فرشید شیشه گران
آبان 1403

پيامبر اعظم(صلى الله عليه و آله) بنيانگذار تمدّن اسلامى

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم پيامبر اعظم(صلى الله عليه و آله) بنيانگذار تمدّن اسلامى نویسنده: اكبر عروتى موفق منبع: ماهنامة معرفت، سال پانزدهم، شمارة پیاپی 110 چكيده تمدّن اسلامى از زوايا و ابعاد گوناگون مورد توجه انديشمندان واقع شده و كتاب‌ها و مقالات متعدّد و متنوّعى در اين زمينه به رشته تحرير درآمده است. ولى آنچه در اين ميان مورد غفلت و بى مهرى واقع شده، نقش اساسى و بى بديل پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) در پايه‌گذارى و تأسيس اين تمدّن عظيم است. نهال اين درخت تنومند با دستان پرتوان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كاشته شد و پايه‌هاى آن با هجرت آن بزرگوار به شهر يثرب مستحكم گرديد. در اين مقاله، مؤلّفه‌هاى اساسى تمدّن از ديدگاه دانشمندان بررسى شده و نقش نبى مكرّم(صلى الله عليه وآله) در ايجاد امنيت و آرامش، همبستگى ملّى، همكارى و تعاون، اخلاق، تحمّل و بردبارى، وحدت و يكپارچگى و رفاه نسبى، كه از عوامل مؤثر در زايش و اعتلاى تمدّن‌هاست، تبيين گرديده.   مقدّمه تمدّن اسلامى از ديدگاه دانشمندان، بارها از زواياى گوناگون مورد توجه و كنكاش قرار گرفته است. اين تمدّن در خود، سازوكار بزرگ‌ترين نظام علمى را پروراند و شخصيت‌هاى ارزشمندى را در حوزه‌هاى گوناگون علمى به جهان عرضه نمود. پيشرفت و توسعة سريع، عظمت، كمال و گستردگى دامنة تمدّن اسلامى و همچنين شركت اقشار گوناگون با ملّيت‌ها و نژادهاى گوناگون در بنا نهادن و اعتلاى اين تمدّن از امورى است كه اعجاب همگان را برانگيخته و بسيارى از متفكّران، به ويژه متفكران غربى، را وادار به اعتراف در اين زمينه نموده است. ولى بايد توجه داشت كه دورة طلايى اسلام، از حيث شدت و قوّت حياتى دينى و روحى و تحقق ايده‌آل‌ها و تبلور ارزش‌هاى آن، همان دوره‌اى است كه با حيات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ايّام استقرار دين اسلام در مدينه مقارن بود و درست همانند بذرى كه كاشته مى‌شود و از آن درختى برمى‌آيد و پس از گذشت زمان و تغذيه از زمين مناسب به بار مى‌نشيند، درخت تمدّن اسلامى نيز چندين قرن پس از غرس آن به دست مبارك پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) به بار نشست و ميوه‌هاى آن در زمينة فرهنگ و هنر و علوم شرعى و عقلى و ادبى آشكار شد. دكتر حسين نصر در زمينة رشد و بالندگى تمدّن اسلامى معتقد است: «تنها پس از آن‌كه جامعة اسلامى استحكام يافت و نيز تنها پس از آن‌كه آثار وحى اسلامى چنان به صورت مجسّم و ملموس درآمد كه بتواند به تمدّن جديد ـ على رغم عناصر غير اسلامى وارد شده در آن ـ رنگ مشخص اسلامى بدهد، آرى، تنها در اين زمان بود كه علم و ادب و فلسفه به اوج كمال خود رسيد.»1 تمدّن اسلامى با بهره‌گيرى از وحى و اقدامات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در طى مراحل كمال و پختگى، به درجه‌اى رسيد كه آدام متز، دانشمند سوئيسى، در كتاب خود، قرن چهارم هجرى را عصر نوزايى اسلامى ناميده است،2 و خانم زيگريد هونكه شكوفايى آن را دو برابر تمدّن يونان مى‌داند. او معتقد است: مسلمانان خيلى مستقيم‌تر و چند جانبه‌تر از يونان، جهان غرب را تحت تأثير قرار دادند. وى ابراز اميدوارى مى‌كند كه «شايد همانند تاريخ گذشته، كه مسلمانان چهرة كرة زمين را تغيير دادند، باز هم به همين زودى سرنوشت ما به آنان به نزديك‌ترين شكلى بستگى بيابد.»3 همان‌گونه كه بيان شد، به تمدّن اسلامى از جهات گوناگون پرداخته شده، اما متأسفانه به نقش نبى مكرّم(صلى الله عليه وآله) در پايه‌گذارى و تأسيس اين تمدّن كمتر توجه شده است. در اين مقاله، با توجه به مؤلّفه‌هاى اساسى و عناصر و عوامل مؤثر در ايجاد و اعتلاى تمدّن بشرى، نقش پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) در اين باره مورد بررسى قرار مى‌گيرد.   مفهوم «تمدّن» الف. معناى لغوى كلمة «تمدّن» در زبان عربى از «مدن» اخذ شده است كه به معناى اقامت كردن و پيدا كردن اخلاق شهرنشينان است.4 اين كلمه ترجمة «Civilization»5 است كه از كلمة لاتينى «Civilis»، متعلّق به كلمة «vivis» يعنى «شارمند» مشتق شده است.6 يونانى‌هاى باستان با اين كلمه نشان مى‌دادند كه شهر را مجموعه‌اى از نهادها و روابط اجتماعى مى‌دانند كه شكل برترى از زندگى است.7 در فرهنگ‌هاى فارسى نيز «تمدّن» به معناى شهرنشين شدن، به اخلاق و آداب شهريان خوگرفتن، همكارى افراد يك جامعه در امور اجتماعى، اقتصادى، دينى، سياسى و مانند آن آمده است.8 اگرچه، هم در زبان شرقى و هم در زبان لاتين، انتساب به شهر و شهرنشينى ملاك تمدّن است، اما بايد توجه داشت كه تمدّن لزوماً به معناى شهرنشينى نيست، بلكه انسان متمدّن انسانى است كه وارد مرحلة شهرنشينى شده است. در واقع، شهرنشينى معلول تمدّن بوده است، نه علت آن. بر اساس گفتة جان برنال، شهر جزو تمدّن است، نه اين‌كه شهرنشينى، تمدّن را به وجود آورده باشد.9 ويل دورانت نيز معتقد است: «تنها تمدّن است كه انسان را به فكر ايجاد مدينه و شهر10 مى‌اندازد. از يك لحاظ، تمدّن با سجيّه و خصلت مؤدّب بودن و حسن معاشرت يكى مى‌شود، و اين حس معاشرت، خود صفاى اخلاقى است كه در شهر11 دست مى‌دهد.»12 ب. معناى اصطلاحى براى «تمدّن»، تعاريف گوناگونى ارائه شده است. پيش از ارائة بعضى از اين تعاريف، اين نكته را بايد در نظر داشت كه «تمدّن» مفهومى بديع و نسبتاً جديد است13 و در طول سده‌هاى اخير، دچار تحوّل مفهومى نيز شده است. با وجود اين، با در نظر داشتن نكتة مزبور، اين واژه از منظر بعضى از انديشمندان مغرب زمين و گروهى از متفكران مسلمان مورد بررسى قرار مى‌گيرد: ويل دورانت «تمدّن» را اين‌گونه تعريف مى‌كند: «تمدّن نظامى است اجتماعى كه موجب تسريع دستاوردهاى فرهنگى شده و به منظور بهره‌گيرى از انديشه‌ها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلّاقيت مى‌زند؛ نظامى است سياسى كه اخلاق و قانون، نگه‌دارندة آن مى‌باشد و نظامى است اقتصادى كه با تداوم توليد، پايدار خواهد ماند.14 ساموئل هانتينگتون «تمدّن» را بالاترين گروه‌بندى فرهنگ و گسترده‌ترين سطح هويّت فرهنگى به شمار مى‌آورد.15 هنرى لوكاس «تمدّن» را پديده‌اى به هم تنيده مى‌داند كه همة رويدادهاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و حتى هنر و ادبيات را دربر مى‌گيرد.16 از نظر آرنولد توين بى، «تمدّن» حاصل نبوغ اقلّيت مبتكر و نوآور است؛17 يعنى در جامعه، طبقة ممتازى وجود دارد كه واجد نبوغ و ابتكار و نوآورى است و در اثر تحوّلات و سير تكامل جامعه، تمدّن را پديدار مى‌نمايد. متفكران مسلمان نيز تعاريف خاص خود را از «تمدّن» دارند. ابن خلدون تمدّن را حالت اجتماعى انسان مى‌داند.18 از نظر ابن خلدون، جامعه‌اى كه با ايجاد حاكميت، نظم پذير شده، مناصب و پايگاه‌هاى حكومتى تشكيل داده تا بر حفظ نظم نظارت نمايد و از حالت زندگى فردى به سوى زندگى شهرى و شهرنشينى روى آورده و موجب تعالى فضايل و ملكات نفسانى، چون علم و هنر شده، حايز «مدنيّت» است. علّامه محمّدتقى جعفرى «تمدّن» را اين‌گونه تعريف مى‌كند: «تمدّن تشكّل هماهنگ انسان‌ها در حيات معقول با روابط عادلانه و اشتراك همة افراد و گروه‌هاى جامعه در پيشبرد اهداف مادى و معنوى انسان‌ها در همة ابعاد مثبت است.»19 در جمع‌بندى كلى تعاريف ارائه شده، مى‌توان اين‌گونه گفت: «تمدّن حاصل تعالى فرهنگى و پذيرش نظم اجتماعى است. تمدّن خروج از باديه نشينى و گام نهادن در شاهراه نهادينه شدة امور اجتماعى و يا به قول ابن خلدون، عمران يافتن است.»20 عوامل مؤثر در ايجاد و اعتلاى تمدّن‌ها در به وجود آمدن و اعتلاى يك تمدّن، عوامل و عناصر گوناگونى دخالت دارد. از نظر ويل دورانت، در تمدّن چهار ركن و عنصر اصلى مى‌توان تشخيص داد كه عبارتند از: پيش بينى و احتياط در امور اقتصادى، سازمان سياسى، سنن اخلاقى، و كوشش در راه معرفت و بسط هنر.21 ويل دورانت معتقد است: ظهور تمدّن هنگامى امكان‌پذير است كه هرج و مرج و ناامنى پايان پذيرفته باشد؛ چرا كه فقط هنگام از بين رفتن ترس است كه كنجكاوى و احتياج به ابداع و اختراع به كار مى‌افتد و انسان خود را تسليم غريزه‌اى مى‌كند كه او را به شكل طبيعى به راه كسب علم و معرفت و تهيه وسايل بهبود زندگى سوق مى‌دهد.22 ابن خلدون براى ايجاد تمدّن هفت عامل را مؤثر مى‌داند: 1. دولت و رهبر؛ 2. قانون دينى يا عرفى؛ 3. اخلاق؛ 4. كار؛ 5. صنعت؛ 6. جمعيت؛ 7. ثروت. از نظر ابن خلدون مى‌توان سه عنصر اول را عناصر اصلى و مهم‌تر از چهار عنصر ديگر دانست.23 با توجه به آراء و نظرات گوناگون، مى‌توان به عناصر ذيل در به وجود آمدن تمدّن‌ها اشاره نمود:
  1. امنيت و آرامش؛
  2. همبستگى ملّى كه ابن خلدون از آن با واژة «عصبيّت»24 ياد كرده است. اين مفهوم در واقع، روح اصلى هر تمدّنى است؛ عاملى كه انگيزة لازم را فراهم مى‌آورد و تعاون و همكارى گروهى مشخص و هدفمند را شكل مى‌دهد.25
  3. همكارى و تعاون؛
  4. اخلاق؛
  5. تحمّل، بردبارى و صبورى در برابر انديشه‌هاى مختلف (منظور تحمّل و درك ديگران است، نه لاقيدى و بى تفاوتى)؛
  6. حفظ وحدت و يكپارچگى و عدم انفكاك و تجزيه طلبى؛
  7. دين؛
  8. رفاه نسبى.26
الف. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و ايجاد امنيت و آرامش تمدّن اسلامى از دعوت در مكّه آغاز شد و با تشكيل حكومت در مدينه پا گرفت؛ يعنى مكانى كه حكومت اسلامى با شهرنشينى همراه شد. در سال‌هايى كه مسلمانان در مكّه بودند، قريش با كوشش فراوان، مردم را از گرويدن به اسلام بازمى‌داشت و مشركان مكّه از آزار نومسلمانان دريغ نمى‌كردند. محاصرة اقتصادى بنى هاشم در شعب «ابى طالب» و وفات حضرت خديجه(عليها السلام) و ابوطالب(علیه‌السلام)، كه جزو پشتيبانان قوى پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) و مسلمانان بودند، امنيت و آرامش را از مسلمانان سلب نموده بود، در حالى كه پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) براى پايه‌ريزى تمدّن عظيم اسلامى، نيازمند مكانى امن و آرام بود. به همين دليل، پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) سفرى را به طائف كرد تا بتواند محيطى امن و همراه با آرامش براى مسلمانان تحت فشار بيابد، ولى متأسفانه سفر به طائف ثمربخش نبود و بزرگان شهر دعوت ايشان را نپذيرفتند و حتى اوباش و مردم نادان را برانگيختند تا به دنبال پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) راه بيفتند و ايشان را برانند.27 در اين سال، زمينة ديدار نبى مكرّم(صلى‌الله عليه وآله) با گروهى از اهل يثرب فراهم آمد. شيوة پيامبر اكرم (صلى‌الله عليه وآله) چنان بود كه در موسم حج، نزد قبيله‌هايى كه براى زيارت آمده بودند مى‌رفت و آنان را به مسلمانى مى‌خواند. در سالى، شش تن از مردم خزرج ايشان را ديدند. حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) رسالت خويش را به ايشان ابلاغ كرد. آنان چون گفتة او را شنيدند، از دعوت او كه نويد آشتى و صفا و پرهيزگارى مى‌داد، استقبال كردند و گفتند: ما نزد مردم خود مى‌رويم و آنان را از دين تو با خبر مى‌سازيم؛ شايد به بركت تو، جنگ و ستيز از شهر ما برود. اگر تو سبب شوى كه ما با يكديگر متحد شويم، عزيزترين كس نزد ما خواهى بود.28 دو سال بعد، يعنى سال سيزدهم بعثت، در موسم حج، نمايندگان مردم مدينه با پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) بيعت كردند كه با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند و با هركه با وى به جنگ برخاست، جنگ كنند. پس از اين بيعت بود كه پيامبر(صلى‌الله عليه وآله)به مسلمانان اجازه دادند تا به يثرب هجرت نمايند. بدين گونه، تلاش پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) براى كسب امنيت و ثبات، به بار نشست و فضاى مدينه و امنيت حاكم بر آن، شرايط تثبيت اركان حاكميت اسلامى را براى پيامبر گرامى(صلى‌الله عليه وآله)فراهم ساخت. ب. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و همبستگى ملّى گام بعدى پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) در بسترسازى تمدّن اسلامى، ايجاد روحية همبستگى بود. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از آغاز ورود به يثرب، با وجوداختلافات نژادى و خونى جامعة مسلمانان در مدينه، شرايطى را فراهم آورد كه به يكسان سازى اجتماع مسلمانان و همبستگى و برابرى ايشان انجاميد. بعضى از اقدامات نبى مكرّم(صلی‌الله علیه وآله) عبارت بود از:
  1. تدوين نخستين پيمان‌نامة عمومى در اسلام: رسول خدا(صلى‌الله عليه وآله) در ماه‌هاى اولية حضور
خود در مدينه، عهدنامه‌اى ميان مهاجران و انصار از يك سو، و يهوديان مدينه از سوى ديگر نوشت. در اين پيمان‌نامه، پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) آيين و ثروت يهوديان را طى شرايطى محترم شمرد. اين عهدنامه مبيّن آن است كه پيامبر اكرم(صلى‌الله عليه وآله) چگونه به اصول آزادى و نظم و عدالت در زندگى احترام مى‌گذاشت و چگونه با اين پيمان، يك جبهة متحد در برابر حملات خارج به وجود آورد.29 مواد عمدة اين پيمان، كه ابن اسحاق آن را نقل مى‌كند، عبارت است از: 1-1. مسلمانان و يهوديان مانند يك ملت در مدينه زندگى خواهند كرد. 2-1. مسلمانان و يهوديان در انجام مراسم دينى خود، آزاد خواهند بود. 3-1. در موقع پيشامد جنگ، هركدام از اين دو ديگرى را در صورتى كه متجاوز نباشد، عليه دشمن كمك خواهد كرد. 4-1. هرگاه مدينه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گيرد، هر دو با هم در دفاع از آن تشريك مساعى خواهند كرد. 5-1. قرارداد صلح با دشمن، با مشورت هر دو به انجام خواهد رسيد. 6-1. چون مدينه شهر مقدّسى است، از هر دو ناحيه مورد احترام، و هر نوع خون‌ريزى در آن حرام خواهد بود. 7-1. در هنگام بروز اختلاف و نزاع، آخرين داور براى اختلاف، شخص رسول خدا(صلى‌الله عليه وآله) خواهد بود. 8-1. امضاكنندگان اين پيمان با همديگر به خيرخواهى و نيكوكارى رفتار خواهند كرد.30
  1. پيمان برادرى ميان مهاجر و انصار: هشت ماه پس از هجرت، رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) ميان
مهاجر و انصار قرار برادرى نهاد كه در راه حق، يكديگر را يارى دهند و پس از مرگ، از يكديگر ارث ببرند. پيامبر اكرم(صلى‌الله عليه وآله) با اين اقدام، مهاجر و انصار را از هر جهت با هم متحد ساخت. كار مساوات و برادرى بدانجا كشيد كه هر مسلمانى برادر مسلمان خود را بر خويشتن مقدّم مى‌داشت؛ چنان‌كه نوشته‌اند: روز تقسيم غنيمت‌هاى جنگى «بنى نضير»، پيغمبر(صلی‌الله علیه وآله) به انصار گفت: اگر دوست داشته باشيد مهاجران را در اين غنيمت شريك كنيم و اگر نه، همه از آنِ شما باشد. انصار گفتند: ما نه تنها غنيمت‌ها را يك‌جا به برادران مهاجر خود مى‌بخشيم، بلكه آنان را در مال‌ها و خانه‌هاى خود نيز شريك مى‌كنيم.31 لازم به يادآورى است كه حكم توارث به اخوّت با نزول آية كريمة «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِي كِتَابِ اللّهِ»(انفال: 75)؛ پس از جنگ «بدر» منسوخ گرديد.32 به هر حال، تلاش‌هاى انديشمندانة پيامبر اكرم(صلى‌الله عليه وآله)براى ايجاد همبستگى و هويّت يكپارچه در جامعة مسلمانان، تأثيرات زيادى به همراه داشت، تا آنجا كه در سال‌هاى نخستين حاكميت اسلامى، مردان مسن‌تر نيز محاسن خود را خضاب مى‌بستند و همچون جوانان، براى جهاد عازم ميدان نبرد مى‌شدند.   ج. پيامبر اعظم(صلى‌الله عليه وآله) و ايجاد روحية تعاون و همكارى در گام‌هاى بعدى، پيامبر اكرم(صلى‌الله عليه وآله) روحية تعاون و همكارى را در اين جامعة نوبنياد احيا كرد. تعاون و همكارى در امور نيك و شايسته، از تأكيدها و اوامر قرآن كريم است: «وَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ.»(مائده: 2) آنچه در آية مذکور در زمينة تعاون و همكارى آمده، يك اصل كلى است كه سراسر مسائل اجتماعى و حقوقى و اخلاقى و سياسى را دربر مى‌گيرد. طبق اين اصل، مسلمانان موظّفند در كارهاى نيك تعاون و همكارى كنند، ولى همكارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم، مطلقاً ممنوع است، هرچند مرتكب آن دوست نزديك يا برادر انسان باشد.33 يكى از اولين اقدامات نبى مكرّم(صلى‌الله عليه وآله) پس از هجرت به مدينه، اقدام آن حضرت به ساختن مسجد بود. استقبال عظيمى كه اكثريت مردم مدينه از پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) به عمل آوردند، آن حضرت را بر آن داشت كه پيش از هر كارى، براى مسلمانان يك مركز عمومى به نام «مسجد» بسازد كه كارهاى آموزشى و پرورشى، سياسى و قضايى در آنجا انجام گيرد. زمينى كه شتر رسول خدا(صلى‌الله عليه وآله)در آنجا زانو خم كرد، به قيمت ده دينار براى ساختمان مسجد خريدارى گرديد. تمام مسلمانان در ساختن و فراهم كردن وسايل ساختمانى شركت كردند، حتى رسول خدا(صلى‌الله عليه وآله) نيز مانند ساير مسلمانان، از اطراف سنگ مى‌آورد. اسيدبن حضير جلو رفت و عرض كرد: يا رسول اللّه! مرحمت كنيد من ببرم، حضرت فرمود: برو سنگ ديگرى بياور.34 اصل مشورت در امور نيز يكى از عوامل ايجاد روحية تعاون و همكارى است. در قرآن كريم، امر مشورت در آياتى چند مورد توجه قرار گرفته است، و از همه مهم‌تر اين‌كه در قرآن كريم، سوره‌اى به نام «شورى» وجود دارد كه در آن مشورت از مهم‌ترين مسائل و از جمله فرايض و از ويژگى‌هاى مورد تشويق و تأكيد به شمار آمده و در كنار «استجابت خدا» و «نماز» و «انفاق» مطرح شده است: «وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»(شورى: 37ـ38) و يا در آية 159 سورة آل عمران پس از فرمان عفو عمومى، براى زنده كردن شخصيت آن‌ها و تجديد حيات فكرى و روحى آنان، به پيامبر(صلی‌الله علیه وآله) دستور مى‌دهد كه در كارها با مسلمانان مشورت كن و رأى و نظر آن‌ها را بخواه. در آية مزبور، بر حسب لغت و مفهوم، واژة «امر» (كار) همة كارهاى فردى و اجتماعى، اعم از سياسى، اقتصادى، فرهنگى و دفاعى را شامل مى‌گردد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قطع نظر از وحى آسمانى، چنان فكر نيرومندى داشت كه نيازى به مشاوره نداشت؛ اما براى اين‌كه از يك سو، مسلمانان را به اهميت مشورت متوجه سازد تا آن را جزو برنامه‌هاى اساسى زندگى خود قرار دهند، و از سوى ديگر، نيروى فكر و انديشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان، كه جنبة اجراى قوانين الهى داشت (نه قانون گذارى) جلسة مشاوره تشكيل مى‌داد، و بخصوص براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قايل بود، تا آنجا كه گاهى از رأى خود براى احترام آن‌ها، صرف نظر مى‌نمود.35 حضرت رضا(عليه السلام) دربارة نحوة تصميم گيرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرموده است: پيامبر خدا با اصحاب خود مشورت مى‌كرد، سپس بر آنچه مى‌خواست تصميم مى‌گرفت.36 از اين روايات استفاده مى‌شود كه مشورت كردن جزو سيرة پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بود و آن حضرت بر اين سيره پايدار و ثابت قدم ماند. موارد متعددى در تاريخ زندگى و دوران مديريت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وجود دارد كه آن حضرت براى تصميم گيرى، شورا تشكيل داد و به طور جمعى مسئله‌اى را به شور گذاشت يا با اصحاب خود مشورت كرد. در ذيل، به برخى از آن‌ها اشاره مى‌شود:
  1. رسول خدا در غزوة «بدر» دربارة اصل جنگ، تعيين موضوع نبرد و اسيران جنگ با اصحاب خود مشورت كرد.
  2. در نبرد «احد»، پيامبر شورايى تشكيل داد و دربارة نحوة مقابله با لشكر قريش مشورت نمود، سپس تصميم گيرى كرد.
  3. در جنگ «احزاب» (خندق)، پيامبر براى مقابله با سپاه عظيم مشركان، كار را به مشورت گذاشت و بر آن اساس تصميم گرفت.
  4. در پيكارهاى «بنى قريظه» و «بنى نضير»، در برخورد با يهود مدينه، مشورت كرد.
  5. در ماجراى «حديبيه»، پس از آن‌كه مشركان مانع ادامة حركت كاروان زيارتى مسلمانان به سوى مكه شدند، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با ياران خود به مشورت نشست.
  6. در غزوة «طائف» پس از محاصرة دشمن، دربارة ماندن و ادامة محاصره، مشورت كرد.
  7. در غزوة «تبوك» نيز آن حضرت با اصحاب خود مشورت كرد.
  8. هنگام فتح مكّه، زمانى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيد ابوسفيان به اردوگاه مى‌آيد، مشورت كرد.37
در همة اين مشورت‌ها، نبى مكرّم(صلى الله عليه وآله) در پى ايجاد روحية همبستگى، تعاون و همكارى بود. در نگاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)جامعة انسانى و سازمانى كه بر اساس خودرأيى اداره مى‌شود، مجموعه‌اى فاقد حيات و مرده است و نه شايستة بقا و دوام.38   د. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و اخلاق گسترش اخلاقيات، كه پيامبر بعثت خود را براى اتمام مكارم و فضايل آن ذكر مى فرمود،39 ويژگى ديگرى است كه تمدّن اسلامى نه تنها واجد آن بود، بلكه مطالعه در كلام الهى حاصل از اين دين، نشان مى‌دهد كه اين ويژگى از چه اهميت و ارزشى در جامعة اسلامى برخوردار است. دربارة نظام اخلاقى، كه اسلام ارائه داده و نبى مكرّم(صلى الله عليه وآله)نيز مطابق آية كريمة «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب: 21)، نمونة عينى و تربيت يافتة آن نظام اخلاقى است، توجه به دو نكته لازم و ضرورى است: نكتة اول: دامنة تعاليم اخلاقى در اسلام چنان وسيع و پهناور است كه حتى ارائة فهرست كاملى از آن همه تعاليم عميق و همه جانبه كارى بس دشوار است. نگاهى گذرا به روايات ماندگار از نبى مكرّم(صلى الله عليه وآله) و تعليمات اخلاقى ايشان، نشان از گستردگى اين آموزه‌ها دارد، به گونه‌اى كه به جرئت مى‌توان گفت: هيچ نكته‌اى حتى در جزئى‌ترين مسائل را پيامبر نگفته نگذارده است. عميق‌ترين، باريك‌ترين و ظريف‌ترين نكات در تربيت روحى و اخلاقى در قالب جملات ساده و كوتاه بيان شده و فرمول‌هاى عملى براى سازندگى معنوى ارائه گرديده است. نكتة دوم: تعليمات اخلاقى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، كه برگرفته از قرآن كريم است، چنان است كه هر كس در هر مرتبه از مراتب كمال فكرى و معنوى كه باشد، به تناسب ظرفيت درك خود، مى‌تواند از آن بهره‌مند شود. تعليمات اخلاقى پيامبر چنان است كه همة افراد در تمامى سطوح مى‌توانند از آن سود جويند، اگرچه بهرة خواص و صاحبان علم و معرفت از آن درياى بيكران معارف و حقايق بسى بيش‌تر و عالى‌تر است. اصولاً بايد به اين نكته توجه داشت كه تعليم و تربيت در هر جامعه‌اى نبايد به قشرى خاص اختصاص داشته و ديگران از آن بى بهره باشند، بلكه نظام تعليم و تربيت بايد چنان باشد كه هر كس به اندازة استعداد و توانايى خود، بتواند از آن بهره‌مند شود.40 پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با نهادينه كردن اصول و موازين اخلاقى در بين مردم و ارائة الگوها و اسوه‌هاى عملى در زمينه‌هاى اخلاق پژوهش، اخلاق نقد و شيوة مواجهه با انديشه‌ها، اخلاق معيشت، اخلاق معاشرت، اخلاق جنسى، اخلاق سياست و زمام‌دارى و اخلاق گفت و گو زمينه‌هاى لازم را براى پيدايش تمدّنى عظيم فراهم مى‌آورد.   هـ. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و تقويت روحية صبر، تحمّل و بردبارى ويژگى ديگرى كه براى رشد و شكوفايى تمدّن‌ها ذكر شده، وجود روحية تحمّل و بردبارى است. عنصر «صبر» يكى از مفاهيم و واژه‌هاى مورد تأكيد در قرآن كريم است. اين واژه با مشتقاتش بيش از 100 بار در قرآن كريم تكرار شده است. در آيات متعددى، به پيامبر امر شده است كه در برابر امور گوناگون صبر و بردبارى داشته باشد؛ از جمله مى‌فرمايد: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ»(احقاف: 35)؛ «وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ» (مدّثّر: 7)؛ «اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ»(ص: 17)؛ «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ»(قلم: 48)؛ «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَاللَّهِ حَقٌّ.»(غافر:77). رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در ادارة امور و هدايت مردم بيشترين بردبارى و شكيبايى را داشت. ابن شهرآشوب از قول اهل علم و تاريخ آورده است: پيامبر(صلى الله عليه وآله)بردبارترين مردم بود.41 و آن حضرت، خود مى‌فرمود: «برانگيخته شده‌ام كه مركز بردبارى و معدن دانش و مسكن شكيبايى باشم.42 نمونه‌هايى از صبر و بردبارى پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله):
  1. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) در آغاز حكومت خود در مدينه، اقلّيت‌هاى غيرمسلمان ساكن آن شهر، مانند يهوديان را گرامى مى‌داشت، بلكه حتى با ايشان پيمان بست و تا وقتى كه ايشان را در عهد و پيمان خود استوار مى‌ديد، با آنان به گونه‌اى مسالمت آميز رفتار مى‌نمود.
  2. پس از جنگ «احد»، عده‌اى از اصحاب رسول خدا از وى خواستند تا قريش و مشركان را نفرين كند، فرمود: من براى لعن و نفرين برانگيخته نشده‌ام، بلكه براى دعوت به حق و رحمت برانگيخته شده‌ام. خدايا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نمى‌دانند.43
  3. صبر و بردبارى حضرت در برابر آزار و اذيت يهوديان (تا زمانى كه عليه مسلمانان توطئه و اقدام نظامى نكرده بودند).
دكتر طه حسين در اين زمينه چنين مى‌گويد: «پس چون پيغمبر به مدينه هجرت نمود و با ياران مهاجر و انصار خود در آنجا مستقر گرديد، با يهود دشمنى نكرد و روى بدى به ايشان نشان نداد، بلكه با ايشان بسى مدارا كرد و مى‌خواست روابط ميان او و ايشان بر اساس همسايگى مسالمت آميز و كمك دادن و يارى كردن هنگام سختى برقرار باشد.»44
  1. تحمّل و مدارا با منافقان با وجود كارشكنى‌هاى منافقان، بخصوص سركردة آن‌ها عبداللّه بن ابى، در راه اسلام تا سال مرگ او (نهم هجرت) همچنان ادامه داشت و حتى نقل شده است كه پيامبر بر سركردة آن‌ها نماز گزارد.45
  2. آزادى پيروان اديان و مذاهب در مدينه و مراجعات مكرّر آن‌ها براى بحث و مناظره با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله).46
  و. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و ايجاد وحدت ويژگى ديگرى كه مى‌تواند در مسير پيدايش تمدّن‌ها مؤثر واقع شود، وحدت و يكپارچگى است كه از زمان آغاز دعوت پيامبر، مورد توجه اسلام بود. قرآن كريم در آيات متعددى، مسلمانان را به اتحاد دعوت مى‌كند. قرآن با محور قرار دادن «توحيد»، همه را به ارتباط با خدا يا اعتصام به حبل اللّه فرامى‌خواند: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ.»(آل عمران: 103) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) توانست در مدت زمانى كوتاه، به وسيلة اسلام صلح و صفا را در ميان قبايلى كه بيش از يكصد سال جنگ و خون ريزى و اختلاف در ميان آن‌ها جريان داشت، ايجاد كند و با اتحاد آن‌ها جبهة نيرومندى در مدينه به وجود آورد. جان ديون پورت، دانشمند معروف انگليسى، مى‌نويسد: «محمّد[(صلى الله عليه وآله)] يك نفر عرب ساده، قبايل پراكندة كوچك و برهنه و گرسنة كشور خودش را مبدّل به يك جامعة فشرده و با انضباط نمود و در ميان ملل روى زمين، آن‌ها را با صفات و اخلاق تازه‌اى معرفى كرد، و در كمتر از سى سال، اين طرز و اين روش، امپراتور قسطنطنيه را مغلوب كرد، و سلاطين ايران را از بين برد. سوريه و بين‌النهرين و مصر را تسخير كرد و دامنة فتوحاتش را از اقيانوس اطلس تا كرانة درياى خزر و و تا رود سيحون بسط داد.»47   ز. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و دين و تمدّن سازى دين جايگاه و نقش ويژه و برترى در فرايندسازى، به خود اختصاص داده است. اين موضوع پذيرفته شده است كه هيچ فرهنگ و تمدّنى نزد هيچ قومى يافت نمى‌شود، مگر آن‌كه در آن فرهنگ و تمدّن، شكلى از مذهب وجود داشته باشد. رادا كريشنان دين را باطن تمدّن مى‌داند48 و معتقد است: دين همانند روح در كالبد سازمان اجتماعى است. نقش دين را در شكل گيرى تمدّن، از دو جنبه مى‌توان مورد توجه قرار داد: نخست اين‌كه هدايت الهى به وسيلة استعدادهاى فطرى انسان‌ها را شكوفا مى‌كند و با ايجاد دگرگونى در انديشه و روح انسان، سنّت‌ها و نظام‌هاى كهنه و دست و پاگير را از بين مى‌برد و نظامى پويا و زنده تشكيل مى‌دهد. در پرتو چنين تحوّلى، زندگى اقتصادى انسان بهبود يافته، استعدادهاى علمى، فنى، هنرى و ادبى او شكوفا مى شود. از سوى ديگر، دين، زمينة همبستگى يا به تعبير ابن خلدون، «عصبيّت» را فراهم مى‌كند. به زعم ابن خلدون، بين عصبيّت و دين رابطه‌اى مستقيم وجود دارد.49 ح. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و ايجاد رفاه نسبى مسلمانان تا هنگامى كه در مكّه به سر مى بردند، به دليل شرايط اقليمى اين شهر، در امر تأمين نيازمندى‌هاى اوليه با مشكل زيادى رو به رو بودند. فضاى تجارى و كاسب كارانة شهر مكّه مانع رشد طبقات فرودست جامعه براى نيل به موقعيت‌هاى شغلى بهتر مى‌شد؛ اما در پى مهاجرت به مدينه، مسلمانان با فضايى جديد و امكاناتى تازه رو به رو شدند. در مدينه، تعصّبات نژادى و قبيلگى، كه ماية تفاخر و تبختر بود، كم رنگ‌تر بود. يك بردة سفيدپوست ايرانى همچون سلمان، همتاى بردة سيه چهرة حبشى همچون بلال بود. اين ميزان برابرى تا بدان جا پيش رفت كه يك عرب اصيل قريشى، عار نمى‌دانست كه با عرب صحراگردى همچون ابوذر عقد اخوّت ببندد. از سوى ديگر، كثرت آب و نخلستان‌ها و باغ‌هاى مدينه در قياس با مكّه، براى مهاجران شرايطى پديد آورد كه به كشت و زرع مشغول شوند و از اين راه، به ضروريات اولية زندگى دست يابند. تداوم تلاش ايشان و تحوّلات بعدى همچون فريضة جهاد و غنايم حاصل از آن هم بر وضعيت رفاهى مسلمانان در مدينه اثر شگرفى نهاد. ايجاد رفاه نسبى در جامعه موجب تأمين بعضى از نيازهاى اوليه ايشان مى‌شد و تأمين نيازهاى اساسى زيستى زمينه‌هاى شكوفايى را فراهم مى‌آورد. از نظر آبراهام مزلو (يكى از روان شناسان انسان‌گرا)، آفرينش‌هاى علمى، هنرى و اخلاقى در اجتماعات فقير، شكوفايى كمترى دارد. او سلسله مراتبى از نيازها ارائه كرد كه از نيازهاى اساسى زيستى آغاز مى‌شود و در سطوح بالاتر، به انگيزه‌هاى روانى پيچيده‌تر مى‌رسد. از نگاه مزلو، اين نظريه ـ كه انسان‌ها بدون توجه به نيازهاى پايين‌تر يا ارضاى نسبى آن‌ها به سوى فضايل انسانى گام برنمى‌دارند ـ در مورد غالب افراد جامعه صدق مى‌كند.50 ارزش قايل شدن به كار و فعاليت اقتصادى و ارج نهادن به كار كارگر در سيرة عملى و نظرى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)51 از عوامل بسيار مهم و تأثيرگذار در رشد اقتصادى و ايجاد رفاه نسبى در سال‌هاى اولية حضور مسلمانان در مدينه است.   جمع بندى و نتيجه گيرى در جمع بندى كلى، مى‌توان چنين گفت: جامعة تشكّل يافتة اسلامى در مدينة النبى، واجد همة صفات لازم براى آغاز حركت تمدّنى خود بود. بنابراين، حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مدينه و تشكيل حكومت را بايد اقدام عملى بعدى ايشان پس از بعثت و دعوت، در جهت تمدّن سازى اسلام برشمرد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اقبال مناسب مردم يثرب، نخستين اصول و پايه‌هاى تمدّن و مدنيّت جامعه‌اش را بر سعة صدر، حسن تفاهم، نفى استبداد، مهربانى و همزيستى انسان بنيان نهاد. نقش بى بديل پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) در پايه‌گذارى و اعتلاى تمدّن اسلامى، امرى قابل توجه و نيازمند تحقيق و بررسى مبسوط و عميق‌ترى است. بدين روى، به نظر مى‌رسد اين كار سترگ بايد توسط اهل فن پیگيرى شود تا ابعاد گوناگون نقش آن بزرگوار به خوبى تبيين گردد.   پى نوشت‌ها
  1. سید حسین نصر، سه حکیم مسلمان، ترجمة احمد آرام، چ ششم، تهران، علمی فرهنگی، 1384، ص1.
  2. آدام متز، تمدّن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمة عليرضا ذكاوتى قراگزلو، چ دوم، تهران، اميركبير، 1364، ص 9.
  3. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمة مرتضى رهبانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ج 2، ص 36.
  4. لوئيس معلوف، المنجد، ترجمة محمّد بندر ريگى، تهران، ايران، 1374، ج 2، ص 1766.
  5. محمّدرضا باطنى و دستياران، فرهنگ معاصر، ويراست دوم، تهران، فرهنگ معاصر، 1376، ص 136.
  6. ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ترجمة احمد آرام، چ هشتم، تهران، علمى و فرهنگى، 1381، ج 1، ص 5.
  7. همو، درآمدى بر تاريخ تمدّن، ترجمة احمد بطحايى و خشايار ديهمى، چ دوم، تهران، آموزش انقلاب اسلامى، 1268، ص 256.
  8. محمّد معين، فرهنگ فارسى، چ هشتم، تهران، اميركبير، 1371، ج 1، ص 1139.
  9. جان برنال، علم در تاريخ، ترجمة اسدپور پيرانفر، تهران، اميركبير، 1345، ص 86.
  10. City
  11. Civitas
12و13. ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ج 1، ص 5.
  1. همان، ج 1، ص 3 / همو، درآمدى بر تاريخ تمدّن، ص 256.
  2. ساموئل هانتينگتون، نظرية برخورد تمدّن‌ها، ترجمة مجتبى اميرى، تهران، دفتر مطالعات سياسی و بين المللى، 1374، ص 47.
  3. هنرى لوكاس، تاريخ تمدّن، ترجمة عبدالحسين آذرنگ، تهران، آذرنگ، 1366، ج 1، ص 7 و 16.
  4. على اكبر ولايتى، پويايى فرهنگ و تمدّن اسلام و ايران، چ دوم، تهران، مركز اسناد و خدمات پژوهشى، 1382، ج 1، ص 30 به نقل از: موسوعة المورد، ج 3، ص 28.
  5. ابن خلدون، مقدّمة ابن خلدون، ترجمة محمّدپروين گنابادى، چ هشتم، تهران، علمى و فرهنگى، 1375، ج 1، ص 75ـ76.
  6. محمّدتقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359، ج 5، ص 161.
  7. على اكبر ولايتى، پيشين، ج 1، ص 32.
21و22. ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ج 1، ص 3.
  1. عزت اللّه رادمنش، كليات عقايد ابن خلدون دربارة فلسفه، تاريخ و تمدّن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1357، ص 17.
  2. همان، ص 9ـ 35.
  3. ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ج 1، ص 66.
  4. على اكبر ولايتى، پيشين، ج 1، ص 33ـ34.
  5. سيدجعفر شهيدى، تاريخ تحليلى اسلام، چ پنجم، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1364، ص 43.
  6. همان، ص 45.
  7. جعفر سبحانى، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامى، ج 1، ص 377.
  8. محمّدابراهيم آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، چ چهارم، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ص 234 به نقل از: ابن هشام، سيرة النبى، بيروت، دارالفكر، ج 2، ص 119ـ123.
  9. سيدجعفر شهيدى، پيشين، ص 55.
  10. محمّدابراهيم آيتى، پيشين، ص 235.
  11. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، تهران، اسلاميه، 1354، ج 4، ص 253.
  12. جعفر سبحانى، پيشين، ج 1، ص 369.
  13. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 3، ص 142ـ146 / مرتضى مطهّرى، سيرة نبوى، قم، انتشارات اسلامى، ص 141.
  14. مصطفى دلشاد تهرانى، سيرة نبوى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1373، دفتر سوم، ص 358، به نقل از: محمّدبن خالد البرقى، المحاسن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1370 ق، ص 601 / شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، بيروت،داراحياءالتراث العربى،1403،ج8،ص428.
  15. همان، ص 386.
  16. ر.ك. مرتضى فريد، راهنماى انسانيت (سيرى ديگر در نهج الفصاحه)، چ يازدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1385، ص 601ـ604.
  17. «بعثتُ لاتممّ مكارم الاخلاق»؛ «عليكم بمكارم الاخلاق فانّ ربّى بعثنى بها» (ملامهدى نراقى، علم اخلاق اسلامى (ترجمة كتاب جامع السعادات)، ترجمة سيد جلال الدين مجتبوى، چ سوم، تهران، حكمت، 1366، ج 1، ص يك).
  18. محمّدعلى سادات، اخلاق اسلامى، چ ششم، تهران، سمت، 1368، ص 193ـ194.
  19. مصطفى دلشاد تهرانى، پيشين، دفتر سوم، ص 173، به نقل از: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، بيروت، دارالاضواء، 1405، ج 1، ص 145 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1403، ج 16، ص 226.
  20. همان، به نقل از: مصباح الشريعه، ترجمة حسن مصطفوى، تهران، قلم، 1363، ص 155 / محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 71، ص 423.
  21. همان، ص 174، به نقل از: قاضى عياض، الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، بيروت، دارالكتب العربى، ج 1، ص 137.
  22. طه حسين، آئينة اسلام، ترجمة محمّدابراهيم آيتى، چ سوم، تهران، شركت سهامى انتشار، ص 65.
  23. همان، ص 91.
  24. جعفر سبحانى، پيشين، ج 2، ص 812.
  25. جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن، ترجمة سيد غلامرضا سعيدى، قم، دارالتبليغ اسلامى، 1348، ص 77.
  26. عزت اللّه رادمنش، پيشين، ص 179.
  27. ر. ك. همان، ص 71ـ82.
  28. احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى، چ شانزدهم، قم، معارف، 1382، ص 169ـ170، به نقل از: ر.ك. آبراهام مزلو، انگيزش و شخصيت، ترجمه احمد رضوانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1367.
  29. مرتضى مطهّرى، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، الزهراء، 1362، ص 272.
3160
| | |
| -1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود