بسماللهالرحمنالرحیم
اعتدال محمد(ص)
نویسنده: سید ابراهیم سید علوی
منبع: بینات 1385 شمارة 52
محمد(ص) آن انسان بزرگی است که در معنا و صورت، کامل گشت و لذا آفریدگار، او را حبیب برای خود برگزید.
او در حسن یکتا است و از هر شریک و انبازی مبرّا. و گوهر زیبایی میان او و دیگر انبیاء، قسمت نشده است.1
محمد(ص) نسخة کامل انسانیت و شاهکار خلقت، راستی که کلام آفریدگار را میسزد: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛ آفرین بر نیکوترین آفریدگاران(مؤمنون،23/14) و مدال فخرآسای ذات ذوالجلال، بر سینة او زیبد که فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ همانا تو بر خُلق و خُوی عظیم هستی»(قلم،68/4) که اخلاق او قرآنی و برگردانی از صفات ربّانی است.
1. ترسیم سیمای واقعی محمد(ص)
اگر بخواهیم سیمای واقعی رسول الله(ص) را آنگونه که بوده ترسیم کنیم نباید تنها به کتابهای سیرة تاریخ بنگریم که سوگمندانه تاریخ نگاران و راویان حدیث، جز آنان که از آبشخور و مکتب اهل بیت او، سیراب شدهاند و آثار ایشان در این زمینه بسیار اندک است با انگیزههایی که وجود داشته تحت نفوذ سلاطین و حاکمان اموی و مروانی و هواداران آنان، قرارگرفتهاند و جیره خواران دربارهای شاهی برای آن که چهرة مخدوش ولینعمتان خود را که به نام خلافت از آن بزرگوار به أریکة حکم نشسته بودند، حق میخوردند و خون میریختند، بپوشانند، در تحریر و کتابت سیره دست کاری میکردند و سیره نویسانی چون طبری و ابن هشام اعتراف کردهاند که چیزهایی را به مصلحت نیاوردهاند و چیزهای دیگری به عنوان پیرایة خلفای جور را آوردهاند.
ما بر این باور هستیم که ایادی بنیامیه و علمای سوء دربار آلودة خلفای جور برای خوشخدمتی به اربابانشان و این که در پرتو قدرت و حاکمیت آنان، به ناز و نعمت برسند آنگونه که معاویه با حدیث فروشان و وضّاعان پیشه کرد، در لابلای سیره و تاریخ زندگانی پیامبر اعظم(ص) مطالبی را آوردهاند، که بیشک چنان مطلبی اهانت به پیامبر عظیم الشأن خدا(ص) و پایین آوردن شخصیت او به حساب میآید.
براین معنا شواهد فراوان داریم و پژوهشگران نستوه در این زمینه کاوشهای ارزشمندی کرده و نظرات خود را در آثار مستدل و مستند خود آوردهاند و در سیرة علمی، تحلیلی گامها برداشتهاند و ما نیز در این زمینه و در ابعاد زندگانی پیامبر خاتم(ص) پژوهشها کرده و ابهاماتی را زدودهایم مانند نقد افسانة شق صدر و اغراضی که در ضمن آن درج شده و مثل قصههای یتیمی، شبانی و ....2
در این جا به سه نمونه روایت تاریخی دربارة دوران رضاع و شیرخوارگی پیامبراعظم(ص) اشاره میکنیم و از باب مشت نمونة خروار، معلوم میداریم که در ذکر احوال و آثار آن رسول گرامی، چقدر غرضورزی شده و سعی گردیده چهرة زیبا و شریف نبوی مخدوش شود و همین، نیاز ما را بر قرآن در ترسیم سیمای واقعی رسول الله(ص) مدلّل میکند.
ابن هشام صاحب سیره مینویسد:
حلیمه سعدیه گفت: ما و زنان دیگر برای پذیرش دایگی و گرفتن طفلی شیرخواره وارد مکه شدیم. محمد(ص) را به هرکسعرضه میکردند، رغبت نمینمودند که بپذیرند. چون او یتیم بود و همة ما چشمداشت از پدر طفل داشتیم. و مادر و یا جدّ او چه کاری میتوانستند بکنند و به همین جهت ما نیز او را خوش نداشتیم که بگیریم و دایگیاش کنیم.3
روایت دوم: یعقوبی مورّخ بدون طرح یتیمی و فقر و ناداری، مینویسد:
عبدالمطلب جدّ پیامبر(ص) محمد(ص) را به حارث سعدی شوهر حلیمه، داد و او مدتها در قبیلة بنیسعد بود و از این نوزاد، در زندگی خود، خیر و برکت دید.4
روایت سوم:
وقتی دایگان و شیردهندگان از قبایل اطراف مکه رسیدند از جمله به سراغ نوة گرامی عبدالمطلب آمدند اما محمد در آغوش هر زنی نمیرفت و هر پستانی را نمیگرفت تا این که حلیمة سعدیه آمد. عبدالمطلب از نام او و نشان قبیلهاش پرس و جو کرد و او خود را چنین معرفی کرد: من حلیمه هستم از قبیلة بنی سعد. عبدالمطلب گویا لبخندی زده و تفأل کرد و گفت: به به حلم و بردباری و سعادت و خوشبختی؛ دو خصلتی که در آنها خیر روزگار و عزّت پایدار است.5
و رسول گرامی خدا خود از تفأل خوشش میآمد و از تطیر و فال بد زدن کراهت داشت.6
و طبعاً این سه نوع روایت که لحنی متفاوت دارند، همه نمیتواند درست باشد و در این میان یعقوبی، سالمتر و نقل برهان الدین حلبی، دقیقتر و رساتر است و اما از آن چه در سیرة ابن هشام آمده بوی بیمهری و کینه احساس میشود و در آن نشانی از اهانت وتحقیر وجود دارد. این تیپ سیرهنگاران، فراموش کردند که در همین کتابهایشان عبدالمطلب را به گونهای ستودهاند که گویا در مکه تنها شخصیت مورد احترام و توجه بوده و شتران او در بیابانهای مکه رها بوده و بدان وسیله از زائران خانة خدا پذیرایی میکرده است و حتی ابرهه از او حساب میبرده و برایش حرمت ویژه قائل شده و قصة آن معروف است. پس چرا به این ضد و نقیضگوییها توجه نشده است! اگر موضوع رضاع محمد(ص) را در آینة قرآن مینگریستند سیرة خود را با آن مطالب نادرست، خدشهدار نمیکردند.
2. سیمای محمد(ص) در قرآن
پس بایسته است که ما سیمای محمد(ص) را در آینة شفاف قرآن مجید بنگریم و از جمله همین مسئلة رضاع را در پرتو آیههای روشنگر آن بررسی کنیم. قرآن دربارة موسی کلیم اللّه که در نوزادی به مشیت الهی به دربار فرعون مصر برده شد و میبایستی زنی او را شیر دهد تا زنده بماند و به ارادة پروردگار متعال در آتیه مسئولیت و رسالت بر عهده بگیرد چنین فرمود: «وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ؛ و ما، از پیش، زنان شیرده را بر او حرام و ممنوع کرده بودیم.7(قصص،28/12)
خواهر موسی که به ارادة خدا، جریان را زیر نظر داشته و به نحوی در آن جا حضور پیدا کرده بود، گفت: آیا میخواهید شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که آنان، کفالت و سرپرستی او را بر عهده بگیرید، آنها خیر خواه اویند.
پس محمد(ص) نیز همانند دیگر پیامبران و رسولان، از ابتدا مورد عنایت حق تعالی بوده است و خدا او را در میان حبل و شرک، پاک و وارسته، پرورده است و تحقیر و اهانت بدخواهان (چه در دیروز و چه امروز)، چیزی از علوّ شأن و منزلت والای او نمیکاهد.
در این مجال، ابتدا اصولی را که در این زمینه از قرآن، مستفاد میشود، باید بفهمیم و مشخص کنیم و آن گاه در مطالعة کتب تاریخ و حدیث، آن چه را که با آن اصول تطابق ندارد و احیاناً ناسازگار میباشد به فرمودة امام رضا(ع)8 به پهنای دیوار بزنیم و کنار بگذاریم و با طرح مطالب واهی و سست آن کتب ذهن جوانان و نسلهای بیخبر از همه جا را، با آن اراجیف افسانه گونه و بدور از حقیقت آشفته نکنیم. یکی از آن اصول، استناد به وحی و خبر آسمان است.9
یاران سلیم النفس رسول خدا(ص) در عصر حضور همواره به این اصل توجه داشتهاند و سخنان و رفتارهاو عملکردهای آن بزرگوار را با آن مقیاس میسنجیدهاند. مثلاً در وقعهها و عملیات رزمی و جهادی که پیامبر(ص) تصمیمی میگرفتند، اصحاب میپرسیدند آیا آن چه انجام میدهید و یا میفرمایید با وحی و خبر آسمانی است که ما تسلیم و مطیع شما هستیم و هرچه باشد به جان میخریم و اگر چنان نیست و میتوان نظر، داد ما در آن خصوص حرف داریم. و پیامبر اعظم(ص) هم میفرمودند دستور خاصّی در این مورد نیست و شما میتوانید نظر دهید و آنان پیشنهاد میدادند و پذیرفته میشده10 و احیاناً رسول خدا(ص) آن را بر نظر خود که مخالف نظر آنان بوده، ترجیح میداده است.
دومین اصل مستفاد از قرآن مجید، عصمت پیامبران است که از جمله آیة یکصد و بیست و چهار سورة بقره، بر آن دلالت دارد و ما بر آن اساس، روایات تاریخی و سیرهای را بررسی میکنیم و با آن میسنجیم، و لذا برخی از آنها را دور میریزیم و بر همین اصل،بسیاری از مضامین عهد قدیم و جدید را مردود میدانیم و نیز اسرائیلیات وارد به متون تاریخی و حدیثی اسلامی را نیز مخدوش میشماریم.و نیز آیة 73 سورة انبیاء: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ ...» که پیشوایان و راهبران الهی را معصوم میداند و هر نقلی و گزارش هر عملی که عصمت آنان را زیر سؤال ببرد از نظر قرآن کریم، مردود میباشد.
3. نفی خشونت و نرمش نامعقول
جالب توجه است که نه تنها در رفتار پیامبر خدا(ص) خشونتی وجود نداشته بلکه در مجموعة آیات قرآن کریم از واژة خشونت، عین و اثری نیست و کلمة فظّ که به معنای تندخویی است یکبار آمده آن هم به صورت منفی: «وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ هرگاه، تند خوی و سخت دل میبودی مردم از پیرامون تو پراکنده میشدند».(آل عمران،3/159)؛ و کلمة شدت و شدید و دیگر مشتقات آن که از واژههای کلیدی قرآن مجید است و یکصد و سه مورد کاربرد دارد به معانی مختلف آمده است که بعضی از موضوع بحث ما خارج است مثل شدّت به معنای رشد و کمال: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ...؛ تا آن که به رشد خود رسید و چهل ساله شد...»(احقاف،46/15) و احیاناً به معنای سختی و صلابت و محکمی اعم از مادی و معنوی، کاربرد دارد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ...؛ محمد(ص) فرستادة خدا است و آنان که با اویند بر کافران بسیار سفت و سخت و محکماند».(فتح،48/29) «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ؛ وآنان که ایمان آوردهاند محبّتشان برای خدا، محکمتر و شدیدتر است».(بقره،2/165)
البته اشداء در آیه بیشتر به لحاظ تقابل با «رحماء» شاید به نامهربانی و شدت عملی و رفتاری حمل شود که در این خصوص بعداً توضیح میدهیم و تنها، کلمة «لین» میماند که به نرم رفتاری و نرم گفتاری معنا میشود و پنج بار ذکر شده، که در موردی خطاب به پیامبر خدا(ص) میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ؛ در اثر رحم و مهر خداوندی، تو نرمخوی شدی».(آل عمران،3/159) که نرمش در مقابل خشونت است و چون اثبات نرمش شده پس خشونت نفی شده است که رسول اکرم(ص) خشونت اعم از خشونت رفتاری و یا گفتاری نداشته است. مورد دیگر دربارة موسی و هارون است که فرمود: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا؛ برای او سخن نرم بگویید(نه درشت و سخت)»(طه،20/44) و سه مورد دیگر به بحث ما مربوط نمیشوند.11
در سیرة پیامبر(ص) موارد فراوانی وجود دارد که در برابر خشونت حتی خویشاوندان نزدیکش هرگز سخن درشت نفرموده و هرآنچه در برخی کتابها در این زمینه نقل شده باید با احتیاط تلقی شود. از جمله سرسختترین و خشنترین دشمنان رسول خدا(ص)، ابولهب عموی آن حضرت بوده، او گاهی اشیای پلید و آلوده و گند، بر در خانة پیامبر(ص) میگذاشت و او همسایة رسول الله(ص) هم بوده است.
و تنها عکسالعمل رسول خدا(ص) این بوده که آنها را میبرد، جای دور میگذاشت و تنها سخنش هم این بوده که این چه همسایگی است که شما فرزندان عبدالمطلب با من دارید؟! «أی جوار هذا؟» روزی حمزه سیدالشهداء، آن اشیای آلوده و نجس و بو گرفته را برداشت و بر سر ابولهب انداخت. ابولهب آنها را از سر و روی خود پاک میکرد و میگفت: این همسایة من احمق است(العیاذ بالله) خودش نمیتواند جواب ما را بدهد، کس دیگر را میگمارد که کار را او انجام دهد.12اما رسول الله(ص) در مقابل آن بیادبی چیزی نفرمود.
و در جایی دیگر که بسیاری از یارانش را کشتند و خود آن حضرت را آزردند و تن و صورتش را زخمی کردند تنها جملهای که فرمود، دعایی بود که در حق خویشاوندان و همشهریان نادان خویش کرد:
«اَللَّهُمَّ اِهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛ خدایا خویشاوندان مرا هدایت کن که آنها ناآگاهاند و نمیدانند».
ابو عزّه یکی از مشرکان مکه بود که در بدر کبری به دست مسلمانان اسیر شد. او از در عجز و لابه در آمد و به پیامبر(ص) گفت: من آدمی نیازمند و دارای دختران هستم و مالی هم ندارم، به من منت نهید و آزادم کنید. پیامبر اکرم(ص) از وی قول گرفت که بر ضد او بر نخیزد و قریش را یاری نکند و آزادش کرد و او در ابیاتی محمد(ص) را ستایش کرد.13 و همین شخص به تحریک صفوان بنی امیه برخلاف تعهّدی که به پیامبر اکرم(ص) داده بود در واقعة احد شرکت کرد، از قضا او تنها اسیر در همین غزوه بود و این بار نیز عجز و لابه آغاز کرد لیکن پیامبر(ص) اعتنا نکرد و فرمود:
«لا يُلْدَغُ المؤمنُ من جُحْرٍ واحد مرتين؛ مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود». آن تعهد و قول و قرار تو چه شد؟ نه، ما تو را آزاد نمیکنیم که به مکه بروی و عرق پیشانی خشک نکرده بگویی دوبار محمد(ص) را مسخره کرده و دست انداختم، و عاصم بن ثابت او را اعدام کرد و این نشانة حصائت و عقل است نه کم مهری.
4. رحمت همگانی و مهر معقول
«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ؛ ما تو را جز رحمت و مهربانی برای جهانیان، نفرستادهایم» (انبیاء،21/107). واژههای رسالت ورحمت و عالمیان در این آیه کلمههای کلیدی هستند و کلمة رحمت در قرآن مجید به طور کلی سیصد و چهل بار آمده است و در این آیه با دو خصوصیت: اولاً در ارتباط با رسالت و پیامبری و ثانیاً برای همة عالم و جهان مطرح میباشد. و در آیة دیگر فرمود: «كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ؛ او رحمت و مهربانی را بر خود لازم و واجب فرموده است(انعام،12/6)15 و عمومیت رحمت به همة جهانیان که در آن مردمان خوب و بد و خیر و شر و صالح و ناصالح وجود دارد، معنای ویژة خود را میطلبد و ما در این زمینه نیز از شیوة خود قرآن مجید که مثل زدن و تشبیه معقول به محسوس است بهره میجوییم تا به فهم حقیقت نزدیکتر شویم.16
آیا رحمت و شفقت به یک انسان صحیح و سالم با نوع رحمت به یک فرد مریض و در بستر بیماری افتاده، یکسان است؟ یا آن که ناز و نعمت و غذاهای لذیذ را از اوّلی دریغ نداشتن، رحمت و مهربانی است و ممنوع کردن دومی از آنها، عین رحمت و مهربانی است و پیامبر(ص) طبیب دورهگرد بشریت است: «طَبیبٌ دَوّارٌ بطِبِّهِ قَد أحکَمَ مَراهِمُهُ وَ أحمی مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلکَ حَیث الحاجَةُ الَیهِ؛17 او پزشکی است که خود در جست وجوی بیمار است. دارو و دهانش را آن جا که نیاز است مینهد با مرهم گذاشتن و یا جرّاحی و داغ کردن موضع و ...» و چه زیبا فرمود امیر بیان و شاگرد راستین مکتب.
سید قطب هم در تفسیر آیة رحمت نکات ارزندهای دارد، او مینویسد:
رحمت پروردگار به طور معتدل در پرورش روح و اندام انسان متجلّی است. خدا و اسلام نمیخواهند جسم آدمی شکنجه شود تا روح بالا رود و تکامل یابد. همچنان که آفریدگار انسان و رسولان او نمیخواهند روح را مهمل گذارند و به فربه کردن و لذت تن بیاندیشند. همه بر فطرت و نیازهای مبرم، پیش میرود و آن رحمت واسعة الهی است که همه چیز و همه کس را در بردارد.
پیامبر خدا(ص) رحمت بود برای قوم خود و رحمت بود و هست برای عموم بشریت. البته مبادی دین اسلام در آن زمان برای بسیاری از مردمان آن عصر ناشناخته بود. اما امروز، بیشتر شناخته شده است و تحت هر عنوان به آن نزدیک شدهاند. اسلام تمام تبعیضات نژادی، قومی، جغرافیایی و ... را باطل ساخت(که آن چیزها ضد رحمت است) و خواست اسلام حاکمیت یک نظام فطری و طبیعی بر بشریت میباشد، هرچند که اشراف خود را تافتة جدا بافته پندارند و عملاً بر نظام طبقاتی اصرار دارند و بردگان را از خود جدا تصور میکنند.
اسلام همه را در برابر قانون مساوی میداند هرچند که دیگران تنها شعار برابری میدهند و در عمل ضدّ آن را میکنند و برای هر طبقه قانونی دارند.18
در جای دیگر مینویسد:
کتابت و لزوم رحمت بر ذات متعال، مشیت او است؛ بدون موجب خارجی و سبب عارضی و عطوفت سطحی و جانبی. و چنان رحمت و شفقتی اقتضای ربوبیت او است و نه با تأثر از این و آن. و چنان رحمت و مهربانی قضای الهی است در کائنات و تعاملی است نتیجه بخش در دنیا و آخرت و چنین رحمتی، اندیشة اصیل اسلامی است. پس اصل، رحمت الهی است و چنان امری، رحمت است چه در خوشیها و چه در ابتلائات و ناخوشیها. او انسان را مبتلا میکند تا شایستگی پیدا کند و پخته شود و برای پذیرش مسئولیتها، آماده گردد(مانند مادهای که به کورة صدها درجه حرارت برده میشود و ذوب میگردد تا ناخالصیها از آن جدا گردد و ناب ناب شود) پس بلا و گرفتاری هم رحمت است و مهربانی، نه قهر و نامهربانی. رحمت الهی بر بندگان افاضه میشود و وجودشان بر آن اساس، استوار است. پس رحمت خدا ابتدا در وجود و هستی انسان متجلّی است و فضیلت بخشیدن او بر دیگران. و دوم در تسخیر کائنات برای او.و سوم بهرهمندی او از علم (عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ) و استعداد خاص او بر یادگیری و نه پدیدههای دیگر. چهارم با ارسال رسولان و سفیران. پنجم عفو گناهان و چشم پوشی و جبران خطاها، ششم مجازاتها و کیفرها که فرد و جامعه را تمیز میکند. همة اینها رحمت است برای بشریت و زبان از بیان گستردگی رحمت الهی، قاصر میباشد.
سلمان فارسی از رسول خدا(ص) روایت کرد که گفت: رحمت خدا دارای صد جزء است، یک جزء آن در دنیا ظاهر گشته که مردم بدان وسیله به یکدیگر رحم میکنند و نود و نه جزء دیگر در آخرت آشکار شود.
اینها همه برای تقریب مطلب است و برای توسعة رحمت میان بشر خیلی کوششها به عمل آمده است. و رسول خدا(ص) فرمودند: لایرحم اللّه من لایرحم؛ خدا رحم نمیکند به کسی که او خود رحم ندارد و فرمودند: مؤمنان مأمور هستند که به اخلاق خدایی متخلّق شوند.19
و شیخ طبرسی هم در تفسیر آیة رحمت مینویسد:
پیامبر(ص) برای همة جهانیان نعمت است(رحمت یعنی نعمت) نعمت و رحمت است برای نکوکار و بدکار و برای مؤمن و کافر.برای مردمان مؤمن در دنیا و آخرت رحمت و نعمت است و اما برای کافران؟ به این بیان که امتهای پیشین خسف و مسخ(فرو رفتن در زمین، به شکل حیوانها در آمدن) داشتند. اما پس از پیامبر(ص) از این عذابها معاف شدند. و پیامبر خدا(ص) میفرمود: من رحمت و نعمتِ اهدایی هستم.
و برخی هم در توجیه عموم رحمت گفتهاند: رسول خدا(ص) همه را به ایمان و ثواب دائم هدایت کرده هر چند که برخی هدایت نیافتند و این مانند آن است که طعامی جلو شخص گرسنهای بگذارند ولی او نخورد، پس در حق او نعمت دریغ نشده اگر چه نپذیرفته است.
و از این کلام معلوم میشود که کلام جبریها و اشاعره نادرست است که گویند خدا بر کافر نعمتی نداده است زیرا خدای سبحان میفرماید که: در ارسال محمد(ص) نعمتی است برای جهانیان و کافران نیز جزیی از جهان و جهانیاناند.20
از این جا معلوم میشود که وجود نازنین رسول اکرم(ص) در کمال اعتدال بوده و مهر و به ظاهر قهرش، هر دو محبت معقول است نه مهر عاطفی صرف و نامعقول. بنابراین ابو عزّه را در بدر عفو کرد و آن رحمت او بود و اما در احد نبخشید و فرمود کیفر کنند21 که آن هم مهر و محبت بود مانند عمل داغ کردن موضع زخم که اگر بماند عفونی میشود و یا جراحی و بریدن عضو فاسد که اگر بماند همة اندام را تباه میکند، انسانی که نه قول میفهمد و نه تعهد سرش میشود و همواره آلت دست مستکبران خودخواه است برای خود عنصر مطلوبی نیست و برای جامعه نیز آسیب دارد. او مانند ویروسی خطرناک است و باید از میان برود و این عین اعتدال و وصف خداوندی که دارای رحمت و غضب است میباشد.
5. نرمش رفتار و حسن گفتار
هدف عمدة نگارنده چنان که از عنوان مقاله پیداست، بیان همین وصف اعتدال وجود نازنین محمد(ص)است که به قول سعدی: سرو نروید به اعتدال محمد(ص) و متأسفانه برخی مردم، روح مبادی دینی و قوانین الهی و سنتهای اسلامی را درک نکردهاند و احیاناً آنها را به خشونت و بیمهری منتسب داشتهاند. درحالی که این، یک جانبهگرایی در هیچ جای دنیا و در هیچ حکومتی از حکومتهای بشری قدیم و یا جدید و حتی در نزد اومانیستهای دو آتشه، نیز مصداق ندارد.
ما شخصیت پیامبر اعظم(ص) را کامل و تمام عیار میدانیم و او را انسان معتدل میشناسیم که خود به خود آورندة امتی معتدل و میانه است: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا و اینگونه ما شما را امتی میانه قرار دادیم(معتدل از همه نظر) تا شما نمونهای باشید بر مردم ورسول هم نمونه باشد بر شما» (بقره،2/143)22
چنانکه پیشتر اشاره کردیم نرمش اخلاقی و عطوفت او ربّانی و به جا بوده. او برای هوای نفس، تندی نمیکرد و مواردی که سختگیری از آن حضرت دیده شده برای رضای خدا بوده است نه برای تشفّی خاطر و یا انتقامجویی شخصیاش، چنانکه در قضیة ابوعزّه به صراحت آمده است.
در مغازی واقدی به حدیثی اشاره شده است که به نظرما گویای همین مطلب است:
رسول خدا(ص) فرمود: «انّ الله عزّوجل لیشدّد القلب فیه حتّی یکون اشدّ من الحجارة؛ همانا خدای عزیز و جلیل، در امر خودش آنچنان سخت میکند که از سنگ، سختتر .و انّه لیلین القلب فیه حّتی یکون ألین من الزّبد؛23 و چنانکه او دل را دربارة خود آنچنان نرم میکند، نرمتر از کره».
پس ملاک در سفت و سختی یا نرمش و انعطاف، خدا باید باشد و بس و این در بینش اسلامی و قرآنی یک قاعده است.
درمورد رفتارهای ملایم و ملاطفتآمیز او کتابی مستقل میتوان نگاشت، همچنانکه در گفتار نکوی او باید گفت: معلم او خدای متعال فرمود: «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا؛ و برای مردم نکو بگویید». (بقره،2/83) و درمورد رفتار نکو فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛ به شیوهای بهتر و رفتاری نکوتر، مقابله کن». (مؤمنون،23/96)
از همسر رسول خدا(ص) روایت است که گفت:
«لَمْ يَكُنْ فَاحِشًا وَلَا مُتَفَحِّشًا وَلَا صَخَّابًا فِي الْأَسْوَاقِ؛24 [رسول خدا(ص)] بد سخن و بیهوده گوی و فریاد زن در کوچه و بازار نبود و کار زشت نمیکرد» و بدی را با بدی جواب نمیداد بلکه عفو و صرف نظر میکرد. پیامبر(ص) اسیران جنگی را سفارش میکرد و حتی یاران رسول خدا(ص)، به اسیران در خوراک و طعام بیش از خود میرسیدند.25
چند نمونه از خلق و رفتار والا
پیامبر خدا(ص) وحشی قاتل حمزه و شکافندة پهلوی او را پس از آن که بر او دست یافته بود و قدرت انتقام داشت بخشید وگذشت کرد. هند جگرخوار را هم پس از آن که او مهدور الدم اعلام شده بود، باز عفو فرمود و گذشت. او همواره در غزوهها و سریهها توصیه میفرمود: که درختی را قطع نکنند، زن و بچه را نکشند و آتش نزنند. پس آن چه در کتب سیره و تاریخ خلاف این آمده باید با تردید تلقی شوند و مورد بررسی مجدد قرار گیرند.
پینوشت
1. شرح قصیدة برده/ 54 ـ 55، تهران 1361.
2. رک: آینة پژوهش، ش 10.
3. السیرة النبویة،1 ـ 2/163.
4. تاریخ یعقوبی،2/10.
5. السیرة الحلبیة ،1/89.
6. المغازی واقدی،2/640.
7. این تحریم تکوینی اشاره به نقش پیدا و ناپیدای الهی در چرخش جهان دارد و الا چگونه با معیارهای شناخته شدة ظاهری میتوان تصور کرد که با آن سیاست خشن قتل پسران، خواهر موسی در دربار فرعون چنین نقش ایفا کند.
8. اصول کافی،1/96.
9. ان هو الا وحی یوحی( نجم،53 / 4)؛ نیست آن، مگر وحی که بر او نازل میشود و بدان وسیله آگاهی مییابد که هرگز او از روی هوای نفس، لب به سخن نمیگشاید و به طریق اولی کاری نمیکند و رفتاری از وی سر نمیزند.
10. از جمله میتوان به مشورت رسول خدا(ص) در واقعة احد و نتیجة آن، اشاره کرد. رک:الکامل،2/150.
11. سورة زمر، 39/23 ، سورة سبا/34/10، سورة حشر/59/5.
12. الکامل، 2/70.
13. السیرة النبویه،1. 660/2.
14. المغازی،2 / 111 و201.
15. و نیز سورة انعام، آیة 54 با مختصر تفاوت.
16. رک: سورة ابراهیم، 25/14 و سورة زمر، 39 / 27، و جز آن.
17. نهج البلاغه، خ 107.
18. فی ظلال القرآن، 4/2401 ـ 2402، در تفسیر آیة مورد بحث.
19. همان،2/1048 ـ 1051، در تفسیر آیة مورد بحث.
20. مجمع البیان، 7 ـ 8/67، در تفسیر آیة 107 سورة انبیاء.
21. نظیر آن است جریان سهل بن بیضا، در بدر کبری، ر.ک: المغازی،1/110 و شخص دیگر در همان بدر القتال، به نام عقبة بن ابی معیط/114.
22. در مورد نفرینهای برخی انبیای گذشته که آنها هم در زمینههای معقول و خداپسند بوده، ر.ک: سورة مائده، 5/118، نوح،71/26 و یونس،10/88.
23. المغازی،1/110.
24. مختصر الشمائل المحمّدیه/34.
25. المغازی،1/119.