نظم و انضباط در سيرة پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و نقش آن در موفّقيّت ايشان در دعوت جهانى خويش
نویسنده: فيضالله اكبرى دستك
منبع: مؤسسة علمی فرهنگی دارالحدیث
چكيده: سياست راهبردى نظم و انضباط در همة ابعاد شخصيّت و نيز حيات رسالى پيامبر اعظم را مىتوان از جمله عوامل و مولّفههاى اثرگذار بر روند حاكميّت و نيز سيرة تبليغى آن حضرت قلمداد كرد؛ بهگونهاى كه آن حضرت در تمامى شئون زندگى خويش فردى منضبط، هماهنگ و جدّى و با نظم بودهاند.
ابعاد مختلف اين نظم و انضباط در سيره و حيات فردى، حيات رسالى و تبليغى، بهويژه در دوران تشكيل حكومت اسلامى در مدينه و نيز در مديريت سياسى و نظامى پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله از جمله مواردى است كه نگارنده به بررسى و تبيين و تحليل آنها مىپردازد.
1. مقدّمه (طرح مسئله)
شأن انسان عاقل، نظم و برنامهريزى است و سيرة پيامبران بر برنامهريزى و نظمى الهى استوار مىشود. مشى آنان چنين نبود كه بدون برنامهاى مشخّص در دعوت گام نهند و در پيچ و خم روزمرگيها اسير شوند. مقصد، راه، روش و جز اينها به اذن خدا برايشان روشن بود و در رويارويى با حوادثِ پيش آمده و مشكلات اجتماعى و اقتصادى نيز با برنامهاى الهى عمل مىكردند.
نظم و انضباط، نه تنها در زندگى و سيرة پيامبران الهى جارى و سارى بوده است، بلكه هستى، يعنى كتاب تكوينى خدا و نيز قرآن كريم، كتاب تشريعى و تدوينى خدا، از مظاهر بارز نظم كامل الهىاند. رسالت پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله نيز اين بود كه مردم را قرآنى كند و با نظم الهى خوى دهد و به سعادت رساند:
(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا)(اسری9)
انسانى كه تربيت قرآنى مىيابد، به نظم و انضباطى همهجانبه مىرسد و رسم و آيينش درست و استوار مىشود؛ به همان دقّت و استوارىِ نظم حاكم بر هستى. خداوند در قرآن كريم اين نظم و نظمپذيرى را يادآور مىشود:
(وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا)(اسری12)
در همين راستا، اميرمؤمنان على علیه السلام در نهجالبلاغه نكاتى يادآور شده كه بيانگر اين حقيقت است؛ آنجا كه وجود نظم و انضباط را در كتاب آفرينش، سارى و جارى مىداند:
«... آنچه آفريد، سنجيد و نيكش استوار كرد و پايان كارش را نگريست؛ پس به لطف تدبيرش راست كرد و بدانچه برايش آفريده شد، گسيلش داشت؛ چنان كه از حدّ خويش گامى فراتر نتوانست گذاشت... گشادگى و پستى و بلندى آسمان را بدون قيد و تعليق منظّم كرد، و آفتاب را نشانهاى قرار داد روشنكننده كه به روز درآيد، و ماه را نشانهاى قرار داد كه تاريكى شب، نور آن بزدايد. پس آفتاب و ماه را در منزلگاههايشان روان كرد و مدّت گردش آن دو را در خانهها معيّن نمود تا بدين گردش، روز را از شب دانند و حساب ساليان و اندازهگيرى زمان را توانند.»(نهجالبلاغه، خطبة91)
آن كه واجد تربيت الهى مىشود و كتاب خدا در وجودش جلوه مىكند، به نظمى الهى همسان كتاب تكوينى مىرسد. «رسالت همة پيامبران اين بوده است كه مردمان را پاك سازند و كتاب و حكمت آموزند و صفات و كمالات الهى را در آنان جلوهگر نمايند.» (آل عمران164). قرآن كتاب نظم الهى است و هركه اخلاق قرآنى يابد، نظم الهى در او جلوه كند. و هركه حكمت الهى بر جانش نشيند، به قالب جهانى عقلى، در صورت و كمال، درمىآيد و همسانِ جهان خارج مىگردد. از اينرو، تلاش پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براى ايجاد نظمى الهى، بخشى از هدف رسالت ايشان بوده است؛ همچنان كه اميرمؤمنان على علیه السلام در توصيف رسالت پيامبر و كتاب الهى فرموده است:
«او را هنگامى فرستاد كه پيامبران نبودند و امّتها در خواب غفلت مىغنودند. رشتهها گسسته و بناى استوار دين شكسته بود. پس از آنان آمد، كتابهاى پيشينيان را تصديقكنان و با چراغى كه ره جويند بدان. آن ـ كتاب خدا ـ قرآن است. از آن بخواهيد تا سخن گويد و هرگز سخن نگويد».(نهجالبلاغه، خطبة158).
يوسف پيامبر علیه السلام با عنايتى كه خداوند به او كرده بود، با شنيدن خواب ملك مصر، آن را تعبير كرد و خود اجراى برنامه اقتصادى چهارده سالهاى را به عهده گرفت و آن را چنان اجرا كرد كه هيچ بحران و نابسامانى اقتصادى و اجتماعى بهوجود نيامد.
2. ضرورت نظم و انضباط و ريشة آن
بدون برنامهريزى صحيح، هيچ كارى سامان نمىيابد. از اينرو، پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اوصياى آن حضرت مىكوشيدند كه مسلمانان به نظمى الهى در زندگى خود دست يابند. از جملة اين توصيهها، تقسيم كردن اوقات و داشتن برنامهاى مشخّص در زندگى است. ابوذر غفارى روايت كرده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«بر هر عاقلى كه زمام عقل از دستش بيرون نرفته، لازم است وقتهايى براى خود قرار دهد: وقتى براى راز و نياز با پروردگار، وقتى به منظور محاسبه و رسيدگى به اعمال و كردار خود، وقتى براى تفكّر در آنچه خداوند دربارة او انجام داده است و وقتى به منظور خلوت خويش و بهره گرفتن از حلال؛ كه اين وقت، كمكى است براى اوقات ديگر و سبب خرسندىِ خاطر و آسودگى دل مىشود»(خصال صدوق، ج2، ص525)
در اينباره، امام كاظم علیه السلام چنين سفارش مىنمايد:
«تلاش كنيد كه اوقاتتان چهار بخش باشد: بخشى براى مناجات با خدا، بخشى براى زندگى و معاش، بخشى براى معاشرت با برادران و مردمان مورد اعتماد كه عيوبتان را به شما مىفهمانند و از دل با شما اخلاص دارند، و بخشى هم خلوت كنيد براى درك لذّتهاى حلال كه به وسيلة اين بخش بر انجام وظايف در آن سه بخش موفّق مىشويد»(مجلسی، ج78، ص321)
نظم و برنامهريزى نزد پيشوايان حق، از چنان جايگاهى برخوردار است كه برترين تربيت شدة قرآن و سيرة پيامبر، حضرت على علیه السلام در آخرين وصاياى خود همه را بدان فرامىخواند:
«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم»(نهجالبلاغه، نامة27)
«مرابطه»، «مشارطه»، «مراقبه»، «محاسبه» و «معاتبه» همگى تلاشى است براى نظم الهى يافتن و در انضباط حق قرار گرفتن. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«به حساب خود برسيد، پيش از آنكه به حسابتان برسند و كردار خود را بسنجيد، پيش از آنكه آن را بسنجند»(نراقی، ج3، ص91)
- نظم و انضباط در سيرة نبوى و ابعاد آن
نظم و انضباط در سيرة پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله جايگاهى ويژه دارد. زمانى كه پيامبر وارد خانه مىشد، اوقات خود را تقسيم مىكرد و هر بخش آن را براى انجام دادن برنامهاى خاص در نظر مىگرفت؛ همانطور كه در خبر مشهور فريقين آمده است. امام حسين علیه السلام از پدر بزرگوارش اميرمؤمنان حضرت على علیه السلام دربارة برنامه و وضعيّت پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله در داخل خانه پرسيد. اميرالمؤمنين علیه السلام چنين پاسخ داد:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله چون به خانه مىرفت، اوقات خويش را سه قسمت مىكرد: بخشى را براى خدا و بخشى را براى خانوادة خود و بخشى را به خود اختصاص مىداد؛ سپس بخشى را كه به خود اختصاص داده بود، ميان خود و مردم تقسيم مىكرد و بخشى از آن را به مردم اختصاص مىداد و عام و خاص را مىپذيرفت و چيزى از آنان دريغ نمىداشت»(معانیالاخبار صدوق، ص81)
3.1. نظم و انضباط در حيات فردى پيامبر صلی الله علیه و آله
گزارش سيرهنويسان در احوال پيامبر و برخوردهاى آن حضرت حاكى از اين است كه حضرتش، در همة امور، منضبط و جدّى بود و مديريتى مبتنى بر انضباط و جديّت داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان در همة امور جدّى بود كه به هيچ وجه، اهل اتلاف وقت و پرگويى نبود و هر كارى را كه او را به مقصد نمىرساند، ترك مىكرد؛ چنانكه در روايت امام حسن و امام حسين علیهما السلام از هندبن ابىهاله و اميرالمؤمنين علیه السلام دربارة آن حضرت آمده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ
آلِه لا يَتَكَلَّمُ في غَيرِ حاجَةٍ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله جز به هنگام نياز سخن نمى گفت».
يَخْزُنُ لِسَانَهُ إِلَّا فِيمَا يَعْنِيهِ: زبان خود را از سخنان بىمورد بازمىداشت و تنها در آنچه به او مربوط بود، سخن مىگفت.
قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنَ الْإِكْثَارِ وَ مَا لَا يَعْنِيهِ: خود را از پرحرفى و گفتن مطالب بىفايده دور مىداشت.
وَ لا يَتَكَلَّمُ اِلاّ فيما رَجا ثَوابَهُ: و سخن نمىگفت، مگر در جايى كه اميد ثواب در آن داشت»(همان، ص83)
نيز آوردهاند: «پيامبر صلی الله علیه و آله چون كارى را شروع مىكرد، آن را به انجام مىرساند و چنان نبود كه قسمتى از آن را انجام دهد و قسمتى را بگذارد»(ابن سعد،ج1، ص379)
رسول خدا صلی الله علیه و آله بر كامل انجام دادن كارها تأكيد بسيار داشت و بر همين منطق عملى امور را اداره مىكرد. داستان تدفين سعدبن معاذ، نمونهاى درخور توجّه بسيار است. امام صادق علیه السلام فرمود: «نزد پيامبر آمدند و گفتند سعدبن معاذ در گذشته است. رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و اصحاب نيز همراه حضرتش برخاستند. پيامبر فرمود تا سعد را بشويند. در اين هنگام، به چارچوبِ در تكيّه كرده بود. چون سعد را شستند و حنوط كردند و كفن پوشانيدند و در تابوت نهادند، رسول خدا صلی الله علیه و آله پاى برهنه و بىردا در پى آن به راه افتاد و گاه طرف راست تابوت و گاه طرف چپ آن را مىگرفت تا به قبرستان رسيدند. پس از كندن قبر، رسول خدا صلی الله علیه و آله خود داخل قبر شد و لحد وى را چيد و آن را با گِل محكم كرد و پيوسته مىفرمود: سنگ بدهيد، گِل بدهيد. و بهوسيلة آن، ميان خشتها را محكم مىكرد. چون از كار محكم ساختن لحدها فارغ شد و بر آن خاك ريخت و گور را پر كرد، فرمود: من نيك مىدانم كه اين قبر فرسوده خواهد شد و دستخوش پوسيدگى خواهد گرديد، ولى خداوند بندهاى را دوست دارد كه چون كارى را انجام مىدهد، آن را محكم و استوار كند»(امالی صدوق، ص314)
نيز از امام صادق علیه السلام در حديثى آمده است كه «چون ابراهيم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله درگذشت، پس از دفن او پيامبر متوجّه شد كه در قبر شكافى وجود دارد؛ حضرتش با دست خود آن را پر و محكم كرد، آنگاه فرمود: إذا عمِلَ أحدُكم عملًا فلْيتْقِنْ: هریک از شما چون کاری را انجام میدهد، باید محکم و استوار انجام دهد»(کلینی، ج3، ص263)
رسول خدا صلی الله علیه و آله بر انضباط و جدّى گرفتن همه امور تأكيد داشت و دربارة صفهاى نماز مىفرمود: «ميان صفها را پر كنيد و دوش به دوش يكديگر بايستيد تا شيطان بر شما غلبه نكند»(طوسی،ج1،ص333)
نيز مىفرمود: «اى مردم صفهايتان را منظّم كنيد و دوش به دوش بايستيد تا فاصله و جدايى و خللى ميان شما نباشد، و نامرتّب نباشيد و گرنه خداوند دلهاى شما را از يكديگر دور مىگرداند و بدانيد كه من شما را از پس سر مىبينم»(برقی،ص80)
رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان بر اين مسئله تأكيد داشت كه اينگونه مسلمانان را هشدار مىداد. آنان بايد بدانند كه جامعة منضبط و جدّى در همه امور چنين است و نماز بالاترين تمرين براى يافتن نظم الهى است.
2.3. نظم و انضباط در سيرة تبليغى پيامبر
سيرة تبليغى رسول خدا صلی الله علیه و آله راه و رسمى منظّم و منضبط داشت و از ابتداى رسالت تا رحلت، نهضت تبليغى خود را با نظمى الهى پيش برد. مواضع، اقدامات و برنامههاى پيامبر در اينباره كاملاً گوياست كه به نمونههايى اشاره مىشود.
1.2.3. آشكار ساختن دعوت و برنامة رسالت
محدّثان، مورّخان و مفسّران شيعه و سنّى روايت كردهاند كه پس از نزول آية «
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، بستگان خود را به خانة عمويش ابوطالب فراخواند. در آن روز (يوم الانذار) چهل نفر گرد آمدند. پيامبر در آن جمع فرمود:
«اى فرزندان عبدالمطّلب! خداوند مرا به سوى همه مردمان و بهويژه بهسوى شما برانگيخته و فرموده است: خويشاوندان نزديك خود را بيم ده. اينك من شما را به دو كلمه فرامىخوانم كه بر زبان سبك است و در ميزان سنگين؛ كه به سبب آن زمامدار عرب و عجم شويد و امّتها پيرو شما گردند، و داخل بهشت شويد و از آتش نجات يابيد: اينكه به يگانگى خدا و پيامبرى من گواهى دهيد. هركس از شما امروز دعوت مرا بپذيرد و مرا در اين امر يارى كند، به منزلة برادر، وزير، وصى، وارث و جانشين من پس از من خواهد بود.
در آن روز، كسى از ايشان به پيامبر پاسخ موافق نداد تا اميرمؤمنان علیه السلام برخاست و گفت: «من يارىات مىكنم اى رسول خدا! من در اين امر يارىات مىكنم».
پيامبر فرمود: «بنشين!» و سخن خود را با آن جمع تكرار كرد. پاسخ آنان سكوت بود! بار ديگر على علیه السلام بود كه برخاست و همان سخن را گفت و پيامبر مجدداً فرمود : «بنشين!» براى بار سوم دعوت خويش را تكرار كرد و از كسى ندايى برنخاست؛ باز هم على علیه السلام بود كه براى بار سوم بلند شد و گفت: «من در اين امر يارىات مىكنم اى رسول خدا». پيامبر فرمود:
اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِي وَ وَصِيي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِی».(احمدبن حنبل،ج1، ص120)
مىبينيم كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در آغاز دعوت علنى، در ضمن بيان اصول و مبانى دعوت خويش و روشن ساختن افق حركت و مقصد رسالت (عبوديّت)، به مسئلة تداوم دعوت پس از خود نيز به صراحت پرداخته است. اين در حالى بود كه هنوز اسلام سالهاى نخستين را مىگذراند و اين برنامه در تصوّر سران قريش نيز نمىگنجيد.
2.2.3. بيعت دوم عقبه و تعيين نقبا
سالهاى آخر دوران مكّى، سالهاى نفوذ و گسترش اسلام در مدينه بود و پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نخستين تشكّل سياسى را براى ايجاد نظم و انضباط و ادارة امور در آنجا بهوجود آورد.
در سال سيزدهم بعثت، چون موسم حجّ فرارسيد، كاروانى حدود پانصد نفر از مردم مدينه رهسپار مكّه شدند. در ميان آنان، هفتاد مرد يا هفتاد و سه مرد و دو زن مسلمان نيز بودند.(ابن هشام، ج2، ص49)
مسلمانان با يكديگر قرار گذاشته بودند كه در حجّ با رسول خدا صلی الله علیه و آله ديدار كنند. در آن زمان، اسلام در مدينه نفوذ يافته و آشكار شده بود. برخى از آن گروه با پيامبر ديدار كردند. آن حضرت در محل عقبة منى هنگام شب با آنان وعدة ملاقات گذاشت؛ و به آنان فرمان داد كه فرد خفته را بيدار نكنند و منتظر غايبان نيز نشوند. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله تأكيد داشت كه اين ملاقات كاملاً مخفى بماند و مشركان و سران قريش، از آن باخبر نشوند.
شب موعود، پس از آنكه همه به خواب رفتند و ثلثى از شب گذشت، مسلمانان يكى پس از ديگرى، پنهانى به سوى وعدهگاه حركت كردند. آنان بدون اينكه كسى از حركتشان آگاه شود، درون درّهاى در عقبة منى گرد آمدند.
در آنجا در منزلى كه به عبدالمطلّب تعلّق داشت، با پيامبر ديدار كردند؛ در حالىكه حمزه، على علیه السلام و عبّاس همراه آن حضرت بودند.(مجلسی، ج19، ص12)
اين اقدام، نخستين گام اساسى بود در ايجاد انضباط الهى، در شهرى كه بهزودى مركز جامعة دينى و حكومت اسلامى مىشد. گامهاى بعدى در همين جهت بود.
3.2.3. مسجد مدينه
آن گاه كه پيامبر صلی الله علیه و آله به يثرب (مدينة النبى) گام نهاد، نخستين اقدام تأسيسى آن حضرت ايجاد «مسجد» بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله مىخواست نظمى نوين و الهى برقرار سازد و اين نظم جز با همسويى قواى فرد و جامعه در جهتى الهى ميسّر نيست؛ و مسجد سنگ زيرين نظام الهى پيامبر بود.
بدين ترتيب، پيامبر نظمى نوين و الهى را در ميان امّت خود پىريزى كرد و آنان را به سوى كمال مطلق فراخواند. آنچه بهعنوان پيمان عمومى يا نظامنامة مدينه اعلام شد نيز اقدامى در اين جهت بود.
4.2.3. نخستين نظامنامه
به وجود آوردن امّتى واحد و دولتى قادر، بدون فراهم كردن امنيّتى همه جانبه و نظمى فراگير و از بين بردن كلية اختلافها ميسّر نبود. با هجرت مسلمانان به مدينه و تأسيس دولت، نياز به قانونى فراگير بود تا اختلافها و نزاعها را از بين برد و نظم و امنيّت را حاكم كند.
پس از هجرت، بافت اجتماعى مدينه بيش از پيش، ناهمگون شده بود و وجود اقوام و قبايل و طوايف گوناگون و متعدّد در آن، مانعى جدّى بر سر راه امّت و دولت بود. از يكسو، مهاجران كه اهل مكّه بودند و خلق و خوى و آداب و رسوم خود را داشتند و از ديگر سو، انصار كه اهل مدينه بودند و بر آداب و تربيتى ديگر بودند. علاوه بر اين، ميان خود مهاجران (قبايل و طوايف مختلف) و ميان خود انصار (قبايل اوس و خزرج و طوايف گوناگون آنها) اختلافهايى بود. يهوديان مدينه نيز با اين امّت و دولت در تعارض بودند.
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در همان سال نخست، پيمان عمومى مدينه (نخستين نظامنامه) را اعلام كرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله اين پيمان را براى مهاجران و انصار از يكسو و يهوديان مدينه از سوى ديگر تدوين كرد و يهوديان را در دين و دارايى خويش آزاد گذاشت و شرطهايى براى آنان قرار داد(ابن هشام، ج2، ص119) در آغاز اين نظامنامه چنين آمده بود: «به نام خداوند بخشندة مهربان، اين نامهاى است از محمّد پيامبر خدا ميان مؤمنان و مسلمانان قريش و يثرب و كسانى كه از ايشان پيروى كنند و به آنان بپيوندند و همراهشان كارزار كنند. ايشان امّتى واحدند و از امّتهاى ديگر جدايند.(همان، ص120) بااين جهتگيرى، حدّ و حدود و ضوابط لازم براى شكلگيرى دولت مدينه اعلام شد.
3.3. نظم و انضباط در مديريت سياسى ـ نظامى پيامبر
مسئوليت پيروان در برابر رهبران ايجاب مىكند كه هماهنگى كامل با آنان را حفظ كنند و در هيچ كارى و هيچ سخن و برنامهاى بر آنان پيشى نگيرند و از نابسامان شدن امور و بىنظمى بپرهيزند. مديريت بدون رعايت انضباط و فارغ از جدّيت هرگز به سامان نمىرسد و چنانچه عناصر يك مجموعه خودسرانه يا سست عمل كنند، شيرازة كارها از هم مىپاشد.(مکارم شیرازی، ج2، ص137)
آنچه در پيكار اُحد روى داد، محصول عدم رعايت اين امر از جانب گروهى از مسلمانان بود. در جنگ اُحد رسول خدا صلی الله علیه و آله پنجاه مرد تيرانداز را به فرماندهى عبداللهبن جبير بر شكاف گماشت و به آنان فرمود: «شما مراقب پشت سر ما باشيد. زيرا مىترسم كه دشمن از پشت سر حمله كند. بنابراين شما در جاى خود استوار بمانيد و تكان نخوريد. اگر ديديد كه ما آنان را هزيمت داديم و حتّى وارد لشكرگاه آنان شديم، باز هم از جاى خود حركت نكنيد. حتّى اگر ديديد كه ما كشته شديم، باز هم به فكر يارى و دفاع از ما نباشيد. خدايا، من تو را بر ايشان گواهگيرم.» همچنين فرمود: «سواران دشمن را تيرباران كنيد؛ زيرا سواران در برابر تير نمىتوانند پيش آيند».(واقدی، ج1، ص223)
عملكرد اصحاب در آن رويداد نشان داد كه كسانى كه براى اصحاب نوعى عصمت قائلاند و تمام رفتارهاى آنها را حجّت مىدانند، در چه خطايى هستند!
آنان بىانضباطى كردند و با مشاهدة پيروزى مسلمانان، براى جمعآورى غنائم، سنگر خود را خالى كردند. دشمنِ شكستخورده، از اين بىانضباطى و سستى حافظان شكاف بهخوبى بهره گرفت. خالدبن وليد كه مترصّد فرصت بود، با دويست نفر كوه را دور زد و از پشت به مسلمانان حمله كرد. صحنة پيكار دگرگون و پيروزى به شكستى سخت تبديل شد. بدين ترتيب، با سهل انگارى عدّهاى، مصيبتى سخت براى مسلمانان پيش آمد كه سنّت خدا بر همگان يكسان جارى است و آن شكست و مصيبت، نتيجة قطعى عملكردشان بود.
در تاريخ مديريت بيست و سه سالة پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مواردى وجود دارد كه افرادى بر فرمان او پيشى گرفته، يا عقب افتادهاند و به سبب بىانضباطى خود مورد ملامت و سرزنش شديد آن حضرت قرار گرفتهاند.
از امام صادق علیه السلام روايت شده است: «هنگامى كه رسول خدا صلی الله علیه و آله براى فتح مكّه حركت كرد، ماه مبارك رمضان بود و آن حضرت و اصحابش روزهدار بودند. در آن ميان جمعى نيز پياده حركت مىكردند. وقتى به منزل «كراع الغميم»
1 رسيدند، حضرت دستور داد ظرف آب آوردند و بين ظهر و عصر بود كه با آن آب افطار كرد و اصحاب نيز افطار كردند؛ امّا جمعى حاضر به افطار نشدند و بر روزة خود باقى ماندند. پيامبر آنان را عُصاة (جمعيّت سركش) ناميد. (کلینی، ج4، ص127) اين تعبير ضربهاى بر آنان بود تا به خود آيند و منضبط شوند و نيز هشدارى بود براى ديگران.
از موارد ديگر بىانضباطى اصحاب پيامبر كه نتيجهاى جز ندامت براى آنان نداشت، مخالفت آنان با پيماننامة صلح حديبيه بود؛ صلحى كه سودمندتر و پر بركتتر از آن در تاريخ زندگى پيامبر نبود و خداوند آن را «فتح مبين» خواند و به سبب آن بود كه راه فتح مكّه هموار شد. واقدى به اسناد خود آورده است كه چون صلح كردند و فقط نوشتن صلحنامه باقى مانده بود، ناگهان عمربن خطاب از جاى برجست و گفت: «اى رسول خدا! مگر ما مسلمان نيستيم؟» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چرا، مسلمانيم.» عمر گفت: «پس چرا در دين خود اظهار خوارى و كوچكى كنيم؟» حضرتش فرمود: «من بندة خدا و فرستادة او هستم و هرگز با فرمان خدا مخالفت نمىكنم و او هم هرگز مرا تباه نخواهد كرد.» ولى اين قضيّه بر عمر بسيار سنگين بود و از آن سخت ناراحت بود. بدين روى، مرتّب به رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراض مىكرد و مىگفت: «چرا بايد چنين كنيم و در دين خود اظهار خوارى و كوچكى نماييم؟» و رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز مىفرمود: «من فرستادة خدا هستم و او هرگز مرا تباه نمى كند.» و عمر همچنان پاسخ پيامبر صلی الله علیه و آله را مىداد. ابنعبّاس گويد: «عمر هنگام خلافت خود اين قضيه را برايم تعريف كرد و گفت: در آن هنگام، دچار چنان شكّ و ترديدى شده بودم كه از ابتداى مسلمانى خود تا آن روز گرفتار چنان ترديدى نشده بودم، و اگر در آن روز گروهى را مىيافتم كه به سبب آن قضيّه از مسلمانى دست برمىداشتند، من نيز دست از مسلمانى مىكشيدم. ولى خداوند تبارك و تعالى سرانجام آن را خير و رشد قرار داد. و رسول خدا صلی الله علیه و آله داناتر بود.» ابوسعيد خدرى نيز گويد: «روزى نزد عمر نشسته بودم و عمر اين قضيّه را برايم تعريف كرد و گفت: در آن روز گرفتار چنان شكّ و ترديدى شدم كه پاسخ پيامبر صلی الله علیه و آله را آنگونه دادم كه هرگز چنان نگفته بودم... به خدا سوگند، در آن روز چنان شك و ترديدى به دلم راه يافته بود كه با خود مىگفتم اگر صد نفر هم رأى مىبوديم، هرگز تن به آن صلح نمى داديم».(ابن هشام، ج3، ص366)
البتّه پس از فراغت از صلحنامه، وقتى پيامبر به اصحاب خود فرمود: «برخيزيد و قربانيهاى خود را بكشيد و سرهايتان را بتراشيد»، باز تعلّل ورزيدند و بىانضباطى نشان دادند، امّا بهزودى، به سامان آمدند و فرمان پيامبر را اجابت كردند.(واقدی، ج2، ص607)
بدين ترتيب مشاهده مىشود كه چگونه بىانضباطى موجب پشيمانى و ندامت مىگردد و ممكن است اساس يك مديريت صحيح را در هم ريزد و مانع تحقق برنامهها شود.
در حجّةالوداع نيز پيامبر فرمان داد كه هركس قربانى با خود نياورده، ابتدا بايد عمره بهجا آورد و از احرام بيرون آيد، سپس مراسم حج را انجام دهد؛ و آنان كه با خود قربانى همراه آوردهاند بايد بر احرام خود باقى بمانند. برخى از اين فرمان پيروى كردند و برخى مخالفت. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از تخلّف و بىانضباطى آنان به شدّت ناراحت شد و آنان را سخت سرزنش كرد.(مفید،ص93)
آن حضرت خواهان آن بود كه نظمى الهى بر يارانش حاكم باشد و براى رسيدن به اين مقصد هرگز از شيوههاى غير الهى بهره نجست. مديريت آن حضرت مديريت بر قلبها بود. بدين روى، يارانش را با شيوههاى استبدادى منضبط نمىكرد؛ بلكه آنان را بهگونهاى سير مىداد كه ضرورت حياتى انضباط و جديّت را دريابند. رسول خدا صلی الله علیه و آله در پىِ آن بود كه مردمش تربيت قرآنى يابند كه قرآن كريم، كتاب نظم الهى است. اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن بود و پيروان خود را چنين مىخواست. تربيتيافتگان سيرة آن حضرت نيز همينگونه بودند، منضبط و جدّى در همة امور، چنان كه آن اسوة كامل بود.
المُؤمن يعاف اللّهو و يألف الجدّ. مؤمن بيهودگى را كنار مىزند و جديّت را به كار مىبندد.(آمدی، ج1، ص74)
پانویس:
- «کراعالغمیم» نام وادیی میان مکه و مدینه، در دو منزلی مکه است(حموی، ج4، ص443)
فهرست منابع
ـ قرآن كريم. ترجمه و توضيح سيدجلال الدين مجتبوى.
ـ نهج البلاغه. ترجمه و توضيح محمد دشتى.
. آمدى تميمى، عبدالواحد. غررالحكم و دررالكلم. بى تا، بى جا.
. ابناحمد السمهودى، نورالدين على. وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفى. تحقيق محمّد محيىالدين عبدالحميد. بيروت: داراحياء التراث العربى، 1404 ق.
. ابنالجوزى، ابوالفرج عبدالرحمنبن على. الوفاء بأحوال المصطفى. تحقيق مصطفى عبدالواحد. مصر: دارالكتب الحديثه، 1386 ق.
. ابنكثير دمشقى، اسماعيلبن عمر. شمائل الرسول. شرح مصطفى عبدالواحد. بيروت: دارالرائد العربى، 1407 ق.
. ابنسعد، ابوعبدالله محمّد. الطبقات الكبرى. بيروت: دار بيروت، 1405 ق.
. ابنهشام، عبدالملك. سيرة النّبى. تحقيق محمّد محيىالدين عبدالحميد. بيروت: دارالفكر.