الناس طف الصاع لادم و حواء، لا
فضل عربی علی عجمی و لا عجمی علی عربی الا بتقوی اللّه، الا هل بلّغتُ؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد.»
- علاءالدین هندی، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، (بیروت: مؤسسةالرسالة، 1985 م) ج 1،
ص 143 و 149، حدیث 694 و 695
- میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 18، ص 7: «انما هلک من کان قبلکم بمثل هذا، کانوا
یقیمون الحدود علی ضعفائهم و یترکون اقویائهم.»
- محمد بن محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 3، ص 293- «من اصبح لا یهتم بامور
المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.»
- لئالی الاخبار، ص 465- «لیجیئن اقوام یوم القیمه و اعمالهم کجبال تهامة فیومر بهم الی النار
قالوا یا رسول اللّه أمصلین؟ قال نعم یصلون و یصومون و یاخذون هنا من اللیل فاذا عرض لهم شیء من
الدنیا وثبوا الیه.»
- ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت: دار بیروت، 1405 ق / 1985 م)، ج 4، ص 22
کلمات کلیدی
سیرة سیاسی پیامبر اکرم(ص)، مساوات، قانونگرایی، جامعة اسلامی، خلافت.