بسماللهالرحمنالرحیم
قوانين و مقررات بشردوستانه در سيرة پيامبراسلام
نویسنده: عباسعلي عظيمي شوشتري
منبع: حكومت اسلامي/ سال چهاردهم، شمارة دوم، تابستان88
چكيده
در سيرة پيامبر گرامي اسلام(ص)، جنگ به عنوان آخرين راه حل و ابزاري كه فقط در موارد خاص به كار ميآيد، مطرح بوده است. سيرة نبوي، گواه اين امر است كه چون پيامبر(ص) به انسان به عنوان موجودي كه ذاتاً از حقوقي برخوردار ميباشد مينگريسته است، به دشمن خود نيز به ديدة رحمت نگريسته و او را نيز همچون انسانهاي ديگر از چنين حقوقي بهرهمند ميداند. عملكرد ايشان با چنين فلسفهاي، منشأ پيدايش مجموعهاي از مقررات در حقوق اسلام شد كه امروزه بدان «مقررات بشردوستانه در جنگ» ميگويند.
در سيرة پيامبر(ص)، قربانيان جنگي (زخميان، بيماران و اسرا ) مورد حمايت قرار ميگرفتند به گونهاي كه اسرا از حقوقي به مراتب بيشتر از كنوانسيون 12 اوت 1949 ژنو راجع به اسرا، برخوردار بودند.
همچنين به كارگيري روشهاي وحشيانه و سلاحهاي غير متعارف جنگي، تخريب اماكن مسكوني، قطع درختان، كشتن حيوانات و ايجاد هرنوع تغيير زيست محيطي، مورد نهي پيامبر اسلامي(ص) قرار گرفته است.
مقدمه
در زندگي بشر، پديدههايي وجود دارد كه با وجود منفور بودنشان، به عنوان واقعیتي تلخ باید مورد توجه نظامهای سياسی و اجتماعي قرار گيرد. فقر، طلاق، جنگ و مانند آنها خواسته يا ناخواسته، آثار سوء خود را بر روابط اجتماعي گذاشته و میگذارند. به همين دليل، نظام حقوقياي را میتوان واقعگرا تلقي كرد كه از يک سو براي كاهش آمار آنها تدبيري انديشد و از سوي ديگر در صورت وقوع، آثار سوء اين پديدهها را به حداقل برساند. در همين راستا براي زمان جنگ، «مقررات بشردوستانه» به عنوان مقرراتي وضع شده است كه بتوان با اجراي آن بخشي از آلام و خسارات جنگ – به ويژه بر مردم عادي و كساني كه نقشي در جنگ ندارند – را از بين برد.
نظام حقوقي اسلام نيز با درك اين واقعيت، اولا:ً نه مانند مسیحيت چشم خود را بر روي جنگ بسته است و نه همچون يهود یك باره آن را بر كل روابط بینالمللي خود حاكم نموده است؛ بلكه قرآن كريم، با تأکید بر كراهت داشتن طبیعت انسان از جنگ، آن را، تنها نسخة درمان برخي از دردهاي اجتماع بشري ميداند: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُم...ْ» (بقره(2): 216). ثانيا:ً جنگ را مگر در حد ضرورت، جايز نميداند. ثالثاً: براي كاهش آثار مخرب و تلفات ناشي از جنگ، مقررات مبسوطي وضع كرده است كه اگر از مقرراتي كه امروزه تحت عنوان «مقررات بشردوستانه در جنگ» معروف هستند، مترقيانهتر نباشد از آنها كمتر نيست.
با اين وصف - به دلايل مختلف – قضاوتهاي متفاوتي دربارة اسلام، صورت ميگيرد. برخي با اتكا به عملكرد سلاطين و خلفايي كه به نام اسلام، جنگهايي را به راه انداخته و احياناً در خلال آنها اصول انساني و مقررات بشردوستانة اسلام را زير پا گذاردهاند، جاهلانه، دين اسلام را دين جنگ و خشونت ناميدهاند. برخي نيز با تحريف بسياري از وقايع تاريخي و نسبت دادن برخي اعمال ناشايست در جنگها به پيامبر عظيمالشأن اسلام(ص)، بر ايشان خرده ميگرفتند كه بايد به طور دقيق، مورد بررسي و تأمل قرار گيرد. همچنين اسرائيلياتي كه در دين اسلام وارد شده و تحريفات متعددي كه به عنوان مستندات تاريخ اسلام معرفي شدهاند نيز اين موضوع را تشديد كرده است.
بر اين اساس، موضعگيريهاي متفاوتي، صورت گرفته است؛ مثلاً عدهاي با تكيه بر نقلهايي كه در پارهاي از موارد، صحت ندارد، اقدام به فضاسازيهاي گستردهاي عليه شخص پيامبر(ص) و دين مبين اسلام كردهاند. عملكرد رسانههاي غربي كه نميتوان نقش صهيونيسم جهاني را در حمايت از آنها ناديده گرفت، گوياي اين ادعا است . آنها و به ويژه يهود با استناد به وقايعي همچون جنگ بنيقريظه، پيامبر رحمت(ص) را متهم به نسل كشي مينمايند.
برخي از مسلمين افراطي و جاهل نيز با استناد به همان حوادث بيان شده در بعضي از كتب تاريخي مجعول، خشونتهايي را كه از خود بروز ميدهند را عملاً به اسلام منتسب ميكنند و خواسته يا ناخواسته به جوسازيهاي بعضي از دشمنان اسلام دامن ميزنند.
در مقابل، برخي نيز كه بعضاً از علاقهمندان به پيامبر اسلام(ص) هستند از روي دلسوزي به نفي خشونت در اسلام ميپردازند و از زاويهاي ديگر به تحريف دين اسلام اقدام ميكنند.
سؤال اين است كه پيامبر اسلام(ص) در برخورد با كفار و دشمنان اسلام و به عبارتي در جنگها چگونه رفتار ميكردند؟ آيا جنگ را به عنوان اولين انتخاب خود برميگزيدند يا جنگ در نزد آن حضرت آخرين راه چاره بوده است؟ آيا در جنگ، براي دشمنان خود نيز حقوقي قائل بودند يا مانند آنچه كه در آن زمان مرسوم بود، همه را از دم تيغ ميگذراندند و به صغير و كبير آنها رحم نميكردند و در اين زمينه، براي خود حد و حدودي قائل نبودند؟
واقعيت اين است كه رفتار و گفتار نبي مكرم اسلام(ص)، گویاي اين است كه اولاً: ايشان، زماني به جنگ متوسل ميشدند كه هیچ راه دیگري باقي نميماند. حضرت، سیزده سال در مكه و دو سال نیز در مدينه، در برابر تمام فشارهاي دشمنان تحمل نمود و دست به شمشیر نبرد و تنها زماني كه جز دفاع راه دیگری پیش رو نداشت به جنگ متوسل گرديد.
ثانیاً: چون اولين هدف خود را از جنگ، نجات بشریت اعلام نموده بودند، با انسانيترين روش با دشمن
برخورد ميكردند، به گونهاي كه روش و سيرة ايشان در حال حاضر به عنوان مبناي اصليِ مقررات بشردوستانه
در حقوق اسلام مطرح است. تاریخ گواهي صادق بر این موضوع است كه پيامبر اكرم(ص) هیچ يك از
روشهاي غير انساني مرسوم در آن زمان را به كار نگرفت. به همین دليل، بر اساس عملكرد ايشان مجموعهاي
جامع از قواعد بشردوستانه در كتب تاریخ و متون روايی و فقهي مضبوط است كه ارائة آنها به جهانيان، هم
سنگ بنايي برای تأسیس نهادهاي حقوقي نوين در این زمينه است و هم غبارهاي تحریف را از چهرة منور و
مظلوم پيامبر اكرم(ص)، خواهد زدود.
ضرورت و اهميت اين تحقيق از آن رو است كه در اين فضاي غبارآلود، بايد با يك بررسي دقيق تاريخي و
همه جانبه، واقعيات را دربارة وجود گرامي پيامبر اسلام(ص)، نمايان ساخت تا با تبيين منش و روش ايشان،
نشان داد كه آنچه مبناي عمل افراطيون است، با سيرة پيامبر اسلام(ص) به طور كامل در تضاد است.
در اين تحقيق از سه روش تحليل تاريخي، فقهي و حقوقي براي بيان مقررات بشردوستانه در تبيين سيرة نبوي
استفاده شده است.
مفهوم قوان ني و مقررات بشردوستانه
هنگامی که سخن از «حقوق بشر»
1 سخن به میان میآید، منظور تنها مجموعهای از «حقوق طبيعي» و ذاتي
انسان مانند، حیات، آزادی، حق تعيين سرنوشت و امثال آنها كه براي زندگي متناسب با شؤون انسانی،
ضرورت دارد، نیست؛ بلكه در مقابل اين حقوق، تكالیف و وظايفي را نيز كه هر انسان به دلیل انسان بودن در
رابطة خود با سایر انسانها برعهده دارد، بيان ميدارد. مجموعة این حقوق و تكالیف است كه یك زندگي
اجتماعي شرافتمندانه و مبتني بر فطرت را براي انسان رقم میزند. چنین حقوق و تكاليفي است كه ميتواند هم
بر روابط افراد در يك جامعه و هم بر روابط جوامع انساني در سطح بینالمللي - چه در زمان صلح و چه در
زمان جنگ - حاكم باشد.
مقررات بشردوستانه، به مجموعة حقوق و تكالیف لازمالاجرا در جنگ اطلاق ميشود كه نتیجة آن، كاهش
خسارات و آلام و مصيبتهاي وارده بر انسانهاست. هدف از این مقررات، حمایت از قربانيان جنگ و
محدودكردن به كارگیري تسليحات و روشهاي جنگی است.
3
تاريخچة قوانين و مقررات بشردوستانه
«بارون. ي. توپ» طي يك سخنراني در آكادمي حقوق بينالملل لاهه در سال 1926 ميلادي عنوان نمود كه منشأ حقوق بينالملل در زمينة جنگ، اصول اسلام بوده است كه در زمان جنگهاي صليبي، توسط كليسائيان به عنوان قوانين شواليهگري معرفي شدند و به مرور زمان تبديل به مقررات بشردوستانه در جنگ گرديدند. «كريستوفر ويرامانتري» نيز يكي ديگر از انديشمندان غربي است كه توانست شواهدي ارائه دهد كه بيانگر تأثير مقررات بشردوستانة اسلام بر «هوگو گروسيوس» است (فانر، 1386: 43). از بين محققين اسلامي نيز بايد از كساني مانند «احمد رشيد» مصري نام برد كه در كتاب «اسلام و حقوق بينالملل» به طور گذرا به مقررات بشردوستانه در اسلام اشاره كرده است. «وهبة الزحيلي» نيز در كتاب معروف «آثار الحرب فيالفقه الاسلامي» به مقايسة فقهي و مقارنهاي مقررات بشردوستانة اسلام با حقوق بينالملل پرداخت. «مجيد خدوري» از ديگر نويسندگاني است كه در كتاب «جنگ و صلح در اسلام» به اين موضوع پرداخته است. «عباسعلي عميد زنجاني» نيز در مجموعة با ارزش فقه سياسي – به ويژه در جلد پنجم آن - مقررات بشردوستانه در اسلام را بررسي كرده است. همچنين نگارندة اين مقاله نيز در كتاب «حقوق بينالملل اسلام» اين دسته از مقررات را به طور كلي بيان داشته است. اما در هيچيك از اين آثار، اختصاصاً سيرة پيامبر اسلام(ص) در اين زمينه مورد بررسي و تحقيق قرار نگرفته است. ازاينرو، با توجه به تهاجم همه جانبة دشمنان اسلام به پيامبر مكرم(ص) جاي خالي چنين امري احساس ميشود.
نگاه تطبيقي به مباني مقررات بشردوستانه در اسلام و ساير مكاتب
1ـ اديان و مكاتب ديگر
حقوق و تكالیفي كه هر نظام حقوقي مقرر میكند بر نوع نگرش بنيادين آن به انسان و جهان استوار است. مكتبي كه در آن، گروه خاصي انسان تلقي شوند، دلیلي براي اعطاي حقوق به سايرين نميبيند ( تورات، باب چهاردهم: 297). چنانكه اصولاً از ديدگاه دين يهود، غیر يهوديان انسان نیستند؛ پس بايد با آنها پیماني بسته نشود. (همان، باب هفتم:284) و مالكیت آنها احترامي ندارد (همان، باب يازدهم: 292). همچنين آنها در جنگ حقي براي غير يهوديان قائل نيستند: «زنان، اطفال، چهارپايان و هرچه در شهر وجود دارد، همه غنيمت تو خواهند بود. از درخت زیتون دشمنانت كه خداوند روزي تو قرار داده است، بخور و چنين كن در مورد همة شهرهاي بسيار دور كه از شهرهاي این امم نیست و در شهرهاي این مردم كه خداوند به تو عطا كرده است، حتي يک نفر از آنها را باقي مگذار» (همان، باب بيستم: 305). «هرگاه به سوي شهري روان شدی و قصد جنگ با آن را داشتی، پس صلح را بر آنان عرضه كن. اگر صلح را پذيرا شدند و راه را بر تو گشودند، پس میتواني همة مردم موجود در آن را به بردگي و بندگي خویش گري و اگر با تو از در صلح در نیامده، به جنگ برخاستند، پس آنها را محاصره كن و اگر خداوند آنها را به دست تو از میان برداشت، همة مردان را از دم تیغ بگذران» (همان).
تعاليم مسيحيت بر خلاف يهود، بر محبت استقرار يافته است. يوحناي مقدس، انسان را حلقة ارتباط بین این جهان و جهان دیگر میدانست ( مولند، 1368: 32). پس كشتن او را به هر دلیلي رد میكرد. در انجيل از عيسي(ع) نقل شده است كه خطاب به پیروانش اعلام میدارد: «خوشا به حال صلح دهندگان؛ زیرا ایشان، فرزندان خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال كساني كه در نيكي، جفا میبینند؛ زیرا پادشاهي آسمانها از آنِ ایشان است» (انجيل عيسي مسيح، 2005: 12). شنيدهاید كه ميگويند: چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان. اما من به شما میگويم به كسي كه به تو بدي میكند، بدي نكن و اگر كسي بر گونة راست تو سيلی زد، گونة چپ خود را به طرف او برگردان» (همان: 14 - 15).
از نظر تئوري، چنين نگاهی، امكان هر نوع درگیري با متجاوزان را از بین برده، صبر و شكيبايي در مقابل همگان، حتي جباران و گردنكشان و كفار را توصيه ميكند. تاریخ، نشان میدهد كه مسيحيان هرگز عليه امپراتوري رم قیام نكردند و شكنجهها و آزارهاي آنان را به جان خريدند و صبر كردند و يا تقیه راپیشة خود ساختند تا اینكه در یك معاملة بزرگ سیاسي در كنار امپراتور قرار گرفتند. از آن پس، اربابان كليسا، روش دیگري را در پیش گرفتند كه بسيار به مشي يهوديان شباهت داشت «آگوستین قدیس»، اعمال زور را از جانب خداوند، امكان پذیر دانست و آن را بلايي براي بندگان تعریف میکرد و بردگی و غلامي را نیز كیفري ميدانست براي گناهكاران (رضي، بيتا: 1432).
«ریمون داجبل» كاهن كليساي بزرگ «پوي»
4 دربارة تسخير بيتالمقدس در جنگهاي صلیبي مينويسد:
«مناظر تحسين برانگيزي به چشم میخورد... در كوچهها، در حاشیة میادين شهر، تودههاي دست و سر و پا دیده میشود. مردم و سواران از هر طرف از میان اجساد در معبد و رواق، سواران پیش میتاختند؛ در حالي كه خون تا زانوان اسبها و لگامشان موج میزد. حكم خداوند، عادلانه و تحسين برانگیز است؛ زیرا كه خواست در همين مكان، خون كساني را كه در كفرشان، مدتها آستان او را ملوث كرده بودند، مجازات كند. از این مناظر الهي ... در كليسا و در تمام شهر، مردم احديت را سپاس گفتند» (بوتول، 1355: 12)
هنگامي كه وحشيگري، تجاوز و كشتار، حكم خداوند تلقي گردد، مقدس و واجب نیز شمرده میشود و براي تقرب و كسب ثواب، باید بدان متوسل شد! مسيحيان روزي را كه در آن، مسلمانان به دست صليبيون، قتل عام شدند، «روز داوري خدا» ناميدند ( فوگل، 1380، ج1: 442). در چنین شرایطي از نگاه تئوريك، ضرورتي براي وضع مقررات بشردوستانه باقي نميماند.
در میان فلاسفه و سیاستمداران نیز تفاوت آراي زیادي در این زمينه به چشم میخورد.«نیچه»، «ترايچكه» و «ماكياولي» به راحتي جنگ و كشتار را جزئي از طبيعت وحشي انسان، تلقی نموده و از لوازم سیاست دانستهاند (پازارگاد، 1359، ج2: 446). ارسطو چون نژاد هلني را نژاد برتر میدانست، حق فطري آنان را در به بردگي گرفتن بربرها قطعي تلقي كرده، بربرها را طبيعتاً بنده محسوب كرد (باقري كبورق، 1370: 28). «بينكر شوك» هلندي به طور رسمي، اعتقاد خود را مبني بر قانوني كه اجازة انهدام دشمن را به هر وسيلهاي میدهد، اعلام كرد (نوس بام، 1337: 226).
اما بسياري از دانايان بشر، از شرق و غرب عالم، چنین اعمالي را مغایر حقوق فطري بشر میدانستند؛ مانند: «كنفوسيوس» و «گاندي» از چین و هند. «مزدك» از ایران باستان (رضايي، بيتا: 397). مشرب فلسفي«جینیسم» در هند (كريشنان، 1367، ج1: 149). «تولستوي»، « ولتر»، «روسو»، «جان لاك » و برخ ديگر از فلاسفة اروپا نيز از این جملهاند. نفوذ آراي آنان بود كه زمينه را براي شكلگیری و تدوين مقررات بشردوستانه در حقوق بینالملل فراهم ساخت.
- اسلام
از نگاه اسلام، موضوع كاملاً متفاوت است. این نگرش، حاوي مباني ريز است:
الف- انسان برترين مخلوق خداوند است و از آن جهت كه انسان است، ارزش دارد. قرآن كریم در این زمينه میفرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» (اسراء(17): 70)؛ فرزندان آدم را گرامي داشتیم و در خشكي و دريا حمل كرديم و از چیزهاي پاكيزه، روزي كرديم و بر بسياري از كساني كه آفريدهایم برتري بخشديم.
ب- انسان از آنجا که برترين مخلوقات است، شئون و حقوقي ذاتي دارد كه مهمترين آنها برابري است. پیامبر گرامي اسلام(ص) ميفرمايد: «أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاكُمْ. لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْل إِلاَّ بِالتَّقْوَى» (مجلسي، 1403، ج73: 350)؛ اي مردم ! خداي شما یكي است و پدر شما یكي است. همه فرزند آدمید و آدم از خاك است و هركس از شما پرهیزگارتر است، پیش خداي شما بزرگوارتر است. براي عرب بر عجم (و بالعكس)جز به پرهیزگاري امتيازي نیست.
ج- حاكمان و فرمانروايان بايد به ديدة رحمت و مهرباني به ملتها بنگرند. امام علي(ع) میفرمايد: «َأَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» (نهج البلاغه، نامة 53 )؛ مهرباني كردن با مردم را براي دل خود پوششي گردان و با همه، دوست و مهربان باش و مبادا همچون جانوري وحشي خوردن آنان را غنيمت شماري؛ زيرا مردم دو دستهاند: دستهاي برادر دينی تو هستند و دستهاي ديگر در آفرينش با تو همانندند.
د- هدف اساسي از همة حركتها در اسلام، نجات انسانها و رساندن آنان به كمال است،
5 نه كشتن و نابودي آنها. پیامبر گرامي اسلام(ص) میفرمايد: «يَا عَلِيُّ لاَ تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اَللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ؛ (كليني، 1367ش، ج5: 28 )اي علي! هرگز با كسي جنگ نكن، مگر آنكه ابتدا او را به اسلام دعوت كني. به خدا سوگند اگر خداوند به دست تو فردي را هدايت كند، براي تو از همة آنچه كه خورشید بر آن طلوع و غروب كند، بهتر است.
با توجه به آنچه كه بیان شد، حتي جنگ هم زماني مشروعيت دارد كه در جهت هدايت انسان باشد. ازاينرو، توسل به جنگ به عنوان آخرين و تنهاترين راه حل مجاز است. در اين صورت به طريق اولي ابزار و روشهايي هم كه مورد استفاده قرار ميگيرند، بايد متناسب با تحقق چنين هدف بزرگي باشد و اين مهم، زماني محقق ميشود كه مقررات بشردوستانه كاملاً رعايت شوند. به همين دليل، قرآن كريم به رفتار همراه با احسان در مقابل دشمن فرمان ميدهد: «وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (بقره(2): 195). بنابراين، باید به حداقل خونريزي و خسارت بسنده و به مقتضاي ضرورت اكتفا كرد (رشيدرضا، بيتا، ج2: 214)؛ زیرا «وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» (همان: 190). بر مبناي چنين نگاه بنياديني، اسلام مجموعهاي از مقررات بشردوستانه را با اهداف پیش گفته وضع كرده است و پیامبر اكرم(ص) بنيانگذار و مجري آنها بوده است. در ادامه، اين مقررات را در سيرة پيامبر گرامي اسلام(ص) مورد بررسي قرار ميدهيم.
2-1ـ تفكيک جنگجويان از مردم عادي در سیرة نبوي
در هنگام جنگ، مردم كشورهاي درگير به دو دسته تقسيم میشوند. كساني كه توانايي جنگيدن را داشته و در جنگ نیز شركت دارند و كساني كه به هر دليلی در آن مشاركتي ندارند. دستة اخیر در حمايت خاص حقوق بینالملل قرار میگیرند. با این مقدمه به بررس سیرة پیامبر(ص) در این زمينه میپردازيم:
پیامبر(ص) به طور كلي، تعرض به مردم عادي را ممنوع اعلام كرده بودند. امام صادق(ع) در این زمينه میفرمايند: «کانَ رَسُولُاللهِ صَلّیاللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ اِذا أرادَ أنْ یَبْعَثَ سَریَةً دَعاهُمْ فَاَجْلَسَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ، ثُمَّ یَقُولُ: سیرُوا بِسْمِاللهِ وَ بِاللهِ وَ فی سَبیلِاللهِ وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولاللهِ وَلا تَغُلّوا وَ لا تُمَثَّلوا وَلا تَغْدِروا، وَلا تَقْتُلوا شَیْخاً فانیاً وَ لا صَبیّاً وَ لا اِمْرَأةً؛ (عاملي، 1403ق، ج15: 59) هرگاه رسول خدا تصميم میگرفتند كساني را براي جنگ، اعزام كنند به آنها میفرمودند: به نام خدا و براي خدا و بر اساس مشي و روش رسول خدا حركت كنید؛ زیاده روي نكنید؛ كشتگان را مثله نكنيد؛ غدر و نامردي نكنید و پیرمردان، كودكان و زنان را به قتل نرسانید.
در اینجا لازم است به چند نكته اشاره كنیم:
- در روايات دیگري، پيامبر اكرم(ص) ساير كساني كه از جنگ كناره گیري كردهاند را نیز مشمول حكم
این روایت دانستهاند.
6 برخي به استناد اینكه در روايت فوق صرفاً بر مصونيت زنان، پیران، اطفال و مجانين تأکید شده است، كشتن سایرین را مجاز میدانند (الزحيلي، 1412ق: 498). به عبارت دیگر، حكم این روايت را در موارد ذكر شده، حصري دانسته و تسري آن را به سايرين نپذيرفتهاند. دلايل آنان به شرح زير است:
الف - اصل بر كشتن و قتل كفار است و مواردي را كه رسول خدا(ص) بیان كردهاند، استثنا است. پس نسبت به سايرين بايد به اصل رجوع كرد.
ب - آیة «فَإذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(توبه(9): 5) بر این امر صراحت دارد كه كفار را هرجا يافتيد، بكشید.(همان)
به نظر میرسد طرفداران این نظر، تنها به ظاهر آیات و روايات توجه دارند و به ساير دلايل، شواهد و رفتارهای پيامبر(ص) كمتر توجه كردهاند. در پاسخ به موارد فوق بايد گفت:
اولا:ً همانگونه كه در ابتدا گفته شد، در اسلام اصل بر نجات انسانهاست، نه بر كشتن آنها.
ثانیاً: اصل بر مقاتله و مبارزه با جنگاوران دشمن و كساني است كه علیه اسلام، شمشیر كشيدهاند. قرآن كريم بر این موضوع تأكيد ميكند: «وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ (بقره(2): 190) و در راه خدا با كساني كه با شما میجنگند، بجنگید و زیاده روي نكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست ندارد.
دستور این آیه، جنگ با كساني است كه با مسلمين نبرد میكنند؛ يعني افرادي از دشمن كه در میدان جنگ میجنگند كه منظور فقط لشگريان، نیروهاي آمادة جنگ و پشتيباني كننده ميباشد؛ اما شامل كساني كه دست به اسلحه نبرده و هرگز علیه مسلمين اقدامي نكردهاند نميشود ( مطهري، 1361: 27 - 28).
ثالثا:ً آیة مورد استناد قائلین به نظر فوق را باید با توجه به آیات سورههاي «بقره» و «محمد» تفسيركرد. در این صورت یا باید قائل به نسخ آیات مذكور شويم
7 كه قابل قبول نیست؛ زیرا مطلق ناسخ، مقید نميشود، مگر اینكه بدان تصریح شده باشد یا اینكه آیة سورة توبه را حمل بر مقید (يعني آيات سورههاي «بقره» و «محمد») كنیم. در این صورت نیز كشتن كساني كه در جنگ دخالتي نداشتهاند، مجاز نیست، حتي اگر مرداني باشند كه قادر به جنگيدن بودهاند.
رابعا:ً از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است كه فرمود: «لا یُقاتِلُوا اِلاّ مَن قاتَلَهُم؛ (ابن كثير، 1407ق، ج4: 297) یعني مسلمانان، جز با كساني كه با آنها ميجنگند، جنگ نميكنند.
- البته رواياتي نيز وجود دارند كه مضمون آنها اين است كه رسول گرامي اسلام(ص)، برخي زنان و
پیرمرداني كه در جنگ شركت میكردند را در عداد رزمندگان محسوب مینمودند،
8 مثل «درید بن صمه» پیرمرد را كه در تهیة طرح و عمليات در جنگ حنين شركت كرد و یا زني از بني قريظه را كه با سنگ، یكي از رزمندگان را به شهادت رساند، رزمنده محسوب كردند ( ابن هشام، بيتا: 179)
- پیامبر اسلام(ص) اماكن مسكوني و افراد غیر نظامي را هدف قرار نميدادند. بنابراين سلاحهاي
آتشافكن را كه منجر به ورود خسارت به آنها میشد به كار نميبردند. همچنین مسموم كردن آب شرب مردم را جايز نميدانستند (عاملي، 1403ق،ج15: 61) اما هدف قرارندادن غير نظاميان نيز دو استثنا دارد:
اول اینكه، دشمن در مناطق غیر نظامي مستقر شود و از آنجا به مسلمين ضربه وارد كند و هیچ راهي نیز براي فتح و سركوبي دشمن جز با حمله به آن مناطق وجود نداشته باشد؛ اگر چه ممكن است از اين طريق، به غير نظاميان نيز آسيب برسد. به همين دليل در نبرد طائف، پیامبر(ص) از منجنیق استفاده كرد. از این منجنیقها براي فرو ریختن دیوار قلعهها استفاده شد؛ زیرا از فراز این دیوارها روي سپاهيان پيامبر(ص)، آهن گداخته میریختند (واقدي، 1362، ج3: 706 – 707).
دوم اینكه، دشمن سپري انساني از غیر نظاميان درست كرده باشد تا به اين وسيله به رزمندگان اسلام ضربه وارد كند. در این صورت نیز با رعايت سه شرط، میتوان دشمني را كه پشت سر آنها پناه گرفته، حتي در صورت احتمال ورود آسيب به مردمي كه سپر قرارگرفتهاند، هدف قرار داد. اين سه شرط عبارتند از:
- جنگ در شديدترين زمان خود باشد ( نجفي، بيتا، ج2:1 74)؛
- افراد غیر نظامي هدف قرار نگيرند ( همان)؛
- فتح و پیروزي متوقف بر این امر باشد ( همان: 75).
پس ميتوان نتيجه گرفت كه اگر دشمن براي مصون ماندن از حملات مسلمانان، پايگاه موشكي يا توپخانة خود را در مناطق مسكوني مستقر كند، ميتوان آن را هدف قرار داد. حتي اين اعتقاد وجود دارد كه اگر امكانات خود را در محل استقرار اسراي مسلمان قرار دهد و يا آنان را سپر خود قرار دهد (همان: 74) و رزمندگان مسلمان را هدف گيرد، با رعايت شرایط فوق، هدف قرار دادن آنان جایز است.
2ـ2ـ قربانيان جنگ
مقصود از قربانيان جنگ، كساني هستند كه در جنگ، اسير، مجروح یا كشته میشوند.
الف ـ اسيران
تعریف و مصادیق اسیر در سیرة نبوي و حقوق اسلام با تعريف و مصاديق آن در حقوق بینالملل تفاوتهايي دارد. در حقوق بینالملل، اسیر به كسي اطلاق میشود كه در میدان جنگ دستگیر گردد؛ چه داوطلبانه تسلیم شود و چه به اجبار او را دستگیر كنند (روسو، 1369، ج1: 103). همچنين در حقوق بينالملل فرقي بين نیروهاي نظامي، شبه نظامي، داوطلب، اعضاي جنبشهاي آزاديبخش و مقاومت مردمي، خدمة كشتيهاي تجاري و هواپيماهاي كشوري نيست. اما در حقوق اسلام: اولا:ً كسي كه خود را تسلیم كند با شراط زیر اسیر محسوب نشده و آزاد میشود:
- در حين جنگ و قبل از معلوم شدن سرنوشت جنگ ( پیروزي مسلمين)خود را تسليم نماید ( محقق حلي، 1403؛ ج1: 315)؛
- تقاضاي امان نمايد و امان او توسط رهبر مسلمين یا هر يک از مسلمانان با در نظرگرفتن مصالح اسلام و مسلمين، پذيرفته شود ( همان: 314).
ثانیاً: كساني كه قبل از اسيرشدن، مسلمان شوند ( احمدي ميانجي، 1411ق: 239) در اين زمينه ميان افراد حاضر در جنگ، تفكيكي وجود ندارد و همة كساني كه در جنگ شركت داشتهاند، در صورت دستگيري، اسري محسوب میشوند. در ادامه، سيرة پیامبر گرامي اسلام(ص) نسبت به اسرا را در موضوعات زیر بررسي ميكنيم:
1ـ رفتار انساني با اسيران
همانگونه كه در مباحث گذشته بیان شد از نظر اسلام، از آنجا كه اسیر، انسان محسوب میشود، مستحق برخورداري از رفتار انساني و حفظ شخصيت ميباشد. پیامبر اسلام(ص) در این زمينه تأکیدات فراواني دارند؛ در جنگها، مكرر میفرمودند: «با اسيران رفتار نیكو داشته باشيد» (طبري، 1362، ج3: 978) و «به اسيران اكرام كنيد و آنها را در غذا بر خودتان مقدم داريد» (احمدي ميانجي، 1411ق: 211). بر اساس همين سفارشات پيامبر(ص)، مسلمين اذيت، آزار و توهين نسبت به اسرا روا نميداشتند؛ حتي اگر مستحق اعدام بودند. پیامبر بزرگ اسلام(ص) آنان را مكلف ساختند ( طبري، 1362، ج3: 978) كه كرامت انساني اسيران را محترم شمارند و به آنها ظلم نكنند؛ زیرا هدف، هدايت آنان است.
رسول خدا(ص) بلال را از عبوردادن اُسرا از میان اجساد و كشتهها كه موجب آزار و اذيت و تأثر خاطر آنها میشد، نهي كرد. ابن اسحاق روايت میكند كه در جنگ خیبر، پس از فتح قلعة «قموص»
9 «صفيه» دختر «حي بن اخطب» از سران يهود - كه توطئههاي بسياري عليه اسلام كرده بود ازجمله زمينه سازي نبرد خندق - را به همراه زني ديگر از میان كشتگان يهود عبور داده، نزد پیامبر(ص) آوردند. آنها از دیدن اجساد كشتهشدگانِ خود به شدت متأثر شده بودند. زن همراه صفیه، صورت خود را زخمي و بر سر خود خاك ریخته بود. پیامبر(ص) از این حال بسيار ناراحت شدند و به بلال خطاب كردند: عاطفهات كجا رفته است، آیا زنان را از بین اجساد مردانشان عبور میدهي؟ (ابن اثير، بيتا: 295).
2ـ غذاي اسیران
پیامبر اسلام(ص)، توصيه نموده بود كه رزمندگان اسلام باید در غذاخوردن، اسيران را بر خود مقدم دارند. فردي به نام «ابو عزیز بن عمیر» در جنگ بدر به اسارت درآمد. وي عليرغم دشمني زيادي كه با مسلمین داشت، جريان اسارت خود را اینگونه بیان میكند: «وقتي از بدر مرا به سوي مدينه میآوردند، همراه گروهي از انصار بودم و چون به غذا مینشستند، نان را به من میدادند و خودشان خرما میخوردند و این به سبب سفارشي بود كه پیامبر(ص) دربارة اسيران كرده بود. هركس پاره نانی به دست میآورد، به من میداد و من شرمگين میشدم و به آنان پس میدادم و باز به من میدادند و دست به آن نميزدند» (طبري، 1362، ج3: 978).
بر این اساس، فقها تأمین غذاي اسیر به حد كافي را بر مسلمین واجب میدانند. (طوسي، 1410، ج9: 294).
3ـ محل نگهداري اسيران
پیامبر(ص) در مدينه، پادگان نظامي خاصي براي استقرار طولاني مدت رزمندگان اسلام درنظر نگرفته بودند و محل مشخصی نیز براي نگهداري اسرا نداشتند. به همین دليل اسيران را بین مسلمین تقسیم میكردند تا آنها را در خانة خود نگهداري كنند. پیامبر(ص) میفرمودند كه از آنها خوب نگهداري شود و در موقع غذا خوردن بر مسلمين مقدم داشته شوند (ابن اثير، بيتا، ج1: 147). تعدادي از اسيران را نیز روي صفهاي كه خارج از مسجد قرار داشت و محلي براي سكونت آن دسته از مسلماناني بود كه جايي براي سكونت نداشتند، نگهداري ميكردند ( الزحيلي، 1412ق: 409 – 410). گاهي نيز پیامبر(ص)، اسرا را در خانة خود نگه میداشت (همان).
به این ترتیب در عصر پيامبر(ص) اسيران جنگي در همان شرایطي به سر میبردند كه عموم مسلمانان میزیستند و از نظر جسمي در سلامت كامل بودند (همان). نگهداري اسرا توسط مسلمین به این اعتبار بود كه علاوه بر دولت اسلامي، آنان نیز ضامن سلامت اسيران بودند. «ابن ابي الحدید» در شرح نهجالبلاغه مینويسد: «خالد بن هشام» و«امیة بن حذيفه» (دو تن از مشركین مكه) در خانة «ام سلمه» و «سهیل بن عمرو» در خانة «سوده بنت زمعه» كه از همسران پیامبر(ص) بودند، نگهداري ميشدند (همان). پیامبر(ص) تأکید داشتند كه نحوة نگهداري از اسرا نباید به گونهاي باشد كه موجب اذیت و آزار آنها شود. «بيهقي» حكايت میكند كه در جنگ بدر، مسلمانان عباس (عموي پيامبر(ص)) را به اسارت گرفتند و دست و پاي او را محكم بستند، به گونهاي كه شب هنگام، صداي نالة او بلند شد. هنگامي كه دريافتند پیامبر(ص) از این موضوع، ناراحت شده است، دست و پاي او را باز كردند (همان). از اينرو، این امر عمومیت پیدا كرد و به همین دليل، برخي از اسرا، موفق به فرار شدند؛ مثلاً اسیري كه در خانة عايشه نگهداري ميشد، موفق به فرار شد (همان). بنابراین، مسلمین به حكم آية 4 سورة محمد(ص) مكلف شدند، دستها و بازوان اسرا را ببندند.
4ـ لباس اسيران
پیامبر(ص) اجازه نميدادند اسيران را عريان كنند. به همین دلیل در جنگ بدر به اسرا لباس پوشاندند و حتی يپامبر(ص)، لباس خود را بر تن عباس كرد و در یكي ديگر از جنگها، لباس خویش را به نوة دختري «حاتم طائي» پوشاندند (همان: 414).
5 ـ پايان اسارت
رفتار پیامبر اسلام(ص) با اسراي جنگي را باید در راستاي اهداف عالية اسلام در هدایت جامعة بشري تحلیل
كرد. از اينرو، وظیفة دولت اسلامي، راهنمايي و هدايت اسيران است. به همین دلیل، خداوند متعال به پیامبر
خود چنین امر میكند: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا
مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ، وَإِنْ يُرِيدُوا خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ
حَكِيمٌ؛ (انفال(8): 70 - 71) ای يپامبر! به كساني كه در دست شما اسيرند، بگو: اگر خدا در دلهاي شما خيري
سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما عطا میكند و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده و
مهربان است و اگر بخواهند به تو خیانت كنند، پیش از این هم به خدا خیانت كردهاند و [و خدا تو را] بر آنها
مسلط ساخت و خداوند داناي حكیم است».
بنابراين، هركس از آنان ایمان میآورد، خونش حرمت پیدا میكرد و هدف از تشریع جهاد و گرفتن اسیر نیز همین امر است. با توجه به آنچه گفته شد در صورتي كه اسیر، ایمان نميآورد، پايان اسارت او به یكي از طرق زیر انجام میگرفت:
اول- آزادي بدون قید و شرط
در این روش كه فقها به «منّ» (منتنهادن) از آن ياد میكنند، پیامبر(ص) با توجه به مصالح اسلام و مسلمين، اسرا را بدون هیچ شرط و یا دريافت مالي، آزاد میفرمودند.
در جنگ بدر، برخي از اسرا را به همین شكل رها كردند ( الزحيلي، 1412ق: 422). بسياري از سران قرشي ، پس از فتح مكه، توسط پیامبر(ص) آزاد شدند. آنها كساني بودند كه بیشترين آزار را بر ايشان روا داشتند و در سیزده سال حضور در مكه، هر دسيسهاي كه توانستند كردند و در نهایت نیز برنامة ترور رسول خدا(ص) را ترتیب دادند. اما پامبر(ص) آنها را آزاد كرد و به آنها فرمود: «بروید كه شما از آزادشدگان هستید» (ابن اثير، بيتا: 298).
هنگامي كه ماه مبارك رمضان حلول میكرد، پیامبر(ص) دستور آزادي همة اسرا را صادر میكردند ( عاملي، 1403ق، ج6: 329 ) افرادي را نیز به دلیل دارابودن برخي صفات عالي و كمالات، آزاد میفرمودند (همان). ايشان هفتاد نفر از اسيران جنگ بدر را به شرط آنكه هركدام به ده نفر از مسلمین خواندن و نوشتن بیاموزند، آزاد نمودند ( ابن اسحاق، 361: 259).
دوم ـ دريافت فدیه10
يکي از رایجترين روشها در آزادي اسيران، دريافت فدیه بود. در جنگ بدر، پیامبر اسلام(ص) بسياري از اسراي قرشي را در مقابل دريافت فدیه آزاد كردند ( ابن اثير، بيتا: 148).
11
6 ـ جنايتكاران جنگي
ممنوعيت كشتن اسير، اصلي اساسي در اسلام است (علامه حلي، 1413ق، ج1: 448) به گونهاي كه اگر كسي اقدام به قتل اسیر نمايد به عنوان قاتل، مجازات میشود و بنا بر نظر برخي از فقها، قاتل باید دیه او را بپردازد (احمدي ميانجي، 1411ق: 234). پیامبر اسلام(ص) به صراحت فرمودند: «هركس لااله الا االله بگويد، خود و اموالش مصونیت پیدا میكند (مجلسي، 1403ق،ج68: 343). پیامبر(ص) فقط دستور قتل كساني را میدادند كه مرتكب جرم یا جنایت جنگي شده یا محرز ميشد كه فردي از مسلمانان را كشته است؛ مثلاً «كنانة بن ابيالحقیق» را در جنگ خیبر در اختيار «محمد بن مسلمه» گذارد تا به قصاص برادر خود او را بكشد (ابن اثير، بيتا: 259)؛ هرچند این امر، عمومیت نداشت و بسياري از چنین افرادي را نیز عفو میكردند.
همچنین پیامبر(ص)، سران كفر و الحاد همچون «حي بن اخطب» - كه از عوامل اصلي بروز جنگ احزاب بود - و «كعب بن اسد» - رئیس قبیلة «بنيقريظه» كه عامل اصل خيانت به مسلمین و نقض پیمان بود - را اعدام كردند؛ هرچند در مواردی نیز، بنا به مصالحي از مجازات آنها صرف نظر میفرمودند. همچنين افرادي كه با توطئههاي مختلف، خسارات فراوان مادي و معنوي به اسلام و مسلمین وارد میكردند نیز مجازات میشدند؛ مانند «عقبة بن ابي معیط»
12 و «نضر بن حارث»
13. همچنين افرادي هم كه با استفاده از روشهاي فرهنگي و هنرمندانه و تأثيرگذار مانند شعر و سخنوري علیه اسلام تبلیغ كرده و مشركان را براي حمله به مسلمين، تحریك میكردند نیز مجازات میشدند؛ مانند فردي به نام «اباعزه» كه شاعر بود و با شعر خود كفار را تحریك میكرد.
14
حادثة «بنيقريظه»
سؤالي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه اگر رفتار پيامبر(ص) چنين بوده است، پس حادثة «بنيقريظه» را چگونه بايد تحليل كرد؟ در اين خصوص بحثهاي بسياري صورت گرفته و مخالفین اسلام و مستشرقین نیز تبليغات گستردهاي روي آن انجام داده و تلاش كردهاند تا با بهانه قراردادن آن، چهرة تابناك رسول مكرم اسلام(ص) را به گونهاي كه خود مايلند، جلوه دهند.
خلاصة واقعه اين است كه هنگام هجرت پیامبر(ص)، سه قبیلة يهودي به نام «بنينظیر»، «بنيقینقاع» و «بنيقريظه»
15 در مدينه به سر میبردند. آنان با پیامبر(ص)، قرارداد صلحي منعقد كردند و متعهد شدند كه علیه مسلمین، هیچ اقدام خصمانهاي نكنند و در غیر این صورت، پیامبر(ص) حق خواهد داشت آنها را به قتل رسانده، زنان و فرزندانشان را به اسارت بگيرد و اموالشان را مصادره كند (مجلسي، 1403، ج9: 111). ابتدا قبایل بنينظیر و بنيقينقاع خیانت كردند، اما پیامبر(ص) مجازاتهاي اجرايی يپمان را دربارة آنها به اجرا نگذاشت و صرفاً از مدينه اخراجشان كرد (ابن هشام، بيتا، ج2: 75 و 142).
قبیلة بنيقريظه در جنگ احزاب و در زماني كه مسلمین در شرایط بسيار سخت و سرنوشت سازي قرار داشتند، پیمان خود را شكست و با مشركان متحد شد و از پشت به مدينه حملهور شده، شرایط را بر پیامبر(ص) بسيار سخت كرد. با پايان نبرد احزاب، پیامبر(ص) مأموریت يافت كه این قبيله را نیز مجازات كند. بنيقريظه پس از 25 روز محاصره، تسلیم شد. قبیلة «اوس» كه هم پیمان آنان در دوران جاهلیت بود، از پیامبر(ص) تقاضا كرد همان رفتاري را كه با دو قبیلة پیشین داشتند با بنيقريظه نيز در پیش بيگیرند. پیامبر(ص) نیز «سعد بن معاذ» رئیس قبيلة اوس را به عنوان حَکَم پیشنهاد كرد. هم اوسيان و هم يهود بنيقريظه از این پیشنهاد، استقبال كردند. آنگونه كه در كتب تاریخي آمده است، سعد حكم میكند كه همة مردان آنان كشته و زنان و كودكان آنها به اسارت گرفته شوند. پیامبر(ص) نیز دستور دادند، مردان بنيقريظه را - كه برخي ششصد، برخي هفتصد و برخي نهصد نفر ذكر كردهاند- در بازار مدينه گردن زده، زنان و كودكانشان را نیز به اسارت گیرند(همان: 173 – 179). آیة 26 سورة احزاب نیز در خصوص این حادثه نازل گردید: «وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا؛ آن گروه از اهل كتاب كه پشتيبان و كمك مشركان بودند، خدا از حصار و سنگرشان فرود آورد و ترس از مسلمانان را در دلهايشان افكند تا كه گروهي از آنان را به قتل میرساندید و گروهي را اسیر میكردید.
همانگونه كه مشخص است، عملكردي كه از پیامبر(ص) در این قضیه نقل میشود، هیچ شباهتي با سیرة ایشان در قبل و بعد از این حادثه ندارد و حتي با صريحِ برخي از آیات قرآن در خصوص رفتار با اسيران مغايرت دارد، به ویژه آیة چهارم سورة محمد(ص). بنابراین، دو احتمال را میتوان تصور كرد:
احتمال اول اینكه بپذيريم از نظر تاريخي، اين حادثه با همين كيفيت واقع شده است، اما در بيان چرايي آن اينگونه تحليل شود كه حادثه در شرایط به خصوصي رخ داده است و پیامبر(ص) چارهاي جز آن نداشت؛ زیرا پیروزيهاي بعدي و حفظ حكومت نوپاي اسلامي در گرو چنین شدت عملي بود!
اما اوضاع و احوال زمان وقوع حادثه، چنین اضطراري را نشان نميدهد. اگرچه از جانب بنيقريظه احساس خطر میشد، اما بهگونهاي نبود كه چنین شدت عملي لازم باشد؛ زيرا پیامبر(ص) در زماني كه قدرت نظامي و نفوذ كمتري داشت، با دو قبیلة بنينظیر و بنيقینقاع مدارا كرد، با وجود اينكه خطر يهود بسيار بیشتر بود.
تحليل ديگر اين است كه بگوييم پیامبر(ص) ميخواست بهگونهای، خیانتكاران را مجازات كند كه درس عبرتي براي سايرين باشد تا بعدها جرأت چنین اقدامي را علیه پیامبر(ص) و جامعة اسلامي نداشته باشند!
اين تحليل را نيز نميتوان پذيرفت و اگر این حادثه، نسبت به هر یك از دو قبیلة قبلي رخ میداد، استدلال قابل قبولي بود، اما در مورد بنيقريظه كه آخرین قبیلة يهودي ساكن در مدينه بود قابل پذيرش نیست و اساساً امكان بروز خیانتي مشابه آن وجود نداشت. بنابراین، بهطور طبيعي تأثیري در آینده نداشت؛ همانطور كه در عمل نیز مانع توطئههاي بعدي يهود نشد.
تحليل سوم در مورد احتمال اول اين است كه رسول خدا(ص) به منطوق قراردادي كه با آنان داشت، عمل كرد. ازاينرو، عملي غير حقوقي انجام نداده است. اما سيرة پيامبر(ص) نشان ميدهد كه ايشان، حتي در مواردي كه طبق قانون، حق شدت عمل داشت به مجازاتي كمتر از حادثة بنيقريظه نيز راضي نشدند. نمونة بارز آن، قضية مثله شدن حضرت حمزه و خودداري پيامبر اسلام(ص) از مقابلة به مثل و آزادكردن سران مكه - با علم و اطلاع از نفاق دروني آنها و تأثير ناميموني كه در آيندة جهان اسلام داشتند – بود. اين در حالي بود كه پيامبر(ص) مطابق تمام معيارهاي حقوقي، حق مجازات آنان را داشت، اما از آنها گذشت كرد.
تصور دوم هم اين است كه داستان به این شكل كه در كتب تاریخي بيان شده، نبوده و دچار تحریف و اغراقگويي شده است.
به نظر ميرسد كه این فرض از قوت بیشتري برخوردار است. دلایلي كه احتمال تحريف را تقویت میكند به این شرح ميباشد:
اولا:ً واقعیت این است كه مورخین در نقل حوادث زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع): دقت نظر و حساسیتهايي را كه فقها در بررسي دقیق روايات از جهت صحت و سقم آنها به كار میبندند، صورت نميدهند. به عبارت دیگر در قطعي بودن آن كنكاش لازم صورت نميگیرد. این حادثه نیز از آن جمله است. به همین دلیل، منبع حكم و فتوای هيچیك از فقها واقع نشده است، حال آنكه در صورت صحت و اتقان ميبايست به عنوان سیرة پیامبر(ص)، مورد استناد آنان در موارد مشابه قرار میگرفت.
ثانیاً: نه تنها، كنكاش لازم صورت نگرفته است، بلكه توجهي به سلسلة روات آن هم نشده است. ظاهراً اين حادثه اولین بار توسط ابن اسحاق (متوفاي سال 151ق) نقل شده است؛ يعني حدود 140 سال پس از واقعه. منابع روايي او در این فاصلة زمانی نیز نامعلوم هستند، پس قدر متيقن این است كه روايت اين حادثه از نظر سلسله روات، كاملاً ضعیف و غیر قابل اعتماد است. آنچه كه ترديدها را افزایش میدهد، این است كه حادثهاي در این سطح از اهميت، عليالقاعده میبايست از اخبار متواتر باشد؛ زیرا در منظر و مرئاي عموم مردم واقع شده است. اما نه تنها چنین تواتري وجود ندارد، بلكه همانگونه كه گفته شد، راويان آن هم نامعلوم هستند؛ بهگونهاي كه حتي كساني مانند «ابن حجر عسقلاني» هم آن را باور نكردهاند (عسقلاني، بيتا، ج4: 45).
ثالثا:ً داستانهايي كه در خصوص قضية بنيقريظه نقل ميشود، بسيار شبيه جريان محاصرة اورشلیم در سال 73 میلادي توسط روميان است. مثلاً «يوسفوس» مورخ يهودي به نقل از «العيازر » روحاني بزرگ يهوديان، خطاب به آنان، همان پیشنهاداتي را بیان میكند كه نقل ميشود كعب بن اسد، بزرگ بنيقريظه به مردم خودش داد.
16 اگر این موضوع را در كنار این احتمال قوي قرار دهیم كه يهوديان مدينه از نسل بازماندگان حادثة سال 73 هستند، ترديدها باز هم تقویت میشوند و امكان داستان سازي را كه يهود ید طولايي در آن دارند، تقويت ميكند.
رابعا:ً اشكال عمدة دیگر، آمار كشته شدگان است كه از یك سو بسيار تفاوت دارند، كسي مانند «ابن شهرآشوب» تعداد مردان بنيقريظه را هفتصد نفر ذكر كرده كه 450 نفرشان در آن حادثه اعدام میشوند (عاملي، 1385، ج12: 118). برخی نیز اعداميان را فقط 40 نفر ذكر كردهاند (ابوعبيد، بيتا: 110). چنین تفاوتی، سندیت حادثه را به شدت مخدوش میكند. از سوي ديگر با شرایط جمعيتي آن زمان مدينه نیز سازگار نیست. اگر مردان جنگي بنيقريظه نهصد نفر بودند، جمعیت آنان حداقل چهار هزار نفر تخمین زده میشود. مگر جمعیت مدينه كه شهري كویري بود، در آن زمان، چقدر بود كه چهار هزار نفر آن متعلق به یك قبيله از يهود بنيقريظه باشند؟! اين در حالي است كه كل مردان جنگي مدينه، همراه پیامبر(ص) در جنگ احد، هزار نفر و در جنگ احزاب، سه هزار نفر بودند (كه شامل مهاجرین و مسلماناني كه از جاهاي ديگر خود را به پیامبر(ص) رسانده بودند نیز میشد (ابن اثير، بيتا: 169).
دلایل دیگر نیز وجود دارد؛ اما در اين مقاله به همین میزان بسنده میكنیم.
هیچ بعید نیست كه در این حادثه، پیامبر(ص) فقط سران آنها را مجازات كرده باشد. به ويژه كه مورخي مانند «ابن جوزي» حكم سعد را فقط شامل كساني دانسته كه نقش اساسي در جنگ و خيانت داشتهاند (عاملي، 1385، ج12: 118). برخي از مورخين، مانند «زهري» نیز گفتهاند: «در این روز، تعدادي مرد كشته شدند» (بلاذري، 1405: 35 ) كه نشانگر كم بودن تعداد اعداميان است. آنچه كه از قرآن كریم نیز بر میآید، بیش از این نیست. به هر حال، جا دارد تا اين موضوع توسط مورخان و علماي اسلام، مجدداً مورد بازبيني و تحقيق قرار گيرد و با تيزبيني و دقت نظر ارزيابي و مطالعه شود تا حقيقت روشن گردد.
مسأله نسخ
نكتة دیگري كه در اینجا باید به بررسي آن بپردازيم، این است كه برخي بر این اعتقادند كه با نزول سورة «توبه» به ویژه آیة پنجم آن، آن دسته از آیات (از جمله آیة چهارم سورة محمد) كه دلالت بر امكان پذيرش فدیه و آزادي اسرا دارند، نسخ گرديدهاند. بنابراین، به آیات مذكور و سیرة نبوي در این زمينه نميتوان استناد كرد و باید همة اسرايي را كه مسلمان نميشوند به قتل رساند. پاسخ اين است كه::
اولا:ً نسخ باید با دلایل قاطع ثابت شود و در صورت ترديد، پذيرفتني نيست. اما در اينجا چنین دلایل قاطعي وجود ندارد. نسخ در صورتي است كه بین دو قاعده با حكم واحد، تعارض وجود داشته باشد. در حاليكه بین آیة پنجم سورة توبه
17 و آیة چهارم سورة محمد
18، تعارضي وجود ندارد و بر عكس، جمع آنها ممكن است؛ زيرا آيات سورة توبه بر كشتن مشركینِ در حال جنگ با مسلمین دلالت دارد و صدر آیة چهارم سورة محمد، ناظر بر اذن جنگ تا زمان اسارت است و دلالت بر امكان آزاد كردن و یا پذيرش فدیه پس از آن دارد.
ثانيا:ً تعارض، زماني منجر به نسخ میشود كه هر دو حكم از نظر عموم و خصوص، وضعیت يكساني داشته باشند. در حاليكه آیة پنجم سورة توبه، مطلق و آیة چهارم سورة محمد مقيد است و مطلق، ناسخ مقيد نميشود؛ بلكه به وسیلة آن مقيد ميشود (طباطبايي، 1367، ج18: 34).
به هرحال بسياري از مفسرین بر این اعتقادند كه با وجود آیة چهارم سورة محمد، اسیر را پس از اسارت نميتوان كشت؛ بلكه فقط میتوان او را آزاد كرد یا از او فدیه گرفت ( مكارم شيرازي، 1361، ج21: 399؛ احمدي ميانجي، 1411: 237).
7ـ مبادلة اسيران
پیامبر(ص) در جنگ بدر از روش مبادلة اسرا نیز استفاده كردند. ایشان «عمر بن ابوسفيان» را با «سعدبن نعمان بن اكال» كه از مسلمین بود، مبادله كرد (ابن اثير، بيتا: 212).
ب- مجروحین
پیامبر گرامي اسلام(ص)، آزاررساندن به مجروحان را ممنوع كرده بود و صراحتاً اعلام ميفرمود كه مبادا مجروحان را به حال خود رها كنید تا بميرند. ضمن اینكه به مداواي آنها نیز امر میكردند ( الزحيلي، 1412: 477). از اينرو، فقها نیز كشتن مجروحین را جایز نميدانند ( محقق حلي، 1403، ج9: 207). برخي از فقها نيز معتقدند كه اگر مجروح، قادر به راه رفتن نباشد، باید وي را آزاد كرد ( طوسي، 1410، ج9: 94) و به محل خود فرستاد ( نجفي، بيتا، ج21: 128). سایر مجروحین نیز اسیر میشوند و احكام اسرا دربارة آنها اجرا میشود (همان: 129).
ج- كشته شدگان
در غزوة بدر، پیامبر(ص) اجساد دشمنان را جمعآوري كردند و هنگامي كه قریش خواستار جسد «نوفل بن عبداالله بن مغيره» شد، پیامبر(ص) آن را تحویل داد و با وجود اينكه حاضر به پرداخت مبلغي در قبال آن بودند - و آن زمان نیز رسم بود - نپذيرفت (الزحيلي، 1412: 490). در آن زمان، مرسوم بود كه سرهاي كشته شدگان را براي تضعیف روحیة دشمن در میدان كارزار میگرداندند، چنین عملكردي هرگز از پیامبر(ص) مشاهده نشد (همان). به همین دلیل فقها این عمل را صحیح نميدانند (محقق حلي، 1403، ج1: 318). رسول گرامي اسلام(ص) در سفرها هرگاه به جسدي برميخوردند، بدون اینكه معلوم باشد كه مسلمان است یا غير مسلمان، اقدام به دفن آن میكردند ( دارمي، 1398ق: 473). ایشان میفرمودند: «إنَّ اللهَ كَتَبَ الإحسانَ عَلي كلِّ شیءٍ فَإذا قَتَلتُم فَأحسِنُوا القَتلِة (بيهقي، بيتا، ج9: 68)؛ خداوند احسان را در هر چیزي واجب شمرده است. پس هرگاه با دشمن جنگیديد با كشته شدگان رفتار نیكو داشته باشيد.
همچنین میفرمودند: مثله (قطعه قطعه) كردن اجساد دشمن جایز نیست، حتي به وسیلة سگ درنده (احمدي ميانجي، 411: 34) بر این اساس، برخي از فقها دفن اجساد آنها را واجب دانستهاند (مكي العاملي، 1369، ج1: 220). هر نوع هتك حرمت و قطع و انتقال اعضاي بدن كشتگان دشمن در حقوق اسلام، ممنوع است (عميد زنجاني، 1385، ج6: 229).
ممنوعیت به كارگیري ابزار جنگي نامتعارف و وحشيانه
مقصود از وسایل وحشيانه، سلاحهای غير متعارفي است كه كشتار بی رویه و غیر ضروري را به همراه دارد. به كارگیري اين وسایل با توجه به اهداف جنگ در اسلام، ممنوع است. در زمان رسول مكرم اسلام(ص) اگرچه سلاحهاي كشتار جمعي در سطحي كه امروزه موجود است وجود نداشت، اما ایشان از به كارگیري روشها و تسليحاتي كه در همان زمان هم موجب كشتار غیر ضرور میشد، به طور جدي خودداري ميكردند و با صراحت به كارگیري آنها را ممنوع فرموده بودند ( عاملي، 1403، ج15: 62 ح1).
پیامبر(ص)، فقط سلاحهاي متعارف و عادي زمان خود، مانند شمشير، نیزه، تیر و كمان و منجنیق را به كار میبردند و از روشهاي زیر استفاده نميكردند:
1ـ آتش افكندن
این روش در زمان گذشته، عموماً توسط يونانيان و روميان استفاده میشد، اما پیامبر اسلام(ص) هيچگاه این روش را به كار نبردند ( همان، ح2).
2ـ القاي سم
در این روش، سموم گیاهي را در آب آشاميدني نهر آبي كه از محل استقرار یا مناطق مسكوني دشمن میگذشت، میریختند و موجب مسمومیت جمع زیادي ميشدند. پیامبر(ص) هیچگاه از این روش نيز استفاده نكردند؛ بلكه هرگونه القاي سم در سرزمینهاي دشمن را نهي ميفرمودند (كليني، 1367ش، ج5: 28).
آنچه در دو مورد فوق مهم است، علت منع آنها؛ يعني كشتار غير ضروري است، صرف نظر از نوع و وسعت آن. از اينرو، آتش، خواه در اثر مواد محترقه یا فعل و انفعالات رادیو اكتيويته باشد و سم در هر نوع آن، چه در شكل گاز و چه در شكل مایع باشد، چنانچه موجب مرگ و میر وسیع انسانها شود، شامل ممنوعیت مورد نظر میشود.
3ـ ابزار تغييردهندة وضعیت زیست محیطي
پیامبر(ص) تمامي روشها و اقداماتي كه موجب تغييرات زیستمحیطي در منطقه میشد؛ مانند گشودن آب و يا ایجاد سیل مصنوعي، آتش زدن نخلها و كشتزارها و درختان منطقه را ممنوع فرموده بودند (عاملي، 1403، ج15: 58 ح2).
4ـ غارت
غارت اموال شكست خوردگان از اعمال مرسوم در آن زمان بود، اما رسول گرامي اسلام(ص)، این اقدام را نیز مجاز نميدانستند. از ایشان نقل میكنند كه فرمود: «هركس دست به غارت بزند از ما نیست» (الزحيلي، 1412: 486).
5 ـ كشتن حیوانات
طبق آنچه از سیرة نبي مكرم اسلام(ص) مشاهده ميشود، كشتن حیوانات اهلي دشمن مجاز نبوده است و آزاررساندن به آنها و قطع دست و پاي حيوانات اهلي، غیر انساني تلقي ميشده است (ابن قدامه، 1403، ج20: 501).
ممنوعیت استفاده از روشهاي ناجوانمردانه
غدر و نامردی، قرنها است كه مورد استفادة بسياري از جنگاوران براي غافلگيري ناجوانمردانه قرار میگرفته و میگیرد. در این روشِ ناجوانمردانه، دشمن با تظاهر به صلح و ترك مخاصمه، طرف مقابل را فريب داده و با استفاده از اطميناني كه در او ايجاد كرده است، وي را غافلگیر كرده و به او حملهور میشود.
پیامبر اسلام(ص) «غدر و نامردي» را به طور كلي منع كردهاند (عاملي، 1403، ج15: 58-59، ح2و3). بر اساس روایتي از امام صادق(ع)، حتي یاري رساندن به كساني كه در صدد غدر و نامردي باشند نيز صحیح نیست؛ حتي اگر هر دو گروه از كفار باشند(همان: 57، ح1).
نتيجه گیری
از آنچه بیان شد این نتايج به دست میآید كه:
- با توجه به نگاهي كه اسلام به انسان و ارزشهاي او دارد، پیامبر گرامي اسلام(ص) جنگ را صرفاً
وسيله و ابزاري ميدانستند كه به كارگیري آن، به عنوان آخرین راه حل و فقط با هدف هدایت و نجات انسانها، مشروع بود. بر همین اساس نیز تمام تلاش خود را به كار میبردند كه منجر به كمترین خسارات و تلفات گردد.
- پيامبر گرامي اسلام(ص)، انسانيترين روشها را كه تا كنون تاريخ بشر به خود ديده است، در جنگها
به كار ميگرفتند و از هرگونه تعدي و افراط و تفريط به طور جدي خودداري ميفرمودند و تمام تلاش خود را به كار ميبردند تا حداقل خسارات به دشمن وارد آيد؛ زيرا هدف اصلي ايشان هدايت انسانها بود.
- از منظر تاريخي، بايد سيرة پيامبر اسلام(ص) با دقت تمام و نكتهسنجي، مورد تجزيه و تحليل قرارگيرد
تا حقايق اين دوران نوراني تاريخ انسان، كاملاً روشن گردد.
يادداشتها
Human Rights .1
Nuthral rights.2
Anna Segall, Punishing Violations of International Humanitarian Law at the.3
National Level, ICRC, p
- «Puy» یكي از اسقف نشینهاي پارس در گذشته بود.
- ر. ك: سورة بقره آیة 205 و سورة ذاريات آیة 56.
- به عنوان نمونه، ر.ك: وسائل الشيعه، ج 15، كتاب الجهاد، باب 18، ح 1.
- مانند نظر برخي ازمفسرین (ر.ك: ابن متوج، الناسخ و المنسوخ، شرح سید عبدالجلیل حسین قاري:
183.
- براي اطلاع بيشتر، ر.ك: شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 15، كتاب الجهاد.
- مستحكمترین دژ يهود كه توسط علي(ع) فتح شد.
- كلمة فديه به معناي مبغلي است كه براي بازپسگرفتن يك اسير پرداخت ميشود (ر.ك: لغتنامة
دهخدا.
- فديهاي را كه معمولاً براي آزادي ميپرداختند از هزار درهم تا چهارهزار درهم بوده است (ر.ك: سيد
هاشم رسولي محلاتي، زندگاني حضرت محمد: 297)
- وي در مكه، مسلمین را بسيار آزار داده و بسياري را به سختترین شكل ممكن، شكنجه كرده بود
- وی در جنگ بدر، پرچمدار كفار بود و پیامبر(ص) و مسلمین را بسيار آزار و اذيت كرده بود.
- وي در جنگ بدر اسیر شد، پيامبر(ص) او را آزاد كرد. اما به مكه رفت و اشعاري سرود و مشركین را
به جنگ علیه پیامبر(ص) تحریص نمود. وی در جنگ احد دستگیر و با حكم پیامبر(ص) اعدام شد.
- اصل و نسب آنها و اینكه از چه زماني به شبه جزيره مهاجرت كردهاند، نامعلوم است. به احتمال زیاد،
آنها از بازماندگان يهودیاني بودند كه پس از فتح اورشليم توسط روميان در سال 73 میلادي و قتل عام آنان به این منطقه، مهاجرت كرده باشند.
- براي اطلاع از این پیشنهادات، رجوع كنید به ابن هشام، السيرة النبوية، ج2: 75 و 142.
- «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ
مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (توبه(9): 5).
- «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى
تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» (محمد(47): 4).
منابع و مآخذ
- قرآن كريم.
- نهجالبلاغه، ترجمة سيدجعفر شهيدي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ8 ، 1374. 1410.
- ابن اثير، عزالدين، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمة عباس خليلي، شركت سهامي چاپ و
انتشار كتب ايران، بيتا.
- ابن اسحاق، تاريخ پيامبر اسلام، ترجمة محمدابراهيم آيتي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1361.
- ابن هشام، السيرة النبوية، سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، بيتا.
- ابنقدامه، موفق الدين و شمس الدين، المغني، بيروت دارالكتاب العربي، 1403.
- ابنكثير، ابوالفداء الحافظ، البداية والنهاية، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1407.
- ابنمتوج، الناسخ والمنسوخ، شرح سيدعبدالجليل حسين قاري، تهران، انتشارات كتابفروشي محمدي،
1344.
- ابوعبيد، الاموال، تصحيح محمد حامد الفقيه، بيتا، بيجا.
- احمدي ميانجي، علي، الاسير في الاسلام، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1411.
- الزحيلي، وهبة، آثارالحرب في الفقه السلامي، دمشق، دارالفكر، چ4، 1412.
- انجيل عيسي مسيح، هزارة نو، انتشارات ايلام، قطع جيبي، 2005.
- باقري كبورق، علي، كليات مباني و استراتژي جنگ، مركز نشر بينالملل، 1370.
- بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1405.
- بوتول، گستون، پولمولوژي جامعةشناسي جنگ، ترجمة فريدون سرمد، تهران، انتشارات دانشگاه
ملي، 1355.
- بيهقي، الحافظ ابي بكر، السنن الكبير، بيروت، دارالمعرف. بیتا.
- پازارگاد، بهاءالدين، تاريخ فلسفة سياسي، تهران، انتشارات زوار، 1359.
- تورات(عهد عتيق)، بيتا، بيجا.
- حلي، حسن بن يوسف(علامه)، قواعدالاحكام، قم، مؤسسة النشرالاسلامي، 1413.
- دارمي، ابي محمد، سنن دارمي، قاهره، دارالفكر،1398.
- ذهبي، احمد بن عثمان، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي 1407.
- رشیدرضا، تفسيرالمنار، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بيروت، چ2، بيتا.
- رضايي، عبدالعظيم، اصل و نسب و دين ايرانيان، انتشارات موج، بيتا.
- رضي، هاشم، تاريخ اديان، تهران، انتشارات كاوه، بيتا.
- روسو، شارل، حقوق مخاصمات مسلحانه، ترجمة سيدعلي هنجني، تهران، دفتر خدمات حقوقي
بينالمللي، 1369.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1367.
- طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، ترجمة ابوالقاسم پاينده، انتشارات اساطير، چ2، 1362.
- طوسي، ابيجعفر، النهايه، موسوعة الينابيع الفقهيه، مؤسسة الفقه الشيعه، بيروت، الدارالاسلاميه.
- عاملي، سيد جعفرمرتضي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، قم، انتشارات دارالحديث، 1385.
- عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، چ5، 1403.
- عسقلاني، ابنحجر، تهذيب التهذيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
- عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران، اميركبير، 1385.
- فانر، توني، حقوق بين الملل بشردوستانه: توسعة مفاهيم، مجموعه مقالات همايش اسلام و حقوق
بينالمللي بشردوستانه، هلال احمر جمهوري اسلامي ايران، 1386.
- فوگل، اشپيگل، تمدن مغرب زمين، ترجمة محمدحسين آريان، تهران، انتشارات اميركبير، 1380.
- كريشنان، سروپالي، تاريخ فلسفة شرق و غرب، ترجمة خسرو جهانداري، تهران، انتشارات و آموزش
انقلاب اسلامي، 1367.
- كليني، الكافي، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ3، 1367ش.
- کلینی، الروضة من الكافي، ترجمه و شرح سيدهاشم رسولي محلاتي، انتشارات علمية اسلامي، بيتا،
بيجا.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دار احياءالتراث العربي، 1403.
- محقق حلي، شرائع الاسلام، بيروت، دارالاضواء، چ2، 1403.
- مطهري، مرتضي، جهاد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361.
- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، 1361.
- مكي العاملي، محمد بن جمال الدين(شهيد ثاني)، الروضة البهية في شرح لمعة الدمشقيه، قم،
چاپخانة علميه، چ2، 1369.
- مولند، ايتار، جهان مسيحيت، ترجمة محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري، تهران، اميركبير، 1368.