فرشید شیشه گران
آبان 1403

سيرة مديريتي پيامبر(ص) در مواجهه با اهل كتاب

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سيرة مديريتي پيامبر(ص) در مواجهه با اهل كتاب نویسندگان: دكتر سيداحمدميريان[1] دكتر عين الله مظلومي[2] بنفشه مفيدي[3] منبع: فصلنامة علمي- پژوهشي تحقيقات مديريت آموزشي- سال دوم- شمارة دوم – زمستان 89 چكيده مديريت، از مهم‌ترين اصول در زندگي فردي و اجتماعي است؛ چرا كه مديريت صحيح و كارآمد موجبات شكوفايي استعدادها و سرمايه‌هاي مادي، معنوي و انساني را مهيا كرده و به موازات آن رشد، تكامل و توسعة همه جانبه به جريان خواهد افتاد. در آموزه‌هاي ديني نيز به اين اصل مهم توجه و تأكيد شده است. چه در آيات قرآن و چه در روايات با معرفي الگوهايي به شرايط مديريت صحيح اشاره شده است، تا كساني كه مي‌خواهند مديريت جامعه را بر عهده بگيرند، ضمن برخورداري از آن شرايط، از الگوهاي الهي پيروي نمايند. در اين پژوهش تلاش براين است تا به سيرة مديريتي پيامبر(ص) در مواجهه با اهل كتاب بپردازيم، انساني كه آخرين هدايت كنندة بشر به سوي سعادت و حاصل آخرين پيام رهايي انسان از تاريكي‌ها به سوي روشنايي مطلق است.   مقدمه خداوند در ميان انسان‌ها، پيامبران را به عنوان اسوه و تجسم عيني دين انتخاب كرده كه از مهم‌ترين ويژگي آنان، بشر بودن آنان است تا بين آن‌ها و پيروانشان پيوستگي و ارتباط عميقي برقرار شود، لذا از آن جايي كه اسلام ديني جامع بوده و به تمام ابعاد زندگي اعم از مادي، معنوي و فردي، اجتماعي و جسمي، روحي، دنيوي، اخروي، عقلي، عاطفي و احساسي انسان توجه تام نموده است، الگوهايي كه معرفي مي‌كند، بايد از جامعيت برخوردار باشند و در رفتار، بينش، منش، عقيده و برخورد از جنبة فردي و اجتماعي و ديگر جنبه‌ها دارای امتیاز و كمال باشند، تا بتوانند انسان‌هاي طالب كمال را جذب و هدايت كنند. از اين رو، شناخت اسلوب رفتاري وسيرة نظري وعملي پيامبر(ص)، يكي از مهم‌ترين وظايف و مسئوليت‌هاي ديني وفرهنگي مسلمانان است؛ چرا كه قرآن كريم شخصيت ممتاز آن حضرت را به عنوان الگوي هميشگيِ ابناي بشر معرفي كرده است :«لقد كان لكم في رسول االله اسوه حسنه» (احزاب /21) كه مي‌توان از كنش‌ها و واكنش‌هاي آن حضرت(ص) اصول و قواعدي كارآمد و روزآمد را به تصوير كشيد. در راستاي اين باور و اعتقاد، در اين پژوهش به سيرة مديريتي آن حضرت در مواجهه با اهل كتاب اشاره شده كه به جرأت مي‌توان گفت اين بخش از سيرة شخصيتي آن حضرت كاربردي‌ترين بخش سيره بوده و شناسايي و به كارگيري آن مي‌تواند تأثيرات بسزايي را در جامعة امروزي و فرداي ما داشته باشد.   مفهوم شناسي سيره، مديريت، اهل كتاب سيره اين واژه در زبان عربي از مادة «سير» گرفته شده، به معناي حركت و راه رفتن، طريقه و روش كه ممكن است نيكو باشد و يا قبيح (ابن منظور، 1408 ،ج 4 ،ص 390). مفردات نيز براين باور است كه سيره، حالت و روشي است كه در انسان و ساير جانداران نهاده شده، شأن و وجودشان برآن قرار دارد؛ خواه غريزي باشد و خواه اكتسابي (راغب اصفهانی،1362، 396)، و در اصطلاح به شناخت اصول و روش‌هايي گفته مي‌شود كه يك فرد در رفتار و كردار خود دارد و به اصول پايداري گفته مي‌شود كه تعيين كنندة سبك رفتار در حوزه‌اي معين مي‌باشد. اين اصول تابع احساسات و عواطف فرد نيست كه با تغيير موقعيت‌ها تغيير كند؛ بلكه در اوج قدرت همان است كه در مظلوميت ومحروميت بوده است. اين اصول با زور و زر و تزوير و موقعيت‌هاي اجتماعي و اقتصادي و وضع طبقاتي تغيير نمي‌كند. نهايت اين كه سيره‌ها اصولي پا برجا ثبات و مستحكم دارند. (دلشاد تهراني، 1383، صص 53-49).   مديريت از زماني كه بشر پاي بر عرصة كره خاكي نهاد و زندگي اجتماعي را آغاز كرد، انديشة مديريت و سرپرستي همان مجموعة كوچك را در ذهن خود پروراند. پرواضح است كه مديريت صرفاً محدود به ادارة امور مالي نيست، بلكه در امور مذهبي و الهي نيز از ضرورت بالايي برخوردار است. خداوند منّان مديراني چون انبيا را جهت هدايت مردم مبعوث به رسالت كرد كه در مديريت اجتماع نيز از موفّقيت‌هاي چشمگيري برخوردار بودند. حضرت علي(ع) در ضرورت مديريت مي‌فرمايد: «مردم از امير حاكم ناگزيرند، چه خوب و چه بد» (نهج البلاغه، خطبة 40). در تعريف مديريت اسلامي چنين آمده است: «مديريتي كه زمينة رشد انسان به سوي االله (إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ) را فراهم نمايد و مطابق كتاب و سنت و سيره و روش پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و علوم و فنون و تجارت بشري، براي رسيدن به اهداف يك نظام در ابعاد مختلف را، همانند يك محور و قطب عمل كند، مديريت اسلامي گويند.» (اقتداري، 1388 ،61). لذا ضرورت مديريت در زندگي اجتماعي، از بديهيات اسـت و هيچ نيازي به استدلال و برهان ندارد؛ زيرا زندگي اجتماعي حتّي در مجموعه‌اي بسيار اندك و كوچك، بدون داشتن مدير و سازمان‌دهي خاص، سامان نيافته و به سرعت از هم پاشيده و متلاشي خواهد شد، لذا همزمان با آغاز زندگي اجتماعي، انسان به نقش مهم مديريت و رهبري، پي برد و از همان آغاز، هر اجتماعي - هر چند كوچك- براي خود مدير و رهبري جهت هدايت اجتماعشان، برمي‌گزيند (حيدري، 1388 ،11).   اهل كتاب اهل كتاب اصطلاحي است قرآني و منظور از آن پيروان مذاهب و ادياني است كه پيامبر آنان داراي كتاب بوده است كه از سوي خداوند براي هدايت انسان‌ها به او وحي شده باشد. اين اصطلاح در قرآن بسيار به كار رفته است و علاوه بر اصطلاح اهل كتاب (آل عمران، 105) تعبير «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ» (انعام، 20)، «الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ» (آل عمران، 19)، «الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ» (نساء، 44) نيز به همين معنا است.   اصول مديريتي پيامبر(ص)در برخورد با اهل كتاب انسان‌ها با تمامي اختلافات نژادي و جغرافيايي كه از نظر فرهنگ، زبان، ... دارند، همگي از يك اصل و حقيقت نشأت گرفته‌اند، از حقوق يكساني برخوردار هستند و تمايزي نسبت به يكديگر ندارند؛ مگر در كسب فضيلت «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا...» (نساء، 1). با توجه به تعبير «الناس» روشن مي‌شود كه مراد از آن اعم از مسلمان و غير مسلمان است و پيامبر(ص) نيز با تأسي از آيات قرآن در سيرة مديريتي خود بر اجراي آن تأكيد فراوان داشتند. در اين مقال به مهم‌ترين اصولي كه پيامبر اكرم(ص) در مواجهه با اهل كتاب به كار مي‌بردند اشاره مي‌شود:   اصل رأفت و رحمت ذكر اين نكته ضروري است كه تأليف كتاب تدوين بر مبناي رأفت و رحمت طراحي و برنامه‌ريزي شده است و بر همين اساس نيز اداره و تدبير مي‌شود. از همين روست كه انبياي الهي جلوة رحمت او هستند و پيامبر خاتم(ص) جلوة تام و كامل اين رحمت و رأفت الهي است و سيرة مديريتي‌اش نيز بر مبناي همين رحمت و محبت است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...» (آل عمران، 159). حتي آنان كه به او ايمان هم نياورده‌اند ازجهات مردمي از رحمت عام او برخوردارند؛ چرا كه سايرشرايع نيز هر فضيلت وارزشي كه دارند، به واسطة بهره‌گيري از تعليمات نبوي است، با اين تفاوت كه آن‌ها جهت مردميِ ره‌آورد مكتب نبوي راگرفته وجهت الهي آن را رها ساخته‌اند: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا» (كهف، 6). نمونه‌هاي فراواني از مهرباني و عطوفت پيامبر(ص) با امت خويش، اعم از مسلمان وغير مسلمان، زينت بخش صفحات تاريخ گشته كه به جهت رعايت اختصار به نمونه‌اي از آن‌ها اشاره مي‌شود: نقل شده است كه مردي يهودي چند دينار ازپيامبر(ص) طلب داشت. طلب خويش را تقاضا كرد. حضرت فرمود: اي يهودي! چيزي ندارم كه به تو بدهم. يهودي گفت: اي محمد! تا نپردازي از تو جدا نمي‌شوم. فرمود: پس من نزد تو خواهم نشست. حضرت در كنار او بود و نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را در كنار او خواند. ياران رسول خدا(ص) آن مرد را تهديد كرده، مي‌ترسانيدند. پيامبر(ص) به آن‌ها نگاهي انداخت و فرمود: با او چه كار داريد؟ گفتند: اي پيامبر خدا، يك يهودي شما را زنداني كند! فرمود: خداي عزوجل مرا مبعوث نكرده تا به اهل كتاب كه با ما عهد و پيمان دارند و يا غير آنان ظلم كنم. چون روز بالا آمد، مرد يهودي شهادتين را بر زبان جاري ساخته و نيمي از مالش را در راه خدا انفاق كرد. (مجلسي، 1376 ق ، ج 16 ،ص 216).   اصل تأليف قلوب گاهي اوقات، صرف دعوت، ابلاغ و روشنگري تأثير گذار نيست و بايد به شيوه‌اي ديگر، غيرمسلمانان و يا مسلمانان ضعيف الايمان را در وفاي به دين‌شان نگه داشت. اين شيوه كه در مكتب اسلام، «تأليف قلوب» نام دارد، از نظر فقهي عبارت است از: «حمايت اقتصادي مسلمين و يا غير مسلمانان توسط پيامبر(ص) و يا امام و يا فقيه و دولت اسلامي به منظور جلب آنان براي جهاد و مبارزه و گرايش به اسلام و دفاع از آن ...» (شكوري، 1361 ،ج 2 ،ص 358). قرآن كريم در اين خصوص مي‌فرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (توبه، 60). صدقات تنها به تهي‌دستان و بينوايان و متصديان آن و كساني كه دلشان به دست آورده مي‌شود و در راه آزادي بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد. اين به عنوان فريضه از جانب خداست و خدا داناي حكيم است. همان طوري كه از آيه برمي‌آيد، يكي از موارد مصرف زكات واجب، «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» مي‌باشد و مراد از آن غير مسلماناني هستند كه با دادن سهمي از زكات به ايشان، دل‌هايشان به اسلام متمايل مي‌شود (مقدس اردبيلي، 1378 ،ج 1 ،ص 256). و هدف از دادن زكات به اين گروه اين است كه با تشويق مالي، محبت آنان به اسلام جلب شود و به تدريج به اسلام روي آورند و اگر مسلمان نشدند، حداقل مسلمانان را در جنگ با گروه‌هاي ديگر كافران ياري كنند. (جرجاني، 1362 ،ج 2 ،ص 530). بر اين اساس، «مؤلفة قلوبهم» به يك منبع خوب انساني براي حكومت اسلامي تبديل مي‌شوند؛ با اين توضيح كه حكومت اسلامي براي تقويت پايه‌هاي مردمي و تحكيم ريشه‌هاي حكومت در دل جامعة اسلامي نبايد از اين نيروي عظيم كه طبق فرمودة امام صادق(ع) و امام باقر(ع) بيش‌تر مردم را تشكيل مي‌دهند و در همة زمان‌ها هم هستند: «يَكُونُ ذلِكَ فِي كُلّ زَمانٍ» (نوري، 1407 ،ح 11)، غفلت شود. بديهي است كه پيامبر(ص) براي تأليف قلوب به پرداخت زكات اكتفا نفرمود، بلكه مسئوليت هم مي‌داد؛ نمونه‌اش ابوسفيان است كه بلافاصله فرماندهي دو هزار نفر از قريش را در يك عمليات نظامي بر عهده گرفت (سبحاني، 1375،ج 2،ص 352). و عمرو عاص كه در غزوة ذات السلاسل فرمانده شد(همان، ص 304). ابوسفيان حتي مأموريت بت شكني بت‌هاي طايفه را نيز پيدا كرد. (همان، ص 420) جالب است كه او بت‌ها را شكست و از خرابه‌هاي آن هيزم درست كرد و فروخت و ديون را پرداخت. (مجلسي، 1376 ،ج 21 ،ص 413). معاويه هم جزء كاتبان رسول خدا(ص) شد (ابن اثير، 1386 ،ج 5 ،ص 209).   اصل آزادي و نفي اجبار در پذيرش دين آزادي يكي از آرمان‌هاي بشري به شمار مي‌آيد. هرجامعه‌اي خواستار آن است. يكي از اصولي كه در ارتباط با آيين همزيستي با اهل كتاب مطرح مي‌شود، اصل منع توسل به زور در امر دين است كه اين اصل از آيات متعددي قابل برداشت است: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (بقره، 256). در دين هيچ اجباري نيست و راه از بي‌راهه به خوبي آشكار شده است. واژة «اكراه» به معناي مجبور كردن كسي به كاري است. بنا به نظر دانشمندان و مفسران، آية ياد شده، اجباري بودن دين را نفي مي‌كند. (آلوسي، 1417 ،ج 1 ،ص 20). شأن نزول آيه نيز مؤيد اين برداشت است (طبري، 1329 ،ج3 ،ص 15-19). در آيات فراواني اين نكته تأكيد شده كه پيامبر(ص) وظيفه‌اي جز تبليغ ندارد و اين مي‌رساند كه دين اسلام تحميلي نبوده و نيست و اصولاً همان‌طور كه علامه طباطبايي گفته است: عقيده و دين نمي‌تواند تحميلي باشد؛ زيرا كه جبر و زور تنها مي‌تواند اثر ظاهري و جسماني داشته باشد، ولي هرگز نمي‌تواند روح و فكر ما را وادار به پذيرش يك عقيدة ناخواسته كند (طباطبايي، 1397،ج 2، ذيل آية 256). از اين رو، قرآن هرگونه فشار و اجبار در پذيرش دين و دعوت اسلامي را مردود انگاشته و تأكيد مي‌كند كه در اين راستا، پيامبر(ص) نيز هيچ سلطه و قدرت اجبار و اكراهي ندارد: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ  لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه، 22 – 21)؛ پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهنده‌اي، تو سلطه‌گر بر آنان نيستي كه بر ايمان مجبورشان كني. دقت در سيرة پيامبر(ص) اين حقيقت رانمايان مي‌سازد كه آن حضرت از بيماران اهل كتاب عيادت مي‌كرد، در تشييع جنازة مردگانشان شركت مي‌جست، با آنان ابراز هم‌دردي مي‌كرد و در مجالس سور آنان شركت مي‌نمود. نقل شده است كه حضرت(ص) در مرگ عبداالله بن ابي، دوست يهوديان مدينه و از دشمنان سرسخت پيامبر(ص) در مراسم عزايي كه از طرف يهوديان مدينه برگزار شده بود، شركت كرد و به يهوديان و فرزندان او تسليت گفت. از جابر بن عبداالله انصاري نيز نقل شده كه: «جنازه‌اي از كنار ما مي‌گذشت، پيامبر(ص) برخاست ما نيز بر خاستيم و عرض كرديم: يا رسول االله! اين جنازة يك نفر يهودي است، فرمود: آيا جنازة يك انسان نيست؟ و فرمود: «هرگاه جنازه‌اي ديديد، براي اداي احترام بر خيزيد.» (عميد زنجاني، 1370، 224).   مدارا و قاطعيت مدارا و قاطعيت دو سيره از سيره‌هاي رسول اكرم(ص) محسوب مي‌شود و در حيات سياسي و اجتماعي آن حضرت(ص) استمرار داشته است. قرآن كريم خطاب به پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آل عمران، 159)؛ به رحمت الهي با آنان نرم خو و پر مهر شدي. اگر تند خو و سخت دل بودي، بي شك از پيرامون تو پراكنده مي‌شدند، از آنان در گذر و بر ايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون تصميم نهايي را گرفتي، بر خدا توكل كن كه خداوند، توكل كنندگان را دوست مي‌دارد. همان‌طوري كه از آيه برمي‌آيد يكي از صفات لازم در رهبري و مديریت جامعة اسلامي، گذشت و نرمش و انعطاف در برابر كساني است كه تخلّفي از آن‌ها سرزده و سپس پشيمان شده‌اند. در سورة توبه نيز در خصوص پيامبر(ص) آمده است: «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» (توبه ، 128). بي شك براي شما پيامبري از خودتان آمد كه بر او دشوار است اگر شما در رنج بيفتيد، به سعادت شما حريص و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است. و نيز مي‌خوانيم: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» (فتح، 29) محمد(ص) پيامبر خداست و كساني كه با او هستند، با كفّار سخت‌گير و با يك‌ديگر مهربانند. اين قبيل آيات، مبين يكي ديگر از شرايط رهبري و مديريت حاكمان اسلامي، يعني دل‌سوزي و رأفت نسبت به امت است. از اين رو، رفق ومدارا در سيرة اجتماعي آن حضرت نقش مبنايي داشته و ماية دوام مناسبات صحيح اجتماعي بوده است. آن حضرت(ص) دربارة اهميت رفق مي‌فرمودند: «مَن اُعطِيَ حَظَّهُ مِن خَيرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ » (دلشاد، 1352 ،75)؛ به هركس بهره‌اي از رفق عنايت شود، نصيبش خير دنيا و آخرت است و اگر محروم از رفق باشد، محروم از خير دنيا و آخرت خواهد بود. در حقيقت اين ويژگي پيامبر(ص) موجب پيشرفت دين در صدر اسلام شده بود. آن حضرت توانست با اين ويژگي، جامعة آن روز را كه مظهر خشونت و كينه و دشمني بود، متحول سازد و اتحاد، پيوند و الفت ميان آنان برقرار كند و آنان را گرد آورد و تحولّي را در جامعة جاهلي آن روز ايجاد كند. پرواضح است كه هيچ چيز به اندازة رفق و مدارا در اصلاح روابط اجتماعي و مناسبات انساني مؤثر نيست. از اين رو، پيامبر(ص) فرمود: «اِنّا اُمِرْنا مَعاشِرَ الاَنْبياءِ بِمُداراةِ النّاسِ، كَما اُمِرْنا بِاِقامَةِ الْـفَرائِضِ» (كليني، 1365 ،ج، 119). ما جمعيت پيامبران مأمور شديم كه با مردم به مدارا رفتار كنيم. لذا، آن حضرت با يهوديان با رفق و مدارا رفتار مي‌كرد .وقتي كه وارد مدينه شد و حكومت اسلامي را در آن شهر پايه‌گذاري كرد، با يهوديان مدينه و حواشي آن پيمان‌هايي را در ارتباط با همزيستي مسالمت آميز با سه طايفة مشهور يهودي «بني قريظه، بني نضير و بني قينقاع» منعقد نمودند كه بر اساس آن پيمان‌نامه‌ها، يهوديان دركنار مسلمانان، سال‌ها با آرامش زندگي مي‌كردند. علاوه بر يهوديان، مسيحيان نيز از رفق و مداراي آن حضرت بهره‌مند بودند. حتي نصاراي نجران كه دعوت پيامبر(ص) را نپذيرفته و اسلام نياوردند و از مباهله هم سر باز زدند، باز از رفق ومداري پيامبر(ص) برخوردار شدند و به آن‌ها اجازه داده شد كه در حضور پيامبر(ص) و آزادانه مراسم عبادي خويش را انجام دهند. نكته‌اي كه قابل توجه است اين است كـه پيامبر اكرم(ص) در اجراي عدالت و احكام اسلامي، هرگز مماشات و سهل انگاري نمي‌فرمودند و براي حفظ اصول دين، اجراي حدود الهي و ... سختي و صلابت نشان مي‌دادند و به هيچ وجه مدارا نمي‌كردند. حضرت علي(ع) طي مأموريتي از ناحية پيامبر(ص) جهت دعوت مردم يمن به اسلام، به آن سرزمين سفر كرد و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچه‌هاي حرير را به عنوان جزيه و ماليات كه طبق پيمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و به سوي مدينه حركت كرد. در بين راه از حركت پيامبر(ص) براي شركت در مراسم حج اطّلاع يافت؛ بدين جهت فرماندهي سربازان را به يكي از افسران سپرد و خود به سرعت حركت كرد تا نزديكي مكّه به خدمت پيامبر(ص) رسيد. پس از گفتگو با آن حضرت، مأموريت يافت به سوي نيروهاي خود بازگردد و آن‌ها را به مكه بياورد. وقتي امام علي(ع) به ميان سربازان خويش بازگشت، ملاحظه فرمود كه پارچه‌هاي حرير را ميان خويش تقسيم كرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرارداده‌اند. علي(ع) از اين تصميم جانشين خويش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرارداد. او در پاسخ گفت كه با اصرار سربازان مواجه شدم و اين پارچه‌ها را به عنوان امانت به آنان دادم تا پس از مراسم حج از آنان پس‌گيرم. علي(ع) فرمود: تو چنين اختياري نداشتي ودستور داد كه تمام پارچه‌هارا پس‌گرفته و بسته بندي نمايند، از اين فرمان قاطع و سخت علي(ع)، عده‌اي كه از عدالت علي(ع) به ستوه آمده بودند، به پيامبر(ص) شكوه كردند. آن حضرت(ص) فرمودند: «ارْفَعُوا الْسِنَتَکم عَن عَلی بنِ ابِی طالبِ فَانَّه خَشِنٌ فی ذاتِ الله عزوجل غَیرُ مُداهن فی دینه» (مجلسي، ج 21 ،ص 385)؛ زبان از بدگويي علي(ع) برداريد كه او در اجراي دستور خدا، بي پروا و سخت گير است و اهل سازش و مداهنه در دين خدا نيست. توجه به اصل عدالت يكي از اصولي است كه در قرآن كريم مورد اهتمام وتأكيد فراوان قرارگرفته و اهميت آن به حدي است كه از اصول اعتقادي شيعه شمرده شده است. آن‌جا كه خداوند مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» (مائده، 8). اين عقيده در ميان تمامي مسلمانان و جوامع اسلامي اثر مي‌گذارد و وقتي به مرحلة اجرا درآيد، مي‌تواند مسلمانان را به سوي مديريت صحيح در كارها و برافراشتن پرچم عدل و داد، نه تنها در كشورهاي اسلامي، بلكه در كلّ جهان سوق دهد. اهميت اين موضوع به حدي است كه هيچ چيزي نمي‌تواند مانع آن گردد؛ دوستي‌ها و دشمني‌ها، قرابت و خويـشاوندي، دوري و نزديكي نمي‌تواند در آن اثر داشته باشد و هرگونه انحراف از آن، متابعت از هواي نفس است.(طبرسي، 1379، ج 2،ص 27). در آيات قرآن، به صراحت از ستم روا داشتن به دشمن، چه دشمن شخصي باشد و چه ديني، نهي شده است. با اين تفكّر، حتّي به مشرك هم نمي‌توان ستم كرد، چه رسد به اقّليت‌هاي ديني (ابن بابويه، 1378، ج 2، ص 15). گسترة اجراي عدالت تا جايي است كه حقوق اقّليت‌هاي ديني را نيز در بر مي‌گيرد. (حكيمي، 1378، 141). لذا آنچه در برنامه‌هاي اجتماعي، سياسي، نظامي و اقتصادي جامعة اسلامي بايد به عنوان زير بنا و اصل اساسي در روابط متقابل بين مسلمانان و اهل كتاب حاكم باشد، عدالت است؛ چرا كه يك پيشرو زماني مي‌تواند در جامعه، سربلند و قوي روي پاي خود بايستد كه پيوند و ارتباطش با ديگران، پيوندي براساس رعايت عدالت و منافع متقابل باشد؛ همان‌گونه كه قرآن مي‌فرمايد:«لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ» (بقره، 279). مديريت پيامبر(ص) نيز در اصل بر پاية حق و عدل استوار بود و كارگزاران خود را بدان فرمان مي‌داد. دستورالعمل‌ها و فرمان‌هاي حكومتي آن حضرت(ص)، گوياي آن است كه برپايي حق و عدل و لوازم آن بايد به عنوان بنيادي‌ترين اصل، پيوسته حفظ شود. از آن جمله عهدنامة «معادبن جبل» است. آن هنگام كه پيامبر(ص) او را به عنوان فرماندار به يمن فرسـتاد، وظايف معاذ را براي ادارة امور بر اساس حق و عدل مشخص ساخت. از جمله تعليم و تربيت مردم، فرق گذاشتن ميان نيكان و بدان و قراردادن آنان در جايگاه مناسب‌شان، اجراي قوانين به مساوات، اداي امانت در همه چيز، مدارا و گذشت بدون پايمال شدن حق و زنده ساختن احكام حق و عدل. گوستاو لوبون در اين خصوص مي‌گويد: «از خصوصيات محمد(ص) اين بود كه چون مغلوب مي‌شد، مرعوب نمي‌شد و چون فاتح و پيروز مي‌گشت، از حد اعتدال پا بيرون نگذاشته، مغرور نمي‌شد. هيچ‌گاه با دشمنان به سختي رفتار نمي‌كرد، جز يك بار كه دستور داد هفتصد تن يهودي را كه به او خيانت كرده بودند، گردن بزنند.» (گوستاو لوبون، 1354، ص 107). از اين روست كه در روايت «ابن اسحاق» مي‌خوانيم: «پس از فراغت رسول خدا(ص) از بازگرداندن زنان و كودكان هوازن، در غزوة حنين، مردم جلوي حضرت را گرفته و گفتند: اي رسول خدا، غنايم را تقسيم كن و سهم ما را از شتران و گوسفندان بده و چنان اطراف رسول خدا را احاطه كرده بودند كه حضرت ناچار به درختي تكيه داد، رداي آن حضرت را از دوشش كشيدند و بردند. پيامبر(ص) رو به آن‌ها كرد و فرمود: «اي مردم، رداي مرا بدهيد. به خدا سوگند كه اگر شما را به شمارة درختان تهامه گوسفند و شماره باشد، همه را بر شما قسمت كنم، و در من بخلي و ترسي و دروغي نخواهد بود«. آن‌گاه پهلوي شتري ايستاد و پاره‌اي كرك از كوهان شتر ميان دو انگشت خود برگرفت و آن را بلند كرد وگفت: «اي مردم، به خدا سوگند كه از غنايم شما و اين پاره كرك، جز خمس آن حقي ندارم؛ و آن خمس هم به شما داده مي‌شود. پس اكنون هركه هرچه از غنايم برداشته است، اگر چه نخ وسوزني باشد، آن را برگرداند؛ زيرا خيانت در غنايم روز قيامت براي خيانت‌كار ننگ و آتش و بدنامي خواهد بود.» (ابن هشام، 1385، ج 2، ص 313). در اهميت عدل و عدالت همين بس كه خداوند انگيزة بعثت انبيا را اقامة عدل مي‌شمرد«...لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد، 25).   اصل توجه به كرامت انساني كرامت انسان در شمار مفاهيمي است كه قرآن مجيد صراحتاً و در آيات متعددي به آن اشاره كرده است: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا» (اسراء، 70). همانا ما بني آدم را كرامت بخشيديم و آنان را در خشكي و دريا حمل كرديم و از خوراكي‌هاي گوارا روزي ايشان كرديم و آنان را بر بسياري از مخلوقات خويش برتري داديم. با تأمل در مفهوم كرامت انسان به نظر مي‌رسد آنچه از ديد غالب مفسران مخفي نمانده، اين نكته است كه: كرامت انسان نمي‌تواند مختص فرد يا گروه خاصي از انسان‌ها باشد؛ چرا كه آيه در سياق منّت نهادن است. البته منّتي آميخته با عتاب. گويا خداوند پس از ذكر فراواني نعمت‌ها و عنايات ويژة خود بر بشر او را بر كفران اين نعمات سرزنش مي‌كند و از اين‌جا مشخّص مي‌شود كه مراد از آيه، حال جنس بشر است صرف نظر از كرامت‌هاي خاص و فضايل روحي ومعنوي كه به عده‌اي اختصاص داده و بنابراين، آيه مشركان، كفّار و فاسقان را نيز در بر مي‌گيرد (طباطبايي، ج 13،227) لذا، يكي از اصول اخلاقي كه در ارتباط با غير مسلمانان همواره بايستي مورد توجه قرار گيرد، اصل كرامت انسان است. اصلي كه پيامبر اكرم(ص) با تشكيل حكومت و به دست گرفتن قدرت سياسي، به سلب موانع برخورداري انسان از آن و اثبات آنچه كرامت انسان را به ارمغان مي‌آورد، اقدام كرد. پيامبر(ص) پيام دعوت خود را در پاسخ به سؤال مفروق يكي از بزرگان بني شيبان چنين معرفي مي‌‌فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نحل، 90). مفروق گفت: «به خدا كه تو به تمامي اخلاق و اعمال نيك، دعوت كردي. مردمي كه ازحق روي گرداندند و تو را تكذيب كردند و با تو دشمني ورزيدند؛ سخت گمراهند» (ابن برهان حلبي، بي تا، ج 2، ص 5). حضرت علي(ع) نيز اين مبناي سيرة حضرت را اين چنين ترسيم مي‌فرمايد: «پيامبر(ص) مردم جاهلي را تا به جايگاه كرامت انساني پيش برد و به رستگاري رساند» (نهج البلاغه، ترجمة دشتي، خطبة 33، ص 85). در تاريخ آمده است كه عدي بن حاتم پس از شكست مردم «جبل طي» در سال نهم هجري از لشكر اسلام فرار و سرانجام به وسيلة خواهرش به مدينه آمد و در مسجد به محضر پيامبر(ص) شرفياب شد و بعد به همراه آن حضرت به سوي منزل حركت كرد. در بين راه پير زني نزد حضرت آمد و حاجتش را با حضرت در ميان گذاشت و حضرت مدتي به درد دل او گوش داد. عدي گويد: با خود گفتم «وَالله ما هذا بِملك»؛ زيرا روش پادشاهان اين نيست كه براي رفع گرفتاري پيرزني اين مقدار معطّل شوند و تا اين اندازه تواضع داشته باشند. عدي گويد: به هر حال با او به منزل رفتم، اتاقش ساده و بي فرش بود، تنها فرش كوچكي از ليف خرما داشت، آن را در صدر اتاق افكند و مرا روي آن نشاند و خود روي زمين نشست و نهايت احترام را به من كرد. اين رفتار انساني او آن چنان در دلم اثر كرد كه ديگر نيازي به دليل و برهان نداشتم، با خود گفتم: بايد اين مرد پيامبر خدا باشد، پس از مذاكرات مختصري از آيين سابق خود دست كشيده مسلمان شدم. (واقدي، 1409، ج 3، ص 988 – 989). در روايتي از پيامبر اكرم(ص) منقول است كه آن حضرت فرمودند: «مَن اَذي ذمِيّاً فَانَا خَصمُهُ وَ مَن كُنتُ خَصمُهُ خَصَمتُهُ يَومَ القِيامَةِ» (طباره، 1999، 274)؛ هركس اهل ذمه (يهودي، مسيحي و زرتشتي كه در پناه اسلام است) را آزار رساند، دشمن او خواهم بود و هركس من دشمن او باشم، روز قيامت دشمني خود را نسبت به او آشكار خواهم كرد. از اين رو، خداوند متعال همة انسان‌ها اعم از كافر و مسلمان را گرامي معرفي كرده است؛ چراكه همة انسان‌ها در انسانيت مساوي بوده و هيچ يك بر ديگري جز تقوي فضيلت و شرافت ندارد.(حجرات، 13).   اصل احسان يكي ديگر از اصولي كه در ارتباط با انسان‌هاي ديگر از جمله غيرمسلمانان و اهل كتاب مطرح است، اصل احسان است كه در آيات فراواني به آن اشاره و تأكيد شده است. اين واژه برگرفته از «حسن» در مقابل «قبح» است (ابن فارس، 1990 م، 243). در آيات قرآن، انفاق در آساني و سختي، فرو بردن خشم، گذشت از مردم، احترام به پدر و مادر و ... از مصاديق احسان بيان شده است. (آل عمران، 134؛ مائده، 13؛ اسراء، 23؛ احقاف، 15). پرسشي كه راجع به اين اصل مطرح مي‌شود، اين است كه دامنة اين اصل تا كجا را شامل مي‌شود و آيا شامل غير مسلمانان هم مي‌شود؟ در آيات فراواني خداوند متعال داراي رحمت عامه معرفي شده و يكي از صفات خداوند، برّ است، پيامبر(ص) نيز رحمت براي جهانيان فرستاده شده است و به آن حضرت دستور داده شده كه نيكي كن چنانچه خدا به تو نيكي كرده است (طور، 28؛ انبياء، 7؛ قصص، 77). در سورة نساء مي‌خوانيم: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا» (نساء، 36)؛ و خدا را بپرستيد و چيزي را با او شريك نگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و دربارة خويشاوندان، يتيمان، مستمندان، همساية خويش، همساية بيگانه، همنشين، در راه مانده و بردگان خود نيكي كنيد كه خدا كسي را كه متكبر و فخر فروش است، دوست نمي‌دارد. همان‌طوري كه ملاحظه مي‌شود، موارد ياد شده در سورة نساء مطلق بوده و مقيد به مسلمانان نشده است. از طرف ديگر، در آيات متعددي تأكيد بر احسان شده است و قيد خاصي در آن نيامده است: «ان الله يأمر بالعدل و الاحسان». احسان از جمله اصولي است كه در جاي جاي سيرة مديريتي پيامبر(ص) قابل مشاهده است. ابن عباس از آن حضرت(ص) نقل مي‌كند: «تَصَدَّ قُوا عَلي أهلَ الأديانِ كُلّ لَها» (طبـاره، 274). به فقيران از پيروان همة اديان الهي صدقه بدهيد. و در فرازي ديگر فرموده است: «به آن كسي كه در خور نيكي است و آن كسي كه شايستة آن نيست، نيكي كن؛ چرا كه اگر نيكي‌ات به آن كه شايستة آن بود رسيد، كه به شايسته‌اش رسيده است و اگر به كسي رسيد كه در خور آن نيست، تو خود درخور شايسته كرداري هستي و در هر صورت زيان نكرده‌اي» (كرمي فريدني، 1384، 78). بديهي است كه برنامه‌هاي مديريتي اسلام در راستاي تحقق بخشيدن به هدف احسان در جامعه، تنها به مسلمانان محدود نمي‌شود، بلكه دربارة احسان به غير مسلمان نيز سفارش‌هاي فراواني شده است. البته تأكيدات اسلام در اين زمينه محدود به زماني است كه احسان به غير مسلمانان، به ضرر اسلام و مسلمين نباشد. مؤيد اين ادعا آية 13 از سورة مائده است كه خداوند به پيامبر(ص) فرمان مي‌دهد كه از خطاهاي يهوديان چشم پوشي كند: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»؛ پس از آنان در گذر و روي گردان؛ زيرا خدا نيكوكاران را دوست دارد. با نگاهي گذرا در اين برنامه‌ها مي‌توان دريافت كه اسلام تلاش دارد تا آن‌جا كه ممكن است، از تنش‌ها و تضاد و درگيري ميان اقشار مختلف جامعه بكاهد تا زمينه جهت پيشرفت و توسعة جامعه مهيا شود؛ چرا كه اگر افراد جامعه به يكديگر احسان نكنند و نيروهاي مادي و معنوي خود را صرف اختلافات كوچك و بزرگ نمايند، ديگر جايي براي پيشرفت جامعة نيروي انساني و مادي باقي نمي‌ماند. در نتيجه موجبات نابودي حيات جامعه كه در حقيقت نابودي حيات افراد آن است، فراهم مي‌شود.   اصل امانت‌داري و پاي‌بندي به عهد و پيمان‌ها از آن جا كه نقض و شكست عهد، نوعي مكر و حيله به حساب مي‌آيد و موجب فساد و پايمال شدن حقوق افراد مي‌شود، عقل انساني پايبندي به عهد و پيمان را ضروري و لازم مي‌داند. از اين رو، التزام به عهد در قرآن امري ضروري دانسته شده و در آيات فراواني با عبارات مختلف دربارة وفاي به عهد و عقد در همة مصاديق آن تأكيد شده و به تمام معني دربارة آن سخت‌گيري كرده و پيمان شكنان را نكوهش نموده، به آنان وعدة عذاب سخت داده و از كساني كه به عهد خويش وفا كنند، تمجيد كرده است. لذا، هر نوع عهد و پيمان و قرار داد، فردي باشد يا گروهي، ميان خود مسلمانان باشد يا با غير مسلمانان، خواه كسي كه پيمان بسته ضرر ببيند يا نفع ببرد، براساس آيات قرآن، وفاي به آن واجب است. تنها موردي كه پاي‌بندي به عهد و پيمان ضروري نيست، موردي است كه طرف مقابل پيمان شكني كرده باشد (انفال، 56 – 58؛ توبه، 12). بدون ترديد معاهدات و مواثيق بين‌المللي يكي از منابع حقوق بين‌الملل است كه قطعاً مورد تأييد منابع اسلامي نيز قرار دارد و دولت اسلامي مي‌تواند در روابط خود با دولت‌هاي غير اسلامي به اين منبع اعتماد ورزد.  معاهدات بين‌المللي همواره مورد توجه كشورها بوده و از زمان‌هاي پيشين، روابط متقابل كشورها به وسيلة تعهدات قرار دادي كه عموماً معاهده نام داشتند، برقرار شده است. انعقاد معاهده در عرب جاهلي قبل از اسلام نيز شناخته شده بود. قبايل عرب پيمان‌هاي مختلف اتحاد و قرارداد كمك متقابل و يا صلح و عدم تجاوز منعقد مي‌كردند (محمدصاني، 1358، 35). ظهور اسلام با ارائة مذهب جهاني و طرح اخوت و برادري انساني به جاي پيوستگي محدود قبيله‌اي موجب گسترده شدن دامنة انعقاد معاهدات شد. ذكر اين نكته ضروري است كه پيامبر اكرم(ص) نيز خود معاهدات متعددي منعقد نمودند. اولين آن‌ها معاهده‌اي بود كه در شهر مدينه در نخستين روزهاي هجرت پيامبر(ص) بين قبايل مختلف مسلمان كه مهاجران مكّه ناميده مي‌شدند با پيروان آن حضرت در مدينه (انصار) از يك طرف و قبايل يهودي از طرف ديگر منعقدشده كه در آن اتحاد امت بر اساس برادري اسلامي وضع گرديده و بر آزادي مذهب، مدارا، همكاري، آزادي شخصي، حمايت از مالكيت خصوصي، منع جنايت و اصول اساسي مانند آن تأكيد شده بود. از اين رو، با امعان نظر در آيات و روايات، اين نكته روشن مي‌شود كه بخشي از آيات مباركة قرآن كريم و روايات دربارة وفاي به عهد به صورت مطلق آمده و برخي نيز تصريح كرده به اين كه عهد با هركسي يا هر ملّتي كه منعقد شد، محترم است و بايد به آن وفا دار بود. هيچ چيز نمي‌تواند مجوزي براي نقض عهد باشد، جز آن كه طرف مقابل عهد شكني كند. در اين صورت، ديگر مسلمانان الزامي به احترام با آن پيمان‌ها ندارند. «وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (توبه 12- 13). پس معلوم است همان‌طور كه وفاي به عهد با هركس باشد چه مسلمان و چه غير مسلمان، واجب و لازم است، عهد شكنان نيز چه مسلمان باشند و چه غير مسلمان، از نظر اسلام محكوم و مجازات مي‌شوند.   نتيجه گيري از مجموع مباحث به اين جمع بندي و نتيجه رهنمون مي‌شويم كه پيامبر گرامي(ص) به عنوان حاكم ديني و در مقام مديريت، سيرة ويژه‌اي داشته و تدبير جامعه را نيز با همان روش خاص انجام مي‌داده‌اند. شاخص ويژة مديريتي آن حضرت مبتني بر اصل كرامت بود؛ چرا كه از منظر آن حضرت، اصل كرامت انسان‌ها به عنوان محوري‌ترين اصول بوده و همواره كريم هر قوم مورد تكريم ايشان قرار مي‌گرفتند. اين سيره و سياست پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان در رفتار با اقليت‌هاي ديني صرفاً به واسطة حزم و احتياط نبوده، بلكه اين يك حقيقت آشكار و غير قابل انكاري است كه روح مدارا و تسامح در خصوص اهل كتاب را در آموزه‌هاي اصيل اسلامي نشان مي‌دهد؛ زيرا اسلام به دليل احترام خاصي كه براي پيامبران الهي قائل است، پيروان واقعي آن‌ها را نيز به ديدة احترام مي‌نگرد. سيرة عملي پيامبر(ص) و جانشينان برحق آن حضرت و مسلمانان راستين گواه بر اين مدعاست. منابع - قرآن كريم. - آلوسي، محمود. (1417) روح المعاني، دارالفكر، بيروت - ابن اثير، علي بن محمد. (1386). اسد الغابه، مركز اطلاعات و مدارك اسلامي، تهران - ابن بابويه قمي، ابوجعفر محمد بن علي.(1378).عيون اخبار الرضا(ع)، انتشارات جهان، بي جا.  - ابن برهان حلبي، علي. بي تا، سيرة حلبيه، دار احياء التراث العربي، بيروت.  - ابن فارس، احمد.(1990م). معجم مقاييس اللغه، دارالاسلاميه، بيروت.  - ابن منظور، محمد بن مكرم. (1408). لسان العرب، دار صادر، بيروت  - ابن هشام، عبدالملك بن هشام. (1385). سيرة ابن هشام، كتابچي، تهران.  - اقتداري، علي محمد. (1388). سازمان مديريت، نشر موسوي، تهران. - جرجاني، ابوالفتح. (1362). تفسير شاهي، انتشارات نويد، تهران  - حيدري، غلامحسين.(1388). ضرورت و اهميت مديريت در قرآن، فصلنامة تحقيقات مديريت آموزشي، سال اول، شمارة اول، دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن.  - دشتي، محمد. (1379). ترجمه و تحقيق نهج البلاغه، نشر مشرقين، قم.  - دلشاد تهراني، مصطفي. (1383). وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران  - راغب اصفهاني، ابوالقاسم. (1362). ق، مفردات الفاظ القرآن، دارالشاميه، بيروت  - سبحاني، جعفر. (1375). دفتر تبليغات اسلامي، بي جا، قم.  - شكوري، ابوالفضل.(1361). فقه سياسي اسلام، آرين، قم.  - طباره، عفيف عبدالفتاح. (1999). روح الدين الاسلامي، دارالكتب، لبنان.  - طباطبايي، سيد محمد حسين. (1397). ق، تفسير الميزان، دارالكتب الاسلاميه، تهران.  - طبري، محمدبن جرير. (1329). جامع البيان، دارالمعرفه، بيروت.  - عميد زنجاني، عباسعلي. (1370). حقوق اقليت‌ها براساس قانون قرارداد ذمه، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران.  - كرمي فريدن، علي. (1384). نهج الفصاحه، پرتوي از پيام پيامبر(ص)، انتشارات حلم، قم.  - كليني، محمد بن يعقوب. (1365). اصول الكافي، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.  - گوستاولوبون، (1354). تمدن اسلام و غرب، ترجمة سيد هاشم حسيني، كتابفروشي اسلاميه، تهران.  - مجلسي، محمد باقر. (1376). ق، بحار الانوار، دارالكتب السلاميه، تهران.  - محمصاني، صبحي. (1358). فلسفة قانون‌گذاري در اسلام، امير كبير، تهران.  - مقدس اردبيلي، احمد بن محمد. (1378). زبدة البيان، مؤمنين، قم.  - منتظري، حسين علي. (1406). ق، دراسات في ولاية الفقيه وفقه الدولة الاسلاميه، مركز العالمي للدراسات الاسلاميه، قم. - نوري، ميرزا حسين. (1407). ق، مستدرك الوسائل، مؤسسة آل البيت (ع)، قم.  - واقدي، محمدبن واقد، (1409). ق، مغازي، منشورات اعلمي، بيروت. 1 استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد ساري 2 استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد ساري 3 دانش آموخته كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه آزاد اسلامي واحد ساري
3160
| | |
| -1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود