بسماللهالرحمنالرحیم
فرهنگ مذاکره و گفتگو در سیره رسول خدا(ص)
نویسندگان: فاطمة جان احمدی
[1] فروزان احمدی
[2]
منبع: مجلة مطالعات ایرانی اسلامی
سیرة عملی رسول خدا(ص) و حیات فرهنگی ایشان مشحون از مذاکرهها و گفتگوهای طرفینی است که همواره ابزاری کارآمد برای راهبرد تبلیغی و ترویج دین اسلام و نفوذ فرهنگی در میان اقشار اجتماعی بوده است. صرف نظر از نحوة مذاکره و یا چگونگی انجام گفتگوهای فرهنگی و سیاسی، هدف این مقاله نقد و بررسی گونههای مذاکرات یا گفتگوهای مختلفی است که در الگوی رفتار سیاسی رسول خدا(ص) میان ایشان و دیگر نمایندگان سیاسی و مذهبی، فرمانروایان و بزرگان قبایل وجود داشته است. پژوهش حاضر به شیوة تاریخی با رویکردی توصیفی- تحلیلی متکی بر منابع اصیل تاریخی انجام شده است. نتایج حاکی از آن است که برحسب مذاکرات و گفتگوهایی که پیامبر اسلام(ص) در این زمینه اتخاذ مینمودند، بهترین و سهلترین صورت ممکن برای عبور از یک چالش و یا بحران بود که این راهبرد را میتوان بزرگترین دستاورد مذاکرات پیامبر اکرم(ص) به شمار آورد.
مقدمه:
مذاکره گفتگویی است دو یا چندجانبه که باهدف دستیابی به یک درک مشترک، رفع اختلافات، یا رسیدن به منفعتی که نتیجة آن گفتگو به ایجاد توافق میان طرفین متکی بر چانهزنی، استدلال و متقاعد ساختن طرف مقابل بینجامد، میتوان پذیرفت که یکی از رایجترین و عمومیترین ابزار و روشهای دیپلماتیک مذاکره و گفتگوی طرفینی در سیرة رسول خدا(ص) وجود داشته است.
مذاکره در سیرة پیامبر اکرم(ص) امری انکارناپذیر است، زیرا بررسی در سیرة پیامبر(ص) نشان میدهد گفتگو ابزاری کارآمد برای نفوذ تبلیغی و گسترش و توسعة اسلام بوده است. به این دلیل به نظر میرسد پیامبر(ص) از گفتگو یا مذاکره به مانند یک راهبرد استفاده میکردند. با همین تاکتیک، پیامبر(ص) برای تحقق اهدافش، یعنی معرفی دین اسلام و نمایان کردن آموزههای آن، در بسیاری از موارد از گفتگو یا مذاکره سود میبردند. پیامبر اکرم(ص) همواره گفتگو و مذاکره را سرلوحة همة برنامههای خود قرار داده است. در این تحقیق، با دسته بندی مذاکرات سیاسی پیامبر اکرم(ص) در سه دستة متفاوت بر اساس نوع عملکرد پیامبر(ص) در هر دسته به آن پرداخته شده است. پیامبر اکرم(ص) مذاکرات گوناگونی داشته است ازجمله مذاکرات دوستانه که خود پیامبر اکرم(ص) پیشقدم بودند؛ به خاطر دعوت، گسترش و توسعة اسلام و نیز خود پیامبر اکرم(ص) این جلسه مذاکرات را ترتیب داده است؛ دستة دیگر صلح طلبانه بوده است که حتی برای رسیدن به یک مذاکره مطلوب اصحاب خود را به میدان خطر فرستاده است؛ دیگری مذاکرات با دشمن که خود دشمنان باعث به وجود آمدن این مذاکرات شدهاند و رسول خدا(ص) از هیچگونه زور و شمشیری استفاده نکرده است. همچنین در کلیة مذاکرات رفتار نرم از خود نشان داده است؛ حتی در مورد دشمنان اسلام که خود آنها باعث به وجود آمدن آن شرایط شدند، لذا این امر برای پیامبر خدا(ص) پیچیده نبود. این مسلم است مذاکرة سیاسی و یا گفتگوهای رسول خدا(ص) ازنظر محققان به دور نبوده است؛ و مطابق بررسیهای به عمل آمده میتوان پذیرفت که مطالعات پرشماری دربارة دیپلماسی رسول خدا(ص) صورت گرفته است. لیکن دربارة هیچیک ناظر بر مذاکرات و یا گفتگوهای فرهنگی و اجتماعی نبوده است. در این پژوهش روشی که مدنظر بوده و مقدر باشد به آن پرداخته شود مذاکرات و گفتگوهای سیاسی رسول خدا(ص) است که در این پژوهش به طورکلی دیپلماسی نام گرفته است.
مفهوم و ماهیت مذاکره
مذاکره هرچند اصطلاحی جدید به نظر میرسد، اما واژهای کهنالگو است که در مناسبات تمدنی و فرهنگی همواره جایگاه داشته است. ابن منظور نشان میدهد که این واژه بر وزن مشورت آمده و گفتگویی دوطرفه است. در فرهنگهای انگلیسی نیز واژة انگلیسی مذاکره در لغت به معنی چک و چانه زدن (باطنی، ١٣٧٦: ٥٦٤)، جرح بحث و گفتگو، توافق (آریانپور، ١٣٨٤: ٤٧٣)، مبادلة معامله و نقد کردن آمده است (حق شناس، ١٣٨٦: ٨٤). روش دیپلماتیک که طی آن نمایندة کشورها از طریق تماس مشخص مستقیم یا مکاتبه دربارة موضوعاتی که ایجاد نگرانی متقابل کرده به بحث میپردازند و برای حل اختلافات پدید آمده در روابطشان تلاش میکنند. مذاکرات دیپلماتیک، دوجانبه یا چندجانبه، قدیمیترین و متداولترین شیوة حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی است. اجبار به مذاکره قبل از توسل به زور قرنهاست به یک قاعدة تثبیت یافتة حقوق بینالمللی عرضی تبدیل شده و امروزه در بسیاری از معاهدات که در رأس آن منشور ملل متحد قرار دارند گنجانده شده است. «مذاکرات سیاسی» معمولترین، آسانترین و قدیمیترین طریق حل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی است و عبارت است از نوعی ارتباط بین نخبگان سیاسی و دولتها برای مدیریت تعارضهای بین دو کشور و ملت که بدون جنگ و نبرد انجام میگیرد که درنهایت پس از چانهزنیها و بحثهای فراوان به یک توافق طرفینی منجر میشود و هدف اصلی حفظ مصالح و جایگاه آن کشور و ملت است. اهداف مذاکره در طول تاریخ دچار تحول شده است (کاظمی، ١٣٧٨: ٩٩/ حمیدالله، ١٣٧٦: ١٦).
اهداف و مبنای مذاکره در فرهنگ اسلامی
مذاکره و گفتگو راهبردی است سیاسی و فرهنگی که ازنظر اهداف و مطامع آن، در طول تاریخ متحول و دگرگون شده است. برای نمونه، در آغاز اسلام عمدتاً برای نشر دعوت دینی به کار میرفت که از طریق مذاکره برای انعقاد صلح، دفاع ازاسلام و توسعة تعالیم دینی دنبال میشد؛ اما در دورههای بعد وسیلهای برای تسهیل تبادل میان ملتها استحکام روابط تجاری و فرهنگی، مبادلة اسیران و رفع منازعات به کار گرفته شد. اعزام سفیران و مبلغان به جاهای مختلف زمینهساز ورود قبایل مختلف به مدینه شد، لذا از سال ششم قمری مدینه شاهد ورود هیئتهای نمایندگی دولتها، قبایل و گروههای مذهبی بود و سالیانه بر تعداد آنها و اهمیت مذاکرات پیامبر(ص) و دستاوردهای آن افزوده میشد. پیامبر(ص) با احترام کامل هیئتهای نمایندگی را استقبال و باصداقت و قاطعیت با آنان مذاکره میکرد و به آنها اطمینان میداد که میتوانند در کنار مسلمانان از آرامش و امنیت برخوردار باشند. مبنای این مذاکرات در چند اصل اساسی نهادینه شده است که عبارت اند از:
- دعوت به اسلام؛
- مذاکره برای صلح و ترک مخاصمه با دشمن؛
- مذاکره برای مبادلة اسیران جنگی پس از خاتمة جنگ؛
- مذاکره در مورد انعقاد قراردادهای مربوط به غرامت و امضای آنها؛
- مذاکره برای ایجاد حسن تفاهم و جلب دوستی و انعقاد پیمان همکاری در زمینههای مختلف با کشور محل مأموریت (اخوان کاظمی، ١٣٩٢: ١٨٢).
یکی از اولین و اصلیترین کارهای رسول خدا(ص) هنگام ملاقات با سران قبایل آشنا کردن آنان با اسلام و فرایض آن بود. طبق آنچه تبیین شد، میتوان گفت چارچوب کلی همة رهنمودها و مذاکرات پیامبر(ص) با سران و بزرگان قبایل و عشیرهها و مردمان دیگر سرزمینها نشر اسلام و آشنایی سایر گروهها با فضایل شرع مقدس اسلام بود که به مکارم اخلاقی و رفتاری پیامبر(ص) مزین شده بود (همان: ١٨٥)، زیرا گفتمان و ارشاد قبایل و طوایف گوناگون، آن هم از لفظ مبارک پیامبر(ص)، نتیجهای جز سعادتمندی، نیکویی یا راهچاره برای آنها در برنداشت و به همین دلیل گروههای مردمی و سران قبایل از مذاکره با پیامبر(ص) خشنود بوده و طبق آنچه پیشتر نیز بدان اشاره شد، همه ساله تعداد ملاقات کنندگان و کسانی که تمایل به این قبیل مجالس و مذاکرات داشتند فزونی مییافت.
مشورت و گفتگو با نخبگان
گاه مقدمة یک مذاکره و گفتگو میتواند بر اصل مشورت و رایرنی هم بنیان شود. در میان اقشار اجتماعی نخبگان و دانایان جامعه هم از موقعیت ممتازی برای قرار گرفتن در حیطة مشورت و گفتکو قرار دارند. در فرهنگ اسلامی اساساً واژة دهات بر جمع نخبگان و نوابغ اطلاق میشد که به دلیل موقعیت ممتاز بعدها این اصطلاح به جامعه محدود و شناسایی از آن نوابغ اطلاق شد. به هر ترتیب به نظر میرسد در ساختار نظام مدنی عصر پیامبر اکرم(ص) نقش افراد و نخبگان به دلیل تاثیرگذاری بر شرایط به ویژه قبائل نادیده گرفته نشده است. برهمین اساس پیامبر(ص) نیز در طراحی مذاکره و گفتگوها سهم بسزایی برای این گروه قائل بودند. لازم به ذکر است که از دیدگاه آن حضرت نخبگان صرفاً افراد دارای قدرت سیاسی نبودند، بلکه هرکس یا هرگروهی که به نحوی در میان مردم نفوذ داشت نخبه تلقی میشد و درنتیجه موردتوجه پیامبر(ص) قرار میگرفت. (منتظری، ١٣٨٨: ١٢٥) پیامبر(ص) در سالهای اولیة رسالت خود با افراد عادی، نخبگان و افراد بانفوذ مذاکره و مستقیماً آنها را به اسلام دعوت میکرد. در گفتگوهای فردی و نخبگانی ملاحظات تبشیری داشتند و با روشهای مبتنی بر موعظة حسنه و تکیه بر مبانی فطرت انسانی کسانی را مورد خطاب قرار میداد که زمینههای درونی برای گرایش به توحید و جذب اسلام را داشتند.
رویکرد مصالحه در مذاکرات پیامبر(ص)
صلح را میتوان به معنای پایان دادن به مناقشه (آشتی و دوستی) یا رفتاری متکی بر صلح جویی و به معنای قطع جنگ دانست (معین، ١٣٨٦: ٧٥٢ - ٧٥٠). مذاکرة سیاسی یکی از راههای رسیدن به صلح است، لیکن آنچه مهم به نظر میرسد این است که در فرهنگ سیاسی رسول خدا (ص) گفتگو و مذاکره، اصلی انکارناپذیر است. از تاریخ برمیآید که پیامبر اسلام(ص) از برقراری روابط با بیگانگان، ازجمله مخالفان و دشمنان، بهره میگرفت. پیامبر(ص) به این نکته توجه داشت که با ایجاد جو دوستی و روابط مسالمتآمیز میتوان با مخالفان عقیدتی به گفتگو و جدال احسن پرداخت. ایشان همواره کوشش اصلیاش بر روابط حسنه به گونهای صلحطلبانه بود که در صلح حدیبیه به روشنی به چشم میخورد. درواقع ماجرای حدیبیه یک فتح معنوی بود و در بازگشت از آن سفر پیامبر اکرم(ص) پیشوای مسلمین و تمام اهل مدینه شناخته شد، لذا با این پیمان صلح، حضرت فرصت و امکان آن را یافت که اسلام را همه جا، حتی در مکه، نشر دهد و فتوح خود را هم در تمام جزیرةالعرب گسترش دهد (زرین کوب، ١٣٦٩: ٦٠) مذاکرة دوستانه هرگز تنها یک واژه نیست که به درستی و به دقت معنا شود بلکه اصطلاحی است که بیشتر تلاش شده تا معنایی کلی از آن ارائه گردد، لیکن با مراجعه به مطالعات موجود میتوان مذاکرة دوستانه را به معنای دوستانه رفتار کردن از روی دلسوزی و محبت نسبت به همنوعان و بشردوستانه معنی کرد. رسول اکرم(ص) بر اساس وحی و تعالیم روش دوستانه را با قبایل عرب و سایر جوامع آن روز در پیش گرفت و مشرکان را با حکمت، منطق، موعظه و بردباری، به یکتاپرستی فراخواند؛ و با برقراری روابط سیاسی و انعقاد پیمانهای بیطرفی یا اتحاد با قبایل و مناطق همجوار، زمینه را برای گسترش دین اسلام فراهم ساخت. آنچه مهم به نظر میرسد اینکه در فرهنگ سیاسی رسول خدا(ص) گفتگو و مذاکره را اصلی انکارناپذیر میتوان دانست.
مذاکرات و رهنمودهای پیامبر(ص) با مردمان سایر سرزمینها
یکی از رخدادهای سیاسی مهم که زمینهساز تحولات تبلیغی این عصر به شمار میرود. تشکیل نظام سیاسی در مدینه بود. تأسیس دولت میتوانست عاملی تعیین کننده در ایجاد دگرگونیهای سیاسی باشد؛ و داشتن مشروعیت الهی و دارا بودن حمایتهای مردمی و مقبولیت عامه از امتیازات دولت سیاسی پیامبر(ص) محسوب میشود؛ و اعزام علی بن ابی طالب و معاذ بن جبل برای دعوت مردم یمن به اسلام که هردو قرین موفقیت بود، از امتیازات منحصربه فرد پیامبر اسلام(ص) بود. پیامبر خدا(ص)، پس از فتح مکه و پیروزی بر قبیلههای اطراف آن درنبرد حنین، به گسترش دعوتش پرداخت و ازجمله، معاذ بن جبل را به یمن گسیل داشت. او در حل برخی از مسائل درماند و بازگشت. سپس خالد بن ولید را فرستاد؛ ولی او هم کاری از پیش نبرد و پس از شش ماه اقامت، توفیقی به دست نیاورد. آنگاه پیامبر خدا(ص)، علی (ع) را فراخواند و او را همراه با نامهای به آن سو فرستاد (یعقوبی، بی تا، ج ٢: ٨١).
اعزام سفیر و پیک دعوت به سرزمین یمن
مردم یمن کسانی بودند که اسلام آوردن خود را به اطلاع رسول خدا(ص) رساندند و بنا بر نوشتة مورخان پیامبر(ص) پیکی همراه با نامهای مشتمل بر دعوت به سوی اسلام و خدای یکتا به سوی مردم یمن فرستاد. از امام علی(ع) نقل شده است: «پیامبر(ص) مرا به یمن فرستاد و فرمود: یا علی با هیچکس جنگ مکن، مگر اینکه اول او را به اسلام دعوت کرده باشید» (طبری، ج ٢: ٣٩٠)رسول خدا فرمودند فرستادة شما، ما را از عقاید شما آگاه کرد و اسلام شما را به ما رساند. اگر شایستگی نشان دهید خدا و رسولش را فرمان برید و نماز بر پا کنید، زکات بدهید و خمس خدا و سهم رسولش را از غنیمتها بپردازید و هم زکاتی را که بر مؤمنان واجب ساخت (یعقوبی، ج ٢: ١٨٦).
اعزام پیک دعوت به همدان
بر اساس مطالعات انجام شده پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی(ع) را نیز بر سر قبیلۀ همپیمان و همسایة بنی حارث در منطقه نجران اعزام فرمودند. نخست پیامبر(ص) خالد را بر سر قبیلة همدان فرستاد، اما او در مدت شش ماه اقامت در آنجا کاری از پیش نبرد و بازگشت و سپس علی(ع) روانه شد. قبیلة همدان در یک روز اسلام آوردند. خبر اسلام آنان پیامبر(ص) را سخت به وجد آورد، به طوری که از شوق سجده کرد و دو بار با صدای بلند فرمود: سلام بر همدان، سلام بر همدان. بی تردید اسلام همدان کلید فتح جنوب و اسلام آوردن قبایل یمن بود.
ازآن پس وفود (هیئتهای نمایندگی) قبایل یمن به تدریج نزد پیامبر(ص) آمدند و اظهار اسلام کردند (غراب، ١٣٨٨: ٢٠). «همانا من خدایی را که جز او معبودی نیست با شما ستایش میکنم (نزد شما سپاس میگذارم)، اما پس ازآن خبر اسلام شما در بازگشت ما از رم به من رسید، پس شادمان باشید که خدای شما را به راهنمایی خود به راه آورد و البته هرگاه شما گواهی دادید که خدایی جز خدا نیست و محمد بنده و فرستادة خداست و نماز را به پا داشتید و زکات را دادید، به راستی خونها و مالهای شما در امان خدا و امان رسول خدا(ص) است.» (یعقوبی، ج: ١٩٣)
مذاکره با رئیس مسیحیان ایله
در ماه رجب سال نهم هجرت، وقتی سپاه اسلام وارد تبوک شدند، سپاه روم نیامد و حاضر به جنگ نشد، ولی میان رسول خدا(ص) و چند قبیله صلح امضا شد. ازجمله میان پیامبر(ص) و ایله، شهری کوچک در مرز میان حجاز و شام و در سواحل دریای سرخ که حاکم آنجا یحنه (یوحنا) بن رویه فردی مسیحی بود. همچنین پیامبر اکرم (ص) نامهای به مسیحیان سینا نوشتند (مقریزی، ج ١: ٢٤٤ / منتظری مقدم، ١٣٨٣: ١٥٩). پیامبر(ص) در نامه به یحنة بن رویه مینویسد: «بنابر گفتة ابن هشام «بسم الله الرحمن الرحیم» این تضمینی است از طرف محمد پیامبر خدا(ص) به یوحنا بن روبه و مردم ایلا. به موجب این پیمان کشتیها و وسایل نقلیه، در خشکی و دریا، تحت حمایت و امان خدا و محمد پیامبر خدا(ص) هستند (ابن هشام، ١٣٦١: ٥٢٥) و تمام کسانی که همراهشان هستند، چه از شام و چه از یمن، در امان هستند. افرادی که موجب بروز حادثه گردند. اموالشان هرگز مایة نجات آنها نخواهد بود و هرگاه در اسارت قرار بگیرند، به تملک درآیند. بر مردم ایلا حرام است که مانع شوند یا سد طریق نمایند.»(ابن هشام، ١٣٦١: ٨١١) جزیهای که حضرت بر ایشان قرار داد، پرداخت یک دینار در سال به ازاء هر فرد بالغ در ایله بود؛ که با توجه به جمعیت آنها، این فقره از سیصد دینار بالغ میشد و بر ایشان شرط کردند که هر مسلمانی که بر آنان میگذرد از وی پذیرایی کنند. بر اساس این عهدنامه آنها مورد حفظ و حمایت مسلمین قرار گرفتند.
مذاکرات پیامبر(ص) با پیروان اهل کتاب سایر شرایع
مذاکرة رسول خدا(ص) با یهودیان
یهودیان از همان ابتدا پیامبر اسلام(ص) را رقیب نیرومندی میدانستند که احتمال میرفت عظمت و گسترش دین وی، دین یهود را در منطقه براندازد و به همین دلیل دشمنی خود را آغاز کردند و حتی یک بار درصدد کشتن پیامبر(ص) برآمدند و مرتبهای نیز دیگر قبایل عرب را بر ضد مسلمانان متفق کردند و زمانی که کار بر مسلمانان سخت شد، پیمان را شکستند و با کافران برای ریشه کنی مسلمانان هم پیمان شدند. بنابر نوشتة سیرة ابن هشام مسبب اصلی غزوة احزاب را یهودیان میدانند، زیرا این غزوه با تحریک و اقدامات یهودیان شکل گرفت. پیامبر(ص) در آستانة هجرت به شهر یثرب، از چند جهت دشواریهای فراوان را در تشکیل حکومت اسلامی هموار میکرد.
اول شهر یثرب به لحاظ ناهمگونی میان شهروندان از نظام اداری تهی بود و اصولاً افراد و اجتماع یثرب فرهنگ، نظم اجتماعی و اداری نداشتند و اینکه رابطه میان قبایل اوس و خزرج و رابطة همة آنها با یهودیان بر پایة جنگ و خونریزی بود و لذا امنیت شهر همیشه نگران کننده بود. یکی از اولین کارهایش این بود که عناصر غیرمتجانس و ستیزهجویی را که شهر و اطرافش از آنها تشکیل شده بود، بانظم به هم پیوند دهد با این هدف منشوری برای مردم صادر فرمود، که ضمن آن حقوق و تعهدات مسلمین، بین مسلمانان و یهودیان به وضوح تعریف شده بود. یهودیان که لحظهای تحت فشار غیرقابل مقاومت این حرکت قرارگرفته بودند. با شعف پیمان را پذیرفتند. این سند با دقت در کتاب ابن هشام ثبت شده و عظمت واقعی انسان را نشان میدهد. در بخشهای مختلف منشور آزادی سعی شده است به پیمان شکنی هشدار داده شود.
بسم الله الرحمن الرحیم، این نامهای است از محمد رسول الله(ص) به مؤمنان، خواه قریش، خواه یثرب و همة افراد از هرجا نشأت گرفته و از آنها پیروی کرده، آنها امت واحد را تشکیل میدهند.
چگونگی جنگ و صلح برای همة مسلمانان یکی خواهد بود. هیچ یک از بین آنها حق ندارد با دشمنان افراد همدین صلح کند. یا با آنها اعلام جنگ کند. از یهودیان هرکس به جمع ما بپیوندد، در مقابل حملات و آزارها از او محافظت خواهد شد؛ مانند مردم خود ما از یاری و برابری برخوردار خواهد بود. یهودیان شاخههای مختلف: عوف، نجار، حارث، جشم، ثعلبه، اوس و سایرین که در یثرب سکونت دارند، با مؤمنان در حکم یک امتاند. همانند مسلمین در دین خود آزادند. موالی و هم پیمانان یهودیان از همان مصونیت و آزادی برخوردار خواهند بود. کسی که مرتکب جرم و گناهی شود تعقیب و مجازات خواهد شد. یهودیان در دفاع از یثرب (مدینه) در برابر همة دشمنان به مسلمانان خواهند پیوست. شهر یثرب برای همة کسانی که این منشور را میپذیرند منطقه امن خواهد بود. موالی و هم پیمانان مسلمین و یهودیان به عنوان افراد تحت حمایت مورداحترام خواهند بود.
همة مسلمانان واقعی از هرکسی که به گناه، قتل، ظلم و بی نظمی محکوم شده بیزار خواهند بود.
هیچ کس مجرم را پناه نخواهد داد. حتی اگر نزدیکترین منسوبان او باشد. همة اختلافاتی که در آینده بین پذیرندگان این منشور بروز کند مرجع آن به خواست خدا و رسول الله(ص) است.
مذاکره با سرکشان بنی قینقاع
یهودیان بنی قینقاع با پیامبر(ص) پیمان سازش و عدم تعرض بسته بودند. پس از پیروزی مسلمانان در غزوة بدر، به سبب حسد یا به دلیل دیگری، اولین گروه از یهود بودند که با نقض پیمان خود با پیامبر(ص) بنای سرکشی و نافرمانی گذاشتند. پیمان شکنی یهود بنی قینقاع سبب شد تا مسلمانان درصدد جنگ با آنها برآیند. (ابن هشام، ١٣٦١: ٣٢٨) زن عرب مسلمانی برای فروش جنسی به بازار یهود بنی قینقاع آمد. به دکان زرگری یهودی رفت. یهودیان با اصرار میخواستند زن روسری خود را باز کند، ولی او امتناع میکرد. زرگر یهودی با دیدن این وضع از جایش برخاست و دامن پیراهن زن را، بدون آگاهی او، از پشت سربلند کرد و به بالای آن گره زد (ابن سعد، ١٤١٠: ١٣٧). زن بی اطلاع از ماجرا به محض برخاستن از جای خود قسمت پایین بدنش از پشت سر یکجا نمایان شد و یهودیان بر او خندیدند. زن از شدت ناراحتی فریاد کشید.
مسلمانی که شاهد اجرا بود به آن زرگر حملهور شد و او را کشت و در مقابل سایر یهودیان نیز با حمله به آن مرد مسلمان او را کشتند. مسلمانان با آگاهی از فتنه، درصدد انتقام برآمدند و بدین ترتیب روابط مسلمانان و یهود بنی قینقاع به هم خورد و جنگی میان آنها درگرفت. رسول خدا طی گفتگویی با عبدالله بن ابی تصمیم به محاصرة خانههای قبیلة بنی قینقاع گرفت که پانزده روز به طول انجامید. درنهایت با دستور رسول خدا(ص) آنها مجبور به ترک باغ و خانه و زندگی خود و خروج از مدینه شدند. این قبیله از خانه و زندگی خود دست کشیدند و به «اذرعات » شام کوچ کردند (ابن هشام، ١٣٦١: ٤٨١).
مذاکره و گفتگو با سرکشان بنی نضیر
این غزوه دومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در ربیع الاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد. (ابن سعد، ج ٢:٤٣ / ابن هشام، ج ٢: ١٨٩) چنانکه مورخان نوشتهاند رسول خدا(ص) به عهده گرفته بود دیة آن دو مرد را که از بنی عامر به دست عمرو بن امیه کشته شده بود بپردازد.
ازاین رو درصدد تهیة پول خونبها برآمد و به همین دلیل با جمعی از اصحاب خود که علی(ع) و ابوبکر و عمر نیز با آنها بودند و به نزد یهود بنی نضیر (که در حوالی مدینه سکونت داشتند) آمد و از آنها برای پرداخت آن خونبها کمک خواست، زیرا یهودیان بنی نضیر با رسول خدا(ص) پیمان دوستی داشتند و هم با بنی عامر، آنان به رسول خدا(ص) قول همهگونه کمک و مساعدتی دادند ولی در همان موقع که آن حضرت(ص) در محلة آنها پشت دیوار یکی از خانههای ایشان به انتظار کمک آنها نشسته بود باهم خلوت کرده و گفتند: شما هرگز برای کشتن این مرد چنین فرصتی مثل امروز پیدا نخواهید کرد. هم اکنون مردی بالای بام این خانه برود و سنگی از بالا بر سر او بیندازد و کارش را تمام کند. شخصی از آن میان بنام عمرو بن جحش انجام این کار را به عهده گرفت و بلادرنگ خود را بالای بام رساند تا توطئة یهود را اجرا کند. (ذهبی، ج ٢: ١٤٨ / محمد بن عمر، ج ٢: ٣٦٢) ولی قبل از آن که او کار خود را بکند خدای تعالی به وسیلة وحی رسول خدا(ص) را از توطئة ایشان آگاه کرد؛ و خداوند تبارک تعالی این آیه را نازل فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ» (سورة مائده، آیة: ١١)
نکات قابل ذکر درخصوص غزوة بنی نضیر:
١. یهود بنی نضیر به عنوان یک اقلیت که کاملاً در موضع ضعف قرار داشت، به قتل پیامبر اسلام(ص) اقدام کردند.
٢. یهود بنی نضیر به طوری یک طرفه پیمان سازش خود را با پیامبر(ص) نقض کردند.
٣. پس از تصمیم و اقدام عملی به قتل پیامبر(ص) که نوعی ایجاد ناامنی و اعلام جنگ بود. به دستور پیامبر (ص) مبنی بر ترک مدینه تا مدت ده روز، توجه نکردند، درحالی که اینگونه رفتار پیامبر(ص) یک لطف بزرگ در حق آنان بود.
٤. یهود بنی نضیر در پاسخ به پیام پیامبر(ص) نه تنها حاضر به ترک محل خود نشدند، بلکه رسماً به پیامبر (ص) نیز اعلام جنگ دادند.
٥. پیامبر(ص) فقط از طریق محاصره و بدون هیچگونه درگیری، بر آنان پیروز شد یعنی پیامبر(ص) با یک روش و منش کاملاً انسانی، بدون ریخته شدن خون و بدون هیچگونه درگیری – برخلاف آنچه در جنگها معمول است -توانست بر آن غلبه کند؛ و یهود بنی نضیر بدون درگیری یا خسارت جانی، مدینه را ترک کردند.
مذاکره با سران قبیلة بنی قریظه
شاید غزوة احزاب سختترین جنگ پیامبر اکرم(ص) با کفار و مشرکان باشد. پس از واقعة بنی نضیر، سران آنها که به خیبر رفته بودند، نزد قریش آمدند و پیشنهاد اتحاد برای از پای درآوردن محمد(ص) را دادند. (ابن سعد، ١٤١٠: ٥٦٠) کعب بن اسد قرظی رئیس یهود بنی قریظه بود که با پیامبر(ص) پیمان بسته بود، ابوسفیان شخصی به نام حیی بن اخطب را به سراغ آنان فرستاد تا با پیامبر اکرم(ص) نقض پیمان کنند (فاطمی، ١٣٨٢: ٦٦). رسول خدا(ص) با شنیدن این خبر، رؤسای اوس و خزرج، سعد بن معاذ و سعد بن عباده را به همراه عبدالله بن رواحه و خوات بن جبیر برای بررسی صحت این خبر فرستاد. پیامبر(ص) به آنها فرمود: اگر در بررسیها صحت این خبر را مطمئن شدید در بازگشت آن را با رمز و اشاره به من اطلاع دهید تا مبادا آشکار شدن این خبر موجب پریشانی و اضطراب سایرین شود، ولی اگر این خبر دروغ بود و بنی قریظه همچنان بر عهد و پیمان خود وفادار بودند، آن را به آواز بلند بگویید. هنگامی که این افراد نزد رسول خدا(ص) بازگشتند، سلام کردند و گفتند: «عضل و قاره». این دو قبیله، عضل و قاره، نسبت به مسلمانان در رجیع عهدشکنی کردند و پیمان شکستند (ابن هشام، ١٣٦١: ٣٢١ / ابن اثیر، ١٤١٠: ١٨١). بنا بر نوشتة ابن هشام، با شنیدن این خبر رسول خدا(ص) دستور داد هرکس مطیع و فرمانبردار خدا و رسولش است، نماز عصر را در بنی قریظه به جای آورد. مسلمانان تا آخر شب همگی خود را از مدینه به مقر رسول خدا(ص) رساندند و محاصرة بنی قریظه شروع شد. این محاصره بیست وپنج روز به طول انجامید و درنهایت نیز به تنگ آمدند و تسلیم شدند. بنی قریظه هنگامی که خود را مجبور به تسلیم دیدند، فردی را نزد رسول خدا(ص) فرستاده و تقاضا کردند ابولبابه را برای مشورت دربارة کار خود به نزد ایشان بفرستد. حضرت درخواست ایشان را پذیرفت و چون ابولبابه وارد قلعه شد، زنان و کودکان احاطهاش کردند و به گریه و زاری پرداختند. ابولبابه دلش به حال آنها سوخت و چون بنی قریظه از او پرسیدند: «آیا ما به حکم محمد گردن نهیم؟» او با اشارة انگشت به حلق خود، به آنها فهماند کشته خواهند شد، گفت: «آری»، ولی در همان حال متوجه شد به رسول خدا(ص) و مسلمین خیانت کرده است و به همین دلیل با بیرون آمدن ازآنجا مستقیم به مسجد رفت و خود را به ستون مسجد بست (ابن سعد، ١٤١٠: ٥٧). با تسلیم شدن بنی قریظه قبیلة اوس نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله اینها در مقابل خزرج هم پیمانان ما بودهاند و همانطور که دربارة یهود بنی قینقاع، به خاطر خزرج، به نرمی رفتار کردی دربارة بنی قریظه، به خاطر ما، به نرمی رفتار کن. رسول خدا(ص) از ایشان پرسید آیا حاضرید فردی از قبیلة اوس دربارة ایشان حکم کند؟ گفتند: آری. پس سعد بن معاذ را برای حکم دادن در مورد ایشان انتخاب کرد و فرمود هرچه او حکم داد ما همانطور رفتار میکنیم و آنها پذیرفتند.
پیش از آنکه سعد وارد مجلس رسول خدا(ص) شود به او گفتند: ای ابا عمر، همانا رسول خدا(ص) سرنوشت بنی قریظه را بر عهدة تو گذاشته است تا دربارة آنها حکم کنی. (ابن هشام، ١٦١: ٣٢٩/ ابن سعد، ١٤١٠: ٥٩) سعد از ایشان پرسید: آیا به خدا سوگند میخورید حکم مرا هرچه باشد بپذیرید. گفتند: آری. آنگاه متوجه رسول خدا(ص) شد که در آنجا نشسته بود بدون اینکه ایشان را مستقیماً مورد خطاب قرار دهد گفت: آیا کسانی هم که در این طرف هستند حکم مرا قبول دارند. رسول خدا (ص) فرمود: آری. سعد گفت: من به کشتن مردانش و تقسیم اموالشان حکم میکنم. زنان و کودکانشان نیز به اسارت مسلمانان درآیند. رسول خدا (ص) فرمود: «ای سعد آنچه حکم خدا در بالای هفت آسمان بود به همان حکم کردی» (حلبی، ١٩٧٥: ٦٦٣/ ابن هشام، 1361: 240).
مذاکرات پیامبر اکرم(ص) در غزوات
مذاکره در غزوة بدر
چنان که در کتاب مغازی نوشته شده است اولین جنگ پیامبر اکرم(ص) با مشرکان و یکی از مهمترین جنگهای آن حضرت، جنگ بدر است. این جنگ در ماه جمادی الاول سال دوم هجرت اتفاق افتاد و یاران پیامبر(ص) از ابتدا به قصد جنگ نیامده بودند. پیش از اینکه رسول خدا(ص) فرمان خدا مبنی بر جنگ با دشمنان حضرت احدیت را بدهند، ارتش قریش به میدان آمده بود، زیرا پیامبر اکرم(ص) در آغاز دستور داده بود سپاهیان حمله نکنند تا او فرمان حمله را صادر کند (واقدی، ١٤٠٩: ١٢). طبق مطالب این کتاب قبل از جنگ پیامبر اکرم(ص) عمر بن خطاب را نزد مشرکان فرستاد و پیام داد برگردید و دست از این جنگ بردارید، ولی ابوجهل بانگ زد که برنمیگردیم و نقد خود را به نسیه عوض نمیکنیم. با شروع جنگ حضرت فرمود: شما آغازگر جنگ نباشید، چون آغازگر جنگ باغی به معنی سرکش (بغی کننده) است و در نظام الهی باغی و متجاوز محکوم به شکست است (همان: ٤٠٠). شیوة تبلیغ رسول خدا(ص) گفتگو و روشنگری بود، ولی دشمنان او به این روش تمایلی نداشتند و از خشونت استفاده میکردند. رسول الله(ص) در عین آماده شدن برای دفاع در مقابل دشمن سعی داشت با قبایل مختلف همپیمان شود و با این کار از بروز حملات جنگی آنان و همپیمانی آنها با دشمن جلوگیری کند.
مذاکرة پیامبر(ص) در غزوة خیبر
غزوة خیبر از غزوات پیامبر اکرم(ص) برابر یهودیان در منطقة خیبر در ماه محرم سال هفتم اتفاق افتاد. بنا بر نوشتة مورخان، بعد از واقعة بنی قریظه، یهودیان خیبر تصمیم به جنگ با پیامبر(ص) گرفتند. پس از بازگشت از حدیبیه در سال هفتم هجری، به آن حضرت خبردادند یهودیان خیبر درصدد جمع آوری لشکر برای حمله به مدینه هستند. پیامبر(ص) نیز برای پیشگیری از حملة دشمن، لشگری فراهم آورد و به سوی قلعههای خیبر حرکت کرد. یهودیان بنی قینقاع و بنی قریظه که آزادشده بودند در خیبر تجمع کردند (ابن هشام، ١٣٦١: ٣٢٩). با فتح قلعههای خیبر، قبیلة خیبر تصمیم به مصالحه گرفتند و حاضر به صلح شدند و نتیجة بحث و مذاکرات اینگونه شد که یهودیان بخشی از اموال خود را بردارند و منطقه را ترک کنند. پس از تنظیم قرارداد دوباره گفتند اگر اجازه دهید ما در سرزمین خود بمانیم، چون به کار زراعت آن آشناتریم. پیامبر(ص) درخواست آنها را پذیرفت و آنها توافق کردند نصف محصول را به دولت اسلامی بدهند (همان: ٣٣١) بنابراین وقتی پیامبر (ص) به سوی خیبر رفت نه برای جنگ با آنان بود و نه هدفش مسلمان کردن آنها، بلکه فقط میخواست جایگاه آنها را در جامعه روشن کند. هرکدام از قلعهها که نجنگیدند و حاضر به گفتگو و مصالحه شدند، پیامبر با آنها گفتگو و مصالحه کرد و دلیل اینکه پیامبر(ص) نمیخواست ضرورتاً آنها را مسلمان کند این است که آنان همچنان پس از جنگ یا پس از صلح بر دین خود باقی ماندند. ما مواردی سراغ نداریم که پیامبر(ص) به زور آنها را مسلمان کرده باشد.
مذاکره در غزوة احد
در نزدیکی کوه احد و شمال غربی عربستان، میان سپاهیان اسلام به رهبری پیامبر اسلام(ص) و سپاه مکه به رهبری ابوسفیان درگرفت. بنا برگفتة مورخان رسول خدا(ص) اصحاب را جمع کرد و در گفتگو با ایشان آنها را بین ماندن یا خروج از شهر مخیر کرد، بااین حال حضرت مایل به حضور مردم در شهر بودند و اینکه قریش را به حال خود بگذراند. اگر قریش خارج از شهر میماند کاری از پیش نمیبرد، ولی در صورت ورود به شهر، مسلمانان از شهر دفاع خواهند کرد و در صورت نیاز خواهند جنگید. عبدالله بن ابی با نظر پیامبر(ص) موافق بود (ابن هشام، ١٣٦١: ٦٦٣)، ولی در مقابل گروهی از مسلمانان غایب در جنگ بدر تمایل داشتند غیبت خود را در آن نبرد به نوعی جبران کنند به آن حضرت گفتند «یا رسول الله ما را برای جنگ با دشمن از شهر بیرون ببر تا خیال نکنند از آنها ترسیدیم یا از روی ضعف و ناتوانی در شهر ماندهایم.» جوانان مهاجر و انصار که شیرینی و پیروزی بدر را چشیده بودند نیز خواهان جنگ بیرون از شهر مدینه بودند تا به ترس و بزدلی متهم نشوند (طبری، ١٩٦٧: ٥٠٣/ ابن کثیر، ١٤٠٧: ١٢). عبدالله بن ابی به خارج نشدن از شهراصرار داشت و بیان کرد یا رسول الله، در مدینه بمان و بیرون نرو، چون پیشتر نیز هرگاه هنگام حملة دشمن از شهر خارج شدهایم بر ما پیروز شدهاند، ولی با ماندن در شهر توانستهایم آنها را شکست دهیم. بااینکه رسول خدا(ص) نیز موافق ماندن در شهر بود، به دلیل پافشاری آنها در خروج از شهر، عاقبت آن حضرت را نیز با خود موافق کردند و نظر طرفداران بیرون رفتن از شهر بر کرسی نشست (ابن هشام: همان).
مذاکرات پیامبر(ص) با طوایف و قبایل(مذاکرة صلحطلبانه)
مذاکرة رسول خدا(ص) با قریشیان(صلح حدیبیه)
پیامبر اکرم(ص) در سال ششم هجری برای انجام مراسم حج به سوی مکه حرکت کرد. قریش از ورود پیامبر (ص) به مکه ممانعت کردند، اما پیامبر(ص) قصد درگیری نظامی نداشت، پس چندین بار نمایندگان قریش را به حضور پذیرفت و سعی نمود از طریق مذاکره قریش را برای ورود وی و یارانش به مکه و انجام اعمال حج عمره متقاعد سازد. قبیلة قریش نیز نمایندگان متعددی به حضور پیامبر(ص) فرستادند، ازجمله بدیل خزاعی، مکرز بن حفض، حلیس بن علقمه، عروه بن مسعود و سهیل بن عمرو (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١١/ جریر طبری، ١٤٠٧: ٦٢٥/ حلبی، ١٩٧٥: ٦٩٥/ مسعودی، ١٤٠٩: ٣٣٤). بنابر منابع متعدد آغاز رفت وآمد فرستادگان قریش و مذاکره و ارسال پیامها بین طرفین از سوی قریش بود. مورخان نوشتهاند بدیل بن ورقاء به همراه جمعی از بزرگان قبیلة خزاعه نزد رسول خدا(ص) آمدند. گفتگویی بین ایشان شکل گرفت. بدیل و همراهانش گفتند: «ای محمد برای چه به اینجا آمدهای؟» (ابن هشام، ١٣٦١: ٢٨١) رسول خدا(ص) فرمود: قصد من جنگ نیست، بلکه رهسپار زیارت خانة خدا هستم و جز این قصدی ندارم (طبری، ١٩٦٧: ٦٢٥). بینتیجه بودن اولین دور مذاکرات قریش را وادار کرد فرستادة دیگری نزد پیامبر(ص) بفرستد. رسول خدا(ص) آنچه به بدیل فرموده بود به این فرستادة جدید که مکرز بن حفض بود نیز فرمود. مکرز نزد قریش بازگشت و سخنان حضرت را برای قریشیان بازگو کرد. سومین فرستاده حلیس بن علقمه یا حلیس بن زیان بود که سمت ریاست احابیش مکه را داشت (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١١/ طبری، ١٤٠٧: ٦٣٠/ حلبی، ١٩٧٥: ٦٩٤/ مسعودی، ١٤٠٩: ٢٣٤). حضرت با دیدن او از دور فرمود این مرد از کسانی است که پرستش خدا را به جای میآورد و فرد بسیار باایمانی است. او احترام بسیاری برای خانة خدا قائل است. سپس فرمودند شتران قربانی به سوی او بفرستید تا آنها را ببیند (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١٠).
حلیس با دیدن شتران قربانی و علامت قربانی در گردنشان متوجه شد کرکهای خود را به دلیل طولانی شدن زمان قربانی خوردهاند، پس ناراحت شد و با همان تأثر ناشی از دیدن این منظره، بدون دیدن رسول خدا(ص)، به سوی قریش بازگشت و جریان را به آنها گفت (ابوافدا، ١٤٠٧: ١٦٨). مذاکره کنندهها بدون گرفتن نتیجه میآمدند و میرفتند، قریش درنهایت عروة بن مسعود ثقفی را برای گفتگو با رسول خدا(ص) انتخاب کردند.
عروه به نزد رسول خدا(ص) آمد. در حضور آن حضرت نشست و سخنان خود را اینگونه آغاز کرد، ای محمد، تو یک صدا همة مردم را دور خود جمع کردهای (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١٥/ طبری، ١٤٠٧: ٦٢٦/ حلبی، ١٩٧٥: ٦٩٦/ ابن اثیر، ١٤٠٩: ٢٠١) و میخواهی با کمک آنها شهر و دیار خود را فتح کنی؟ قریش تمام قوای خود را آماده کرده و سوگند خوردهاند به تو اجازة ورود به شهر را ندهند و به خدا با شروع جنگ این مردم از دور تو پراکنده خواهند شد (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١٣).
هرچند عروه این سخنان را بر زبان آورد، ولی متوجه احترام فوقالعادة مسلمانان به رسول خدا(ص) شد. در بازگشت نزد قریش گفت: ای گروه قریش، من تاکنون دربار پادشاهان ایران، امپراتور روم و سلاطین حبشه را دیدهام و در این دربارها حضورداشتهام (ابن سعد، ١٤١٠: ٧٣ / این اثیر، ١٤٠٩: ٢٠١) و به خدا سوگند احترام اطرافیان محمد به او بیش از احترام اطرافیان پادشاهان مزبور نسبت به ایشان بوده است. با این توصیف فکر کنید و تصمیم بگیرید (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١٤/ محمد بن سعد، ١٤١٠: ٧٤/ ابن اثیر، ١٤٠٩: ٢٠٢/ ابن کثیر، ١٩٦٧: ١٦٧/ بیهقی، ١٤٠٥: ٢٢٠). باوجود تمام این نمایندگانی که آمدند و رفتند و مذاکراتی که با پیامبر اسلام انجام دادند نتیجهای حاصل نشد. پیامبر تصمیم گرفت شخصا نمایندهای به سوی سران شرک بفرستد تا هدف خودش را از این مسافرت که جز زیارت خانة خدا نبود، برای سران قریش توضیح دهد و روشن کند (ابن اثیر، ١٤٠٩:٢٠٢/ صمدانی، ١٣٩٥: ٣٥).
رسول خدا(ص) تصمیم گرفت خراش بن امیه خزاعی را به نمایندگی از خود نزد سران قریش بفرستد، ولی آنان درصدد قتل فرستادة پیامبر(ص) برآمدند. بااین همه بازهم پیامبر(ص) از صلح و مسالمت ناامید نشد و در حقیقت در تلاش بود این مشکل را از طریق مذاکره و تغییر افکار سران قریش به پایان برساند (همان: ٣٦). دیگر نمایندة رسول خدا(ص) به سوی قریش عثمان بود (ابن هشام، ١٣٦١: ٣٨). عثمان هنگامی که به حضور سران قریش رسید، گفت: تا رسول خدا(ص) طواف نکند، من نیز طواف نخواهم کرد؛ اما قریش او را در مکه حبس کرد و این خبر پخش شده که عثمان به دست قریش کشته شده است و خبرش به رسول خدا(ص) نیز رسید. در آن سوی میدان نبرد، سران قریش با بررسی نتایج مذاکرات عروه، تصمیم گرفتند، بدون عقب نشینی از موضع اصلی خود مبنی بر ممانعت پیامبر(ص) از ورود به مکه، تهدید نظامی را کنار بگذارند و راه مسالمت آمیزی بیابند و با مذاکره پیامبر را وادار به بازگشت به مدینه کنند.
مأموریت این مذاکره بر عهدة سهیل بن عمرو گذاشته شد و با این تفکر و برای ادامة مذاکرات گذشته نزد پیامبر (ص) آمد. نویسندة سیرة نبویه و طبقات نوشتهاند زمانی که پیامبر(ص) از دور چشمش به سهیل افتاد فرمود: سهیل همان فردی است که پیمان صلح بین ما و قریش را برقرار خواهد ساخت (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١٩). سهیل بن عمرو به نمایندگی از قریش شروع به مذاکره با رسول خدا(ص) دربارة صلح کرد و پس از گفتگوهای طولانی توافقی میان آنها به دست آمد (ابن هشام، ١٣٦١: ٣١٥ - ٣١٦). رسول خدا(ص) علی بن ابی طالب (ع) را خواست و به او فرمود: بنویس «بسم الله الرحمن الرحیم»، سهیل بن عمر گفت: من اینها، یعنی رحمان و رحیم را نمیشناسم. بنویس «بسمک اللهم» رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود (همانطور که او میخواهد) بنویس «بسمک اللهم» و او هم نوشت. سپس فرمود: «بنویس این است آنچه محمد رسول الله(ص) و سهیل بن عمرو نسبت با آن توافق کردند.» سهیل با ذکاوت خودش دریافت امضای این جمله به معنی اقرار به نبوت محمد (ص) است، پس با این جمله نیز مخالفت کرد و گفت اگر ما رسالت تو را قبول داشتیم که با تو از سر جنگ درنمیآمدیم. باید این جمله حذف و نام پدرت جای آن نوشته شود. رسول خدا(ص) این سخن را هم پذیرفت و به علی(ع) فرمود:
«بنویس این چیزی است که محمد بن عبدالله با سهیل بن عمر روی آن موافقت کردند»:
١. متارکة جنگ میان طرفین به مدت ده سال و حفظ جان و مال مردم در این مدت؛
٢. اگر فردی از قریش که تحت ولایت فرد دیگری است به نزد محمد آمد، حتی در صورت مسلمان بودن، باید به قریش بازگرداننده شود و بالعکس؛
٣. هر دو طرف باید هرچه تاکنون بینشان گذشته بر زبان نیاورند و عداوت و دشمنی خود را پنهان نگه دارند و از دزدی و خیانتی نسبت به دیگری خودداری کنند؛
٤. قبایل و افراد برای پیوستن و عقد پیمان با محمد (ص) یا قریش آزاد باشند.
٥. محمد و همراهانش امسال به مدینه بازگردند و وارد مکه نشوند، اما آزاد هستند از سال آینده برای انجام مراسم حج وارد مکه شوند، با این شرط که تنها سه روز در مکه میمانند و هیچ سلاحی به جز شمشیر که آن هم در غلاف باشد، همراه نیاورند. بدین ترتیب قرار داد صلح مورد توافق طرفین قرار گرفت و برای امضا آماده شد.(ابن هشام، 1361: 321-320)
مذاکرة رسول خدا(ص) با بنی غطفان
در غزوة احزاب برخی از تیرههای بنی غطفان همانند «بنی فزاره» و «بنی مرة بن عوف» با قریش و یهودیان بر ضد مسلمانان همراه شدند. بنا بر نوشتة مورخان قریب یک ماه از توقف مشرکین گذشت. رسول خدا(ص) که میدید با طول کشیدن محاصره کار سختتر خواهد شد و ترس و بیم آنها شدت خواهد گرفت، تلاش کرد برای دست یافتن به صلح با قطفانیان وارد مذاکره شود و از این طریق با اختلاف انداختن میان لشکریان دشمن صولت آنها را بشکند (همان: ٣١٧) به دنبال این تصمیم نمایندهای نزد بزرگان غطفان، یعنی عیینیه بن حصن و حارث بن عوف، فرستاد و اگر آنها با افراد خود بازگردند حاضر است یک سوم خرمای مدینه را به آنها بدهد. این شرط پیامبر مورد موافقت سران غطفان قرار گرفت و حتی متن قرارداد هم نوشته شد، ولی بنابر نوشتة مورخان، پیش از امضا شدن و قطعیت یافتن این پیمان، رسول خدا(ص) بزرگان اوس و خزرج، سعد بن معاذ، سعد بن عباده را نزد خود خواند و آن دو از حضرت پرسیدند: یا رسول الله (ص)، آیا در این باره از جانب خدا دستوری رسیده؟ حضرت فرمودند: «نه دستوری در این باره از جانب خداوند نرسیده است، جز اینکه دیدم عرب علیه شما متحد شدهاند و کار را از هر سو بر شما مشکل کردهاند. خواستم به این طریق صولت و شوکتشان را بشکنم و اتحادشان را بر هم زنم.» سعد گفت ما احتیاجی به چنین روش مصالحه نداریم و به خدا جز شمشیر چیزی به آنها نخواهیم داد تا خدا هرچه مقدر کرده است میان ما و اینها انجام دهد. رسول خدا(ص) با شنیدن سخنان سعد بن معاذ متن قرارداد با غطفانیان را به او داد و او نیز آن را پاره کرد. گاهی مذاکرات رسول خدا(ص) برای این بود که اصحابش در سختی و تنگنا بودند (ابن هشام، ١٣٦١: ٣٢٤). قصد پیامبر(ص) از صلح با غطفان به آسایش رساندن اصحابش بود که کمتر از یک ماه دچار این جنگ شده بودند و برای رهایی مسلمانان از فشار سنگین دشمن مجبور به مذاکره شد. هرچند با گفتگویی که قبل از مذاکره انجام دادند این مذاکره به سرانجام نرسید.
غزوة طائف: جنگ میان مسلمانان با قبیله طائف در ماه شوال سال هشتم قمری. گفته میشود که مسلمانان پس از شکست دادن هوازن به فرمان پیامبر اسلام به مسلمانان، در تعقیب آنها برای تصرف شهر طائف عمل کردند و مسلمانان تا قلعة شهر پیش رفتند. مردمان شهر طائف که از قبایل ثقیف بودند، افرادی ثروتمند، جنگجو و دارای قلعههای مستحکم بودند که با مقاومت مردمان طائف و بی اثر بودن محاصره جنگ به پایان رسید و مسلمانان به مکه بازگشتند. مسلمانان پس از تعقیب هوازنها به پشت قلعههای شهر طائف رسیده و اقدام به محاصرة آن کردند و برای سرعت بخشیدن به محاصره از منجنیق هم استفاده کردند که قلعهداران ثقیف با انداختن گداخته و مفتولهای آتشین موجب عقب نشینی منجنیقها شدند و با این حال محاصره به بیست روز هم نکشید که پیامبر اسلام اعلام کرد هرکس از مردمان شهر خارج شود در امان است؛ اما در مجموع بیش از بیست نفر تسلیم نشدند. پس از گذشت پانزده روز، از اوضاع چنین بر میآمد که ماندن سپاه در اینجا، سود چندانی ندارد، زیرا به هرروی، آنچنان که نوفل بن معاویه خدمت رسول خدا گفت: ثقیف چون روباهی در لانهاند که اگر رسول خدا بماند به هر روی او را میگیرد و اگر رهایش کند، زیانی برای او ندارد. بنابراین پیامبر اسلام با توجه به وجود آذوقة فراوان و مقاومت اهالی ثقیف و بینتیجه بودن محاصره، دستور به بازگشت به مکه را داد. (ابن هشام، ج ٤: ٤٨٢ / مغازی، ج ٣: ٩٢٧) قبیلة ثقیف قریش را هنوز یک قدرت بلامنازع در برابر مسلمین میدانستند و با وجود سرکوب شدن همة مخالفین و متلاشی شدن تشکل سیاسی قریش و مشرکین آنها را بر علیه اسلام به کارمیگرفتند و تصور میکردند با آزار و شکنجه دادن مسلمانان راه پیشرفت اسلام را سد میکنند؛ و چون از قلمرو عملیات نظامی مسلمین دور بودند فکر میکردند مسلمانان به آنها دست نخواهند یافت. به ویژه مشاهده کردند پیامبر(ص) دست از محاصرة طائف دست کشید و به مدینه بازگشت و وقتی از محاصرة طائف دست کشید که تمامی قبایل و افراد طائف و مجاور ثقیف مسلمان شده بودند و آنها در محاصرة مسلمین قرارداشتند؛ و هوشیاری و مراقبت مسلمانان درآن منطقه امکان هرنوع تحرک را برعلیه مسلمین از قبیلة ثقیف میگرفت؛ و بالاخره برای نجات از این تنگنا میبایست روزی به خود میآمدند؛ و راه عاقلانهای را در پیش میگرفتند. وقتی میدیدند همة قبایل اطراف به حضور پیامبر(ص) رسیدند. در نتیجه قبیلة ثقیف هم از ترس اینکه تنها بمانند با هم گفتگویی انجام دادند و به دیدار پیامبر(ص) رفتند.
مذاکرة پیامبر اسلام(ص) با قبیلة ثقیف
قبیلة ثقیف در تاریخ قبل و بعد از اسلام در ابعاد گوناگون جای بحث دارد. مسائل اقتصادی، کشاورزی و اهمیت آن در حجاز، تولید و صادرات محصولات طائف، حضور در بازارها به ویژه در بازار عکاظ و نیز دامپروری، حِرَف و صنایع و فنون رایج در طائف؛ و همچنین در مسائل اجتماعی و مشارکت مردمی که در ساخت باروی غیر قابل نفوذ طائف تبلور و تجلی یافته است؛ و به لحاظ تمدنی به ساکنان جنوبی شبه جزیره شباهت زیادی دارند. در واقع در ایام جنگهای جاهلی کمتر حضور داشته و به حفظ موجودیت و کیان خود پرداخته است. قبیلة ثقیف وقتی میدیدند همة قبایل اطراف به حضور پیامبر(ص) رسیدند. در نتیجه قبیلة ثقیف هم از ترس اینکه تنها بمانند با هم گفتگویی انجام دادند و به دیدار پیامبر(ص) رفتند.
بنابراین رسول خدا(ص) در ماه رمضان نهم هجری از سفرتبوک به مدینه مراجعت فرمود و در همان ماه بود که هیئتی که به نمایندگی از طرف قبیلة ثقیف به مدینه آمده اسلام اختیارکردند.
بنابر نوشتة ابن هشام از جمله درخواستهایی که آنان از رسول خدا(ص) خواستار شدند یکی آن بود که از آن حضرت خواستند تا سه سال لات را به حال خود واگذار کند و آن را خراب نکنند و چون حضرت رسول (ص) درخواست را نپذیرفت خواهش کردند تا یک سال اقدام به ویرانی آن نکند؛ و چون دیدند این خواهش هم پذیرفته نشد. درخواست کردند که لااقل یکماه آن را به حال خود واگذارد ولی رسول خدا(ص) با این درخواست موافقت نفرمود و حاضر نشد حتی برای یک لحظه هم آنها را به حال خود واگذارد و البته مقصود ایشان این بود که بدین ترتیب موقتاً از خشم سفها و زنان و کودکان که با دیدة احترام به لات مینگریستند، خود را حفظ کند. (ابن هشام، ج ٢: ٥٣٩) تا تدریجاً که اسلام در میانشان رسوخ کرد اقدام به این کار شود ولی رسول خدا(ص) حاضر نشد جز آن که ابوسفیان بن حرب و مغیره بن شعبه را به آنجا بفرستد تا لات را منهدم ساخته و برگردند. بنابر نوشتة ابن هشام درخواست دیگری که به رسول خدا(ص) کردند این بود که از آن حضرت خواستند تا آنها را از نماز معاف کند. رسول خدا(ص) فرمود دین که در آن نماز نباشد خیری درآن دین نیست و پیشنهاد سوم آنها که مورد موافقت قرارگرفت این بود که از آن حضرت خواستند تا آنها را از شکستن بتهاشان به دست خود معاف دارد ورسول خدا(ص) با این درخواست آنها موافقت فرمود. (ابن اثیر، ج ٢: ٢٨٥) پس ازگفتگو نامه میان آنها نوشته شد و آنها اسلام آوردند و آن حضرت عثمان بن ابی العاص را که جوانترین آنها بود برایشان امیر ساخته، به سوی طائف روانه کرد و دلیل اینکه اورا امیرآنها ساخت این بودکه عثمان دربارة یادگرفتن دین و تعلیم قرآن حریصتر از دیگران بود.
مذاکرات مکتوب پیامبر(ص) به فرمانروایان و حاکمان سیاسی (مذاکرة صلح طلبانه)
تدوین سیاستهای خارجی هر دولت ناشی از سیاست و اوضاع اقتصادی داخلی آن کشور است. اگر دولتی در داخل مرزهای خود آرامش و امنیت نداشته باشد، سیاستهای خارجی و نظام بینالمللی برای او اهمیت چندانی نخواهد داشت. در سال ششم هجرت زمینة لازم برای ایجاد ارتباط خارجی حکومت اسلامی برای پیامبر(ص) فراهم شد. بعد از مدتها درگیریهای نظامی داخلی که یهودیان عامل آن بودند و در نهایت نیز با سرکوب آنان و خروج تعداد بسیاری از ایشان از مدینه به پایان رسید، درگیریهای خارجی نیز با کفار قریش و همپیمانان آنان از قبایل مختلف عرب با انعقاد صلح حدیبیه پایان یافت. این صلح در قرآن به فتح قریب تعبیر شده است که نشان دهندة اهمیت آن است. در نتیجة این موارد مدینه آرامشی نسبی به دست آورد و پیامبر(ص) فرصت یافت تا بخش دیگری از مأموریت الهی خود را که همانا دعوت جهانیان به سوی یکتاپرستی و دین اسلام بود تکمیل کند - «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا» - (سباء:٢٨).
برای انجام این مهم نامههایی به نقاط مختلف جهان ارسال کرد که ندای خوش آهنگ اسلام را به آن سوی مرزهای جزیرة العرب برساند. پیامبر اکرم(ص) در این نامهها به طرح اندیشههای اساسی و بنیادین دراسلام پرداخته و به عقاید مشترک میان ادیان آسمانی توجهی ویژه نموده است (نژادسبهانی، ١٣٩٣: ٦٨). تعداد نامههایی که از پیامبر(ص) کتابت و روایت شده گوناگون است. احمدی در مکاتیب الرسول میگوید: ٣١٦ نامه از پیامبر(ص) را از کتب مختلف استخراج کرده است که از این میان به ١٣٧ مورد در کتب تاریخی اشاره شده است، ولی متن آنها موجود نیست (احمدی، ١٤٢١: ٥٩). در کتاب طبقات نوشته شده است پس از بازگشت از صلح حدیبیه، در ذیحجة سال ششم، پیامبر(ص) سفیرانی نزد پادشاهان فرستاد و در نامههایی که برای ایشان نوشته بود آنان را به اسلام دعوت کرد. چون به پیامبر گفته شده بود پادشاهان نامة ممهور نشده را نمیخوانند، انگشتر نقرهای با نگین ثابت تهیه فرمود که روی آن در سه سطر نوشته شده بود «محمدرسول الله». پس از آن، حضرت نامهها را با آن انگشتر مهر میکردند (ابن سعد، ١٤١٠: ٩٨). شش نفر از سفیران پیامبر در روز معینی از مدینه خارج شدند. زبانی که هریک از این شش نفر به آن مسلط بودند، همان زبان قومی بود که پیش ایشان فرستاده میشد. بحارالانوار برخی نامهها را آورده است، از جمله نامة پیامبر(ص) به کسری، هرقل و نجاشی (مجلسی، ١٤٠٦، ج ١٨: ٤١٩). کتب ششگانة اهل سنت نیز تنها برخی از آنها را ذکر کرده است (خرمشاهی، ١٣٧٦: 951).
عمرو بن امیه ضمری نخستین سفیر رسول خدا(ص) بود که با دو نامه رهسپار دربار نجاشی شده بود. یکی از نامهها دعوت نجاشی به اسلام بود که ایشان نیز این دعوت را پاسخ گفت و اسلام آورد. با پذیرفتن اسلام شهادتین خواند و گفت: اگر این امکان برایم وجود داشت به حضور پیامبر میآمدم و نامهای برای پیامبر نوشت که نشان میداد اسلام آورده است. در این نامه شهادت داده بود «خدایی جز خدای یکتا نیست» و نیز نوشته بود در راه خدا مسلمان شده است (ابن سعد، 1410: 199).
دحیة بن خلیفه کلبی یکی از آن شش سفیر بود و روانة دربار قیصر شد. نامۀ همراه وی حامل پیام صلح و دوستی بود. «از محمد، پیامبر خدا (ص)، به امپراطور روم. من تو را به اسلام فرا میخوانم، اگر به اسلام روی آوری، مسلمانیات تو را نیز صدق میکند. چنانچه به اسلام روی نیاوری، باید جزیه بپردازی، زیرا خداوند میگوید «با آن دسته از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین باور ندارند وحرام خدا و پیامبر خدا(ص) را حرام نمیدانند و به آیین حق روی نمیآورند، پیکارکنید تا با خواری و ذلت جزیه دهند» (ابن سعد، ١٤١٠: ١٩٨/ حلبی، ١٩٧٥: ٢٩٣). از نامههایی که از سوی رسول خدا(ص) به سران کشورهای جهان فرستاده شده است به خوبی اهمیت دعوت در روابط خارجی آن حضرت روشن میگردد. عبدالله بن حذاقه سهمی سومین فرد از آن شش نفر بود و با نامهای به دربار خسرو فرستاده شد تا او را به اسلام دعوت کند. عبدالله میگوید هنگامی که نامة پیامبر را تقدیم کردم، پس از خواندن نامه، آن را گرفت و پاره پاره کرد. در کتاب طبقات آمده رسول خدا (ص) با شنیدن این خبر گفت: «پروردگارا، پادشاهی او را سرنگون کن.» آن حضرت حاطب بن ابو بلتعه لخمی را به همراه نامهای پیش مقوقس، فرماندار اسکندریه و سالار قبطیها، فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد. مقوقس پس از خواندن نامه برای او دعا کرد و در پاسخ نامهای به پیامبر(ص) نوشت و گفت من میدانم پیامبری از ناحیة شام مبعوث خواهد شد، پس فرستاده و نمایندة تو را گرامی داشتم. اکنون هم دو کنیز برای تو فرستادم که میان قبطیها منزلت بزرگی دارند (حمیدالله، ١٣٧٦: ١٩٢/ ابن سهد، ١٤١٠: ٢٩٢ / آیینه وند، ١٣٨٠: ٥٥).
پنجمین سفیر از میان این سفرای ششگانه شجاع بن وهب اسدی بود که به نزد حارث بن شمر غسانی فرستاده شد. پیامبر(ص) در نامهای او را به اسلام دعوت فرمود. «از محمد(ص) فرستادة خدا به حارث بن أبی شمر، در امان بودن و به دور ماندن از خشم خدا از آن کسی است که پیرو راستی گردد، به خدا ایمان آورد و زبان به درستی پیامهای وی بگشاید. از این رو، من تو را به ایمان آوردن به آفریدگار یگانة بیهمتا فرامیخوانم تا پادشاهیت بر جای ماند» (حمیدالله، ١٣٧٦: ١٣٧). در کتاب طبقات آمده است پیامبر(ص) نامهای هم به جبله بن ایهم، پادشاه غسان، نوشت که تختگاهش در جولان یا دمشق بود (یعقوبی، بیتا: ٢٠٧) و او را به اسلام دعوت فرمود و پادشاه غسان دعوت به اسلام را پذیرفت و نامهای همراه با هدیه برای پیامبر(ص) فرستاد و اسلام خود را به اطلاع آن حضرت رساند (ابن سعد، ١٤١٠: ٢٠٢/ حمیدالله، ١٣٧٦: ١٧٤). فروه بن عمر جذامی فرماندار عمان، از سرزمینهای بلقاء، بود که از سوی قیصر انتخاب شده بود. با اینکه رسول خدا(ص) برای او نامهای ارسال نکرد، او خودش به دین اسلام گروید و به واسطة مسعود بن سعد که یکی از اقوامش بود نامه و هدیهای برای رسول خدا(ص) ارسال کرد (حمیدالله، ١٣٧٦: ١٧٩). سلیط بن عمرو عامری یکی دیگر از سفرای پیامبر(ص) بود. دعوت نامۀ همراه او برای هوذه بن علی حنفی، فرمانروای یمامه، نوشته شده بود که او را به اسلام دعوت میکرد.
هوذه جواب صریحی به سفیر پیامبر نداد، ولی در جواب گفت من سخنور سرزمین خودم هستم، به پیامبرت بگو مرا به فرماندهی منطقهای تعیین کن تا از تو پیروی کنم و پاداشی نیز به سلیط داد که شامل مقداری پارچه و لباسهای بافت هجر بودند. سلیط تمام این هدایا را نزد پیامبر(ص) آورد و گفتههای وی را به پیامبر(ص) منتقل کرد. پیامبر پس از خواندن نامه به او فرمود: «اگر یک خوشه خرمای سرزمینی را بخواهد به او نخواهم داد» (ابن سعد، ١٤١٠: ٢٠٠/ حمیدالله، 1376: 206).
پیامبر(ص) در ذیالقعدة سال هشتم عمرو بن عاص را همراه نامهای سربه مهر نزد جیفر و عبد، پسران جلندی، فرستاد. اینان از قبیلة ازد بودند. متن نامه چنین بود: «بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر، از محمد(ص) فرستادة خدا به جیفر وعبد، پسران الجلندی، آن کس که پیرو هدایت گردد از خشم خدا به دور میماند. پس از آن من شما را به اسلام فرا میخوانم. اسلام آورید تا ایمن بمانید، زیرا من فرستادة خدا بر همة مردم هستم. زندگان (خردمند) را هشدار میدهم و کلمة عذاب بر کافران مسلم گردد. اگراسلام بیاورید به شما حکومت خواهم داد، ولی چنانکه از پذیرفتن آن سرباز زنید پادشاهی شما از میان خواهد رفت و سپاهیان من به سرزمین شما خواهند آمد و پیامبری من بر پادشاهی شما چیره خواهد گشت»(حمیدالله، ١٣٧٦: ٢١٢). رسول خدا(ص) نامههایی به دیگر کشورها نوشت از جمله فرماندار بحرین، منذر بن ساوی که او در جواب نامهای به پیامبر(ص) نوشت و اسلام خود را به اطلاع رساند و نوشت: «من نامة شما را برای مردم هجر خواندم و گروهی از اسلام استقبال کردند و مسلمان شدند و برخی هم استقبال نکردند و در این سرزمین گروهی یهودی و مجوسی هم زندگی میکنند. در مورد آنها دستور خود را برای من مرقوم نمایید.» پیامبر(ص) در پاسخ او نوشت: «تا زمانی که نیکوکار و شایسته باشی، تو را از فرمانداری عزل نمیکنم، همچنین هرکس میخواهد یهودی و مجوسی باقی بماند باید جزیه پردازد.» پیامبر(ص) در نامهای برای مجوسان هجر آنان را به اسلام فراخواند و مقرر داشت در صورت نپذیرفتن اسلام باید جزیه بپردازند و کسی اجازة ازدواج با زنان مجوس را ندارد و از جاندارانی هم که میکشند نباید بخورید (ابن سعد، ١٤١٠: ٢٠٥/ حلبی، ١٩٧٥: ٣٠٠).
نتایج پژوهش
رسول اکرم (ص) بر اساس وحی و تعالیم دریافتی روشی دوستانه با قبایل عرب و سایر جوامع آن روز در پیش گرفت و مشرکان را با حکمت، منطق، موعظه و بردباری به یکتاپرستی فراخواند و با برقراری روابط سیاسی و انعقاد پیمان های بیطرفانه یا اتحاد با قبایل و مناطق همجوار زمینه را برای گسترش دین اسلام فراهم ساخت. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که اساساً در فرهنگ سیاسی رسول خدا(ص) گفتگو و مذاکره اصلی انکارناپذیر بود. یکی از مهمترین فرازهای تاریخ موفقیتهای سیاسی پیامبر(ص) مذاکرات وی با نمایندگان طوایف، قبایل، حاکمان و نمایندگان سرزمینهای مختلف بود که موجب شد افراد بیشتری به دین اسلام گرویده و با پیامبر(ص) همراه شوند و از عناد و خصم دست کشیده و مصالحه کنند. همانطور که گفتیم تشکیل نظام سیاسی رسول اکرم(ص) در مدینه یکی از رخدادهای سیاسی مهم و زمینهساز تحولات تبلیغی آن عصر به شمار میرفت. تأسیس دولت میتوانست عاملی تعیین کننده در ایجاد دگرگونیهای سیاسی باشد و دانستن مشروعیت الهی و داشتن حمایتهای مردمی و مقبولیت عامه از امتیازات دولت سیاسی پیامبر(ص) محسوب میشد. همچنین اعزام علی بن ابیطالب و معاذ بن جبل برای دعوت مردم یمن به اسلام نیز هر دو با موفقیت همراه بود و از امتیازات منحصربه فرد ایشان در حوزة مذاکرات سیاسی بود، لذا با مراجعه به تاریخ میبینیم که عمدتاً همة مذاکرات حضرت پیامبر(ص)، مستقیم یا از طریق نمایندگان ویژة خویش، بهترین ره آورد را در حیطة منازعات داخلی یا خارجی به همراه داشته و ضمناً در این میان نیز افراد بسیاری مجذوب اخلاق کریمة آن بزرگوار شده و به اسلام پیوسته یا در مجموع دست از مخاصمه و نزاع کشیده و محب حضرت پیامبر(ص) میشدند.
مذاکرات پیامبر اسلام(ص) اهدافی را دنبال میکرد که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- حراست از امنیت و استقلال جامعة اسلامی؛
- اشاعة فرهنگ و توسعة اسلام؛
- تأثیرگذاری بر دیگر جوامع و اعمال قدرت؛
- استفاده از اهرمهای اقتصادی برای حفظ منافع جامعة اسلامی؛
- ایجاد اتفاق و اتحاد در شبه جزیره.
مآخذ
قران کریم
ابن اثیر، عزالدین. (١٤٠٩). اسدالغابه فی معرفه الصحابه. أبوالحسن علی بن محمدالجزری. بیروت: دارالفکر.
ابن الاثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن أبی الکرم. (١٩٦٥). الکامل فی تاریخ. بیروت: دارصادی.
ابن هشام. (١٣٦١). سیرت رسول الله. ترجمه و انشای اسحاق بن محمد همدانی. تصحیح اصغر همدانی. جلد ٢. تهران: خوارزمی.
أبو یوسف. (١٣٨٣). الخراج. ترجمه میر علی اصغر شعاع. جلد ٢. کابل. میوند.
أبوالفداء، اسماعیل بن عمرکثیر دمشقی. (١٤٠٧). البدایه و النهایه. بیروت: دارالفکر.
احمدی، علی بن حسینعلی. (١٤٢١). مکاتیب الرسول. بیروت: دارصعب.
اخوان کاظمی، بهرام. (١٣٩٢). دیپلماسی و رفتار بین المللی در اسلام. تهران: (سمت).
آیینه وند، صادق، رسائل النبی و الوصی نامه های پیامبر (ص) و امام، (١٣٨٠) ترجمه محمد علی لسانی فشارکی، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، دفتر نشر آثارعلمی، چاپ اول، باطنی، محمدرضا، (١٣٧٦) فرهنگ معاصرانگلیسی فارسی، تهران، فرهنگ معاصر.
بیهقی، ابوبکر احمد بن الحسین. (١٤٠٥). دلایل النبوه و معرفه أحوال صاحب الشریعه. تحقیق عبدالمعمق قلعجی. بیروت: دارالکتب العلمیه.
بیهقی، احمد بن حسین. (١٤١٧). السنن الکبری. جلد ٩. بیروت: دارالفکر.
پورکاشانی، آریان، منوچهر. (١٣٨٤) فرهنگ جامع پیشرو آریان پور. انگلیسی پیشرو آریان پور. تهران: نشرالکترونیکی و اطلاع رسانی جهان رایانه.
حسین علی منتظری. (١٤٠٢). فقه الدوله الاسلامیه. جلد ٢. قم: دفترتبلیغات اسلامی.
حق شناس، علی محمد. (١٣٨٦). فرهنگ معاصرهزاره انگلیسی-فارسی. تهران: واحد پژوهشی فرهنگ معاصر.
حلبی، علی بن برهان الدین. (١٩٧٥). السیره الحلبیه فی سیره الامین ومامون. قاهره: دارالمعرفه.
حمیدالله، محمد. (١٣٧٦). نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدراسلام. تهران: سروش.
حمیری المعافری، عبدالملک ابن هشام، السیره النبویه، مصطفی السفاء ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا
خادمی، سید محمد. (١٣٨٢). سیاست های جنگی و فرماندهان نظامی پیامبر اکرم (ص) از هجرت تا رحلت. استاد راهنما، دکترجلیلی، رشته الهیات و معارف اسلامی، پایان نامه کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه آزاد تهران غرب.
خرمشاهی، بهاالدین، انصاری، مسعود. (١٣٨٦). پیام پیامبران (مجموعه ای از نامه ها، خطبه ها، وصایا، دعاها، تمثیل ها و سخنان جامع و فراگیرحضرت محمد (ص). تهران: جامی.
دهخدا، علی اکبر. (١٣٧٧). لغت نامه محمد معین و سید جعفرشهیدی. تهران: دانشگاه تهران.
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، (١٤١٣) تاریخ الاسلام وفیات المشاهیر والاعلام، عمرعبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ط الثانیه.
زرینکوب، عبدالحسین. (١٣٦٩) بامداد اسلام. تهران: امیرکبیر.
صمدانی، سیدجلال. (١٣٩٥). مذاکره و دیپلماسی در اسلام. تاریخی از دیپلماسی خلفای اسلامی. شیراز: ارم.
طبرسی، الفضل بن الحسن. (١٤١٧). اعلام الوری یا اعلام الهدی. قم: موسسه آل البیت.
طبری، أبو جعفر محمد بن جریر. (١٩٦٧). تاریخ الامم والملوک. محمد أبوالفضل ابراهیم. بیروت: دارالتراث.
عصفری، أبو عمرو خلیفه بن خیاط بن أبی هبیره اللیثی. (١٤١٥). تاریخ خلیفه بن خیاط. تحقیق شباب تحقیق نوازو بیروت: دارالکتب العلمیه.
غراب، کمال الدین. (١٣٨٨). بررسی تطبیقی مباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران در سال دهم
در دو فرقه شیعه و سنی. استادراهنما، محمود مهدوی دامغانی، پایان نامه کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه پیام نور.
مجلسی، علامه. (١٣٧٨). تاریخ پیامبراسلام (ص) مدینه. جلد ٤. تحقیق سید علی امامیان. تهران: سرور.
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین. (١٤٠٩). مروج الذهب و معادن الجوهر. قم: دارالهجره.
معین، محمد. (١٣٨٦). فرهنگ معین. تهران: زرین.
مقریزی، تقی الدین أحمد بن علی. (١٤٢٠) متاع الاسماع بما للنبی من الاموال والاموال والفده و المتاع، محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، داروالکتب العلمیه، ط الاولی
منتظری مقدم، حامد. (١٣٨٣). بررسی تاریخی صلح های پیامبر. قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
نژادسبهانی، ابتسام. (١٣٩٣). بررسی درون مایه های نامه های پیامبراکرم (ص). استادراهنما، صادق سیاحی، رشته، الهیات و معارف اسلامی دانشگاه شهید چمران.
واقدی، محمد بن عمر. (١٤٠٩). المغازی. تحقیق مارسدن جونس. بیروت: موسسه الاعلمی.
هاشمی البصری، محمد بن سعد سعد بن منیع. (١٤١٠). الطبقات الکبری. محمد عبد القادر عطا. بیروت: دارالکتب العلمیه.
یعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب واضع. (بیتا). تاریخ الیعقوبی. بیروت: دارصادر.
[1].استاد تاریخ اسلام،گروه تاریخ دانشکدة علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران(نویسدة مسئول) f.janahmadi@ir.ac.modares.
2.دانش آموختة گروه تاریخ دانشگاه الزهرا، تهران، ایرانfuruzan.ahmadi@yahoo.com.