نظارت در سیرة حکومتی پیامبر اکرم (ص)
نویسنده: ملک افضلی، محسن , کارشناس ارشد حقوق عمومی و عضو هیأت علمی مرکز جهانی اسلامی
منبع: مجلة «حکومت اسلامی» - بهار 1386 - شمارة 43
مقدمه: نظارت در اسلام
اسلام آخرین شریعت الهی است که تمام قواعد و ضوابط مربوط به زندگی فردی و اجتماعی انسانها را با خود دارد. از شئون انسانی، چیزی را نمیتوان یافت که اسلام آن را نادیده گرفته و فروگذاری کرده باشد. از مسائل جزئیِ خانوادگی و اخلاقیِ فردی و اجتماعی گرفته تا امور مربوط به سیاست، رهبری، اقتصاد و دیگر مسائل کلان جامعه، همه و همه در این آیین مقدس مورد توجه قرار گرفته است.
یکی از مهمترین ابعاد زندگی اجتماعی انسان نوع رابطة متقابل افراد جامعه و گروه زمامداران با یکدیگر است. در فرهنگ اسلامی، به «حکومت» از یک سو، به عنوان امانتی نگریسته میشود که از سوی خدا و مردم به افرادی سپرده شده است و آنها مأمور حفظ و صیانت از این امانت میباشند و در این مورد از ایشان سؤال میشود. در این فرهنگ، تفویض اختیار و مسؤولیت خواهی، از سنتهای الهی به شمار میآید؛ خداوند متعال از پیامبران خود میپرسد که چگونه رسالت خود را انجام دادهاند «وَ لَنَسئَلَنَّ المُرسَلین».
1
از امیرمؤمنان، علی(ع) در این باره نقل شده که فرمود: «فرستادگان [الهی] را نگاه میدارند و از آنان میپرسند که آیا رسالت خود را نسبت به امّتهایشان انجام دادهاند.
2 علاوه بر پاسخگوییِ حاکمان الهی در برابر خداوند، مسئولیت زمامداران در برابر مردم نیز قاعدهای اسلامی و شرعی است؛ چرا که پیامبر گرامی اسلام(ص) همه را در برابر یکدیگر و صاحبان قدرت را در مقابل مردم مسئول دانسته است.
3
از دیگر سو، اسلام مردم را نیز در مقابل حاکمان خویش، وظیفهمند میداند. قرآن کریم تأکید میکند که در مورد چگونگی رفتار آنها با زمامداران سؤال خواهد شد«فَلَنَسئَلَنَّ الذینَ اُرسِلَ اِلَیهِم».
4
نتیجه این که در اسلام اصل پاسخگویی زمامداران و مردم در برابر یکدیگر و در برابر خداوند به عنوان یکی از سنتّهای الهی و از اصول مدیریت اسلامی مورد تأکید و توجه قرار گرفته است. لازمة این اصل، وجود ابزاری است که زمینة اجرای آن را فراهم کند. کارآمدترین ابزاری که میتوان از آن یاد کرد، «نظارت» است. نظارت به عنوان تضمین کنندة سلامت نظام، دارای انواع گوناگون و شیوههای مختلفی است که پرداختن به آن، مجالی وسیع میطلبد.
5
در این مقاله برآنیم به موضوع «نظارت در سیرة حکومتی پیامبر اعظم(ص)» بپردازیم. برای این منظور، پس از تعریف نظارت، شیوههای اعمال نظارت در حکومت نبوی؛ یعنی نظارت متقابل دولت و مردم بر یکدیگر را طرح میکنیم:
از مهمترین تقسیم بندیهای مرسوم نظارت، تقسیم آن به «نظارت بیرونی» و «نظارت درونی» یا خود کنترلی است؛ آنچه در این مقاله میآید، «
نظارت بیرونی» است؛ نظارتی که از خارج، بر شخص یا عمل مورد نظر اعمال میشود.
بند نخست: مفهوم، مراحل و جایگاه نظارت در مدیریت
الف. مفهوم نظارت و مراحل آن
دانشمندان علوم مختلف، بر حسب زمینة مطالعاتی خود، تعریفهای گوناگونی از نظارت ارائه کردهاند؛ تعریفی که به منظور ما نزدیکتر است را میتوان در کتب رشتة مدیریت یافت و مقداری رنگ و بوی حقوقی به آن داد و تعریف زیر را، برداشت کرد: «نظارت، به مجموعه عملیاتی گفته میشود که طی آن، میزان تطابق عملکرد اشخاص با قوانین و مقررات سنجیده شود تا از این طریق، نسبت به مطابقت نتایج عملکرد با هدفهای مطلوب، اطمینان به دست آید». مطابق تعریف فوق و دیگر تعریفهایی که از نظارت به عمل آمده است، میتوان مراحل آن را به شرح زیر بیان کرد:
مرحلة نخست: تعیین و ابلاغ قوانین، مقررات، استانداردها و معیارهای لازم، با توجه به هدفهای از پیش تعیین شده.
مرحلة دوم: جمع آوری اطلاعات، دربارة عملیات مورد نظر.
مرحلة سوم: مقایسه و تطبیق اطلاعاتِ به دست آمده، با مقررات و استانداردهای تعیین شده.
پیش از این مراحل، نوبت به اقدامات لازم در جهت تقویت نقاط قوت و برطرف نمودن نقاط ضعف خواهد رسید.
این فرآیند در نظام مدیریتی اسلام، به ویژه در نظام حکومتی پیامبر اسلام(ص)، کاملاً مشهود است؛ چنانکه به جرأت میتوان گفت نظام مدیریتی اسلام در این زمینه همانند بسیاری از موارد دیگر؛ از دیگر نظامها، پیشرو و تکامل یافتهتر است. پیش از آن که این ادعا را به بحث بگذاریم، لازم است به جایگاه نظارت در مدیریت بپردازیم:
ب. جایگاه نظارت در مدیریت
هنری فایول (Henri Fayol) از دانشمندان مدیریت کلاسیک( 19251841 م) عناصر اصلی علم یا فن مدیریت را در پنج مرحله خلاصه کرده است؛ تنظیم برنامه، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و نظارت (کنترل). وی معتقد است اصل منطقی که چهار مرحلة دیگر را کامل میکند، اصل کنترل و نظارت است که منظور از آن، بازدید و رسیدگی به اجرای دستورهای داده شده به اعضای سازمانی است تا از این راه شیوة صحیح اجرای آن دریافت گردد.
6
پس از آن که به بحث دربارة ابزارهای نظارتی، در عهد حکومت نبوی(ص) بپردازیم، طرح این نکته خالی از فایده نیست که اصولاً هدف اصلی، در دستگاهها و سازمانهای دولت اسلامی با هدف دستگاهها و سازمانها در دولتهای غیر اسلامی تفاوت اساسی دارد. «سازمان اسلامی، سیستمی است برای دستیابی فرد و اجتماع به پیشرفت معنوی و اخلاقی، از راه تولید کالا و خدمات، به منظور نیل به رشد و عبادت خداوند... ، اسلام رشد معنوی افراد را جهت اقدام به اعمال و نیات نیک تأکید و سفارش میکند و در حقیقت به ارزش معنوی کار بیش از بازدهی مادی آن تأکید میکند».
7 در حالی که در حکومتها و سازمانهای غیراسلامی، هدف اساسی تأمین منافع مادی و دنیوی افراد است و افق دید مردم و حاکمان، بیش از زندگی دنیوی آنها نیست.
در حکومت اسلامی، شخص، چه حاکم باشد، چه عضو جامعه، باید وظایف خود را؛ چه وظایف فردی و چه وظایف اجتماعی، در جهت اطاعت از خدا و رسول و اولی الأمر، ایفا نماید.
8
این موضوع نشان میدهد که همة افراد در نظام اسلامی، در ادای وظایف خویش، باید تابع کتاب و سنّت رسول خدا و اهل بیت او باشند. همچنین مطابق روایات زیادی، عمل افراد نشانة ایمان آنها به خدا است و در واقع ایمان بدون عمل یا عمل بدون ایمان هیچ ارزشی نخواهد داشت. پیامبر خدا در این زمینه میفرماید: «اَلأیمانُ وَ العَمَلُ أَخَوانِ شریکانِ في قرَنٍ، لَا یَقبَلُ اللهُ أحَدَهُمَا إلَّا بِصَاحِبِه؛ ایمان و عمل، دو برادر و شریک و مقارن با یکدیگرند، خداوند هیچ یک را بدون دیگری نمیپذیرد».
9
مطابق این روایات، عمل انسان به مثابه آینهای است که ایمان او را مینمایاند. پس این امر، نقطة آغازی است برای ایجاد یک تشکل نظارتی، مطابق اصول و موازین اسلامی؛ به این معنا که در اسلام اعمال اشخاص با معیار کتاب خدا و سنت رسول خدا و موازین ایمان سنجیده میشود و همة قوانین و مقررات وضع شده نیز باید منطبق با این موازین باشد.
10
به دیگر سخن، مبنای نظارت بر حاکمان و مردم در حکومت اسلامی احکام و موازین اسلامی است. عملکردها با میزان اسلام تقویم میشود و اعمالی که منطبق با این موازین باشد، مهر صحت بر آن زده میشود و آنچه مغایر باشد مهر بطلان میخورد.
بند دوم: نظارت مردم بر دولت، در حکومت نبوی و ضمانت اجرایی آن
از اصول نظارتی در نظام سیاسی و اداری اسلام، نظارت همگانی است که به طور مستقیم به وسیلة مردم اعمال میشود و عامل بازدارندة نیرومندی در برابر لغزش مسئولان محسوب میشود.
11 تمام آحاد مردم این نظارت را بر عهده دارند؛ چرا که پیامبر مکرم اسلام(ص) میفرماید: «مَن أَصبَحَ و لا یَهتَمَّ بأمُور المسلمینَ فَلَیسَ بَمُسلمٍ (فَلَیسَ مِنهُم)؛
12 هرکس صبح کند (روزانه) و به امور مربوط به مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست».
از اضافه شدن کلمة «امور» به «المسلمین» استفاده میشود که همة شئون و امور فردی و اجتماعی مسلمانان مورد نظر است؛ به این بیان که از این حدیث استفاده میشود هر مسلمانی باید نسبت به همة مسائل مربوط به جامعة اسلامی و مسلمانان و آنچه پیرامون وی میگذرد بی تفاوت نباشد و نسبت به آنها اهتمام بورزد.
بی تردید، نمیتوان امور مسلمانان را، صرفاً به معنای امور خصوصی و فردی مسلمانان دانست و مفهوم این حدیث شریف را در گسترة همین امور تفسیر کرد، بلکه امور مسلمانان دامنة وسیعی دارد و همچنانکه گفته شد، شامل همة شئون فردی و اجتماعی میشود؛ از جمله مهمترین این امور، مسائل سیاسی و حکومتیِ کشور اسلامی است؛ که در رأس آن فرمانروایان و عاملان حکومتی قرار دارند. در عمل به این حدیث، اهتمام به این امور اقتضا دارد که همواره (روزانه) مسلمانان بر این افراد نظارت داشته باشند تا از انحرافات احتمالی آنها پیشگیری نمایند یا انحرافات تحقق یافته را اصلاح کنند.
الف. شیوه های نظارت همگانی
آموزههای دینی و اسلامی، شیوههایی را برای نظارت بر زمامداران، پیش روی مردم نهاده است و بر آن تأکید ورزیده و به بعضی از آنها جنبة عبادی و واجب شرعی نیز بخشیده است. در ادامه، به شیوههایی از این باب، که در زمان حکومت پیامبر اسلام(ص) و سیرة حکومتی آن حضرت مرسوم بوده، میپردازیم:
1. امر به معروف و نهی از منکر
«امر به معروف و نهی از منکر، از مهمترین فرایض شرعی است که عقل نیز بر وجوب آن حکم میکند و کتاب و سنت همواره مردم را بر انجام آن فراخواندهاند و بقای دین و تداوم رسالت الهی و حفظ نظام و کیان مسلمانان بر انجام آن مبتنی است».
13
در این بحث، صرف نظر از ادّلة وجوبِ امر به معروف و نهی از منکر، مراتب، درجات، شرایط و لوازم آن، به بیان امر به معروف و نهی از منکر نسبت به دولتمردان و عاملان حکومتی، توسط مردم، به عنوان یک اهرم نظارتی، از نگاه پیامبر اعظم(ص) میپردازیم.
صدوق(رحمه الله) به سند خویش از مسعدة بن صدقه از امام صادق(ع) روایتی را نقل کرده است که مطابق فقرهای از این روایت، امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر خدا نقل میکند که فرمود: «معصیت آنگاه که توسط بندهای در نهان انجام گیرد، زیان آن تنها به انجام دهنده میرسد، اما اگر آشکارا انجام داد و کسی به وی اعتراض نکرد، به همة مردم زیان میرساند».
14
مطابق این روایت، معصیت دارای اثر و زیان فردی و اجتماعی است؛ زیان فردی آن زمانی است که شخص در نهان، دست به گناه آلاید و زیان عمومی آنگاه حاصل میشود که شخص در حضور و منظر مردم مرتکب گناه شود و کسی به اقدام او اعتراض نکند؛ اعتراضی که ناشی از وظیفهمندی دینی و اسلامی است؛ یعنی نهی از منکر.
آنچه از روایت، در مورد بحث، قابل استفاده است، این است که نوع اعمالی که حاکمان انجام میدهند، از نگاه مردم مخفی نیست و اگر هم، عملی مخفی باشد، به یقین اثر آن در جامعه پدیدار خواهد شد و همگان از آن آگاه می شوند. اینجاست که اگر انحرافی را مشاهده کردند موظفاند وظیفة دینی خود را انجام دهند و آنها را امر به معروف و نهی از منکر کنند.
در مسند احمد، به سند وی از عدی روایت شده که گفت: از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میفرمود: «همانا خداوند عزوجل تودة مردم را به عمل مسئولان عذاب نمیکند، مگر آن که آنان در پیش روی خود، منکر را ببینند و قدرت بر نهی از منکر را داشته باشند و از آن نهی نکنند، که در این صورت خداوند همة «مردم» و به خصوص «حاکمان» را عذاب میکند».
15
مشاهده میشود که در این روایت، ترک نهی از منکر از سوی مردم، نسبت به مسئولان، موجب عذاب و مؤاخذة مردم از سوی خداوند عزوجل شمرده شده است. نکتة دیگری که از این روایت و روایات مشابه به دست میآید آن است که در نظام مدیریت اسلامی، مسألة نظارت بر ارکان حکومتی، به دستگاههای اجرایی، مدیران و بخشهای سازمانها، که برای این منظور در ساختار اداری تعبیه شدهاند، منحصر نمیشود بلکه از این دایرة محدود فراتر رفته و به گروه مردم نیز تسری یافته است علاوه بر این، «در این نوع نظارت، همة اعضا و کارکنان سازمان بر عملکرد یکدیگر نظارت میکنند و در صورت مشاهدة هرگونه کوتاهی و کم کاری، انحراف از اهداف سازمان و برنامههای آن، یا تخطی از وظایف محوله، به یکدیگر تذکر میدهند».
16
حسن بصری میگوید: پیامبر خدا(ص) فرمودند: «بهترین شهیدان امت من، کسی است که در مقابل حکم ستمگری بپاخیزد و او را امر به معروف و نهی از منکر کند و در این راه کشته شود، چنین شهیدی در بهشت، مرتبه و مقامی مابین مقام حمزه و جعفر خواهد داشت».
17
این همه، مصداق عملی آیة شریفة 71 از سورة توبه است که میفرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ «مردان و زنان مؤمن دوستان و یاوران یکدیگرند، امر به معروف میکنند و نهی از منکر». این مهم زمانی عملی میشود که میان مردم و حاکمان، رابطة صمیمی و دوستانه و فضای برادرانه حاکم باشد؛ همچنانکه پیامبر مکرم(ص) برای ایجاد فضای محبت آمیز، در آغازین اقدامات خود در مدینه، میان مسلمانان پیمان برادری بست و عقد اخوّت خواند و همه را به برادری با هم فراخواند؛ چرا که در غیر این صورت، مردم احساس امنیت نکرده و در نتیجه نسبت به وظیفة خود بی تفاوت میشوند و رفته رفته کار به جایی خواهد رسید که این واجب الهی فراموش شده، مردم باور خواهند کرد که اصولاً چنین وظیفهای در مقابل انحراف حاکمان خویش نخواهند داشت، که البته این امر مغایر آموزههای اسلام و سیرة معصومین(علیهم السلام) است.
2. نصیحت پیشوایان
مراد از «نصیحت» در بحثِ «النصیحة لأئمة المسلمین» یا «نصح الأئمة»، که نویسندگان متعددی در لزوم مشارکت مردم در سرنوشت خویش و نظارت بر زمامداران ذکر کردهاند، «خیرخواهی» در حق امامان و پیشوایان است؛
18 یعنی مردم باید از سر خیرخواهی، بر امور جامعه و اطراف خود و شیوة حکومت حاکمان خویش نظر داشته باشند و در این مقام، از هیچگونه معاضدت، همیاری، همکاری، همفکری و نهایتاً اطاعت از آنان در مسیر حق کوتاهی و دریغ نکنند.
پیامبر گرامی اسلام(ص) در این زمینه میفرمایند: «الدّینُ نصیحةٌ، قیل: لِمَن، یا رسول الله؟ قال: لِله و لِرَسُولهِ و لاَئمةِ الدین وَ لِجماعَة المسلمین؛ همة دین، نصیحت است. پرسیده شد: برای چه کسی ای پیامبر خدا؟ فرمود: برای خدا و رسولش و امامان دین و جماعت مسلمانان».
19
همچنین در حدیث دیگری، خیرخواهی در حق خدا و رسول و پیشوایان و مردم، از منظر آن حضرت به اندازهای با اهمیت است که ایشان این امر را به منزلة تمام دین تلقی کردهاند. گو این که اگر در کسی این خصلت وجود داشته باشد همة دین را دارد و اگر خیرخواه و همراه خدا و رسول و پیشوایان نباشد، بویی از دین نبرده است.
بی شک لازمة خیرخواهی در اینگونه موارد، ملاحظة امور پیرامون خود است، تا آنگاه که اگر لغزشی از پیشوایان سرزد، از سر دوستی و محبت به آنها تذکر داده شود تا از اشتباه خویش دست بردارند.
«ثلاثٌ لا یَغِلُّ علیهن قلبُ امرئ مسلمٍ؛ اخلاصُ العمل لله، وَ النّصیحةُ لِأئمةِ المُسلمینَ وَ اللُّزومُ لِجَماعَتِهم... ؛ سه چیز است که وجدان پاک مسلمان از آن فروگذار نمیکند، اخلاص در همة اعمال برای خدا، خیرخواهی در حق پیشوایان مسلمان و همراهی با جماعت آنان».
20
ب. ضمانتهای اجرایی نظارتِ مردم بر دولت در اسلام
یک نظام و تشکل نظارتی، زمانی مطلوب و کارآمد و تکامل یافته است که از ضمانت اجرایی کافی و مؤثر برخوردار باشد. تا اینجا دانستیم که در دولت اسلامی، مردم از شأن نظارتی برخوردار هستند و میتوانند به شیوههای گوناگون این حق دینی خود را به اجرا در آورند. حال باید بنگریم که در پی نظارت مردم، چه تضمینی وجود دارد که این فرآیند را تکمیل کند. وقتی مردم انحرافی را در دستگاه حکومتی دیدند، چه تدبیری برای مبارزه با این انحرافات اندیشیده شده است؟ در ادامه، با استناد به سیرة پیامبر اسلام(ص) انواع این ضمانت را مورد توجه قرار میدهیم:
1. دادخواهی
نخستین و منطقیترین راهی که افراد در مواجهه با ستمها و کارشکنیها و نقض قوانین، توسط کارگزاران حکومتی اتخاذ میکنند، دادخواهی نزد مراجع ذی صلاح است. از دیرباز یکی از دغدغههای زمامداران مسلمان، چگونگی رسیدگی به جرائم و تخلفات و خیانتهای والیان و کارگزاران حکومت بوده است. از این رو، از زمان تأسیس حکومت اسلامی به وسیلة پیامبر(ص) در مدینه تاکنون، تدابیری در این باره اندیشیده شده است. همچنان که پیامبر(ص) «
قضاء مظالم»21 را بنیان نهاد
22 و امیرالمؤمنین(ع) نیز در دوران حکومت خویش با تشکیل «
دکّة القضاء» این شیوة قضاوت را با عنوان «قضاء المظالم» در دیوان مظالم رسمیت بخشید و خلفای پس از آن حضرت نیز از این رسم تبعیت کردند و تا زمان معتصم، خلیفة عباسی شخصاً این کار را برعهده داشتند.
این تدبیر بدین خاطر به اجرا درآمد تا اگر از ناحیة دست نشاندگان حکومت و مأموران حکومتی، ستمی بر مردم وارد شد، آنان به طور مستقیم به بالاترین مقام حکومتی دسترسی داشته باشند و بتوانند نزد وی دادخواهی کنند. از دیگر سو، این شیوه دادخواهی سبب میشود مأموران دولتی همواره از تعدّی و ستم بر مردم بپرهیزند؛ چرا که در غیر این صورت با شکایت بی واسطة مردم نزد فرمانروا مواجه خواهند شد.
2. سرپیچی از اجرای دستورهای خلاف حق
اسلام، اطاعت کورکورانه و بی چون و چرای فرمانروایان را ناپسند میداند و به انسانها سفارش میکند که با دقت کافی و بصیرت، اوامر زمامداران خویش را زیر نظر داشته باشند و اگر با حق مطابق بود، اطاعت کنند و گرنه فرمان برداری جایز نخواهد بود. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «امر فرمانروایان اسرافگر را پیروی نکنید، آنان که در زمین فساد میکنند و به اصلاح نمیپردازند».
23 گویند: بار خدایا! ما امر بزرگان و پیشوایان خود را اطاعت کردیم که ما را به راه ضلالت و گمراهی کشیدند».
24
همچنین اخبار و روایات زیادی در این زمینه وارد شده است که نمونههایی از روایات پیامبر گرامی اسلام(ص) را نقل می کنیم: «اِنّما الطاعَةُ في المعروفِ. فمَن أَمَرَکم بمَعصیَةٍ فَلَا تُطِیعُوهُ؛
25 همانا فرمانبرداری در کارهای نیک جایز است. پس هرکس شما را به کار ناشایست فرمان داد، از او اطاعت نکنید».
در روایت دیگری از علی(ع) روایت شده که پیامبر(ص) به او فرمود: «یَا عَلِيُّ، أَربَعَةٌ مِن قَوَاصِمِ الظَّهرِ؛ إِمَامٌ یَعصِي اللهَ وَ یُطَاعُ أَمرُهُ... ؛
26 ای علی، چهار چیز است که پشت را میشکند؛ امامی که خدا را معصیت میکند و مردم از وی اطاعت میکنند».
«لَا طَاعَةَ لِمَخلُوقٍ فِي مَعصِیَةِ الخَالِقِ؛
27 اطاعتی از مخلوق، در معصیت خالق نیست». مطابق این حدیث، مردم باید بنگرند که آیا آنچه بدان مأمور شدهاند، در بردارندة معصیت خداوند است یا خیر و اگر آن را به گونهای یافتند که در آن معصیت خدا است، باید از اجرای آن سرباززنند. فرقی نمیکند که این امر از ناحیة امام و رهبر صادر شده باشد یا از سوی مأموران و فرماندهان منصوب وی.
روایت از علی(ع) در دعائم الإسلام آمده است که فرمود: «پیامبر خدا(ص) سپاهیانی را به فرماندهی یکی از انصار، برای سریهای اعزام کرد و به آنان فرمان داد که از وی اطاعت کنند، روزی فرمانده بر سپاهیان غضب نموده، گفت: آیا پیامبر خدا(ص) به شما فرمان نداد که از من اطاعت کنید؟ گفتند: آری. گفت: پس برایم هیزم بیاورید. آنان هیزم آوردند. گفت: هیزمها را آتش بزنید. آنان چنین کردند. آنگاه گفت: در آتش داخل شوید: برخی تصمیم گرفتند که در آن وارد شوند و برخی دیگر، دیگران را از آن بازداشتند و گفتند ما از آتش به نزد رسول خدا(ص) گریختهایم و اینچنین با هم گفتگو میکردند تا آتش خاموش شد و غضب فرمانده فرونشست. این ماجرا به پیامبر خدا(ص) رسید. آن حضرت فرمود: اگر در آتش وارد میشدند تا روز قیامت از آن بیرون نمیآمدند، اطاعت فقط در کارهای پسندیده و معروف است».
28 بر همین مبنا است که اصطلاح رایج میان مردم؛ «المأمور معذور» مردود میشود و اگر مأمور به امر آمر، جرمی یا خلاف شرعی مرتکب شود ذمۀ او از مسئولیت بریء نمی شود.
29
به هر حال، شرط قوام و دوام هر دولتی، اطاعت از فرامین سران است که بیشتر به شکل قانون به مردم ابلاغ میشود. در جامعة اسلامی و مذهبی، شرط لزوم برای اجرایی شدن قوانین، انطباق آنها با موازین اسلام یا به تعبیر روایات یاد شده، منطبق بودن آنها با معروف است، جز آن که مطابق روایت دوم، صالح بودن پیشوایان نیز از شرایط اطاعت از دستورات و قوانین ابلاغی از سوی ایشان است. پس اگر حاکم، ستمگر و گناهکار بود، نباید از دستوراتش پیروی کرد. این امر در حقیقت ضمانت اجرایی پیشگیری زمامداران از انحراف و کج روی است و این ضمانت اجرا آنگاه به عمل میآید که مردم تمام اقوال و کردار آنها را زیر نظر داشته باشند.
3. انتقاد یا تذکر به زمامداران
انتقاد، از حقوقی است که نظام سیاسی اسلام برای مردم به رسمیت میشناسد و آن را زمینهای برای دستیابی به سایر حقوق تلقی میکند. احیای این حق میتواند از خطرناکترین آفت حکومتها که استبداد و استکبار است جلوگیری کند. انتقاد سازنده، به عنوان ابزاری مفید و کارآمد برای انسانهای حق گو و حق طلب و آزاد به شمار میآید. آنگاه که دیدند سران حکومت در روند اجرای امور کشور دچار اشتباه و خطا شدهاند یا آن که در عمل با سرنوشت مردم بازی میکنند و آیندة کشور را به مخاطره میاندازند، زبان به انتقاد میگشایند و آنان را متوجه ضعف و اشتباه خودشان میکنند. در سیرة حکومتی و مدیریتی نبوی و علوی، این حق به رسمیت شناخته شده و حکایتهایی در این زمینه نقل گردیده است که نمونهای از آن را میآوریم:
پیامبر خدا (ص) روزی مشغول تقسیم غنیمتهای جنگی بود و سیاست دلجویی و تألیف قلوب اقتضا میکرد که به افراد با نفوذِ تازه مسلمان، که برای خود شخصیتی قائل بودند، توجه بیشتری شود. از این رو، به هنگام پرداختن سهم هر یک از مسلمانان، قدری به طرف راست خود توجه کرد، گویی با کسی حرف میزد و بعد سهم فرد مورد نظر را تحویل داد، که به اعتقاد حاضران، مخاطب آن حضرت جبرئیل بوده است. به نظر برخی مقدس نمایان شیوة تقسیم غنیمتها برخلاف عدالت بود! از این رو، یکی از آنان تصمیم گرفت که از پیامبر در حضور اصحاب به شدّت انتقاد کند! او «ذوالخویصره» از قبیله بنی تمیم بود؛ قامتی بلند و چهرهای سیاه و چشمانی فرو رفته داشت؛ ابروانش به هم پیوسته، سرش تراشیده و آثار سجده بر پیشانیاش جلوهگر بود. وی، هنگامی که پیامبر مشغول تقسیم بود، پیش آمد و بی آن که به ایشان سلام کند، به جمع حاضر سلام کرد و سپس پیامبر اعظم(ص) را با نام و به صورتی اهانت آمیز خطاب کرد و گفت: «یَا مُحَمَّدُ، وَاللهِ مَا تَعدِلُ!؛ ای محمد، به خدا سوگند عدالت نورزیدی!» پیامبر در حالی که به خاطر انتقاد توهین آمیز چهرههای مقدس نما، ناراحت شده بودند، به آرامی به وی فرمودند: «وَیحَک! فَمَنَ یَعدِل إِذَا لَم أَعدِل؛ وای بر تو! چه کسی عدالت میورزد! اگر من عدالت نداشته باشم. حاضران که از این پیشامد به سختی دلگیر و ناراحت شده بودند، اجازه کشتن او را خواستند. پیامبر رحمت فرمود: «نه، نمیخواهم مشرکان بشنوند که اصحاب خود را کشتهام. او تنها نیست، هوادارانی نیز دارد که ظاهری بسیار آراسته دارند، که اگر شماها نماز و روزههایشان را ببینید، نماز و روزة خود را ناچیز و کوچک میشمارید. آنان چنان در دین فرو رفتهاند که همچون تیری هستند در کمان، که به زودی به طور کامل از دین خارج میشوند! آنها کمترین پیوستگی با اسلام ندارند! شما متعرّض آنان نشوید، خداوند آنان را پس از من به دست محبوبترین خلق خواهد کشت». چنانکه پیامبر خدا(ص) خبر داده بود، ذوالخویصره و همراهانش در جنگ نهروان به دست امام علی(ع) به هلاکت رسیدند.
30
البته اینگونه انتقادهای ناروا، اختصاص به صدر اسلام و رسول گرامی نداشت و سایر رهبران الهی، به ویژه امام علی(ع) نیز با چنین برخوردهایی مواجه بودهاند. آنچه مهم است این است که باور داشته باشیم در سیرة حکومتی و مدیریتی پیامبراسلام و ائمة اطهار(علیهم السلام) پذیرفته شده است که چنین حقی برای مردم وجود دارد که بتوانند بی هیچ پیرایه و مانعی، به پیشوای خود انتقاد کنند و آنچه را که فکر میکنند اشتباه است، تذکر دهند.
4. قیام و مبارزه علیه حکومت ظلم
مطابق روایات امر به معروف و نهی از منکر و فتاوای فقها،
31 آخرین مرحله از مراتب امر به معروف و نهی از منکر «اقدام عملی» است. اقدام اشخاص در مقابل یکدیگر یا اقدام اشخاص در برابر دولت جور، هر یک دارای احکام و مسائل مربوط به خود است که در کتب فقهی به آن پرداختهاند.
به مناسبت موضوع مقاله، حدیثی در این خصوص میآوریم؛ نقل شده است که حضرت سید الشهدا(ع) قبل از شهادتش، به یاران خویش فرمود: «ای مردم، همانا پیامبر خدا فرمود: هرکس ببیند سلطان ستمگری حرامهای خدا را حلال میشمرد، عهد و پیمان خدا را میشکند، مخالف سنّت رسول خدا رفتار میکند و بر بندگان خدا، با گناه و ستمگری حکومت میراند پس با کردار و گفتار علیه وی شورش نکند، بر خداوند رواست که او را به جایگاه همان سلطان جائر بکشاند».
32
سراسر تاریخ اسلام، مملو از سرگذشت مصلحانی است که با ستمگران و حاکمان ظالم به مبارزه برخاستند و باید گفت همین سخن گهربار پیامبر اسلام(ص) بود که زمینه ساز قیام خونین امام حسین (ع) شد.
شیعه و اهل سنت در این مورد اختلاف مبنایی دارند. بسیاری از فقهای اهل سنت به طور مطلق اطاعت از حاکم را، گرچه فاجر و ستمگر باشد، واجب میدانند و خروج علیه حاکمان را جایز نمیشمرند.
بند سوم. نظارت دولت بر مردم در حکومت نبوی
در فرهنگ مدیریتی و سیاسی اسلام، مردم و دولت مردان، از حقوق و تکالیف متقابل برخوردارند. همانگونه که مردم حق دارند برحاکمان خویش نظارت کنند، حاکمان نیز از این بابت که متولّی تأمین امنیت و سلامت جامعه هستند، نظارت بر آحاد مردم و جامعه را برعهده دارند. در بند قبل، با شیوههای مختلفِ نظارت مردم بر زمامداران در سیرة حکومتی پیامبر(ص) تا حدی آشنا شدیم؛ در ادامه، با روشهای نظارتی دولتمردان بر مردم آشنا خواهیم شد.
الف. امر به معروف و نهی از منکر و پرداختن به امور حسبیه
33
امر به معروف و نهی از منکر، به عنوان کارآمدترین ابزار نظارت متقابل دولت و مردم، دارای جایگاه ویژهای در میان فرایض دینی است. در سخنان امیر مؤمنان علی(ع)، واداشتن به خیر و نیکی و بازداشتن از شرّ و بدی، بهتر و برتر از جهاد در راه خدا شمرده شده است. «برتری این دو فریضه بر جهاد، در سخن امام علی(ع) به سبب آثار و نتایج آن است؛ نه برای پاداش اُخروی و اجری که جهاد کننده و آمرین به معروف و نهی کنندگان از منکر دارند».
34
بی تردید از آثار و نتایج گرانبهای این دو فریضة الهی، اولاً برپایی جامعهای نمونه و مبتنی بر قانون. ثانیاً تضمین اجرای صحیح قوانین و عدم انحراف از آن از سوی مجریان و عموم مردم خواهد بود و ثالثاً با توجّه به آنچه بیان شد، میتوان به این نتیجه دست یافت که امر به معروف و نهی از منکر، از جمله فرایض اجتماعی بوده و یکی از مبانی اندیشة سیاسی و ارکان سیاسی مسلمانان به شمار میآید.
برخی از فقها نیز با توجه به اطلاق آیات قرآنی در مورد امر به معروف و نهی از منکر، انجام بعضی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر را، جزئی از وظایف حکومت دانسته
35 و ایجاد دوایر امر به معروف و نهی از منکر و حِسبه را بخشی از وظایف قوّه مجریه بر شمردهاند.
36 وظیفة این اداره که پیشینة آن به عصر پیامبر(ص) میرسد،
37 در اعصار خلافت اسلامی به طور اجمال «امر به معروف و نهی از منکر» در مراتب مختلف بود و چه بسا شخص امام تصدّی اکثر وظایف آن را بر عهده میگرفت.
38
در ادامه به برخی از موارد، که پیامبر خدا(ص) حِسبه را خودش به عهده گرفت یا به عهدة فرد دیگری گذاشت، اشاره می کنیم:
- روزی پیامبر خدا با محتکرین برخورد کرد و فرمود: «آنچه را احتکار کردهاند در وسط بازارها و در محلی که در دید همه باشد، به مردم عرضه کنند».39
- پیامبر خدا در بازار مدینه گندمی را دید، به فروشندة آن فرمود: «گندمت را پاک و تمیز میبینم و سپس قیمت آن را پرسید؛ به قلب آن حضرت الهام شد که دستش را در گندم فرو برد (و آن را امتحان کند) و چون دست در میان گندم فروبردند، از میان آن، نوع بدی از گندم بیرون آورد و به فروشنده فرمودند: تو خائن و متقلب بر مسلمانانی».40
- بعد از فتح مکه، پیغمبر «سعید بن سعید العاص» را به نظارت در امور بازار و کسب و کار بازاریهای مکه گذاشت.41
از این روایات و دهها نمونة دیگر، این نتیجه به دست میآید که امور عمومی کوچه و بازار مردم، در نظر پیامبر مکرم(ص) به اندازهای اهمیت داشته که آن وجود مبارک خود به اقامة ارشاد و راهنمایی مردم و بازداشتن آنها از کجی و انحراف میپرداختند و اگر خود امکان مواجهة مستقیم با مردم بلادی را نداشتند، افراد مورد وثوق خود را برای این امر به آنجا میفرستادند. نکتة مدیریتی که در این سیرة عملی پیامبر در امر حکومت به دست میآید، این است که نظارت بر امور و شئون اجتماع در درجة اول بر عهدة شخص حاکم است و او باید قبل از هرکس به این امر مبادرت ورزد و دیگر ناظران نیز باید با شخص حاکم ارتباط مستقیم داشته باشند.
ب. به کارگیری مأموران و بازرسان مخفی
اصل اولیه و داوری مستقل عقل، اقتضا میکند که زیر نظر گرفتن پنهانی دیگران و کاوش و جست و جو کردن دربارة آنان و نیز افشاگری و انتشار عیبها و اسرارشان، جایز نباشد.
42 با این حال با اندیشه و دقت در آیات و روایاتی که تجسّس در امور دیگران را نهی میکند، این موضوع روشن میشود که «قلمرو و محدودة این تحریم تنها اسرار، عیبها و لغزشهای شخصی و خانوادگی است که با مصالح عمومی هیچگونه ارتباطی ندارد».
43 اما آنچه مربوط به امور عمومی جامعة اسلامی است و مصلحت همة مردم و حکومت اسلامی به آن بستگی دارد، باید براساس قوانین و مقررات اسلام مورد بازرسی و مراقبت قرار گیرد. در نظام اسلام، سابقة این نوع نظارت به دوران حکومت پیامبر(ص) میرسد.
44 سیرة پیامبر خدا اینگونه بود که به ویژه در مورد کارگزاران خود، بازرسان و ناظرانی مشخص میکردند، «آن ها موظف بودند به طور مرتب در مورد عملکرد کارگزاران به آن حضرت گزارش دهند، تا ایشان بر اساس این گزارشها و اطلاعات موجود، از اعمال و رفتار کارکنان خود آگاهی یابند و عملکرد آنان را کنترل نمایند».
45
دو روایت در این زمینه:
- ریّان بن الصلت از امام رضا(ع) نقل میکند که امام فرمود: «کَانَ رَسُولُ اللهِ(ص) إذَا وَجَّهَ جَیشاً فَأَمَّهُم امیرٌ بَعَثَ مَعَه مِن ثِقاتِهِ مَن یَتَجَسَس لَهُ خَبَرَهُ؛46 پیامبر خدا هرگاه سپاهی را برای مأموریت اعزام میکرد، پس از تعیین فرمانده، برخی از افراد مورد اعتماد و وثوق خود را بر او میگماشت تا رفتار آن فرمانده را زیر نظر گرفته، برای پیامبر گزارش کنند». این روایت، بیان کنندة شرط مهم در ناظران؛ یعنی موثق و مورد اعتماد بودن، نیز میباشد.
- شیخ صدوق(رحمه الله) به اسناد خود از عِمران بن حصین نقل کرده است که: پیامبر(ص) سپاهی را به جایی اعزام کرد و علی(ع) را فرماندة آن سپاه قرار داد، پس از انجام مأموریت و بازگشت سپاه، پیامبر کارها را پیگیری کرد و از آنان دربارة آنچه گذشته بود و نیز دربارة فرماندهشان و عملکرد او پرسید. پاسخ دادند: بسیار خوب بود، جز آن که او در نماز جماعت، پس از حمد، تنها سورة «توحید» را میخواند. پیامبر فرمود: سبب این کار را از او خواهم پرسید. پیامبر بلافاصله از علی(ع) توضیح خواست. او در پاسخ گفت: «به سبب این که این سوره را دوست میدارم». پیامبر فرمود: «تو این سوره را دوست نداشتهای تا آن که خدای تعالی تو را دوست داشته است».47
نتیجه گیری
از بیان گوشههایی از موضوع نظارت در سیرة حکومتی پیامبر خدا و اشاره به بعضی از روایات مربوط، این نتیجه به دست میآید که در نظام مدیریتی آن حضرت، نظارت به عنوان یکی از عناصر اصلی ادارة امور جامعه به شمار آمده و آنچه در آن عصر به عمل آمده، منطبق با شیوههای مدیریتی نوین است؛ به ویژه نظارت همگانی و متقابل مردم و دولت، از اهمیت بسزایی برخوردار است و این امر در حقیقت ناشی از میزان درجه و اعتبار جایگاه مردم در نظام سیاسی اسلام میباشد.
پی نوشت
[1] اعراف: 7
[2] تفسیر نورالثقلین، ج2، ص4
[3] «کلکم راعٍ و کُلکم مسوءول عن رَعیّته» محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج14، باب63، ص249، ح 16612
[4] اعراف: 7
[5] ر.ک.به: نگارنده، نظارت و نهادهای نظارتی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1382 و جمعی از نویسندگان، مدیریت در اسلام، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384، صص289 تا 264
[6] پرهیزکار، کمال، تئوریهای مدیریت، صص47 35
[7] نگرشی بر مدیریت در اسلام (مجموعه مقالات) جمعی از نویسندگان، مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1372، ص236
[8] «یا اَیُّها الذینَ آمنوا أطیعُوا الله و اطیعوا الرَّسولَ و اُولیِ الأمر منکم»، نساء: 59
[9] الهندی، کنزالعمال، ص59
[10] نساء: 59
[11] معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، ص109
[12] اصول کافی، ج2، صص164 و 163
[13] منتظری، حسینعلی: مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج3، ص338؛ عمید زنجانی، عباسعلی: فقه سیاسی، ج2، ص130
[14] وسائلالشیعه، ج11، ص407
[15] مسند احمد، ج4، ص192
[16] جمعی از نویسندگان، مدیریت در اسلام، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص292
[17] معالم القربه، چاپ عصر، ص61
[18] فصلنامه حکومت اسلامی، ش1، پاییز75، مقاله نصیحت ائمة المسلمین
[19] وسائل الشیعه، ج16، باب35، ح7
[20] اصول کافی، ج1، ص403، ح1
[21] ماوردی در کتاب احکام سلطانیه، پس از باب قضا، بابی را به نام «ولایت مظالم» گشوده است. (صص8477) چنانچه ابویعلای فراّء نیز در کتاب خود احکام السلطانیه همین باب را آورده است. (صص7973) ماوردی در احکام السلطانیه نمونههایی از قضاوتهای مظالم توسط شخص پیامبر خدا ذکر کرده است.
«ولایت مظالم» یک تشکیلات تکمیلی نظام قضایی است که بالاترین مرجع رسیدگی به شکایات است. رسیدگی به شکایاتی که دیگر قضات توان رسیدگی به آن را ندارند یا درباره قضاتی که خود مرتکب ستمگریهایی شدهاند. در عصر و زمان ما، به گونهای که میتوان دیوان عالی کشور و دیوان عدالت اداری و هیأت رسیدگی به تخلّفات کارمندان دولت را از این قبیل بر شمرد. (به نقل از منتظری، پیشین، ج3، ص321)
[22] شمس الدین، محمدمهدی؛ نظام الحکم والادارة فی الاسلام، ص559
[23] شعرا: 152و151
[24] احزاب: 67
[25] ابن تیمیّه، نظریة العقد، ص17
[26] شیخ صدوق، خصال، ج1، ص206
[27] وسائل الشیعه، ج11، ص422، ابواب امر به معروف و نهی از منکر، باب11، ح7
[28] دعائم الاسلام، ج1، ص350
[29] مفاد ماده 56 و 57 قانون مجازات اسلامی
[30] ر.ک.به: محمد محمدی ری شهری، رهبری در اسلام، انتشارات دارالحدیث، 1376، صص409 تا 407، نویسنده، این داستان را از منابع مختلف شیعه و سنی که به شکلهای گوناگون بیان کردهاند، نقل به مضمون کرده است
[31] ر.ک.به: امام خمینی؛ تحریر الوسیله، ج1، کتاب امر به معروف و نهی از منکر، مسأله یک
[32] ابن اثیر، الکامل فیالتاریخ، ج4، ص48
[33] «حسبه اسم مصدر و از ریشه «حسب» در لغت به معنای شمارش کردن است. (ابن منظور، لسان العرب، صص166164) معانی دیگری نیز برای حسبه ذکر شده است (همان). مفهوم اصطلاحی حسبه به نقل از ماوردی و ابویعلی عبارت است از: «الحسبة هو الأمر بالمعروف اذا ظَهَر ترکُه، و النهی عَنِ المنکرِ اِذا ظَهَر فعلُه؛ حسبه عبارت است از فرمان به نیکی، هنگامی که ترک آن آشکار شود و بازداشتن از بدی، آنگاه که آشکار شود»، ماوردی، الاحکام السلطانیة، ص240؛ ابویعلی، الاحکام السلطانیة، ص284؛ هر دو کتاب به تفصیل در مورد نهاد حسبه، شرایط و چگونگی اجرای آن، مطالبی بیان کردهاند. برای مطالعه بیشتر ر.ک.به: منتظری، پیشین، ج3، صص467 تا 422 به نقل از ابن اخوه، معالم القربه فی أحکام الحسبه؛سیف الله صراّمی، حسبه یک نهاد حکومتی، فصلنامه حکومت اسلامی، ش14
[34] نوری همدانی، حسین، امر به معروف و نهی از منکر، ص56
[35] منتظری، پیشین، ج3، صص375 355 و 403
[36] همان، ص212
[37] همان، ص403
[38] همان
[39] وسائل الشیعه، ج12، ص317، ابواب تجارت، باب30، ح1
[40] همان، ج12، صص 210و209، ابواب ما یکتسب به، باب86، ح8
[41] منتظری، پیشین، ص411، به نقل التراتیب الإداریة، ج1، ص285
[42] منتظری، پیشین، ج4، صص289282
[43] همان، ص299
[44] القرشی، باقر شریف، نظام حکومتی و اداری اسلام، ص435
[45] گروه نویسندگان، مدیریت در اسلام، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص298
[46] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج100، ص61
[47] التوحید، مکتبة الصدوق، تهران، 1398.ق، ص94