فرشید شیشه گران
بهمن 1402

ساده زیستی پیامبر صلی الله علیه وآله

ساده زیستی پیامبر صلی الله علیه وآله منبع: پؤوهشکدة باقرالعلوم(علیه‌السلام)   مقدمه «الگو» در لغت نامة دهخدا چنين معنا شده است: «روبر، مدل، سرمشق، مقتدي، اسوه، قدوه، مثال، نمونه».1 و مفردات راغب «اسوه» را، به حالتي كه انسان از غيرش متابعت مي‌كند، معنا كرده و مي‌گويد: اين متابعت، مي‌تواند نيكو باشد يا زشت، مفيد باشد يا مضر.»2 مي‌توان گفت بخش زيادي از چيزهائي را كه انسان فرامي‌گيرد از طريق الگو برداري و مشاهدة رفتار ديگران است؛ مخصوصاً الگو برداری از افرادي كه به نحوي در جامعه، از نوعي برجستگي برخوردار هستند؛ البته اين الگو پذيري، هم مي‌تواند مثبت باشد و هم منفي. شیوه‌های عملی، به دلیل وضوح و کارآمدی، نیاز به تفسیر و تأویل‌های متفاوت ندارند و لذا مورد توجه می‌باشند. در اين راستا توصية بزرگان و پيشوايان دين ما بر اين است كه مردم را نه با زبان كه با رفتار به نيكي‌ها دعوت كنيد؛ چرا كه تأثير بيشتري خواهد داشت. خدای دانا و حکیم از نخستین روزهای آفرینش انسان، او را نیازمند به الگو و اسوه قرار داد. در قرآن كريم نيز برخی مردان و زنان را همانند حضرت رسول اعظم (ص) و حضرت ابراهیم (ع) و بانواني چون مریم و آسیه را به عنوان انسان‌هاي نمونه تمجيد مي‌كند و آن‌ها را براي الگو برداري به ما معرفي مي‌كند. خداوند در سورة مبارکة انعام پس از معرفي برخی از پیامبران، می‌فرماید: «أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»؛ آن‌ها کساني هستند که خداوند هدايتشان کرده؛ پس به هدايت آنان اقتدا کن.3 خدای تبارک و تعالی در قرآن، به پیروی از عمل و سیرۀ رسول خدا امر فرموده است و آن بزرگوار را با تأکیدات فراوان، به عنوان الگو و اسوه و میزان برای عمل مسلمانان -البته با رعايت شرطي كه در آيه به آن اشاره شده- قرار داده است. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يرْجُو اللَّهَ وَالْيوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»؛ مسلماً براي آن‌ها که اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي‌کنند، رسول خدا سرمشق نيکويي بود.4 حال خلأ این الگو در جهان امروز، بیشتر از هر زمان دیگری احساس می‌شود و ما در این نوشتار برآنیم که ابعاد مختلف ساده زیستی در سیرۀ پیامبراکرم (صَ) را بازگو کنیم؛ تا انشاءالله راه و رسم زندگی را بر اساس سیرة او تنظیم کنیم. تعاریف الف: ساده زیستی یا زهد: در لغت: زهد ورزیدن نسبت به یك چیز به مفهوم اعراض از آن شیء و به مقدار اندكی از آن رضایت دادن است.5 در اصطلاح علم اخلاق: دل كندن از دنیا و اکتفا کردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن، پس زهد به معنای ضایع کردن مال، حرام کردن حلال بر خود و از کسب و کار دست کشیدن نیست، آن‌گونه که بعضی‌ها انگاشته‌اند.6 زهد به اين معنی است كه انسان به دنيا علاقه و دلبستگى نداشته باشد و اندام‌هاى خود را از آن نگه دارد مگر به قدر ضرورت و براى حفظ بدن. به عبارت ديگر، زهد عبارت است از رو گرداندن از متاع دنيا و خوشى‌هاى آن از اموال و منصب‌ها و ديگر چيزهائى كه با مرگ زوال مى‌پذيرد. و به بيان ديگر، زهد؛ يعنى پشت كردن به دنيا و رو آوردن به آخرت يا از غير خدا گسستن و به خدا پيوستن، كه اين بالاترين درجة زهد است.7 ملا محمد مهدي نراقي در مدح زهد مي‌نویسيد: زهد، يكى از منازل و مراحل دين و بالاترين مقامات سالكان است. «وَلَا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيرٌ وَأَبْقَى»؛ و هرگز چشمان خود را به نعمت‌هاي مادي که به گروه‌هايي از آنان داده‌ايم، ميفکن! اين‌ها شکوفه‌هاي زندگي دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است.8
رسول خدا (ص) فرمودند: «مَن أصبحَ وهَمُّه الدُّنيا شتَّتَ اللهُ عليه أمرَه وفرَّق عليه ضَيْعَتَه وجعل فقرَه بين عينَيه وَلَم يَأتِه مِنَ الدُّنيا إلا ما كُتِبَ له، وَمَن أصبَحَ وَهمُّه الآخرةُ جَمَع اللهُ لَه هَمَّهُ وَحَفظ عَلَيه ضَيْعَتَه وَجَعلَ غناه في قلبِه وأتَتْه الدُّنيا وهي راغمةٌ»؛ «هركه بامداد كند و فكر و همتش دنيا باشد، خداوند كارش را پريشان سازد و شغل و پيشة او را پراكنده كند و فقرش را پيش چشمش نهد و به جز آنچه خداوند از دنيا براى او مقرر كرده به او نرسد. و هركه بامداد كند و انديشه و همت او آخرت باشد، خداوند فكر و همتش را جمع كند و پيشه و شغلش را حفظ نمايد و بى نيازى و توانگرى را در دلش نهد و دنيا خوار و ذليل نزد او آيد.»9
از امام صادق (ع) نقل شده است: سه زن نزد پیامبراکرم (ص) آمدند، یکی گفت: شوهرش گوشت نمی‌خورد، دیگری گفت: شوهرش عطر استفاده نمی‌کند و سومی گفت: شوهرش از انجام وظایف زناشویی سر باز می‌زند. پیامبر (ص)ِ در حالی که ردایش بر زمین کشیده می‌شد به مسجد رفت و بعد از حمد و ثنای الهی، فرمود: چه شده که عده‌ای از اصحاب من گوشت و عطر استفاده نمی‌کنند و از وظایف زناشوئی سرباز می‌زنند؟! بدانید من گوشت می‌خورم، از بوی خوش استفاده می‌کنم و وظیفۀ زناشویی‌ام را انجام می‌دهم. هرکه از راه و روش من رو برگرداند از من نیست.10 ب- سیره: سیره بر وزن فعله از سیر مشتق شده است و در کتب لغت برای سیره پنج معنی ذکر کرده‌اند:
  1. رفتار؛11
  2. سنت؛12
  3. راه و روش؛13
  4. هیأت و حالت؛14
  5. حالت و چگونگی رفتار15
از آنجا که معنای دوم و سوم با یکدیگر تفاوتی ندارند، می‌توانیم بگوئیم که سیر در لغت به چهار معنی به کار می‌رود. سیره به معنای راه و روش عام است و می‌توان آن را به هر فردی نسبت داد؛ مثلاً می‌توان گفت: سیرة امام خمینی(ره) یا سیرة شیخ طوسی (ره). اما سيره به معناي حالت و چگونگي رفتار، در واقع روشي هست كه شخص آن را براي مقاصد خود به كار مي‌برد كه گاهي عقلي است؛ همانند: فيلسوف كه براي اثبات مدعايش استفاده مي‌كند و يا عارف و... . حضرت رسول اکرم (ص) نيز براي مقاصد خود سبك و سيرة خود را دارد؛ پس در واقع سيرة پيامبر، يعنی متدی كه پيامبر در عمل و روش برای مقاصد خودش به كار می‌برد.16 ابعاد ساده زیستی در سیرة پیامبر (ص) الف: بعد فردی:
  1. خوردن و آشامیدن پیامبر(ص):
حضرت علي (ع) در اين باره مي‌فرمايد: «أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا کَشْحاً، وَأَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً ...وَلَقَدْ کَانَ (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) يَأْکُلُ عَلَي الْأَرْضِ، وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ»؛ دو پهلويش از تمام مردم فرورفته‌تر و شکمش از همه خالي‌تر بود... همانا پيامبر (که درود خدا بر او باد) بر روي زمين مي‌نشست و غذا مي‌خورد و چون برده، ساده مي‌نشست.17 «قَالَ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) فِي أَسْئِلَةِ اَلْيَهُودِيِّ اَلشَّامِيِّ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ عِيسَى(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَانَ زَاهِداً؟ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) أَزْهَدُ الْأَنْبِيَاءِ(عَلَيْهِم السَّلاَمُ)،...مَا رُفِعَتْ لَهُ مَائِدَةٌ قَطُّ وَ عَلَيْهَا طَعَامٌ وَ لَا أَكَلَ خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لَا شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِيرٍ ثَلَاثَ لَيَالٍ مُتَوَالِيَاتٍ قَطُّ.»؛ مردی یهودی از اهالی شام به علی (عليه السلام) گفت: مردم حضرت عیسی (عليه السلام) را زاهد می‌پندارند. حضرت فرمود: چنین است ولی محمد(صلی‌الله علیه وآله) از تمامی پیامبران زاهدتر بود. هیچ گاه سفرۀ غذایی برای او نگستردند که در آن غذایی باقی بماند و هرگز از نان گندم نخورد و هرگز سه شب پشت سر هم از نان جو سیر نخورد.18 امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: «مَا أَكَلَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مُتَّكِئاً مُنْذُ بَعَثَهُ اَللَّهُ حَتَّى قُبِضَه  وَ كَانَ يَأْكُلُ أَكْلَةَ اَلْعَبْدِ، وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ اَلْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ رسول خدا (صلي الله علیه وآله) از هنگامی که خدا او را به پیامبری برانگیخت تا لحظة مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد و مانند بردگان غذا می‌خورد و مانند بردگان می‌نشست. [راوی می‌گوید،] گفتم: برای چه؟ فرمود: برای فروتنی در برابر خداوند بزرگ.19 در بحار الانوار در مورد آداب غذا خوردن پيامبر آمده است: «مِنْ كِتَابِ مَوَالِيدِ الصَّادِقِينَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَأْكُلُ كُلَّ الْأَصْنَافِ مِنَ الطَّعَامِ وَ كَانَ يَأْكُلُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ مَعَ أَهْلِهِ وَ خَدَمِهِ إِذَا أَكَلُوا وَ مَعَ مَنْ يَدْعُوهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الْأَرْضِ وَ عَلَى مَا أَكَلُوا عَلَيْهِ وَ مِمَّا أَكَلُوا إِلَّا أَنْ يَنْزِلَ بِهِ ضَيْفٌ فَيَأْكُلَ مَعَ ضَيْفِهِ وَ كَانَ أَحَبُّ الطَّعَامِ إِلَيْهِ مَا كَانَ عَلَى ضَفَفٍ.»20 «مَا أَكَلَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لاَ شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِيرٍ قَطُّ. وَ لا أَكَلَ عَلَى خِوَانٍ حَتَّى مَاتَ»؛ آن حضرت، نان جو الک نشده می‌خورد و هرگز از نان گندم نخورد و از نان جو هیچ گاه سیر نخورد و تا از دنیا رفت بر سفرة رنگارنگ ننشست.21 و همچنين آمده است: «وَ مَا ذَمَّ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) طَعَاماً قَطُّ كَانَ إِذَا أَعْجَبَهُ أَكَلَهُ وَ إِذَا كَرِهَهُ تَرَكَهُ وَ كَانَ (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) مَا عَافَ مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّهُ لَا يُحَرِّمُهُ عَلَى غَيْرِهِ وَ لَا يُبْغِضُهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) يَلْحَسُ الصَّحْفَةَ»؛ هيچ غذايى را بد نمى‌شمرد، اگر ميل داشت، تناول مى‌كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت، ترك مى‌كرد و اگر خود نمى‌خواست به ديگرى بدگويى نمى‌فرمود و ظرف غذا را مى‌ليسيد و مى‌گفت: پايان غذا پر بركت‌تر است. عایشه می‌گوید: «ما شَبِعَ رسولُ اللّهِ (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) ثَلاثةَ أيّامٍ مُتَواليةٍ حتّى فارَقَ الدُّنيا. ولَو شاءَ لَشَبِعَ، ولكنَّهُ كانَ يُؤْثِرُ على نَفْسِهِ»؛ پيامبر خدا (صلی الله علیه وآله)، تا زماني كه از دنيا رفت، هرگز سه روز پياپي، غذاي سير نخورد؛ البته اگر مي‌خواست، مي‌توانست سير بخورد، اما ديگران را بر خود مقدم مي‌داشت.»22 و در مجموعة ورّام آمده است: «مَا اجْتَمَعَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) إِدَامَانِ إِلَّا أَكَلَ أَحَدَهُمَا وَ تَصَدَّقَ بِالْآخَرِ»؛ «هرگز نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، دو جور غذا جمع نمی‌شد؛ مگر آن که یکی را می‌خورد و دیگری را صدقه می‌داد.»23
  1. لباس پوشیدن پیامبر(صلی الله علیه وآله)
عن الغزالی فی الاحیاء: «کان یلبس من الثیاب ماجد، من ازار او رداء او قمیص او جبّه او غیر ذلک. و کان له کساء ملبّه یلبسه و یقول: انّما انا عبد البس کما یلبس کتفیه»؛ «پیامبراکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، هر لباسی را که می‌یافت؛ مانند: روپوش، پیراهن، عبا و امثال این ها می‌پوشید. عبای کهنه و وصله داری داشت که آن را می‌پوشید و می‌فرمود: من بنده هستم و مانند بندگان لباس می‌پوشم.»24 «فی وصیه النبی لأبی ذر الی ان قال: یا اباذر! انّی البس الغلیظ و اجلس علیالارض.»25؛ «رسول خدا (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، در پندهایش به ابوذر فرمود: ای ابوذر! من لباس خشن می‌پوشم و روی زمین می‌نشینم. «و فی المناقب: لا یلبس ثوبین، یلبس برداً حبره یمنیّه و شمله حبه صوف، والغلیظ من القطن و الکتان و کان اذا لبس جدیداً اعطی خلق ثیابه مسکیناً»؛ ایشان دو لباس روی هم نمی‌پوشید، گاهی برد راه راه یمانی و گاهی عبایی پشمی و گاهی لباسی کلفت از پنبه و کتان می‌پوشید و هرگاه لباس جدیدی می‌پوشید، لباس قبلی را به فقیری می‌داد.26
  1. بستر پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
عن الغزالي فی الاحیاء: «و کان له فراش من أدم حشره لیف، طوله ذراعان او نحوه و عرضه ذراع و شبر او نحوه و کانت له عبائه تفرش له حیثما تنقّل، نثنّی طاقین تحته و کان ینام فی الحصیر لیس تحته شیء غیره»؛ بستر ایشان پوستی بود که با لیف خرما پر شده بود و طول آن حدود دو زراع و عرض آن حدود یک ذراع و یک وجب بود. عبایی داشت که هرگاه جایی می‌رفت آن را تا کرده و زیرش می‌انداخت. گاهی روی حصیر می‌خوابید، بدون آن‌که چیزی زیرش بیندازد.27 «کان فراش رسول الله (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) عبائه و کانت مرفقته أدم، حشوها لیف»؛ عبای رسول خدا (صلي الله واله)، بستر خوابش نیز بود و بالش حضرت از پوست بود که با لیف خرما پر شده بود.28
  1. مسکن پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
عن ابن مهد فی کتاب التحصین: «مرسلاً، قال: توفّی رسول الله و ما وضع لبنه علی لبنه»؛رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خشتی روی خشتی ننهاد.»29 علی (عليه السلام) می فرماید: «يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا...»؛ «روزی یکی از همسرانش، پرده‌ای رنگارنگ و با نقش و نگار بردر خانه آویخت، پیامبر فرمود: این پرده را از من دور کن؛ زیرا چون به او می‌نگرم، یاد دنیا و زرق و برقش می‌افتم.»30
  1. مرکب پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
علی (عليه السلام) می‌فرماید: «یرکب الحمار العاری و یردف خلفه»؛ بر الاغ بی پالان سوار می‌شد و کسی را نیز ترک خود سوار می‌کرد.31 و فی المناقب: «و یردف خلفه عبده أو غیره و یرکب ما امکنه من فرس او بغله او حمار و یرکب الحمار بلا سرج و علیه الغدار»؛ غلامش یا دیگران را ترک خود سوار می‌کرد. هرچه برایش فراهم می‌شد از اسب گرفته تا استر و الاغ، سوار می‌شد و حتی الاغ بی پالانی که فقط افساری داشت را سوار می‌شد.»32
  1. نشست و برخاست پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
«بالاسناد عن ابی العباس، قال: کان رسول الله (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) یجلس علی الارض و یاکل علی الارض و یعتقل الشاه»؛ رسول خدا (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، شیوه‌اش این‌گونه بود که روی زمین می‌نشست و روی زمین غذا می‌خورد و خود به گوسفند بند می‌نهاد.»33 امام صادق (عليه السلام) می‌فرماید: «کان رسول الله اذا ادخل منزلاً قعد فی ادنی المجلس الیه حین تدخل»؛ رسول خدا (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِه)، شیوه‌اش این بود که هرگاه وارد خانه‌ای می‌شد پائین مجلس (نزدیک در) می‌نشست.»34 حضرت سید الشهدا (عليه السلام) فرمود: از پدرم پرسیدم طرز نشست و برخاست پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چگونه بود؟ فرمود: در نشست و برخاست، همواره یاد خدا بود و محل خاصی برای خود معین نکرده و به دیگران دستور می‌داد تا برای خود جایی معین ترتیب ندهند. هرگاه وارد مجلسی می‌شد هرکجا که محل خالی بود و یا در آخر مجلس می‌نشست و از همة حاضران تفقد می‌نمود و نظر خاصی نسبت به آنها اعمال نمی‌کرد؛ به همین مناسبت، همگی خود را نسبت به او نزدیک می‌دیدند.35
  1. مسافرت (پیامبرصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
در تاریکی شب، از دور صدای جوانی به گوش می‌رسید که استغاثه می‌کرد و کمک می‌طلبید و مادر جان، مادر جان می‌گفت. شتر ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و از خستگی، روی زمین خوابیده بود. هر کار کرد شتر را حرکت دهد، نتوانست؛ ناچاراً بالا سر شتر ایستاده و ناله می‌کرد. رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، که معمولاً بعد از همه و در دنبال قافله حرکت می‌کرد که اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد تنها و بی مددکار نماند از دور صدای ناله جوان را شنید. همین که نزدیک رسید پرسید که هستی؟ جوان گفت: من جابرم، پیامبر فرمود: چرا معطل و سرگردانی؟ جوان گفت: یا رسول الله، شترم از راه مانده و نمی‌تواند بلند شود. پیامبر فرمود: همراهت عصا داری؟ جوان گفت: بلی. رسول اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) عصا را گرفت و به کمک آن عصا، شتر را حرکت داد و سپس او را خوابانید. بعد دستش را رکاب ساخت و به جابر گفت: سوار شو. جابر سوار شد و با هم راه افتادند. پیامبر در بین راه، دائماً جابر را مورد ملاطفت قرار می‌داد. جابر شمرد و دید   ب: بعد خانوادگی:
  1. تربیت فرزند در چارچوب ساده زیستی
پیامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) علاوه بر خود، ساده زیستی را در فرزندان خود نهادینه کرده بود. سلمان می‌گوید: به منزل حضرت زهرا (علیهاالسلام) رفتم، دیدم دختر پیامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) چادری وصله دار بر سر دارد. به ایشان گفتم: دختران پادشاهان بر تخت‌های طلا می‌نشینند و لباس‌های زربافت می‌پوشند؛ ولی وضعیت شما دختر رسول خدا (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، این‌گونه است که نه چادر گران قیمت دارید و نه چادر خوب؟ حضرت زهرا (علیهاالسلام) پاسخ دادند: ای سلمان! خداوند این نعمت‌ها را در قیامت برای ما ذخیره کرده است.37  تذکر: هرکس زاهدانه در دنیا زندگی کند، در قیامت از نعمت‌های الهی بهره‌مند می‌شود.
  1. مهریة دختر پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
جبرئیل بر پیامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خدایت امر فرموده که فاطمه (علیهاالسلام) را با پانصد درهم به علی تزویج کنی».38  «وَقَدْ زَوَّجْهُ عَلَى أَرْبَعِمِائَةِ مِثْقَالِ فِضَّةٍ»39؛ مهریة دختر پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) چهارصد مثقال نقره بود. چهارصد مثقال نقره مساوی است با 500 درهم.
  1. جهیزیة دختر پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
حضرت علی (عليه السلام) به امر پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، زرهش را به قیمت 400 یا 480 درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) آورد. رسول خدا، پول‌ها را به بلال داد و فرمود: عطریات بخر و بقیه را به چند نفر از اصحاب داد که از بازار، جهیزیه خریداری کنند و آنها این وسایل را خریدند: روسری(یک عدد)؛ لنگ(دو عدد)؛ رو انداز مشکی(یک عدد)؛ چادر پشمی(یک طاقه)؛ بالش(چهار عدد)؛ حصیر(یک تخته)؛ کاسة چوبی(یک عدد)؛ کوزة گلی(یک عدد)؛ مشک آب(یک عدد)؛ تنگ آبخوری(یک عدد)؛ تختواب چوبی(یک عدد)؛ طشت رختشویی(یک عدد)؛ آفتابه(یک عدد)؛ دستاس(آرد چی). این تمام جهیزیة خانة فاطمة زهرا (علیهاالسلام) بود.40 جهیزیه‌ای که بیشتر آن ظروف گلی و سفالی، فرش و بستر آن از پوست و پشم بود؛ به گونه‌ای که وقتی پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) چشمان مبارکش به آنها افتاد، فرمود: بارالها! این ازدواج را بر این خانواده که بیشتر ظروفشان گلین و سفالی است مبارک فرما.41
  1. داماد پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) به حضرت علی (عليه السلام) فرمود: چه داری؟ عرض کرد: یک شتر، یک شمشیر و یک زره دارم. حضرت فرمود: شتر و شمشیرت برای کار و زندگی و دینت لازم است، زره را بیاور. علی (عليه السلام) زرهش را آورد. پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) فرمود: زره را بفروش. حضرت زره را به 400 یا 480 درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) آورد.42 امیرالمؤمنین (عليه السلام) می‌فرماید: وقتی با حضرت فاطمه ازدواج نمودم، زیراندازی نداشتیم؛ ولی الآن اگر صدقة امروز من(وقف‌ها) میان بنی هاشم تقسیم شود همه را کفایت خواهد کرد.43 حضرت رسول(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) از دخترش فاطمه پرسید: همسرت را چگونه دیدی؟ فاطمه پاسخ داد: بابا، او بهترین همسر است؛ اما زنانی از قریش نزد من آمدند و گفتند: رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) تو را به همسری مردی فقیر در آورده است.44 سلمان می‌گوید: یک روز پیامبر مشغول شستن دست‌های خود بود که فاطمه با چشمانی گریان بر او وارد شد. پدرش پرسید: زهرا، عزیزم تو را چه شده که چنین گریانی؟ عرض کرد: از دست و زبان زنان عرب، جرأت بیرون رفتن نمی‌کنم. در حال عبور بودم که زنان قریش مرا دیدند و به کلماتی ناستوده تحقیر نمودند که چرا با مردی که فقیرترین جوانان است شوهر کردی. پسر عمم را نیز تحقیر و سرزنش می‌کردند.45
  1. بی پیرایگی پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) درخانه
و فی المناقب: «و کان صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ یخصف النعل و یرقع الثواب و یفتح الباب و یحلب الشاه و یعقل البعیر فیحلبها و یطحن مع الخادم إذا أعیی و یضع طهوره باللیل بیده و یخدم فی مهنه اهله و یقطع اللحم»؛ رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، خودش کفشش را تعمیر می‌کرد و لباسش را وصله می‌زد، خود آن حضرت در خانه را بازمی‌کرد و گوسفندان را می‌دوشید و شتر را می‌بست تا شیرش را بدوشد و هرگاه کارگرش از آسیاب کردن خسته می‌شد، خود آسیاب می‌فرمود. شخصاً آب وضوی شبش را فراهم می‌کرد و در کارهای منزل کمک می‌کرد و خود گوشت را خرد می‌فرمود».46 پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) از این‌که چیزی از بازار بخرد و به منزل ببرد شرم نداشت، هزینه‌های بزرگ او اندک، طبع او بسیار بزرگ و معاشرت او نیکو بود.47 ج: بعد اجتماعی:
  1. اجابت دعوت دیگران:
رسول الله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) فرمودند: «لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً دَعَانِي إِلَى طَعَامِ ذِرَاعِ شَاةٍ لَأَجَبْتُهُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ اَلدِّينِ وَ لَوْ أَنَّ مُشْرِكاً أَوْ مُنَافِقاً دَعَانِي إِلَى طَعَامِ جَزُورٍ مَا أَجَبْتُهُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ اَلدِّينِ أَبَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي زَبْدَ اَلْمُشْرِكِينَ وَ اَلْمُنَافِقِينَ وَ طَعَامَهُمْ»؛ اگر مؤمنی، مرا برای خوردن پاچة گوسفندی هم دعوت کند، می‌پذیرم و این کار جزو دین است و اگر مشرک یا منافق، مرا به خوردن گوشت یک شتر کامل دعوت کند نمی‌پذیرم و این کار جزو دین است. خداوند هدیه و غذای مشرکان و منافقان را برای من نخواسته است».48  بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ قال:  کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُجِیبُ دَعوَةَ المَملُوکِ عَلَی خُبزِ الشَّعِیرِ»؛ پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) دعوت بردگان را در خوردن نان جو می‌پذیرفت».49 و فی المناقب: «يُجِيبُ دَعْوَةَ اَلْحُرِّ وَ اَلْعَبْدِ وَ لَوْ عَلَى ذِرَاعٍ أَوْ كُرَاعٍ وَ يَقْبَلُ اَلْهَدِيَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ يَأْكُلُهَا وَ لاَ يَأْكُلُ اَلصَّدَقَةَ«؛ دعوت هر بنده و آزادی را می‌پذیرفت، حتی اگر غذا پاچة گوسفندی بود. هدیه را قبول می‌فرمود، حتی اگر جرعه‌ای شیر بود و آن را می‌نوشید؛ اما غذای صدقه را نمی‌خورد».50
  1. برخورد پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) بادیگران
روزی یک عرب بیابانی خدمت پیامبر اکرم(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) آمد و حاجتی داشت. وقتی که جلو آمد، روی حساب آن چیزهایی که شنیده بود، ابهت پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد. پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) ناراحت شدند و سؤال کردند: آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟ سپس پیامبر او را در بغل گرفت و به طوری فشردند که بدنش، بدن پیامبر را لمس نماید. آن گاه فرمودند: آسان بگیر، از چه می‌ترسی؟ من از جبابره نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر می‌دوشید. من مثل برادر شما هستم.51
  1. جلسات پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
«و فی المکارم: عن أنس قال: کُنّا إذا اتینا النبی (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) جلسنا حلقه»؛ انس می‌گوید: هرگاه نزد پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) می‌رفتیم به صورت حلقه‌ای می‌نشستیم.52 «وَ فِی المَکارِم: عَن أبی ذَر قال:  كانَ رَسولُ اللّهِ (صلي الله عليه و آله) يَجلِسُ بَينَ ظَهرانَي أصحابِهِ، فَيَجيءُ الغَريبُ فَلا يَدري أيُّهُم هُوَ، حَتّى يَسأَلَ . فَطَلَبنا إلى النَّبیّ (صلي الله عليه و آله) أن یَجعَلَ مَجلِسًا يَعرِفُهُ الغَريبُ إذا أتاهُ، فَبَنَينا لَهُ دُكّانًا مِن طينٍ، وَ كانَ يَجلِسُ عَلَيهِ، وَ نَجلس بِجانییه»؛ ابوذر می‌گوید: رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) طوری در بین اصحاب می‌نشست که وقتی شخص غریبی وارد مجلس می‌شد، نمی‌دانست چه کسی رسول خداست؛ تا این‌که سؤال می‌کرد. از این رو ما از ایشان درخواست کردیم برای آن که افراد تازه وارد ایشان را بشناسند، جایی خاص برای نشستن ایشان اختصاص دهیم؛ بنابراین سکویی گلی برایش ساختیم که ایشان روی آن می‌نشست و ما اطرافش».53
  1. معاشرت پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
عَنِ الدَّيْلَمِيُّ فِي الْإِرْشَادِ: يُصَافِحُ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ، وَ لَا يَنْزِعُ يَدَهُ مِنْ يَدِ أَحَدٍ حَتَّى يَنْزِعَهَا هُوَ.  وَ لَا يُحَقِّرُ مَا دُعِيَ إِلَيْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ»؛ با فقیر و غنی دست می‌داد و دستش را نمی‌کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. هرچه به او تعارف می‌شد کوچک نمی‌شمرد، حتی اگر نامرغوب‌ترین نوع خرما بود».54 «فی المناقب: یجالس الفقراء و یواکل المساکین و یناولهم بیده لایرتفع علی عبیده و إمانه فی مأکل و لاملبس»؛ با فقرا همنشین بود و با بیچارگان غذا می‌خورد و با دست خود به آنها غذا می‌داد. هیچ‌گاه در غذا خوردن یا لباس پوشیدن بر غلامان و کنیزانش برتری نجست».55
  1. فرمانروایی و حکمرانی پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)
عربی بیابانی وارد مدینه شد و یک‌سره به مسجد آمد تا از رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، پولی بگیرد. هنگامی که وارد مسجد شد، رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. عرب بیابانی، حاجت خویش را اظهار کرد و عطائی خواست. رسول اکرم(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) چیزی به او داد ولی او قانع نشد و آن را کم شمرد و سخن درشت و ناهمواری بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) جسارت کرد. اصحاب و یاران پیامبر، سخت در خشم شدند و چیزی نمانده بود که آزاری به او برسانند ولی رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) مانع شدند. رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، اعرابی را با خود به خانه برد و مقداری دیگر به او کمک کرد. اعرابی از نزدیک مشاهده کرد که وضع رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) به وضع رؤسا و حکامی که تاکنون دیده بود، شباهت ندارد. اعرابی اظهار رضایت کرد و کلمة تشکر آمیزی بر زبان راند.56 نتیجه گیری متأسفانه در جهانِ امروز، زندگی مردم مبتنی است بر توجه افراطی به نیازهای فردی و خودبینی و خودپرستی، هرکس سعی می‌کند همه کس و همه چیز را تا می‌تواند در مسیر اهداف و مقاصد خود به خدمت گیرد و از طرف دیگر شعار مصرف بیشتر و متنوع‌تر برای لذات بیشتر به نهایت رسیده و مدام توسط رسانه‌ها و جامعه تبلیغ می‌شود. به طوری که زندگی مردم، بر کار مداوم و در خدمت مصرف و اسراف و تجمل‌گرائی مبتنی شده است؛ که نتیجة آن چیزی نیست جز بحران‌های فراوان اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیره. در این موقعیت است که انسان برای رهایی از این سردرگمی و زندگی افراطی و بی آرامشی، با تمام وجود نیاز به یک الگو را احساس می‌کند؛ تا او را در این زندگی یاری دهد. بهترین کسی که می‌تواند انسان را در این امر یاری کند، رسول خاتم(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) است که خداوند او را به عنوان الگو برای بشریت معرفی کرده است و جز او، کس دیگری نمی‌تواند گره از کار بشر باز کند؛ لذا برای رهایی از تمام دغدغه‌ها، ضروری و لازم است که با تمام وجود از حضرت پیامبر(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) پیروی کنیم و او را سرمشق خود در تمام جوانب زندگی قرار دهیم. منابع
  1. لغت نامة دهخدا، حرف الف.
  2. راغب اصفهاني: المفردات في غريب القرآن.
  3. انعام، آیة90.
  4. احزاب، آیة21.
  5. راغب اصفهانی: مفردات الفاظ القرآن، ص 384؛ ابن منظور: لسان العرب، ج 3، ص 196 و 197.
  6. معراج السعاده، 275.
  7. جامع السعادات، ج 1، ص 399.
  8. طه 131
  9. جامع السعادات ج1، ص 400.
  10. اصول کافی، ج5، ص 496، حدیث5.
  11. فیروز آبادی، مجدالدین محمد، القاموس المحیط ذیل مادۀ سیر.
  12. ابن منظور، لسان العرب، ذیل مادۀ سنن.
  13. همان.
  14. همان.
  15. المنجد ذیل سار یسیر.
  16. سيري در سيرة نبوي، مرتضي مطهري، ص 52.
  17. نهج البلاغه، ترجمة دشتي، خطبة 160.
  18. احتجاج، 115.
  19. سنن النبی، 218.
  20. بحارالانوار، ج 16، ص 242.
  21. مکارم الاخلاق، ص29.
  22. مجموعة ورّام، 141.
  23. مجموعة ورّام، 39.
  24. احیاء العلوم، ج2، ص372.
  25. مکارم الاخلاق، 115.
  26. مناقب آل ابی طالب، ج1، ص147.
  27. احیاء العلوم الدین، 377.
  28. مکارم الاخلاق، 38 و امالی الصدوق،377.
  29. درواه النوری فی المستدرک، ج 3، 466.
  30. بحارالانوار، ج 16، 286.
  31. مکارم الاخلاق، 9.
  32. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
  33. امالی طوسی، ج2، 7.
  34. مشکاه الانوار، 206؛ جامع الاحادیث الشیعه، ج 16، 3.
  35. عیون الاخبار، ج 1، 335.
  36. بحار الانوار، ج 6، باب مکارم اخلاقه و سیره و سنته.
  37. نهج الحیاه، 259.
  38. دلایل الامه، ابن جریر طبری، 18.
  39. کشف الغمه، 135.
  40. زندگانی حضرت فاطمة زهرا (س)، عمادزاده، 305.
  41. فرهنگ فاطمیه.
  42. زندگانی حضرت فاطمة زهرا (س)، عماد زاده، 305.
  43. سفینة البحار، ج 2، 558.
  44. امالی شیخ صدوق، 26 و 438؛ مناقب علی بن ابیطالب، ابن مغازلی شافعی، ج 3، 143.
  45. زندگان حضرت فاطمة زهرا (س)، عماد زاده، 265.
  46. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
  47. ارشاد القلوب، 55، باب 22.
  48. وسائل الشیعه، ج 16، 426؛ الکافی، ج 6، 274.
  49. امالی شیخ طوسی، ج 2، 7.
  50. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
  51. حکایت‌ها و هدایت‌ها، استاد شهید مطهری.
  52. مکارم الاخلاق، 22.
  53. مکارم الاخلاق، 16.
  54. ارشاد القلوب، 115.
  55. المناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
  56. مجموعۀ آثار، ج 18، 209.
 
3160
| | |
| -1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود