بسماللهالرحمنالرحیم
پیامبر اعظم(ص) پیامبر پاسخگو
نویسنده: سبحان عصمتی
منبع: بینات 1385 شمارة 52
مقدمه
پیامبر بزرگوار اسلام دارای نقشهای زیادی در جامعه بوده است. نقشهایی از قبیل: انذار کردن، بشارت دادن، داوری در مرافعات، آموزش کتاب و حکمت، تهذیب جانها، سرپرستی اموال عمومی، مدیریت اجتماع در جنگ و صلح، که بخشی از این نقشها چه در زمانی که در مکه حضور داشتند و چه وقتی که در مدینه به تشکیل حکومت پرداختند ایفا میشد و بخشی از این همه مربوط به وقتی است که در مدینه حکومت تشکیل داده بودند. یکی از نقشهایی که هم در زمان حضور در مکه و .هم در زمان تشکیل حکومت در مدینه در جامعه ایفا میکرد پاسخگویی به پرسشها بوده است.
گفتار و کردار پیامبر(ص) در جامعه به عنوان یک شخصیت دینی و اجتماعی در اذهان عمومی مسلماً پرسشهایی را که هرکدام نشان دهندة دغدغههای ذهنی پرسشگر و افکار عمومی آن روز جامعه بوده است، بر میانگیخت بیتردید مسألة پرسشگری میتواند موضوع جالبی برای یک پژوهشگر معارف دینی باشد زیرا با بررسی پرسشهای مطرح شده میتوان به عمق فکر و جان و میزان فهم و شعور جامعه و دغدغههای آن پی برد. مجموعه پرسشهایی را که از پیامبر(ص) شده است میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد پرسشهایی که در تاریخ و احادیث نقل شده که فراوان است و پرسشهایی که در قرآن مجید آمده است که تعداد انگشت شماری بیش نیست. این پرسشها از جهت انگیزه به دو بخش قابل تقسیماند:
- پرسشهایی که به انگیزة حقیقتجویی مطرح شده، مانند پرسشهایی که از سوی مسلمان یا غیر
مسلمانان منصف مطرح میشده ... پرسشهایی که به انگیزة حقیقتستیزی مطرح میشد مانند پرسشهایی که غالباً از سوی مشرکان و یهودیان مطرح میشد. آنها میخواستند با مطرح کردن این پرسشها پیامبر(ص) را در موضع دفاعی قرار داده و به گمان آن که آن حضرت نمیتواند پاسخ بگوید او را در جامعه بیاعتبار سازند، ولی آن حضرت با پشتوانة وحی الهی به همة پرسشها پاسخ میداد.
در این نوشتار مجموعه پرسشهایی که از پیامبر(ص) شده و قرآن مجید به آنها اشاره کرده همراه با جوابهای آنها با توجه به شأن نزول آیات جهت روشن شدن بهتر آیات گردآوری شده است. این پرسشها مسائل متنوعی از قبیل مسائل اعتقادی، علمی، تاریخی، فقهی و ... را در بردارد. نام این نوشتار را به مناسبت موضوع مورد بحث که دربارة پاسخگویی پیامبر(ص) به پرسشها میباشد. پیامبر پاسخگو گذاشتیم. البته پاسخهای پیامبر(ص) که در قرآن به آن اشاره شده است منشأ وحیانی دارد و آن حضرت خود مستقلاً به آنها اقدام نکرده است.
در حقیقت پاسخ خداوند است که پیامبر(ص) آنها را نقل کرده است. لذا بین پرسش و پاسخ گاه روزها فاصله میافتاد و پیامبر(ص) منتظر فرشتة وحی بود تا پاسخ پرسش را بیاورد. این نکته را در این جا یادآوری میکنیم که منظور از پاسخگو بودن پیامبر(ص) پاسخگویی آن حضرت در برابر پرسشهای مردم است نه پاسخگویی در برابر مؤاخذههای مردم، زیرا به اعتقاد ما مردم حق مؤاخذة پیامبر(ص) را ندارند تا بر آن حضرت لازم باشد در برابر مؤاخذات آنان ملزم به پاسخ باشد آن طور که در عرف سیاست میگویند رئیس جمهور مثلاً در برابر پارلمان یا مردم مسئول است. زیرا پیامبر اعظم(ص) برگزیدة خداست و در برابر مؤاخذات او مسئول و پاسخگوست، ولی رئیس جمهور برگزیدة پارلمان یا مردم است و در برابر مؤاخذات انتخاب کنندگان خود مسئول و پاسخگوست.
پاسخگویی به پرسشها
همانطور که در مقدمه به آن اشاره شد یکی از نقشهای مهم اجتماعی پیامبر(ص) پاسخگویی به پرسشهایی است که از سوی مردم؛ چه موافق و چه مخالف مطرح میشده است. در قرآن مجید به بعضی از این پرسشها همراه با پاسخها اشاره شده که در بردارندة مطالب متنوع اعتقادی، علمی، تاریخی، فقهی و.... میباشد که ذیلاً به آنها میپردازیم.
سؤالات اعتقادی
الف: پرسش از دور یا نزدیک بودن خداوند
روزی یکی از بادیه نشینان از پیامبر(ص) پرسید: آیا خدای ما نزدیک است تا با او مناجات کنیم، آهسته او را بخوانیم یا دور است تا با صدای بلند او را بخوانیم.1 اینگونه پرسشها دربارة خدا لااقل از بخشی از مسلمانان صدر اسلام بعید نیست زیرا تا قبل از اسلام معتقد به واسطه بین خود و خدا به نام بت بودند و خداوند را دور از دسترس میدانستند، بعد از اسلام و حذف واسطهها بین خود و خدا این پرسش در ذهن آنان پیدا شد که خدا کجاست؟ چه وقت میشود با او حرف زد؟ و چگونه میشود با او سخن گفت؟ آیا دور است تا با او مناجات کنیم یا نزدیک تا به نجوا با او بپردازیم؟ آیة ذیل اشاره به این پرسش و پاسخ آن است: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ؛ هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤال کنند (بگو:) من نزدیکم، دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا میخواند پاسخ میگویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند (و به مقصد برسند)(بقره، ۱۸۶)
ب: پرسش از زمان وقوع قیامت
پیامبر(ص) برای هدایت مردم از اصل انذار و هشدار نسبت به عذاب الهی در روز قیامت بسیار استفاده میکرد لذا این پرسش در ذهن مخاطبانش نقش میبست که قیامت چه زمانی فرامیرسد با این که بروز این پرسش در جامعة بیاعتقاد به قیامت طبیعی بود. با این همه چنین نبود که همة پرسشکنندگان واقعاً دچار این مشکل عقیدتی بودهاند، بلکه بعضی از آنها مانند یهودیان که از جمله پرسشکنندگان در این مورد میباشند، آنان که خود را نسبت به همه چیز آگاه و از آغاز و انجام جهان با خبر میدانستند، انگیزة اصلیشان از طرح این پرسش مبارزه با پیامبر(ص) در قالب طرح پرسشها بوده است. همانطور که در تاریخ آمده است:
بعضی از یهودیان مثل جبل بن ابی قشير، و شموال بن زید نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند اگر راست میگویی که پیامبری به ما بگو که قیامت چه زمانی واقع میشود؟ ما از چنین روزی آگاه هستیم میخواهیم ببینیم تو میدانی یا نه؟ اگر آگاه نباشی پیامبر نیستی.
آیة ذیل در ارتباط با این پرسش که از سوی یهودیان و مشرکان عنوان میشد نازل شده: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ (اعراف۱۸۷) دربارة قیامت از تو میپرسند کی فرا میرسد؟ بگو علمش فقط نزد پروردگار من است و هیچکس جز او نمیتواند وقت آن را آشکار سازد. (اما قیام قیامت) حتی در آسمان و زمین سنگین (و بسیار پر اهمیت) است و جز به طور ناگهانی به سراغ شما نمیآید. (باز) از تو سؤال میکنند چنان که گویی تو از زمان وقوع آن با خبری بگو علمش تنها نزد خداست ولی بیشتر مردم نمیدانند.
آیة شریفه آگاهی از زمان وقوع قیامت را از علوم اختصاصی خداوند دانسته است؛ به طوری که نه تنها پیامبر(ص) بلکه هیچکس غیر از خداوند از روز وقوع آن آگاه نیست. بعضی از مشرکان گمان میکردند که پیامبر(ص) از آن روز آگاه است ولی نمیخواهد به کسی بگوید. لذا پیش پیامبر(ص) میآمدند و میگفتند که ما با هم فامیل هستیم به طور خصوصی برای ما بگو. ظاهراً جملة يسئلونک دوم اشاره به این درخواست است (یسئلونک اولی از یهود و دومی از مشرکان است).۳
ج: پرسش از سرنوشت کوهها در روز قیامت
وقتی که پیامبر(ص) از وقوع قیامت و اوضاع آن و به هم ریختگی آسمانها و زمین و... خبر میداد، بعضی از مخاطبان تعجب میکردند که این کوهها با این عظمت چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟ آیا از جایشان حرکت خواهند کرد؟ چه قدرتی آنها را به هم میریزد؟ در تفسیر آمده است که: مردی از طائفة ثقيف نزد پیامبر(ص) آمد و از آن حضرت پرسید که کوهها با همة بزرگی و عظمتشان در روز قیامت چه حالی خواهند داشت؟ حضرت فرمود: کوهها چون ماسه و شن در خواهند آمد و باد داده خواهند شد.4
بعضی از مفسران گفتهاند که منظور از پرسش دربارة وضعیت کوهها در روز قیامت، مسخره کردن پیامبر(ص) بوده است. چون بعضی از مشرکان به پیامبر(ص) میگفتند که در روز قیامت که تو از آن خبر میدهی کوهها با این بزرگی و سنگینی چه حالی خواهند داشت؟! این پرسش را نه برای کشف حقیقت بلکه به عنوان مسخره و انکار میگفتند.۵ آیة ذیل اشاره به این پرسش همراه با پاسخ آن دارد:
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا؛ فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا؛ لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا؛ و از تو دربارة کوهها میپرسند، بگو پروردگارم آنها را متلاشی کرده و بر باد میدهد سپس زمین را صاف و هموار و بی آب و گیاه رها میسازد به گونهای که در آن هیچ پستی و بلندی نمیبینی».(طه 107-۱۰۵)
د: پرسش از حقانیت مجازات در قیامت
پیامبر(ص) به گردنکشان و معاندان سرسخت، وعدة عذاب الهی در روز قیامت را میداد. این بیانات که با دلیل و برهان و از روی جزم و یقین ابراز میشد، در دلهای دشمنان شک و تردید نسبت به حقانیت خویش ایجاد میکرد و آنها را براین احتمال وامیداشت که ممکن است آنچه پیامبر(ص) میگوید درست باشد، لذا نزد پیامبر(ص) میآمدند و میپرسیدند: آیا آنچه راجع به عذاب قیامت میگویی حق است؟ البته ممکن است بعضیها از روی ناباوری و یا استهزا این پرسش را مطرح کرده باشند. آیة شریفه اشاره به این مسأله دارد:
«وَيَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ؛ از تو میپرسند آیا آن وعدة مجازات الهی حق است؟ بگو آری به پروردگارم سوگند، قطعاً حق است و شما نمیتوانید از آن جلوگیری کنید.»(یونس،۵۳)
- سؤالات فقهی
اسلام قوانین اجتماعی محیط ظهورش را تغییر داد. قبل از اسلام جامعة عربستان دچار آلودگیها و انحرافات بسیار و مفاسد ناشی از هنجارهای مفسدهخیز یا ناشی از نابهنجاریها بوده است. وجود قبایل متعدد نیز موجب میشود که در هر قبیلهای احکام و مقررات خاص خود حاکم باشد. اسلام برای بهبود اوضاع اجتماع و سعادتمند ساختن جامعه و برقراری نظم و امنیت احکام و مقررات جدیدی در ابعاد گوناگون حاکم کرد تا همراه با شکل دهی اعتقادات و باورها، اعمال و رفتارها را بر اساس مقتضيات اعتقادات جدید شکل بدهد، ولی باید توجه داشت که این مسأله با رعایت نیازها، ضرورتها و اولویتها صورت گرفته است تا ضمن در نظر گرفتن توان و ظرفیت جامعه، در دلها رسوخ بهتری نماید.
سئوالات فقهی که مربوط به رفتار و اعمال افراد جامعه است از جمله سئوالاتی است که در قرآن مطرح و به آن پاسخ داده شده است که ذیلاً به آنها اشاره میشود:
الف: پرسش از حکم شراب و قمار
یکی از آلودگیهای رایج در جامعة عربستان، شراب خواری و قمار بازی بوده است. جامعة آن زمان از قمار به عنوان تفریح یا یکی از منابع درآمد مالی و از شراب برای لذتجویی و شادمانی زودگذر استفاده میکرد هرچند به مفاسد فردی و اجتماعی آن دو نیز آگاه بود. با ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه به تدریج با این قبیل انحرافات و آلودگیها مبارزه شد. بر اساس نقل تاریخی گروهی از صحابه که از جملة آنان عمر و معاذ بن جبل میباشند، نزد پیامبر(ص) آمدند و نظر آن حضرت را دربارة شراب و قمار پرسیدند و ابراز داشتند که شراب باعث زوال عقل و قمار باعث از بین رفتن مال میشود. حکم خداوند در این مورد چیست؟ آیة شریفة ذیل اشاره به این پرسش و پاسخ دارد:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا...؛ دربارة شراب و قمار از تو میپرسند. بگو در آنها گناه و زیان بزرگی است و منافعی از نظر مادی برای مردم در بردارد ولی گناه آنها از نفعشان بیشتر است. (بقره، ۲۱۹)
شیوهای که آیه برای تحریم شرابخواری و قماربازی به کار برده شیوة اقناعی است یعنی هم از منافعشان گفته و هم از مضارشان و اعلام داشته که در یک سنجش عقلی مضارشان به منافعشان پیشی میگیرد. لذا حکم به تحریم آن دو میشود. استفاده از این روش برای مبارزه با انحرافات و بیان حکم جدید، مقاومتهایی را که ممکن است از سوی مخاطبان صورت بگیرد در هم میشکند و آنان را با دل و جان پذیرای حکم جدید مینماید.
ب: پرسش از حکم معاشرت با زنان در زمان قاعدگی
یکی از مسائلی که ذهن مسلمانان را به خود مشغول کرده بود، مسألة قاعدگی زنان بوده است که چگونه با آنها در ایام قاعدگی رفتار نمایند. یهودیان و مجوسیان در ایام قاعدگی از زنان به شدت پرهیز و آنان را از اطاق بیرون میکردند و با آنها همغذا نمیشدند. از ظرفی که از آن در ایام قاعدگی آب نوشیده بودند آب نمیخوردند. ولی مسیحیان در این مسأله آسان برخورد میکردند، همانند ایام عادی با زنان آمیزش مینمودند، عرب جاهلی تحت تأثير يهودیان و مجوسیان قرار داشت. بعد از اسلام مسلمانان میخواستند ببینند که نظر اسلام در این باره چیست. شخصی به نام ابو دحلاح از پیامبر(ص) پرسید که در ایام قاعدگی زن با او چگونه رفتار کنیم؟ در پاسخ به این پرسش آیة ذیل نازل شد:
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ از تو دربارة حیض سئوال میکنند، بگو چیز زیانبار و آلودهای است. از این رو در حالت قاعدگی از زنان کنارهگیری کنید و با آنها نزدیکی ننمایید تا پاک شوند و هنگامی که پاک شدند از طریقی که خداوند به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید. خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را نیز دوست دارد.»(بقره، 222)
بعضی از مسلمانان که هدف آیه را خوب درک نکرده بودند گمان کردند که منظور آیه از دوری کردن با زنان در ایام حیض بیرون کردنشان از اطاق منزل است، لذا مدتی اینگونه عمل میکردند که با مشکلاتی نیز روبرو شدند. برای رفع مشکل نزد پیامبر(ص) آمدند عرض کردند یا رسول الله! هوا خیلی سرد است و لباس هم کم. اگر لباس خود را بخواهیم به زنان که از اطاق بیرونشان کردهایم بدهیم خود ما در سرما خواهیم ماند و اگر به آنها ندهیم آنها دچار سرما میشوند. پیامبر(ص) فرمود: «من به شما نگفتم که آنها را از اطاق همانند عجمها بیرون کنید، بلکه گفتم از آمیزش جنسی با آنها خودداری کنید». وقتی خبر این حکم جدید به گوش یهودیان رسید ناراحت شدند و از روی اعتراض گفتند: این مرد [پیامبر(ص)] میخواهد در همه چیز با ما مخالفت کند.7
ج: پرسش دربارة حقوق زنان
مردم زمان جاهلیت به زنان و پسر بچههای کوچک ارث نمیدادند با آمدن اسلام میخواستند نظر اسلام را در این مورد جویا شوند. سعیدبن جبیر از مفسران بزرگ صدر اسلام میگوید که در زمان جاهلیت فقط مردان بالغ ارث میبردند و مردان نابالغ و زنان به طور کلی از ارث محروم بودند. وقتی که آیة مربوط به ارث زنان و مردان نابالغ نازل و برای آنان حق ارث قائل شد، تحمل این حکم بر مسلمانان گران آمد و گفتند: آیا بچة کوچکی که کاری انجام نمیدهد و نمیتواند مالش را نگهدارد و همینطور هم زنان، ارث میبرند؟! اعتراض کنندگان امیدوار بودند که حکمی از آسمان مطابق میلشان نازل شود، ولكن هرچه انتظار کشیدند چنین نشد، گفتند: چارهای نیست مگر این که باید قبول کرد. سپس تصمیم گرفتند که از پیامبر(ص) بپرسند. آیة ذیل در پاسخ به پرسش این قبیل مسلمانان نازل شد و حکم ارث برای زنان و پسران کوچک و نابالغ را تأیید کرد به اضافة این که با یکی از رسوم ظالمانة جامعه در مورد دختران یتیم به مبارزه برخاست و آن را لغو کرد. برنامه از این قرار بود که گاهی نزد بعضی از مسلمانان دخترک یتیمی بود اگر چهرهاش زیبا نبود و کسی نسبت به ازدواج با او رغبت نشان نمیداد و در عین حال پولدار بود، سرپرست دخترک با او ازدواج نمیکرد و نمیگذاشت کسی با او ازدواج کند تا این که بعد از مرگش اموالش را تصاحب کند8 آیه در مورد حقوق زنان و مبارزه با این برنامة ظالمانه به قرار ذیل است:
«وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا؛ از تو دربارة حکم زنان سؤال میکنند. بگو خداوند دربارة آنان به شما پاسخ میدهد. آنچه در قرآن دربارة زنان یتیمی که حقوقشان را به آنها نمیدهید و میخواهید با آنها ازدواج کنید و نیز آنچه دربارة کودکان صغير و ناتوان برای شما بیان شده است، قسمتی از سفارشات خداوند در این زمینه میباشد و نیز به شما سفارش میکند که با یتیمان به عدالت رفتار کنید و آنچه از نیکیها انجام میدهید خداوند از آن آگاه است و به شما پاداش شایسته میدهد»(نساء، 127)
صاحب تفسیر قمی در مورد شأن نزول آیة مذکور میگوید:
بعد از نزول آیات مربوط به ارث بردن زنان و پسران کوچک و نابالغ، بعضی از مسلمانان خیلی ناراحت شدند و گفتند برویم نزد پیامبر(ص) و این مطلب را به او بگوییم شاید از این حکم دست بردارد و یا تغییری در آن ایجاد کند. به پیامبر(ص) عرض کردند يا رسول الله! آیا دختر نصف مال پدرش را به ارث میبرد؟ و آیا کودک صغیر ارث میبرد؟ در حالی که هیچکدام از آنها نه اهل جنگند و نه اهل کسب غنایم؟! پیامبر(ص) فرمود: این دستور الهی است که به آن مأمور شدهام.۹
د: پرسش از حکم کلاله (ارث خواهران و برادران) جابر بن عبدالله انصاری میگوید: مریض شده بودم، پیامبر(ص) برای عیادت پیش من آمد و من دارای هفت خواهر بودم. پیامبر(ص) در صورتم دمید به هوش آمدم، عرض کردم: یا رسول الله! من برای خواهرانم دو ثلث از مالم را سفارش میکنم. پیامبر(ص) فرمود بنشین. گفتم چیزی از مالم را برای آنان سفارش میکنم. فرمود: بنشین. سپس پیامبر(ص) از نزد من بیرون رفت بعد از چند دقیقه برگشت و فرمود یا جابر من نمیبینم که تو با این بیماری از دنیا بروی خداوند حکم مسأله را با نزول آیهای بیان کرد و برای خواهرانت دو ثلث قرار داد.10
آیة ذیل مشتمل بر حکم فقهی در مورد ارث خواهر و برادر میت در صورت نداشتن فرزند میباشد که در اصطلاح فقهی از آن به عنوان ارث کلاله تعبیر میشود:
«يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ از تو (دربارة ارث خواهران و برادران) سئوال میکنند. بگو خداوند حکم کلاله را برای شما بیان میکند؛ اگر مردی از دنیا برود که فرزند نداشته باشد و برای او خواهری باشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته از او ارث میبرد. و (اگر خواهری از دنیا برود و وارث او یک برادر باشد) او تمام مال را از آن خواهر به ارث میبرد؛ (در صورتی که - میت - فرزند نداشته باشد) و اگر دو خواهر (از او) باقی باشند دو سوم اموال را به ارث میبرند و اگر برادران و خواهران با هم باشند (تمام اموال را بین خود تقسیم میکنند) برای هر مذکر دو برابر سهم مؤنث است. خداوند احکام خود را برای شما بیان میکند تا گمراه نشوید و خداوند به همه چیز داناست»(نساء، ۱۷۶)
ه: پرسش از حکم انفال
در پایان جنگ بدر مجاهدان بر سر تقسیم غنایم با هم اختلاف نظر پیدا کردند، هرکدام به نفع خود حکم میکردند. سعد بن معاذ که از نگهبانان خیمة فرماندهی بود و در خط مقدم شرکت نداشت گفت: یا رسول الله ما اگر در جنگ شرکت نکردیم به خاطر بی رغبتی نسبت به جهاد و یا ترس از دشمن نبود، بلکه ما میترسیدیم اگر از پیش تو برویم مشرکان به تو حملهور شوند. غنیمت کم و شرکت کنندگان در جنگ زیاد. اگر از غنیمت به آنها بدهی برای کسانی که در خیمة فرماندهی نگهبانی میکردند چیزی باقی نمیماند. از سوی دیگر مجاهدانی که در خط مقدم بودند غنیمت را حق خود میدانستند. اختلاف بین مجاهدان بالا گرفت. از پیامبر(ص) پرسیدند این غنایم که بخشی از انفال است از آن کیست؟ آیة ذیل در پاسخ به این پرسش و رفع اختلاف نازل شد:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ از تو دربارة انفال [غنایم و هرگونه مال بدون مالک مشخص] سئوال میکنند، بگو: انفال مخصوص خدا و پیامبر است، پس از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید خصومتهایی را که در میان شماست آشتی دهید و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید».(انفال، ۱)
بعد از نزول این آیه مسلمانان از گرفتن غنیمت منصرف شدند، زیرا دیدند که طبق فرمان آیه همگی از غنمیت محروم شدند. سپس آیة خمس نازل شد و غنمیت را به پنج قسم تقسیم کرد. چهار پنجم را اختصاص به مجاهدان داد و یک پنجم بقیه را مال خدا، پیامبر، ذوالقربی، یتیمان، مسکینان و در راه ماندگان قرار داد.1۱
و: پرسش از غذاهای حلال
جامعة عربستان به خاطر دامدار بودن، برای حفظ دامها در برابر حملة درندگان از سگ برای نگهبانی از اموال در برابر دستبرد زدن استفاده میکردند و بعضیها هم سگ را برای شکار حیوانات پرورش میدادند و از حیوانات صید شده توسط سگ استفاده میکردند. لذا برای روشن شدن این مسأله که آیا حیواناتی که توسط سنگ شکار میشوند، پاک و قابل استفاده هستند یا نه، به پیامبر(ص) مراجعه کرده و از حلال بودن شکار سگ پرسش نمودند. طبق بعضی از نقلها عاصم بن عدی، سعد بن خثيمه و عويم بن ساعده نزد پیامبر(ص) آمدند و عرض کردند یا رسول الله! ما افرادی هستیم که با سگها و بازهای شکاری صید میکنیم و سگهای ما حيونات وحشی حلال گوشت را میگیرند، بعضی از آنها زنده به دست ما میرسد و آن را سر میبریم و بعضی از آنها هم به وسیلة سگها کشته میشوند؛ بدون آن که فرصت ذبح کردنشان را داشته باشیم و میدانیم که خداوند گوشت مردار را بر ما حرام کرده است. پیامبر(ص) در برابر این پرسش سکوت کرد تا این که آیة ذیل در پاسخ به این پرسش نازل شد:12
«يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛ از تو میپرسند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است؟ بگو: آنچه پاکیزه است برای شما حلال گردیده و (نیز)صید حیوانات شکاری و سگهای آموخته که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد دادهاید (بر شما حلال است)، پس از آنچه این حیوانات برای شما (صید میکنند و) نگاه میدارند بخورید و نام خدا را به هنگام فرستادن حیوان برای شکار بر آن ببرید و از معصیت خدا بپرهیزید که خداوند زود به حساب خلق میرسد»(مانده، ۴)
بر اساس شأن نزول اگرچه پرسش در مورد حلیت حیوانات صید شده توسط سگ شکاری است، ولی صدر آیه حکمی کلی را بیان کرده و همة طیبات و پاکیزهها و آنچه که طبع بشری به طور کلی آن را پاکیزه میداند را حلال دانسته است و بعد از بیان حکم کلی، مورد سئوال را با شرایطی از پاکیزهها شمرده است:
- صيد حيوانات شکاری بر اساس آموزش مستمر باشد و در صورتی که آموزش قطع شود و سگ به
مقتضای طبیعتش همانند سگ ولگرد شکار کند حلال نخواهد بود
- سگ شکار خود را نخورد بلکه آن را برای صاحبش نگه دارد.
- به هنگام فرستادن سگ شکاری، نام خدا برده شود. با اجتماع این شرایط استفاده از صیدی که توسط سگ شکاری شده اشکالی ندارد.13
ز: پرسش از جنگ در ماه حرام
یکی از پرسشهای فقهی، پرسشی است که در مورد حکم جنگ در ماه حرام انجام گرفته است. قبل از ظهور اسلام در عرب جاهلیت چهار ماه به عنوان ماههایی که جنگ در آنها حرام است شناخته شده بود و به آن اهمیت میدادند.
بعد از اسلام و تشکیل حکومت در مدینه این حکم از سوی بعضی از مسلمانان به خاطر غفلت یا سهل انگاری نقض شده که دستاویزی به دست مشرکان علیه مسلمانان داده بود. قضیه از این قرار است که پیامبر(ص) عبد الله بن جحش اسدی را دو ماه قبل از جنگ بدر و هفده ماه بعد از هجرت به مدینه به فرماندهی گروه هشت نفره برای تعقیب کاروان قریش فرستاد و نامهای هم به دستش داد و دستور داد که بعد از دو روز راهپیمایی این نامه را باز کن و به آنچه در آن نوشته شده عمل کن. عبدالله بن جحش طبق دستور عمل کرد و نامه را بعد از دو روز راهپیمایی گشود که در آن نوشته شده بود که به حرکت خود ادامه بده تا به سرزمین نخله منطقهای بین مکه و طائف فرود آیی. در آنجا به انتظار کاروان قریش بنشین شاید خبری از آن برای ما بیاوری. عبدالله بن جحش بعد از خواندن نامه گفت: سمعاً و طاعة، اطاعت میشود. به همراهان خود گفت هرکسی دوستدار شهادت است با من حرکت کند. من فرمان پیامبر(ص) را اجرا خواهم کرد. هرکس میخواهد تخلف کند آزاد است. همگی از او اطاعت کردند و به راهشان ادامه دادند تا به سرزمین نخله رسیدند در آن جا مشاهده کردند که کاروان قریش به سرپرستی عمرو بن حضرمی از طائف به سوی مکه میرود. مسلمانان برای این که کاروان از اهدافشان آگاه نشوند سر همدیگر را تراشیدند تا کاروانیان گمان کنند که مسلمانان برای انجام مراسم عمره عازم مکه هستند.
قریشیان با مشاهدة این وضع به همدیگر گفتند آنها عازم عمره هستند، کاری با ما ندارند. یکی از همراهان عبدالله جحش در این هنگام تیری به سوی عمرو بن حضرمی انداخت و او را از پای درآورد دو نفر باقی مانده هم به اسارت در آمدند و همة آنچه در کاروان بود به عنوان غنیمت به مدینه آورده شد. قریشیان با شنیدن خبر این واقعه به ضحه در آمدند و گفتند: پیامبر حرمت ماه حرام را نگه نداشته و خونریزی به راه انداخته است. مسلمانان هم این کار را زشت شمردند. پیامبر(ص) به گروه اعزامی فرمود: من شما را برای جنگ نفرستاده بودم، عبدالله بن جحش گفت: ما نمیدانستیم که آیا این قتل در ماه رجب واقع شده یا در روز آخر جمادی الثانی. اشتباهی در آخر جمادی الثاني و اول رجب پیش آمد.
پیامبر(ص) از تصرف در اسرا و غنایم خودداری کرد. در چنین شرایطی پرسشها دربارة جنگ در ماه حرام بالا گرفت، آیة ذیل در پاسخ به این پرسشها نازل شد. پرسشها اگر چه دربارة حکم فقهی جنگ از نظر جواز و حرمت میباشد، ولی پاسخ جنبة فقهی و سیاسی دارد.
آیه چنین است:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ...؛ از تو دربارة جنگ کردن در ماه حرام سؤال میکنند بگو جنگ در آن گناهی بزرگ است ولی جلوگیری از راه خدا و گرایش مردم به آیین حق و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک حرمت مسجد الاحرام و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است و ایجاد فتنه و محیط نامساعد که مردم را به كفر تشویق و از ایمان باز میدارد حتی از قتل بالاتر است...» (بقره، ۲۱۷)
بعضی احتمال دادند که سؤال کنندگان از مشرکان بودند زیرا میخواستند از موضع جدید پیامبر(ص) آگاه شوند و بدانند که آیا حکم حرمت جنگ در ماه حرام برداشته شده یا نه ؟ و آیا از این به بعد حرمت ماههای حرام رعایت نخواهد شد؟ تا آنان هم به مسلمانان در این ماهها حمله کنند. خداوند با نزول آیة فوق رعایت حرمت ماه حرام را لازم دانست و جنگ را در آن حرام اعلام کرد.14
در این آیه خداوند ضمن این که همه را ملزم به رعایت حرمت ماههای حرام نموده، به مشركان هم فهمانده که جار و جنجالهای آنان بیمورد است، زیرا جنایتهایی که آنها انجام میدهند: جلوگیری از مسلمانان برای انجام مراسم حج، کفر به خدا، بیرون راندن اهل مکه به جرم مسلمان بودن و تحت فشار قرار دادن مسلمانان برای دست برداشتن از دین، همه و همه از جنگ و خونریزی در ماه حرام بدتر است. اگر مشرکان راست میگویند و برای ماه حرام حرمت قائلاند بهتر بود که از این کارهای خلاف دست بردارند.
- سؤالات تاریخی
در مورد پرسشهای تاریخی به یک نمونه که آن هم در مورد شخصیت تاریخی ذوالقرنین میباشد در قرآن همراه با پاسخ آن اشاره شده است. در تفاسیر آمده که: قریش سه نفر به نامهای نظر بن حارث و عقبة بن ابی محیط و عاص بن وائل را به سوی نجران گسیل داشتند تا از علمای یهود و نصارای منطقه مطالبی آموخته پیش پیامبر(ص) مطرح کنند. آن سه نفر از اوضاع مکه و ظهور پیامبر(ص) نزد علمای منطقه صحبت کردند و راه چارهای برای مبارزه با پیامبر(ص) میخواستند. علمای منطقه گفتند: سه مسأله را از پیامبر(ص) بپرسید اگر طبق آنچه که نزد ماست جواب داد، راستگو خواهد بود و از یک مسألة دیگر هم بپرسید. اگر ادعا کرد آن را میداند دروغگوست. نمایندگان قریش گفتند این مسائل چیست؟ جواب دادند:
- دربارة گروهی از جوانان که در زمان گذشته بودند و از شهرشان بیرون رفتند و غایب شدند و در غاری
خوابیدند بپرسید و سؤال کنید که چهقدر خوابیدند؟ تعدادشان چند نفر بود؟ چه چیزی غیر از خودشان به همراه بردند؟
- و از موسی(ع) زمانی که مأمور شد تا از عالمی فرزانه پیروی کند و از او علم بیاموزد بپرسید و از او
بخواهید که نام آن عالم و داستانش را بگوید.
- از جهانگردی که مغرب و مشرق زمین را در نور دید و به سد یاجوج و ماجوج رسید بپرسید و نام و
داستانش را بخواهید که برایتان شرح دهد. اگر او [پیامبر(ص)] جواب این پرسشها را طبق گفتههای ما داد او راستگو خواهد بود و اگر برخلاف آنچه ما گفتیم بگوید او را تصدیق نکنید. نمایندگان قریش پرسیدند سئوال چهارم چیست؟ گفتند از او دربارة روزی که قیامت در آن واقع میشود بپرسید. اگر ادعا کرد که میداند او دروغگو خواهد بود زیرا روز وقوع قیامت را کسی غیر از خدا نمیداند.
نمایندگان قریش به مکه بازگشتند و نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ای ابوطالب برادر زادهات گمان میکند از آسمان برای او خبر میآید. ما از او مسائلی را میپرسیم، اگر جواب درست داد، معلوم می شود که راست میگوید و اگر جواب درستی نداد دروغگو خواهد بود. ابوطالب گفت: دربارة هرچه که میخواهید از او بپرسید. آنان نزد پیامبر(ص) رفتند و پرسشهایی را که از یهودیان آموخته بودند از آن حضرت سؤال کردند. پیامبر(ص) فرمود: فردا جواب میدهم؛ بدون آن که انشاءالله گفته باشد. به مدت چهل روز وحی بر پیامبر(ص) نازل نشد. پیامبر(ص) غمگین شد. بعضی از اصحاب با ایمان در او شک کردند. قریش خوشحال شدند و شروع به استهزاء و آزار پیامبر(ص) نمودند.
ابوطالب هم محزون شد. بعد از چهل روز جبرئیل نازل شد و سورة کهف را که مشتمل بر پاسخ به پرسشهای مشرکان بود آورد. پیامبر(ص) به جبرئیل فرمود: خیلی دیر کردی
جبرئیل عرض کرد: ما باذن خدا نازل میشویم نه به اختیار خود.15
طبری و ابن هشام و مجمع البيان از ابن اسحاق نقل میکنند که کفار قريش نظر بن حارث و عقبة بن ابي محیط را به مدینه فرستادند و پرسشهای سهگانه شان عبارت بود از:
- قصة اصحاب كهف؛ ۲. ذوالقرنين؛ ٣. روح
نامی از موسی(ع) و خضر(ع) در آن نیست و مدت تأخیر وحی ۱۵ روز بود نه چهل روز.16
صاحب تبیان بخشی از ماجرای نقل شده را نادرست میداند و میگوید:
اگر این نقل را که پیامبر(ص) فرمود: فردا پاسخ میدهم، ولی به مدت چهل یا پانزده روز جواب به تأخیر افتاد صحیح باشد، لازم میآید که پیامبر(ص) نعوذ بالله دروغ گفته باشد، در حالی که چنین چیزی از پیامبر محال است.۱۷ اصل ماجرا هرچه باشد، تأثیری در مسألة مورد بحث یعنی پرسشهایی دربارة اصحاب كهف و ذوالقرنین و روح یا موسی(ع) و خضر(ع) و پاسخهای مربوط به آنها ندارد. اما آیة مربوط به پرسش ذوالقرنین و پاسخ آن:
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا؛ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا؛ و از تو دربارة ذوالقرنین میپرسند، بگو به زودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد. ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیزی را در اختیارش گذاشتیم».(كهف، 84-83)
- سؤالات علمی
الف: پرسش از علت پیدایش حالات مختلف ماه
از ویژگیهای انسان این است که با مشاهدة حوادث و تحولات اطراف خویش این پرسش در ذهنش نقش میبندد که علت اصلی بروز این تغییرات و تحولات چیست؟ عامل مؤثر در پیدایش شب و روز، فصول چهارگانه، برف و باران، گرما و سرما، صحت و بیماری، خواب و بیداری و مرگ و زندگی و ... چیست؟ پاسخ به این پرسشها از اموری است که حتی کودکان نیز به دنبال آن میگردند. در زمان پیامبر(ص) تغییر حالات ماه و پیدایش شکلهای مختلف در آن در هر دورة ۲۹ یا ۳۰ روزه توجه عدهای را به خود جلب کرد و در پی علت بروز این تغییرات برآمدند. معاذ بن جبل و ثعلبة بن غنیمه به پیامبر(ص) عرض کردند که چرا ماه گاه آن چنان باریک میشود که به صورت نخی در میآید، سپس اضافه میشود و زیاد و زیاد میگردد تا این که به صورت دائره میشود و سپس رو به نقصان مینهد تا این که به همان صورت اولیه درمیآید. در پاسخ به این پرسش آیة زیر نازل شد:18
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ دربارة هلالهای ماه از تو سؤال میکنند. بگو بیان اوقات (و تقویم طبیعی برای نظام زندگی) مردم (و تعیین وقت) حج است و (آن چنان که در جاهلیت مرسوم بود که به هنگام حج، که جامة احرام میپوشیدند از در خانه وارد نمیشدند و از نقب پشت خانه وارد میشدند نکنید) کار نیک آن نیست که از پشت خانه وارد شوید بلکه نیکی این است که پرهیزگار باشید و از در خانهها وارد شوید و تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید»(بقره، ۱۸۹)
پرسش کنندگان از علت طبیعی پیدایش حالتهای گوناگون ماه پرسیدند ولی در پاسخ خداوند به فلسفه و حکمت پیدایش این حالتها اشاره کرده است، و به عبارت دیگر پرسش از علت فاعلی بوده است ولی جواب از علت غایی میگوید. شاید خداوند میخواست به پرسش کنندگان تفهیم کند بهتر این بود که از علت غایی و حکمت این تغییرات میپرسیدید که بعضی از احکام شرعی بر آن مترتب است، اما این که چه چیزی باعث پیدایش این حالتها میشود، موضوع احکام شرعی نیست، بلکه بحثی است علمی که باید در جای خود برای مخاطبی که قدرت کشش پاسخهای علمی از این قبیل را دارد اشاره شود.
خداوند در ضمن پاسخ به این پرسشها به یکی از خرافات مرسوم در جاهلیت به هنگام ایام حج (که همانا بعد از پوشیدن جامة احرام از درب خانه وارد نمیشدند، بلکه از نقبی که در پشت خانه حفر کرده بودند وارد میشدند) اشاره کرده و با آن به مبارزه برخاسته و ممنوع اعلام میکند.
ب: پرسش از روح
مسألة روح از زمانهای دور تا کنون موضوع بحث در جامعة بشری بوده است و تا کنون نیز به حقیقت آن به خوبی پی برده نشده و همچنان در پردة ابهام قرار دارد. فقط توسط برخی از آثار و علائم آن دربارهاش قضاوت میشود. از پرسشهای علمی که از پیامبر(ص) شد و قرآن به طور اجمالی، سربسته تفصیلی به آن پاسخ داده پرسش از حقیقت روح میباشد. در تاریخ آمده است که بعضی از یهودیان از پیامبر(ص) پرسیدند که روح چیست؟ به ما دربارة روح خبر بده چگونه روحی که در بدن ماست و از خدا میباشد عذاب میشود تا آن زمان چیزی دربارة روح بر پیامبر(ص) نازل نشده بود. بعضی گفتهاند که پرسشگران از مشرکان مکه بودهاند ولی آنان این سؤال را از یهودیان مدینه گرفته بودند. یهودیان مدینه به مشرکانی که از مکه آمده بودند و دربارة چگونگی برخورد با پیامبر(ص) چاره جویی میکردند، گفته بودند که از او دربارة روح بپرسید اگر جواب تفصیلی نبود، پیامبر نخواهد بود و اگر جواب نداد او پیامبر است. ما در کتاب خود این را از نشانههای پیامبر مییابیم.۱۹ بنابراین این پرسش آزمونی برای صداقت پیامبر(ص) بوده است.
البته ممکن است این پرسش از آن جا ناشی شده باشد که آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شده و در آن به واژَ روح القدس، روح الامين، روح و... به عنوان موجودی مقدس و فرشتة وحی اشاره شده بود، لذا مسلمانان میخواستند بدانند این روحی که آیات را بر پیامبر(ص) نازل میکند و به یاری مؤمنان برمیخیزد چه موجودی است. بنابراین پرسش میتواند یک پرسش علمی از سوی مسلمانان جهت روشن شدن یک حقیقت مجهول باشد. به هر صورت آیة ذیل اشاره به این پرسش و پاسخ اجمالی به آن است:
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا؛ و از تو دربارة روح سؤال میکنند بگو روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده(اسراء، ۸۵)
از آن جا که روح ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اصل حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، خداوند در پاسخ پرسش از حقیقت روح میفرماید: روح از عالم امر است یعنی خلقتی اسرارآمیز دارد و حقیقت آن برای شما قابل فهم نیست. سپس برای آن که مخاطبان از این پاسخ اظهار شگفتی نکنند میفرماید که بهرة شما از دانش اندک است.۲۰ بنابراین جای شگفتی نیست و توقع نداشته باشید که از همة اسرار سر در آورید.
- سؤالات اجتماعی
پرسشهایی نیز در زمینة مسائل اجتماعی در قرآن مطرح شده که به آنها اشاره میشود:
الف: پرسش از انفاق
یکی از دستورات اجتماعی اسلام انفاق و کمک مالی به هم نوعان است. این عمل ضمن جلب محبت و دوستی بین افراد جامعه باعث زدودن شکاف آزار دهندة طبقاتی و یا کاستن آن میشود که به دنبال خود استحکام و پایداری بنیانهای سیاسی و اجتماعی را در پی دارد. در پی تأکیدات فراوان اسلام بر اتفاق و کمکهای مالی مسلمانان به همدیگر، اصل انفاق به صورت امری مسلم و نهادینه شده در آمده بود. پرسش اگر در این مورد وجود داشت، دربارة جزئیات آن از قبیل مقدار انفاق و افرادی که میشود یا باید به آنها انفاق کرد و یا این که چه چیزی را میشود انفاق کرد، بوده است. همین مسائل موضوع پرسش بعضی از مسلمانان زمان پیامبر(ص) از آن حضرت بوده است. از این عباس نقل شده است که شخص ثروتمندی به نام عمرو بن جموح نزد پیامبر(ص) آمد و پرسید یا رسول الله! چه چیزی انفاق کنم؟ و به چه کسی انفاق کنم؟۲۱
بر اساس نقل دیگر شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: من یک دینار دارم چه کار کنم؟ حضرت فرمود: خرج خودت کن پرسید: اگر دو دینار داشته باشم؟ فرمود: خرج اهل و عیالت کن. پرسید: اگر سه دینار داشته باشم؟ فرمود: خرج خدمت گزارت کن. پرسید: اگر چهار دینار داشته باشم؟ فرمود: خرج پدر و مادرت کن. پرسید: اگر پنج دینار داشته باشم؟ فرمود: خرج نزدیکانت کن. پرسید اگر شش دینار داشته باشم؟ فرمود: در راه خدا انفاق کن آن را.
آیة شریفة زیر در پاسخ به این قبیل پرسشها نازل شده است:
«يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ؛ (بقره، ۲۱۵) از تو میپرسند که چه چیزی انفاق کنند؟ بگو هر خیر و نیکی و سرمایة سودمند مادی و معنوی که انفاق میکنید باید برای پدر و مادر و نزدیکان و مستمندان و درماندگان در راه باشد هر کار خیری که انجام دهید خداوند از آن آگاه است. (لازم نیست تظاهر کنید)»
نکتة قابل توجه در پاسخ این است که پرسش کننده از چیزهایی که میشود اتفاق کرد سؤال کرد، ولی پاسخ مربوط به موارد انفاق یعنی کسانی که میشود به آنها اتفاق کرد میباشد. شاید آیه میخواهد اشاره به این مطلب کند که این که چه چیزی را انفاق کنید مهم نیست هر چه میخواهد باشد؛ از خوردنیها، پوشیدنیها و ... مهم آن است که نسبت به موارد مصرف انفاق توجه داشته باشید تا بیجا مصرف نشود.
ب: پرسش از چگونگی معاشرت با یتیمان
وقتی آیة شریفة «وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛ به مال یتیم جز به بهترین راه نزدیک نشوید(اسراء، ۳۴) نازل شد هریک از مسلمانان که مال یتیم نزدش بود و یتیمی را سرپرستی میکرد. اموال خوردنیها و نوشیدنیهایش را جدا کرد و اگر چیزی از خوردنیها زیاد میآمد صبر میکرد تا یتیم آن را مصرف کند و اگر نمیتوانست آن را مصرف کند میماند و فاسد میشد. رعایت این فرمان بر مسلمانان گران آمد لذا نزد پیامبر(ص) میآمدند در این مورد میپرسیدند، به طوری که مسألة یتیم و یتیم داری از مسائل روز شده بود. همه دربارة آن سخن میگفتند. برای حل این مشکل آیة زیر نازل شد:23
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ و از تو درباره يتيمان سؤال میکنند، بگو اضلاح کار آنان بهتر است و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید مانعی ندارد، آنها برادر دینی شما هستند. خداوند مفسدان را از مصلحان میشناسد و اگر خداوند بخواهد شما را به زحمت میاندازد و دستور میدهد در عین سرپرستی یتیمان زندگی و اموال آنها را به کلی از اموال خود جدا سازید ولی خداوند چنین نمیکند زیرا او توانا و حکیم است»(بقره،۲۲۰)
این مجموعه پرسشهایی که از پیامبر اسلام(ص) از سوی مخالفان یا موافقان شده و در قرآن مطرح و پیامبر(ص) با تکیه بر وحی الهی به پاسخگویی آنها پرداخته است، در واقع پیامبر(ص) پاسخهای خداوند را برای پرسش کنندگان نقل کرده است.
پانوشتها:
- التبيان، 2/۱۲۹ و مجمع البيان، 2/۲۷۸
- اسباب النزول، ۱۵3
- رک: مجمع البيان، 4/۵۰۵؛ جامع البيان، 9/۱۴۱
- مجمع البيان، 7/٢٩
- التفسير الكبير، 22/۱۱۶
- اسباب النزول، 44؛ مجمع البيان، 2/۳۱۶
- اسباب النزول،۴۷؛ جامع البيان، 2/۳۸۱؛ مجمع البيان، 2/۳۱۹
- جامع البيان، 5/299؛ التبیان، 3/۳۴۴
- تفسير القمی، 1/۱۵۴
- اسباب النزول، ۱۲۵؛ جامع البيان، 6/۴۱
- التبيان، 5/۷۳؛ تفسير القمى، 2/۲۵۵؛ المنار، 9/۵۸۶
- اسباب النزول، ۱۲۷؛ مجمع البيان، 3/۱۶۰؛ التبيان، 3/۴۳۹
- الميزان، 5/۲۱۶؛ تفسیر نمونه، 4/۲۷۴- ۲۷۶
- اسباب النزول۴۱- ۴۳؛ التفسير الكبير، 6/۳۱؛ مجمع البيان، 2/۳۱۲؛ تفسير القمي، 1/٧١
- تفسير القمى، 2/32-31
- جامع البيان، 15/۱۹۲-191؛ سیرة ابن هشام، 1/۳۲۲؛ مجمع البيان، 6/۴۵۱-۴۵۲.
- التبيان، 7/٣٠
- اسباب النزول، ۳۲؛ مجمع البيان، 2/۲۸۳؛ المنار، 2/٢٠٢
- مجمع البيان، 6/۴۳۷؛ جامع البیان، 15/۱۵۶
- ر. ک. تفسیر نمونه، 15/۲۵۲
- اسباب النزول، ۴۰؛ مجمع البيان، 2/۳۰۹
- التفسير الكبير، 6/۲۴؛ المنار، 2/٣٠٨
- اسباب النزول، 44؛ مجمع البيان، 2/316