بسمالله الرحمن الرحیم
دیپلماسی حکومت پیامبر اکرم (ص)
نویسنده: اصغر افتخاری
منبع: مطالعات تاریخ اسلام سال اول تابستان 1388 شمارة 1
چکیده
در این مقاله مؤلف سعی دارد تا با ورود به فضای سیاسی حاکم بر اولین حکومت اسلامی، در قالب ساختار و واژگان علوم سیاسی، دیپلماسی حکومت پیامبر(ص) را بررسی کند. برای این منظور پس از نقد تعاریف موجود از دیپلماسی در علم سیاست، مولف اقدام به ارائة تعریفی تازه نموده و سیرة عملی و نظری پیامبر(ص) را با توجه به آن ساختار و قالب مورد بررسی مجدد قرار داده تا در نهایت دیپلماسی حکومت پیامبر(ص) برای خواننده توضیح داده شود. درک روابط قدرت در عصر پیامبر(ص) اولویت نخست پس از آن گونه شناسی دیپلماتها صورت پذیرفته و با توجه به معیارهای چهارگانة مطرح، انواع دیپلماتها معرفی شدهاند. و برخی ویژگیهای دیپلماتها چون التزام اخلاقی، مقبولیت مردمی، علم و آگاهی، زبان دانی و سخنوری و بالاخره حسن ظاهر به عنوان مهمترین شاخصها مورد بررسی قرار گرفته است. درادامه وظایف پنجگانة انواع دیپلماتها مطابق با نیازهای آن عصر تعریف شده است. فصل مهم این مقاله را «روشهای دیپلماتیک» تشکیل میدهد. در این فصل روشهای مسالمت آمیز و نظامی معرفی گردیده است است. مکاتبه، مذاکره، امان، عفو و بخشش، ترغیب، گسترش روابط، تظاهر، وقت کشی، میانجیگری، جلوگیری از تشنج و بالاخره استفادة بهینه از شرایط تحمیلی مهمترین روشهای دیپلماتیک هستند در ذیل مقاله روشهای مسالمت آمیز طرح شدهاند. دستة دوم از روشها نیز دربرگیرندة موارد ذیل میباشد: ارهاب، سرکوب، تشکیل گروه فشار نظامی و صلح تاکتیکی. در ادامه دو موضوع مهم حقوق دیپلماتها و مصونیتهای دیپلمایتک مورد بحث قرار گرفته و همخوانی آن با عرف سیاسی بررسی شده و در نهایت نیز نامههای پیامیر(ص) مورد تحلیل قرار گرفتهاند و ظرافتهای دیپلماتیک آنها استخراج شده است. در مجموع مقالة حاضر ضمن ارائة تصویری کلی از دیپلماسی اسلامی، راه را برای محققان و منتقدان، جهت تأمل در این بحث بسیار مهم میگشاید.
مقدمه
«هرگاه بخواهيم [جهان] به برج بابل جديدي بدل نشود، بايد به ديپلماسي سنتي و قواعدش و به سكوتهاي ارادي و حساب شدهاش و همچنين به اصالت سياسي بازگرديم..»
[1] (آميگه، 1366، 14)
پيوند زدن سرنوشت جهان به ديپلماسي، اگرچه اغراق آميز مينمايد وليكن حكايت از اهميت بسيار زياد آن دارد كه عالمان علوم سياسي هر عصر و زماني بايد به آن توجه نمايند.
درمتون سياسي موجود كه متأثر از سنت غربي است، ديپلماسي، همچون ديگر شاخههاي علم سياست، از چشمة تفكرات و اعمال بزرگان يونان و روم سيراب ميشود. اين در حالي است كه ديپلماسي به عنوان همزاد سياست، ريشه و تاريخ بس طولانيتري دارد. در اين مقاله به تأمل پيرامون «ديپلماسي عصر «نبوي» - يعني زمان تأسيس اولين حكومت اسلامي به دست پيامبر اكرم (ص) – ميپردازيم و از اين حقيقت پرده برميداريم كه حكومت اسلامي با استعانت از اصول الهي و انساني توانسته بود چارچوب مشخصي را براي اين حوزه از فعاليت سياسي، بنيان گذارد. براي اين منظور نخست به بيان تعريف ديپلماسي پرداخته و در ادامه از حقوق و مصونيتهاي ديپلماتيك، روشهاي ديپلماتيك، وظايف و شرايط ديپلماتها سخن خواهيم گفت. از حيث روش شناختي، مؤلف منابع اصلي در تاريخ اسلام را از نظر گذرانده و سپس سعي نموده با ورود به فضاي سياسي صدر اسلام، معناي مورد نظر از ديپلماسي را در آن زمان درك و مطابق ساختارهاي متعارف و آشنا براى محققان امروزي، آن را بازسازي نمايد.
موضوع ديپلماسي على رغم اهميتي كه دارد، كمتر مورد توجه پژوهشگران حوزة سياست اسلامي قرار گرفته است. اميد است كه اين مقاله بتواند نقطه آغاز مناسبي جهت ورود به اين وادي باشد. در مجموع سعي شده اصول اسلامي با استناد به سيرة عملي و نظري حضرت(ص) به زبان امروزي بيان گردد تا براي دانش پژوهان و دانشجويان جامعة كنوني ما و متوليان امور اجرايي جذابيت لازم را داشته باشد.
الف) تعریف دیپلماسی
از ديپلماسي تعابير متعددي به عمل آمده، «هدايت و تنظيم روابط بين ملل در زمينههايي از قبيل عقد قراردادهاي تجاري»، «مهارت انجام فعاليتهايي از قبيل مذاكره، عقد قرارداد» و «مهارت در نحوة رفتار با مردم»(1982,398Guralnik-) كه درگذر زمان توسعة مفهومي پيدا كرده و «هرگونه گفت وگو بين دو دولت مستقل»(Der Derian ,1992 Watson1987,)را شامل ميشود و به تعبير سادهتر نوعي «ارتباط نهادينه شده بين سياستگذاران» است. ( 1027 ,1992,Fararاين تعريف ازديپلماسى سابقه اى بيشتر ازپنج قرن ندارد، لذا شكل مدرن ديپلماسي امروزي را عالمان اين حوزه حداكثر وامدار تحولات ديپلماتيك قرون 17 و 18 مي دانند
[2]
بديهي است كه اتخاذ چنين بينشي اجازة طرح موضوع «اصول ديپلماتيك حكومت اسلامي» درعصر پيامبر(ص) را نميدهد و اين، حكايت از ناكارآمدي تعاريف موجود دارد.
حقيقت آن است كه ديپلماسي در چارچوب مكاتب مختلف معاني متفاوتي يافته است به گونهاى كه گاهى با يكديگر اختلاف اصولي هم دارند. (92-70 ,1997,Freeman) به عنوان مثال جمعي از نويسندگان از منظر مسائل «رشد و توسعه»
[3] به ديپلماسي نگريسته اند، در حالي كه افرادي چون «كارل دويچ»
[4] از منظر «سيستمي» به آن نگاه كرده و در نهايت ديپلماسي را «يك نظام ارتباطي» معرفي نمودهاند كه ضرورتاً با بينش قائلان به مكتب رشد هماهنگي ندارد.
نكات فوق مؤيّد اين معناست كه با حفظ اهداف اصلي ديپلماسي- مواردي از قبيل: تغيير يا حفظ سياستهاي يكديگر، رسيدن به توافق بر سر مسائل مورد اختلاف، تبادل نظر واحدهاي سياسي، تبليغ و ... ميتوان در هر دوره از وجود نوعي ديپلماسي سخن گفت. بنابراين واحدهاي سياسي- كه ضرورتاً منحصر به «دولت/ ملتها»
[5] نميشوند- جهت درك و هدايت «تصميم گيريهاي سياسي يكديگر اقداماتي انجام ميدهند كه به رغم اختلاف ظاهري، ذيل عنوان ديپلماسي ميآيند. بر همين اساس در اين نوشتار از ديپلماسي در عصر نبوي، بحث خواهيم كرد.
ب) ساختار قدرت در عصر نبوى
ديپلماسي درعصرپيامبر(ص) معناي گستردهتري داشته و ناظر بر تنظيم روابط مختلفي بوده است، از آن جمله:
يك - روابط قبايل با يكديگر (رابطة قبيلهاي)
دو- روابط حكومتها با يكديگر (رابطة حكومتي)
سه - روابط حكومتها با قبايل (رابطة حكومتي- قبيلهاي)
بديهي است كه به علت مطرح نبودن «دولت- ملتها» به عنوان بازيگران عرصة بينالمللي، تحديد ديپلماسي به روابط بين اين واحدها در اين زمان اصلاً وجهي ندارد و به جاي آن رابطة حكومتها با قبايل مطرح است. بنابراين ديپلماسي نيز در اين بستر معنا پيدا كرده است و جهت درك اصول و روشهاي آن بايد تاريخ روابط اين كانونها مورد بررسي قراربگيرد.
آنچه گفته شد نبايد بر تفاوت همه جانبة ديپلماسي در سنت اسلامي با سنت غربي حمل شود؛ چرا كه گذشته از تفاوتهاي فوقالذكر-همانگونه كه بيان شد- اهداف اولية ديپلماسي يكسان بوده و در هر دورهاي قابل طرح و بررسي ميباشد. تحديد ديپلماسي براساس بازيگران صحنة سياست- كه امروزه مورد اقبال تمام است- نگرش صحيحي نيست. «دولت- ملتها» اگرچه از اهميت بسيار زيادي برخوردار ميباشند و ليكن حيات سياسي انسان هميشه درهمين چارچوب قرار نداشته و اين ساختار براي هميشه هم موقعيت خود را حفظ نخواهد كرد. (Dunn, 1995)
ج) گونه شناسي
در عرف ديپلماتيك امروزي، ديپلماتها از جهات مختلفي تقسيم بندي ميشوند: دائم يا موقت بودن ايشان، سطح فعاليت (سفير، كاردار، وزيرمختار و ...)، حوزة فعاليت (سياسي، اقتصادي- تجاري، فرهنگي و ...)، نوع مأموريت (ديپلماتيك و غير ديپلماتيك) و ...(دبيري، 1374؛ ملكي،1370، 20-30) اما در عرف سياسي دوران تأسيس حكومت اسلامي پيامبر اكرم(ص) مشاهده ميشود كه گونهشناسي خاصى حاكم است كه با تعريف ارائه شده از ديپلماسي در آن زمان هماهنگي دارد. بنابراين براساس معيارهاي رايج در آن زمان گونههاي مختلف ديپلماتها را مورد بررسي قرار ميدهيم.
- نحوة انتخاب
انتخاب نمايندگان به سه شكل انجام ميشد:
شكل اول- انتصاب با نظر مستقيم حضرت محمد(ص). به عنوان مثال: در جريان نزول سورة برائت كه پيامبر اكرم(ص) به دور از توصية ديگران، حضرت علي(ع) را به عنوان رسول خود منصوب فرمود.
[6]
شكل دوم- تقاضاي ارسال نماينده توسط بزرگان واحد سياسي محل مأموريت؛ كه در جريان رجيع و بئرمعونه ميتوان اين نمونه را مشاهده كرد. لازم به ذكراست كه اين تقاضا گاهي درخصوص شخص يا اشخاص معيني بوده و گاهي بدون تعيين مصداق صرفاً ارسال نماينده و سفير درخواست ميشده است. (عبدالواحد، 1982، 125)
شكل سوم- انتصاب تكليفي. به عنوان مثال در جريان شكست قبيلة بني حارث بن كعب، خالد به فرمودة حضرت رسول(ص) جمعي از رؤساي آنها را به عنوان هيئت سياسي راهي مدينه كرد(ابن هشام،ج2، 594) كه صبغة تكليفي آن آشكار است. در مواردي نيز همچون عمروبن مرة الجهني(همان،ج،2، 541) اين انتصاب با تقاضاي شخص و موافقت پيامبر(ص) صورت گرفته است.
- تعداد ديپلماتها
از حيث تعداد فرد، گروه و يا هيأت ديپلماتيك از سوي حضرت(ص) اعزام ميشد؛ كه در عرف سياسي آن زمان سابقه هم داشته است. در جريان فروپاشى بت لات، پيامبر(ص) دونفر
[7] و در جريان اسلام آوردن پادشاهان حمير(همان،ج،2 588-589) و يا جمع آوري زكات توسط «وليدبن عقبه بن ابي معيط»، هيئتهاي ديپلماتيك اعزام شدند.(همان،ج،2 296) هيأتهاي ديپلماتيك را در اصطلاح رايج آن زمان «وفد» ميگويند و سال نهم هجري از اين حيث داراي اهميت بسياري ميباشد
- مدت مأموريت
از نظرمدت مأموريت، نمايندگان و ديپلماتها يا موقت و يا دائمي بودهاند. اكثر ديپلماتها البته به صورت موردي اعزام ميشدهاند، با اين حال مأموران مشهور به «نقيب» به عنوان منصبى دائمي، تلقي ميشدند. به همين خاطر «بني نجار» پس از فوت «اسعدبن زراره» به نزد حضرت(ص) رفتند و تقاضاي نصب شخص ديگرى را در اين شغل كردند.(ابن هشام، ج2، 507 به بعد)
- خاستگاه ديپلمات ها
اگرچه رؤساي قبايل و حكومتها به اقتضاي قدرت، نقش مهمي در فعاليتهاي ديپلماتيك ايفاء ميكردند و مذاكرات در حد سران امر رايجي بوده است اما حضرت محمد(ص) نيز تا حد امكان نسبت به اين حوزه از فعاليتهاي ديپلماتيك اعمال نفوذ مينمودند؛ با اين حال اشخاصي كه درميان طايفه و قبيلة خود عنواني كسب كرده بودند از حيث انجام مأموريتهاي ديپلماتيك بيشترين سهم را داشتند. (همان ، ج،2 575-576) توضيح آنكه در بستر انديشة اسلامي، ازآنجا كه اصالت با تبليغ اصول و ارزشهاي اسلامي بود؛ گاهى افراد تازه مسلماني كه چندان نام و عنواني نداشتند و يا اينكه در داخل ساختار حكومتي نبودند، امكان تصدى اين مقام را مييافتند. درك اين پديده به مقدم بودن امر تبليغ بر ديپلماسي و شمول تبليغ نسبت به ديپلماسي برميگردد كه خود موضوع مستقلي بوده و شايستة تأملي جداگانه است.
[8]
د) ويژگيهاي ديپلماتها
ويژگي ديپلماتها، موضوعي متأثر از تعريف سياست، ساختار سياسي حاكم بر محيط بينالمللي و ايدئولوژي حاكم بر هر واحد سياسي ميباشد. به همين خاطر است كه طيف متنوعي از ويژگيها براي يك ديپلمات در طول تاريخ ارائه شده كه در ميان آنها به موارد ثابت و متغير متعددي ميتوان اشاره داشت. نظر به تعدد منابع تعيين كننده، توافق بر ويژگيهاي واحد و يكسان بسيار مشكل مينمايد به گونهاي كه در فرهنگ سياسي معاصر درخصوص موارد سادهاي مانند «راستگو بودن ديپلمات» هم حتي اختلاف نظر است.(دبيري، 1374، 75-1؛ دبيري، 1369، 30-20) به عنوان مثال ماكياولي
[9] فقط تظاهر به راستگو بودن را كافي ميداند. در بينش سنتى غرب اين اعتقاد شكل گرفته است كه: يك سفير فرد راستگويي است كه به خارج از كشور فرستاده ميشود، تا به خاطر مملكت خود دروغ بگويد. بنابراين با توجه به ساختار سياسي دين اسلام و شرايط منطقهاي حجاز، بايد از ويژگيهايي سخن گفت كه با ممالك اسلامي سنخيت دارند.
لازم به ذكر است افرادي كه از سوي حضرت(ص) به عنوان نماينده و يا سفير به سوي ديگر قبايل و واحدهاي سياسي ميرفتند، در مجموع از بهترينهاي امت اسلامي بودند؛ اگرچه بعضاً افرادي چون خالد بن وليد در تحقق خواستههاي پيامبر(ص) چندان موفق نبودند. در نامة پيامبر(ص) به ملوك حمير اين اصل كلي صراحتاً ذكر شده است، آنجا كه حضرت(ص) مينويسند: «همانا من از ميان صالحترين افراد خودم كه در دين و علم سرآمد هستند، كساني را نزد تو فرستادهام.» (اسحاق بن محمد، 1361، ج2، 1046) بنابراين با تأمل در سيرة نبوي و قبول كلي نكتة فوق ميتوان به ويژگيهايي اشاره داشت كه ميتواند براي امروز نيز كارآمد باشد:
- التزام اخلاقي
پيامبر اكرم(ص) چون «عمروبن مرة الجهني» را به عنوان رسول خود، فرستادند، متذكر شدند: «برتو باد ملايمت كردن با مردم، گفتار محكم وحكيمانه و اينكه تندخو نباشي و از تكبر و حسادت كاملاً به دور باشي...»(ابن كثير،1402 ج،1، 35)
- مقبوليت
پيامبر اكرم(ص) به نظر و خواست ساكنان محل مأموريت – تا حد امكان- توجه مينمود. لذا در روايت «ابن اسحاق» به هنگام فوت «ابي امامة اسعدبن زواره»- نقيب قوم بنيالنجار- اينطور روايت شده: كه چون ايشان از حضرت(ص) تقاضاي جايگزيني و انتخاب فرد ديگري را نمودند، پيامبر(ص) با عنايت به شرايط سياسي «بني النجار»، از انتصاب يكي از افراد اين قبيله كه به هرحال منجر به برتري جويي گروهي از ايشان بر گروهي ديگر ميشد و چه بسا پذيرش عمومي «نقيب» را با مشكل مواجه مىساخت، سرباز زده؛ خود اين مقام را عهدهدار شدند و همگان بدان گردن نهادند. (همان،ج2، 330) در گفت وگوي بين حضرت(ص) با «مسيرة بن مسروق العبي» نيز همين استدلال ديده ميشود، آنجا كه مسيره از مخالفت قومش سخن گفته و با اين جمله كه «مرد با قومش [معنا و وجود] مييابد» ازاعزام به سوي قومش به عنوان رسول پيامبر(ص) بازماند.
- علم و آگاهي
سفيران و مأموران پيامبر(ص) از علم و حكمت كافي برخوردار بودند. چون نمايندة پيامبر(ص) نزد «مقوقس» حاكم اسكندريه رفت، بين آن دو پرسش و پاسخي در امور مختلف درگرفت؛ پادشاه درآخرگفت: «توحكيمي هستي كه از نزد حكيمي آمدهاي»(همان،ج3، 515) با عنايت به شرح وظايف ديپلماتها- كه در ادامه ذكر خواهد شد- معلوم ميشود كه داشتن علم و آگاهي چه نسبت به دين و چه اوضاع و احوال سياسي محل مأموريت، ضروري بوده است.
[10]
- زبان داني و سخنوري
سفراي پيامبر اكرم(ص) كه نزد ملوك و اقوام مختلف ميرفتند، خود با مخاطب نامة پيامبر(ص) گفت وگو مينمودند و اين مطلب مبين زبانداني ايشان ميباشد.
[11] در جريان پيامبر(ص) گفت وگو مينمودند و اين مطلب مبين زبانداني ايشان مي باشد. هجرت مسلمانان به حبشه نيز جايگاه و اهميت سخنوري جعفر و تاثير آن به خوبي مشاهده میشود.
[12]
- حسن ظاهر
پذيرش نمايندگي يك واحد سياسي ديپلماتها را به رعايت ظواهر بيش از هر زمان ديگري مقيد ميسازد. اين امر به انجام بهتر مأموريت سياسي كمك مي كند، بنابراين پيامبر(ص) به كارگزاران خود سفارش ميكردند در مقام انتخاب پيكها، علاوه بر شرايط فوق، وضعيت ظاهري را نيز در نظر داشته باشند.(حميدالله،1374، 396) لازم به ذكر است كه درمقام تعيين صلاحيتهاي فوق، ملاك «موقعيت حال» افراد بوده است. بدين معني كه سابقة افراد چندان مورد نظر نبوده بلكه بيشتر تحول روحي افراد به واسطة انقلاب اسلامي حضرت محمد(ص) معيار و ملاك بوده است. دليل اين اصل نيز مشخص است، تأمين نيروي انساني مورد نياز، بدون رعايت چنين اصلي ميسر نبوده و توجه به گذشتة كفرآميز افراد عملاً موجب ركود افراد ميشد. وجود افرادي چون خالدبن وليد در دستگاه حكومت اسلامي و تصدي بعضي از پستهاي سياسي توسط او بر همين اساس قابل توجيه است.
گذشته از پنج نكتة فوق بايد به مواردي اشاره داشت كه جنبة عمومي داشته است. مواردي چون امانتداري، قوت جسماني، داشتن سجاياي اخلاقي از قبيل صبر و تحمل و اخلاق خوش و ... در مجموع پيامبر اكرم(ص) به نسبت نيازهاي سياسي زمان، از ميان نيروهاي انساني كارآمد و مسلمان اقدام به گزينش و استخدام سفير مينمود. با دقت در احوال اين جماعت ميتوان به اصول كلي مورد نظر حضرت پي برد.
هـ) وظايف ديپلماتها
ديپلماتها به عنوان فرستادگان سياسي، از ابتداي تأسيس جوامع انساني مشغول ايفاى نقش و اداى وظيفه بودهاند. به عنوان مثال تعيين حدود شكارگاهها، حل و فصل مناقشات خانوادگي و طايفهاي و يا مهيا نمودن زمينة ازدواجهاي مهم (در حد سران) بين قبايل مختلف از جمله وظايف اولية اين ديپلماتها بوده است.
بديهي است كه با پيشرفت جوامع انساني و سازماندهي هرچه بيشتر دولت، اين نقشها نيز دستخوش تحول شده است. ديپلماتها با عنايت به رتبه و حوزة فعاليتيشان مسئوليتهاي متنوعي را عهدهدار ميباشند: مبادلة اطلاعات، حمايت از اتباع و اموال آنان در خارج، نمايندگي نمادين كشور متبوعه و انجام اموري چون سخنراني و كارهاي تشريفاتي، ارائة نظر و مشاركت در اخذ سياستهاي مربوطه و... از جملة اين وظايف هستند كه در ساختار سياسي عصر حاضر براي ديپلماتها تعريف ميشود.(هاليستي، 1367) با توجه به سيرة سياسي حضرت محمد(ص) موارد ذيل را ميتوان به عنوان وظايف ديپلماتها معرفي كرد.
- تصدي كلي امور قلمرو مربوطه
در جريان مباهله، بزرگ مسيحيان پس از انصراف از مباهله از حضرت محمد(ص) خواست فردي را با ايشان همراه سازد تا در بين آنها داوري كند. پيامبر(ص) نيز «ابوعبيدة جراح» را براي ساماندهي كلي امور آن ديار راهي ساخت. جراح نمايندة سياسي پيامبر(ص) بود و از امتيازات مربوط به سفرا و فرستادگان برخوردار ميگشت. (ابن هشام،ج2، 584) نمونة آشكارتر آن، نقباي دوازده گانة پيامبر(ص) ميباشند كه پس از انتصاب، پيامبر(ص) به ايشان فرمود: «شما در ميان قوم خود عهدهدار امور هستيد، آنسان كه حواريون عيسي بن مريم كفيل او و عهدهدار مردم بودند، من نيز كفيل و عهدهدار قوم خويش هستم.» (ابو زهره، ج2، 174)
- تعليم و اجراي احكام ديني
جمعي از ديپلماتهاي اعزامي حضرت محمد(ص) افرادي بودند كه براي آموزش و انجام احكام ديني در ميان مردم به مناطق مختلف فرستاده ميشدند. نصب «عمروبن حزم» در قبيلة «بني حارث» (ابن هشام،ج2، 595) تقاضاي «عضل» و «القاره» از پيامبر(ص) متعاقب جنگ احد مبني بر ارسال شخصي به سوي ايشان براي تعليم احكام ديني و قرائت قرآن (ابن كثير،1402، ج3، 125) و اعزام «ابوقلابه» به سوي قبيلهاش جهت اقامة فرايض ديني (همان،609) و پيش از همه اذن پيامبر(ص) به نمايندة ويژهاش در مدينه- مصعب بن عمير- براي اقامة نماز جمعه (حميدالله، 1374، 96) از جمله مصاديق اين مدعا هستند.
- رسيدگي به امور مالي
پيامبر(ص) در مواقع ضروري اشخاصي را به عنوان نمايندة مخصوص خود در امور مالي راهي شهرها و قبايل مختلف مينمودند و در احكام صادره، خطاب به كارگزاران بخشهاي مورد نظر ميخواستند تا در امور مالي مربوطة اين نماينده همكاري كنند. به عنوان مثال «معاذ بن جبل» را در رأس گروهي به سوي «ذرعة بن ذي يزن» فرستاده و از او خواست پس از آمدن معاذ كلية صدقات و جزيههاي گردآوري شده را در اختيار وي قرار دهد. (بلاذرى،1988، 77)
- نامه رساني
پيكها گروه ديگري از ديپلماتهاي آن زمان بودند كه عهدهدار رسانيدن نامههاي سران كشورها و قبايل به يكديگر بودند. وظيفة اين افراد حفظ و نگهداري نامة ارسالي و رسانيدن آن به شخص مورد نظر و دريافت پاسخ آنان بود. (حميدالله، 1374)
- انجام مأموريتهاي ويژه
پيامبر اكرم(ص) به اقتضاء زمان اقدام به اعزام نمايندگاني ميكردند كه اين افراد مكلف به انجام يك مأموريت ويژه و معين بودند. وظيفة آنها به حسب مورد، تعريف ميشده است. به عنوان مثال ابوسفيان و مغيره كه از جانب پيامبر(ص) مأمور تخريب لات در ميان ثقيف بودند (اسحاق بن محمد،1361ش، ج2، 1000) و يا مأموريت ويژة خالد بن وليد براي تخريب عزي (ابن كثير،1402، ج3، 598) كه مهمترين رسالتهاي اضطراري بود. البته در انتخاب اين افراد هميشه دقتهاي لازم وجود داشته و صرفاً هركسي نميتوانست رهبري اينگونه امور را بر عهده بگيرد؛ مثلاً در جريان نزول سورة برائت با اينكه ابوبكر به عنوان نمايندة شخص پيامبر(ص) براي انجام مراسم حج بيرون رفته بود و در حقيقت يك سفير پيامبر(ص) به حساب ميآمد و ليكن حضرت(ص) در خصوص قرائت سورة برائت حضرت علي(ع) را انتخاب كرده و از پي ابوبكر فرستاد. (اسحاق بن محمد، ج2، 1001) و – سياستهاي ديپلماتيك در عرف سياسي به تناسب روشهاي مختلفي چون مذاكره و گفتگو، مكاتبات مختلف ديپلماتيك، تذكر و اعمال خفيف و يا حتي آشكار قدرت و... از زمره روشهاي ديپلماتيك محسوب ميشود. (دبيري، 1374؛ دبيري، 1369) اما در ديپلماسي اسلامي با توجه به عصر نبوي(ص) ميتوان به طيف متنوعي از روشها دست يافت كه عبارتند از:
اول- روشهاي مسالمت آميز
- مكاتبه:
ارسال نامه توسط حضرت(ص) براي هرقل امپراتور روم، خسرو پرويز پادشاه ايران، مقوقس مصر، نجاشي بزرگ حبشه و كارگزار كسري در يمن (معروف حسينى،1370، ج2، 240-238) و يا سلطان عمان، پادشاه يمامه، پادشاه بحرين و زمامدار شامات؛ (ابن هشام، ج2، 608-606) كه معلوم مينمايد كه يكي از بنيانهاي محكم ديپلماسي آن زمان، توسل به راهكارهاي مكاتبه بوده است.
- مذاكره:
پيامبر(ص) براى حل مسائل از طريق ديپلماسي به مذاكره و گفتگو بسيار علاقهمند بود. وجود سنت حسنة گفتگو با مخالفان و حتي مشركان، چه قبل و چه بعد از تشكيل حكومت اسلامي درمكه و مدينه، (ابو زهره، ج2، 29) و سيرة علمي پيامبر(ص) در جريان صلح حديبيه مؤيد اين مدعا است. براي مثال در جريان صلح حديبيه اگرچه نمايندة مشركان چندين مرتبه تغيير كرد و مشركان جهت بستن راههاي ديپلماتيك تلاش بسيار كردند، اما در نهايت با صبر و تحمل، كار با مذاكره به انجام رسيد. (معروف حسينى، 1370، 200- 196)
- امان:
از جمله روشهاي متداول ميان اعراب و مسلمانان امان بود. (ابن كثير،1402، ج1، 381-370) امان كه منجر به حفظ جان، مال و ناموس فرد و يا گروه و قومي ميشد در ميان مسلمانان وسعت قابل توجهي يافت؛ به گونهاي كه هر مسلماني اعم از زن و مرد ميتوانست اقدام به اين كار نمايد. در مجموع كاربرد اين روش تأثير مهمي به دنبال داشت كه از جمله ميتوان به فتح بدون خونريزي مكة مكرمه اشاره داشت. (ابن هشام، ج2، -403-401و 430-428و 616-612)
- عفو و بخشش:
پيامبر اكرم(ص) بنا به ملاحظاتي و جهت تأليف قلوب سعي داشتند از تقصيرات ديگران چشم پوشي كنند. اين كار را تا بدانجا كه حقي ضايع نميشد، مقدم ميداشتند. عفو افرادي مثل ابوسفيان، صفوان بن اميه، هند و... كه در دشمني با پيامبر(ص) كوتاهي نميكردند و يا عفو عمومي كلية مردم مكه، نمونههاي بارز اين مشي و روش ميباشند كه باعث جلب افراد و گروههاي بسياري به حكومت اسلامي شد. (افتخاري،1377-ب)
- ترغيب:
پيامبر اكرم(ص) تا آنجا كه ممكن بود سعي ميكردند با دادن بعضي از امتيازات مادي دل سخت مخالفان را نرم كرده و بدين طريق بدون جنگ و خونريزي به اهداف خود دست يابند. در جريان فتح مكه عليرغم برتري نظامي به تقاضاي عباس جواب مثبت داده براي ابوسفيان امتيازي قائل شدند، باشد كه دل او نرم شود و از دشمني دست بكشد. دادن سهم بيشتر به مكيان تحت عنوان مولفة قلوبهم (ابن كثير،1402، ج3، 549) و عفو صفوان ابن اميه و بخشش مالي به اين دشمن ديرينه (همان، ج3، 585- 584) از جمله مصاديق اين مدعا هستند. پيامبر اكرم(ص) در مورد ديگر قبايل و حتي كشورها هم از اين روش استفاده ميكردند. مثلاً خطاب به نمايندگان قبيلة هوازن ميفرمايند: چنانچه مالك بن عوف- سركردة فراري هوازن- برگردد و مسلمان شود، مال و كسان او را به همراه يكصد شتر به او بازپس خواهد داد، (همان،ج3، 683 ) و يا درجريان دعوت رؤساي ديگر كشورها به اسلام صراحتاً ميفرمايند: «اگر اسلام بپذيريد به شما حكومت خواهم داد ولي چنانچه از پذيرفتن آن سرباز زنيد پادشاهي شما از ميان خواهد رفت.» (حميدالله،1374، 214)
- گسترش روابط:
روابط تجاري در تحكيم علقههاي بين واحدهاي سياسي و در نتيجه حصول اهداف سياسي از طريق غير خشونت آميز، نقش بسزايي ايفا مينمود. مشاهده ميشود كه مسلمانان از همان ابتدا نسبت به اين روش مؤثر اقبال نموده و نتيجة آن عقد قراردادهاي تجارى متعدد بوده است.
[13] از طرف ديگر پيامبر(ص) با عقد پارهاى از پيمانها سعى نموده علقههاى داخلي را بين گروههاي مختلف محكوم سازد و از اين طريق باب خشونت را مسدود سازد، از آن جمله ميتوان به پيمان مسلمانان و يهود،(ابن هشام، ج1، 588-503) پيمان اخوت بين انصار و مهاجرين (همان، ج505، 1-502) و پيمانهاي منعقده با قبايل مختلف در سال نهم هجري اشاره كرد. شاهد مثال ديگر اين روش بسيار كارآمد، گسترش روابط فاميلي از طريق ازدواج ميباشد كه قبايل را به هم نزديك ميساخت. ازدواج پيامبر(ص) با «ام حبيبه»، (ابن كثير، 1402، ج3، 432) خواستگاري «ميمونه» (ابن هشام، ج2، 372) و ازدواج «عبدالرحمن بن ً عوف» با دختر بزرگ قبيلة «دومة الجندل» به سفارش پيامبر(ص) (همان، ج2، 340) تماماً از مواردي هستند كه مسبوق به ملاحظات ديپلماتيك بوده است.
- تظاهر:
به نمايش گذاشتن توان جامعة اسلامي به اين منظور كه دشمنان فكر جنگ را از سر به در كرده به طريق ديگري به حل مسئله بيانديشند، از جمله روشهاي ديپلماتيكي است كه از سوي حكومت اسلامي به كار گرفته شده است. لازم به ذكر است كه اين روش در عصر پيامبر(ص) كاربرد زيادي داشته به گونهاي كه قبايل مختلف هميشه سعي داشتهاند با به نمايش گذاردن توان رزمي، علمي و مالي خود- از حيث كميت و كيفيت جنگاوران، بزرگان و شاعران و ...- برتري خود را بر ديگر قبايل به اثبات برسانند. به عنوان مثال يكي از علل شروع جنگ بدر و شكست سخت مشركان، اصرار ابوجهل بر همين روش بود. ابوجهل برخلاف ابوسفيان كه كاروان مشركان را با حيله از دسترس مسلمانان دور كرده بود و معتقد به بازگشت سپاه قريش به مكه بود، اظهار داشت كه: «ما برنگرديم مگر آنكه سه شبانه روز در بدر اطراق كرده و شادي نماييم، باشد كه از اين طريق عظمت ما بر تمامي عرب روشن شود» (ابن هشام، ج1، 619-618) و اينچنين بود كه سپاه برنگشت و به جنگي سخت با مسلمانان گرفتار آمد.
اما در سيرة نبوي موارد متعددي را ميتوان يافت كه پيامبر اكرم(ص) و يا نمايندگان ايشان از شيوة فوق استفاده كردهاند كه به اختصار به آنها اشاره ميشود:
7-1. در جريان صلح حديبيه وقتي«عروة بن مسعود ثقفي» به اردوگاه مسلمين آمد، شاهد احترام بيش از حد مسلمانان نسبت به پيامبر(ص) بود، او فرصت يافت از نزديك ببيند كه چگونه مسلمين گرد حضرت را گرفته و به آب وضويش تبرك ميجويند. چون برگشت گفت: ای قریش من به دربار پادشاهان مختلفی رفتهام، پادشاه ایران و امپراطور روم و سلاطین حبشه، ولی به خدایانمان سوگند که هیچ یک را در میان قومش چون محمد ندیدم».(همان، ج2، 4-313)
در همين واقعه بود كه پيامبر(ص) پس از امضاى صلحنامه با مشركين، دستور داد مسلمين مراسم قرباني را به جاي آورند و شتر ابوجهل را كه قريشيان بدان حساس بودند، قرباني كنند و بدين طريق در عين رضايت به صلح؛ قدرت مسلمانان را به نمايش گذارد. (همان، ج2، 320؛ معروف حسينى،1370، 3-210)
7-2. در جريان «عمرة القضاء» به سال هفتم هجري، وقتي پيامبر(ص) مطلع شد مشركان در كنار دارالندوه جمع شدهاند تا شاهد تنگدستي و ضعف مسلمانان در خلال برگزاري مراسم حج باشند؛ فرمود: همگان راهي اقامة حج شويد و در كمال نظم و ترتيب اعمال به انجام آوريد.
خود حضرت هم كه پيشاپيش جماعت حركت مينمود، مهار شتر را به دست عبداالله بن رواحه داد. او ضمن هدايت شتر در مناقب حضرتش و اقتدار ناشي از تأسيس حكومت اسلامي در مدينه رجز ميخواند. (ابن هشام، ج2، 370؛ معروف حسينى،1370، 342) نقل است كه پيامبر(ص) در اين سفر به مسلمانان فرمود: «خداوند رحمت كند كسي را كه امروز خود را به ايشان نيرومند بنماياند». (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 850)
7-3. در بازگشت از جنگ بدر در محلة «روحاء» جمعي براي عرض تبريك به استقبال لشكر مسلمين آمدند. «سلمه بن سلامه» گفت: چه جاي تهنيت؟ به خدا سوگند آنها پيرمرداني ناتوان و عاجز از جنگ بودند كه مانند شتر دست و پا بسته آمادة كشته شدن بودند!. حضرت(ص) پس از شنيدن اين سخن فرمود: اي برادرزاده اين چنين نيست! آنها بزرگان و اشراف بودند. (همان، ج1، 644)
7-4. پيامبر(ص) به هنگام عزيمت به سوي مكه، عباس را فرمود: ابوسفيان را (كه تازه مسلمان شده بود) در تنگه نگه دار تا لشكر مسلمانان را ببيند. ابوسفيان چون رژة نيروهاي مسلح اسلام را ديد به فكر فرو رفت و چون به مكه رسيد مكيان را از جنگ با مسلمانان شديداً برحذر داشت. (ابن هشام، ج4 ،403-402؛ بلاذرى،1988، 47)
7-5. در جريان مفاخرة گروه نمايندگي بني تميم با پيامبر(ص) نيز حضرت با كاربرد موفق همين روش و با كمك خطيب تواناي مسلمانان «ثابت بن قيس» و شاعر نامي «حسان»، بني تميم مغرور را آرام كرده و ايشان بدون درگيري به اسلام رضايت دادند. (ابن هشام، ج2، 3-561؛ معروف حسينى،1370، 316-317) گذشته از موارد فوق ميتوان به غزوة تبوك،(همان،1370، 327-323) واعزام سپاهي از مسلمانان شكست خورده در جنگ احد در فرداي همان روز (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 687) و همچنين اعزام سپاه به موته (ابن كثير،1402، ج3، 469-458) اشاره داشت كه هريك به نحوي دلالت به كاربرد روش فوق دارد. (همان،530)
- وقت كشي:
پس از نقض صلح نامة «حديبيه» توسط متحدان قريش، ابوسفيان با اين اميد كه بتواند با حيله و نيرنگ سياسي اين مسئله را فيصله داده و از عواقب سوء نقض پيمان، قريش را خلاصي دهد، راهي مدينه شد. پيامبر اكرم(ص) كه عزم فتح مكه داشت و از نيت ابوسفيان هم آگاه بود، نميخواست او از غرض مسلمانان خبردار شود و تمهيدي بينديشد و در عين حال هم به ابوسفيان تعرضي نشود. او براي مدتي در مدينه سرگردان ماند و رايزنيهاي وي با دخترش (كه همسر حضرت(ص) بود) و ابوبكر، عمر و حتي دختر گرامي پيامبر حضرت فاطمه(س) جز وقت كشي نتيجة ديگري نداشت، در نهايت هم چون به مكه رفت، قريش گفتند: واي بر تو!آنان برايت كاري نكردند، مگر آنكه بازيات دادند.
- جلوگيري از بروز تشنج:
پيامبر اكرم (ص)، با توجه به مقتضيات دو اردوگاه اسلام و كفر؛ سعي كرد تا حد امكان از بروز تشنجهايي كه منجر به بروز جنگ ميشود، خودداري ورزد. به عنوان مثال در جريان صلح حديبيه عليرغم اعمال ناشايست مشركان اعم از توهين، تعرضهاي محدود، تعرض به فرستادة گروه مسلمانان، پيامبر(ص) هيچ عمل خشني انجام نداد و حتي اسراي آنان را كه به هنگام تعرض نظامي دستگير شده بودند، آزاد كرد تا در نهايت كار با انعقاد صلح حديبيه به پايان رسيد. (ابن هشام، ج2، 314)
- استفاده سياسي مطلوب از شرايط تحميلي:
در پارهاي از موارد پيامبر اكرم(ص) به جاي آنكه اقدام به عمليات نظامي و يا تلافيجويانه كنند، به نحوي عمل ميكرد كه شرايط تحميلي ايجاد شده نتايج معكوسي نسبت به آنچه مشركان اراده كرده بودند، بدهد. نمونة بارز اين روش را در جريان «شعب ابي طالب» ميتوان ديد. پيامبر(ص) و مسلمين با تحمل سختيها و دست نزدن به غارت و يا كشتار مخفيانه، صحنه را به گونهاي ترتيب دادند كه قبايل بسياري متوجه شعب شدند و با خود گفتند: مگر اين گروه كوچك چه ميگويد كه قريش قدرتمند از پس آن برنيامده و به محاصرة ايشان همت گمارده است! لذا محاصرة قريش نه تنها منجر به انزواي مسلمانان نشد، بلكه به روشي براي تبليغ اسلام بدل گرديد. همين امر باعث شد آنها پشيمان شده و در اولين فرصت به محاصره خاتمه بخشند. (ابوزهره، ج2، 314) صلح حديبيه نيز اگر چه ظاهري اقتدارآميز براي مشركان داشت، ولي فتح المبين مسلمين شد و سيرة حضرتش(ص) نشان داد كه چگونه از آن صلح ميتوان براي عزت اسلام بهره جست.
- ميانجيگري:
پيامبر اكرم(ص) براي جلوگيري از خونريزي و اتلاف سرمايههاي مادي و انساني، هم خود ميانجيگري مينمودند و هم تا حد امكان به ميانجيگريهاي ديگران جواب مثبت ميدادند. به عنوان مثال نزاع ديرينة اوس و خزرج با ميانجيگري حضرت به پايان رسيد و از طرف ديگر با قبول ميانجيگري رؤساي قبيلة بني مدلج بود كه غزوة بواط منجر به جنگ نشد. (اسحاق بن محمد،1361، ج2، غزوة بواط)
در مجموع صلح و ايجاد روابط مبتني بر صلح و آشتي، به عنوان اصل اولية ديپلماسي حكومت اسلامي مطرح بوده است؛ و حضرت(ص) و يارانشان با اتخاذ شيوههاي مختلف سعي در تبليغ دين اسلام از طرق مسالمت جويانه داشتهاند. حضرت(ص) با انتقاد شديد از ديپلماسي مبتني بر جنگ قريش، اظهار داشتهاند: (همان، ج2، 309-308) به درستى كه اگر قريش چنين ميكرد قطعاً نتايج بهتري هم با هزينه كمتري به دست ميآورد. با اين حال نبايد توطئههاي پيگير قريش، كه خواهان ديپلماسي رزم و نابودي اسلام بود را ناديده انگاشت. لذا مشاهده ميشود كه پيامبر(ص) نيز خود را براي مقابله با قريش آماده كرده و در كنار روشهاي فوق الذكر، از شيوة مبارزة مستقيم هم بهره گرفته.
دوم – روشهاي نظامي
- ارهاب:
از جمله روشهاي رايج در ديپلماسي عصر نبوي «ارهاب العدو» است، كه غرض از آن نه ضرورتاً جنگ، بلكه ايجاد رعب و وحشت ناشي از جنگ در دل مخالفان و دشمنان است.
پيامبر(ص) تحت شرايط خاصي از اين روش براي مقاصد خاص(كه معمولاً به نفي جنگ منجر ميشد) بهره ميجست. به عنوان مثال، پيامبر(ص) در بازگشت فاتحانه از جنگ بدر فرصت را مغتنم شمرده، يهوديان را از عناد بيشتر برحذر داشته و به اسلام فرا خواند.
انتخاب اين زمان جهت بيان دعوت مجدد، حكايت از استفادة پيامبر(ص) از روش فوق دارد (ابن هشام، ج2، 47) همين حالت پس از كشته شدن «كعب ابن الاشرف» يهودي در ميان يهوديان حاصل ميآيد. پيامبر(ص) با با برخورد با توطئة كعب، در حقيقت يهودياني را كه صبر و تحمل حكومت اسلامي را حمل بر ضعف آن كرده و توطئة وسيعي را عليه مسلمين آغاز كرده بودند، بر جاي خويش نشاند. (ابن كثير،1402، ج3، 15) حادثة «دومه الجندل» نيز اگرچه تلفات جاني براي مسلمين داشت، ليكن در نهايت توانست در ايجاد رعب و وحشت در دل قيصر و منع او از تعرض مؤثر باشد. (معروف حسينى،1370، 109)
- سركوب معارضان:
از جمله روشهاي رايج در جاهليت، كشتن مخالفان بود كه اغلب به عنوان يك راه حل مؤثر جهت نيل به مقاصد مختلف استفاده ميشد. پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان در اين رابطه سختيهاي بسياري متحمل شدند. به عنوان مثال فهرست توطئههاي به عمل آمده عليه جان شخص حضرت محمد(ص) چه در مكه و چه در مدينه به بيش از 15 مورد ميرسد كه حكايت از اصرار بيش از حد قريش به حل بحران ناشي از ظهور اسلام از طريق زور دارد.
حادثة رجيع (ابن كثير، ج3، 125) و بئر معونه (همان،139) از دردآوردترين مصاديق اين روش ميباشد كه عليه مسلمانان به كار گرفته شد.
با همة اين احوال پيامبر(ص) تا آنجا كه امكان داشت از توسل به اين روش خودداري ميورزيد، فقط در چند مورد و در مقام برخورد با كساني كه مرزهاي متعارف را نقض كرده و تعارض عملي را پيشه كرده بودند، از اين روش بهره برد. «كعب بن الاشراف يهودي»، (همان، 9) «سلام بن ابي الحقيق»، (همان، 2-261) و «ابن سبيه يهودي» (ابن هشام، ج2، 58) از افرادي هستند كه با اتخاذ روش فوق و به دليل فتنه انگيزيهايي كه عليه اسلام داشتند، سركوب شدند و بدين ترتيب آتش فتنهاي كه ميرفت دامنگير مسلمانان شده و حداقل جنگي را به دنبال داشته باشد، خاموش شد. (ابن كثير، ج3، 15؛معروف حسينى،1370، ج2، 16-12)
- تشكيل گروههاي فشار نظامي:
پيامبر اكرم(ص) به منظور اعمال فشار بر مشركاني كه با استفاده از موادي از صلحنامة حديبيه سعي داشتند بر مسلمانان مهاجر فشار آورده و آنها را به مكه بازگردانند، به طور ضمني رخصت تشكيل گروههاي چريكي معارض قريش را صادر كردند كه در مجموع موفق هم بود. به عنوان مثال ميتوان به موضوع اسارت «ابوبصير» اشاره داشت كه پيامبر(ص) ضمن پايبندي به مفاد صلح حديبيه، به شيوهاي غيرمستقيم زمينهساز تشكيل گروه چريكي ابوبصير شد. اين عمل منجر به لغو يكي از بندهاي تحميلي صلح نامة حديبيه گرديد.(ابن هشام، ج2)
- صلح محدود:
پيامبر اكرم(ص) هرجا كه احساس ميكرد جبهة كفر در امحاء حق همداستان شده و عزم نابودي مسلمين را دارد، سعي در ايجاد شكاف در اين جبهه مينمود. صلح با يك گروه و مبارزه با دشمن اصلي موجب ايجاد شكاف در صف مخالفان ميشد. به عنوان مثال پيامبر اكرم(ص) در جريان محاصرة طولاني مدينه (جنگ خندق) اقدام به اتخاذ اين روش نمود، و با صلح حديبيه هم پيامبر(ص) فرصت يافت به سراغ يهوديان خائن و پيمان شكن برود. (ابن هشام، ج2، 330-328) در مجموع ديپلماسي حكومت اسلامي بر روشهاي صلحآميز استوار بود و جنگ تنها زماني موضوعيت مييافت كه معاندت گروه مقابل اقتضاي آن را داشت. حال اگر جنگ را نيز نوعي ديپلماسي بدانيم، آنگاه ميتوان جهاد را هم به عنوان يكي از روشهاي ديپلماسي پيامبر(ص) معرفي كرد كه اصول و احكام ويژهاي بر آن حاكم است. (نك: واقدي، 1369، ج2)
ض- مصونيتها و حقوق ديپلماتيك
اگر قرار باشد بين نظامهاي سياسي مختلف روابطي وجود داشته باشد كه بتواند منشاء اثر نفوذ مشروع بوده و زمينة كسب منافع مشترك و رفع اختلافات را فراهم آورد، لازمة تحقق اين هدف آن است تا نمايندگان سياسي مورد بيمهري قرار نگيرند. در عرف سياسي عصر حاضر نيز براي كلية ديپلماتها حقوق و مزايايي از حيث مالي، جاني، كاري و... قائل شدهاند كه از آنها تعبير به حقوق و مصونيتهاي ديپلماتيك ميشود.(صدر، 1376، ج4، معين زاده، 1376) البته قبول چنين مزايايي كم و بيش ريشه در ادوار پيشين حيات بشري دارد و به همين خاطر است كه ميتوان از مصونيتهاي ديپلماتيك در حكومت اسلامي سخن گفت. مهمترين موارد حائز اهميت عبارتند از:
- حفظ جان:
اگرچه اصل مصون بودن جان فرستادگان ريشهاي تاريخى دارد، به طوري كه در«مهابهاراتا»ي هند باستان آمده «هر پادشاه كه فرستادهاي را بكشد با همة وزيرانش در قعر جهنم فرود خواهد آمد!»(2، 19Russell ) اما عرب جاهلي چندان به اين اصل پايبند نبود به گونهاي كه در چندين موضع، فرستادگان پيامبر(ص) را شهيد و يا اسير كردند. دو حادثة تلخ «بئر معونه» و «رجيع»، مبين نقض اين اصل ميباشند.
همچنين ميتوان به واقعة تعرض به «خراش بن اميه الخزاعي» سفير حضرت(ص) در جريان صلح حديبيه اشاره داشت كه بنا به روايت تاريخ، عدهاي از مشركان براى به دست آوردن شترش، قصد جانش كردند ولي احابيش مانع شدند و حفظ جان سفير را گوشزد نمودند. (ابن كثير،1402، ج3، 318) اسارت سفير ديگر پيامبر(ص) يعني عثمان به مدت سه روز(همان،318)، حكايت از عدم پايبندي قريش به اين اصل دارد.
اما در حكومت اسلامي اين حق كاملاً رعايت ميشد. نمونة بارز آن سخن پيامبر(ص) خطاب به سفراي مسيلمة كذاب است.«اگرنه آن بودي كه رسولان را نشايد كشتن، بفرمودي شما هردورا گردن بزندي!» (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 9-1058) در جنگ خندق به رغم فشار بسيار زياد كفار، پيامبر(ص) از تعرض به نمايندگان ابوسفيان، خودداري كرده، اجازه داد سالم به اردوگاهشان برگردند. (حميدالله،1374، 87)
- احترام و رعايت شئون انساني:
به دستور پيامبر(ص) براي رعايت شئون انسانى، با نمايندگان اعزامي به مدينه، با كمال احترام رفتار ميشد و ضمن تهية مكان مناسب، براي هريك امكانات رفاهي لازم مهيا ميگرديد. اساساً پذيرايي از فرستادگان به عنوان يك اصل مطرح بود، لذا حضرت(ص) ضمن گرامي داشتن نمايندگان خارجي
[14] از طرف مقابل خود نيز ميخواستند تا نمايندگان حكومت اسلامي را گرامي بدارند. (حميدالله، 1374، 87؛ بلاذري، 1988، 71)
- آزادي در احوال شخصيه: در عرف سياسي حكومت اسلامي سفراي وارد شده به مدينه در امور
شخصيه تابع ضوابط و قوانين خود بودند. به عنوان مثال نمايندگان بني تميم با جامههاي گرانبهاي خود حاضر شده بودند و يا نجرانيان مطابق دين خود به سوي شرق نماز گذارده و پيامبر(ص) را با ايشان كاري نبود. گروه اعزامي از سوي پادشاه «كنده» نيز تا زماني كه اسلام نياورده بودند، جامههاي حرير ميپوشيدند و ليكن با پذيرش اسلام حضرت امر فرمود تا تغيير شكل و لباس دهند. (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 1039-1038؛همان997-996،) همچنين به نمايندگان كسري در يمن، اگرچه تذكراتي نسبت به آرايش ظاهريشان داده شد وليكن هيچگاه مجبور نشدند و آزادانه بازگشتند. (ابن كثير،1402، ج3، 510-509)
- آزادي در بحث و مناظره:
نمايندگان كلية قبايل آزاد بودند تا در خصوص اصول اسلامي به بحث و مناظره بپردازند. و از اين حيث كه تشكيك در دين و مقام نبوت مينمايند، مستوجب عقوبتي نبودند.
[15] حكايت «ضمام بن ثعلبه» نمايندة «بني سعيدبن بكه» مصداق بارز اين مدعاست. (ابن هشام، ج2، 4-573)
- رعايت اخلاق اسلامي – انساني:
پيامبر اكرم(ص) تا حد امكان اجازه ميدادند سفرا و نمايندگان در محضر ايشان راحت باشند. به عنوان مثال رسول مشركان در صلح حديبيه عليرغم حساسيت و عصباني شدن مسلمانان حاضردر جلسه، گاه گاه به ريش حضرت(ص) دست ميزد.(ابن كثير،1402، ج3، 7-316) در مورد ديگر حضرت به هيچ وجه راضي به ملاقات ابوسفيان در «نيق العقاب» نشد و حتي وساطت ام سلمه را هم نپذيرفت. با اين حال هم اينكه ابوسفيان تهديد كرد اگر ملاقاتي صورت نگيرد همراه با كودك خردسالش راهي بيابان ميشود تا هر دو بميرند! حضرت با ملاحظة جانب انساني قضيه، اجازة ديدار دادند.(همان،543-544) در جريان ورود هيأت «بني تميم» عليرغم ناراحتي از بي ادبي رئيس هيأت كه با صداي بلند آواز داده بود «يا محمد بيرون آي بر ما» با صبر و حوصله به سئوالاتشان پاسخ داد تا ادب را در عمل فراگيرند. (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 1020-1012)
- عدم التزام به تشريفات زائد:
همانگونه كه در ذيل عناوين سابق آمد، حضرت(ص) قائل به رعايت تشريفات رايج در دربارهاي سلاطين نبودند و اساساً آن را خوش نميداشتند و تشبه به ملوك را شديداً نفي میکردند.
[16] ولى از تشريفات اداري آنچه را كه با اصول اسلامي منافات نداشت، ميپذيرفتند و با مابقي مخالفت مىورزيدند. در نتيجه مأموران سياسي از اين حيث مصونيت كامل داشتند و به كسي به خاطر عدم التزام به برخي از تشريفات ظاهري، تعرض نميشد. نمونههايي چند از اين مورد در ادامه به اختصار ذكر ميشود:
اول: نمايندگان پيامبر(ص) در حبشه، برخلاف ديگر مأموران سياسي نزد نجاشي سجده نكرده و به اداي سلام كفايت نمودند. سجده اگرچه به عنوان يك عمل تشريفاتي غالباً از سوي فرستادگان صورت ميپذيرفت، ولي به خاطر تعارضش با اصول ديني ملغي گرديد. (ابن كثير،1402، ج2، 10)
دوم: نمايندگان ثقيف چون به مدينه آمدند، «مغيرة بن شعبه» همراهشان بود و به ايشان تعليم ميداد كه در محضر رسول خدا(ص) چگونه عرض ادب نمايند. وليكن ايشان چون وارد شدند به رسم خود سلام و تحيت گفتند و پيامبر(ص) نيز آنها را پذيرفته و اكرامشان كرد. (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 996)
سوم: اگرچه اصل در مذاكرات سران آن عصر، اين بود كه مطالب، انشا، مكتوب و سپس امضا شود، اما در پارهاي موارد اين كار صورت نپذيرفته و صرف بيعت كفايت مينمود.(حميدالله،1374، 89)
چهارم: پيامبر(ص) هم به مأموران سياسي هديه ميدادند و هم از ايشان هديه دريافت ميداشتند. نقل است كه حضرت(ص) اين سنت را بسيار دوست داشته و در سفارشهاي آخر عمرشان بدان تأكيد ورزيدهاند. (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 1043؛ابن كثير،1402، ج3، 515-514) در مجموع روية سياسي پيامبر(ص) آن بود كه مأموران سياسي ضمن داشتن امنيت و رفاه لازم بتوانند از پيام واقعي اسلام به طور كامل آگاه شوند و بدون گرفتار آمدن در چنبرة خشك تشريفات رايج در آن زمان، حضرت(ص) را درك كرده و به اسلام درآيند. به همين خاطر است كه حكومت و شيوة سياسي اسلام براي مردم و رؤساي قبايل جذاب و جديد مينمود.
ح- تحليل موردي ديپلماسي پيامبر اكرم(ص)
پيامبر اكرم (ص) در سطوح مختلف سياسي اقدام به نامهنگاري كرده است كه متن بسيار ي از اين مكاتبات موجود است. با رجوع به متن نامهها ميتوان به اصول كلي ذيل اشاره داشت:
[17]
اول: براي هر مقامي عنوان خاصي وجود داشته كه در عرف عرب رايج بوده و در نامهها هم همان الفاظ به تناسب به كار ميرفته است. مثلاً قيصر براي حاكم روم، كسري براي حاكم فارس، نجاشي براي پادشاه حبشه، مقوقس براي مالك اسكندريه و فرعون براي حكمرانان مصر. (همان، ج3، 514-513) پيامبر اكرم(ص) اگرچه معمولاً اين عناوين را به كار ميبردند وليكن گاهى با تصرف در بعضي عناوين كه جنبة تفاخر و غرور در آنها بسيار قوي بوده، سعي كردهاند تا ابهت دروغين مخاطب را در هم بشكنند. به عنوان مثال در نامة خويش خطاب به امپراتور رومف نه از عنوان «مالك روم» بلكه از «صاحب روم» استفاده كردهاند كه براي درباريان بسيار گران آمد.
دوم: در كلية نامهها پس از ذكر نام خداي متعال، نام حضرت(ص) ميآمد و بعد نام مخاطب، اين نكته در عرف ديپلماتيك آن روز معناي خاصي داشته و مبين برتري پيامبر(ص) بر مخاطبش بوده است. اين بر «هرقل» گران آمده و پس از قرائت سطر اول نامة پيامبر(ص)، برادرزادة وي مانع از خواندن ادامة نامه شد؛ آن هم بدين خاطر كه پيامبر(ص) نامه را با نام خود و نه حكمران روم آغاز كرده بود. البته تغيير عنوان هرقل از مالك روم به صاحب روم نيز موجب ناراحتي او شده بود چراكه اين عنوان ضمن تضعيف مقام هرقل به او فهماند كه او كسي نيست مگر فردي كه چند صباحي بر آن قلمرو حاكميت يافته (صاحب الروم) و مالك آن ديار نميباشد. (همان، ج3، 505) متعاقب تحكيم بنيانهاي حكومت اسلامي در شبه جزيره، در تمامي مكاتبات داخلي و حتي گاهى مكاتبات خارجي، اصل فوق به جهت حفظ احترام پيامبر(ص) و اقرار به بزرگي شأن و مقام ايشان اجرا مىشد و حتي در نامههاي ارسالي به ايشان، نخست نام پيامبر(ص) ذكر شده و بعد نام فرستندة نامه آمده است.
[18]
سوم: متن نامههاي پيامبر(ص) تا حد امكان مختصرو در حد چند سطر بود.
[19]
چهارم: در نامههاي ارسالي حضرت(ص) براي مسلمانان از جملة «السلام عليك» استفاده ميشده و درخصوص غيرمسلمانان از «السلام علي من اتبع الهدي»، با عنايت به محتواي مثبت دو جمله ميتوان نتيجه گرفت كه پيامبر اكرم(ص) ضمن رعايت اصل مهم «احترام به مخاطب» و رعايت «شأن» او، ملاحظة روابط ارزشي را نيز نموده است. (حميدالله،1374، 128-127)
پنجم: نحوة نگارش متن نامههاي پيامبر(ص) با توجه به موقعيت مخاطب تغيير كرد. به عنوان مثال در نامه به يهوديان خيبر، و مقايسة برخورد ميان آنها با مشركان ملاحظه ميشود كه متن نامه بسيار ملايمتر است و حضرت(ص) بر روي عامل دين و شخصيت حضرت موسي(ع) و اينكه ايشان نيز همچون حضرت موسي(ع) پيامبر هستند، تأكيد مينمايند و سپس به تحرير مطلب اصلي ميپردازند. (ابن كثير،1402، ج1، 324؛ حميداالله، 1374، 138) يا درنامة حضرت خطاب به نجاشي به پاس دينداري و محبت او در حق مسلمانان مهاجر، نجاشي بزرگ داشته شده و از او خواسته شده است تا به دعوت اسلام پاسخ گويد. رعايت حال نجاشي در اين نامهها به خوبي ديده ميشود به گونهاي كه در ميان نامههاي پيامبر(ص) خطاب به سران، نمونة بديلي براي اين نامه از حيث تكريم و بزرگداشت مخاطب، نميتوان يافت. (همان)
ششم: نامههاي پيامبر(ص) هميشه رسمي نبوده و در پاسخ به تقاضاي افراد عادي جامعه نيز اقدام به اين كار مينمود. با اين حال اين نامهها در حكم اسناد رسمي بوده و مخاطبان معمولاً با استناد به آنها نسبت به حل مشكل خود اقدام مينمودند. نمونة اين نامهها، موردي است كه پيامبر(ص) در پاسخ تقاضاي پيرمردي از بني تميم درخصوص رعايت حال وي در پرداخت زكات نوشتهاند. (همان،307) به عبارت ديگر، نامههاي حضرت، عموماً حكم نامههاي حكومتي را داشتند، بدين معني كه حضرت از اين طريق به بيان دستورات اسلامي درخصوص نحوة ادارة امور ميپرداختهاند، لذا از حيث سياسي همگي مهم و براي درك اصول سياست اسلامي تأمل در آنها بسيار ضروري است.
[20]
نتیجه گیری
موضوع مهم و حساس اين است كه ديپلماسي محصول دنياي معاصرمىباشد. در گذشته گونهاي ديگر از روابط حاكم بوده، كه در قالب فرهنگ سياسي قابل طرح و بيان نيست(وينسنت، ج2، 76) طبعاً تعميم آن به گذشته از دشواريهاي بيشتري برخوردار است. طرح موضوع ديپلماسي حكومت اسلامي، مستلزم پذيرش مقدمات و مفروضات است. هريك از اين مفروضات ميتواند موضوع پژوهش مستقلي قرارگيرد. ترديدي نيست كه حاكميت سياسي از منظر اسلامي پيش از آن كه مباحث كلاسيك بُدن مطرح شوند، وجود داشته است.
[21] شرايط مساعد براي شكل گيري يك دولت تمام عيار در مدينه توسط پيامبر اکرم(ص) فراهم بود. با تشكيل اين دولت دورة تازهاي از روابط به وجود آمد كه ما از آن تعبير به ديپلماسي حكومت اسلامي كردهايم.
[22] میراث غنی سیاست اسلامی به طور قطع باطل كنندة ادعاهايي است كه اساس وجود مقولهاي تحت عنوان ديپلماسي اسلامي در دورة حكومت نبوي را منكر ميشود.
[23] با پذيرش نكات فوق و تأمل در تاريخ صدر اسلام ميتوان به ديدگاه تازهاي از ديپلماسي دست يافت كه بيشتر ناظر بر اهداف اولية فعاليتهاي ديپلماتيك تا اساسنامههاي مدون و يا اصول رفتار بازيگران خاصي است. مطابق اين نگرش نه تنها از ديپلماسي دورة ظهور اسلام، بلکه در ادوار مختلف حيات بشري ميتوان سخن گفت؛ چراكه ديپلماسي ناظر بر ملاحظات سياسي، اقتصادي و ... ميباشد كه در روابط مختلف واحدهاي سياسي لحاظ ميشوند. چنانكه ما ميدانيم هيچ دورهاي از حيات بشري فارغ از اينگونه روابط نبوده است.
پيامبر اكرم(ص) به عنوان رئيس حكومت اسلامي موفق به طراحي و اجراي يك ديپلماسي قوي شدند. مهمترين مدرك اين مدعا ارتقاي عرب جاهلي از وضعيتي پست و دون در ابتداي ظهور اسلام به قدرتي بلامنازع در زمان استقرار حكومت اسلامي ميباشد كه يكي از عوامل موثر آن توفيق ديپلماسي نبوي است. با نگاهي سريع به دوران رسالت پيامبر اكرم(ص) ميتوان اصول اصلي ديپلماسي پيامبر اكرم(ص) را در موارد زير خلاصه كرد:
يك- اصل تدرج:
پيامبر اكرم(ص) با عنايت به ميزان ظرفيت مخاطبان خويش نسبت به اِعمال حاكميت سياسي اقدام ميكرد. به عبارت سادهتر «سياست گام به گام» كه ناظر بر تقسيم اهداف حكومتي به كوتاه مدت، متوسط و بلندمدت است، به عنوان اصل اولية موردنظر حكومتي بوده است. نحوة برخورد پيامبر اكرم(ص) با پادشاه حمير درخصوص پذيرش اسلام و اطاعت از حاكميت اسلامي (معروف حسينى،1370، 357) و سيرة عملي حضرت علي(ع) در قبال قوم مذحج كه مستقيماً از سوي پيامبر اكرم(ص) پيشنهاد شده بود (همان،369)، از جمله مصاديق بارز تحقق اين اصل ميباشند.
دو- اصل سهولت:
پيامبر اكرم(ص) در ترسيم شماي كلي حاكميت سياسي اسلام، اصل را بر ارائة تصويري دلپذير و غيرخشن از حكومت اسلامي قرار داده بود تا از اين طريق توان ديپلماسي اسلامي را ارتقا بخشد. با مراجعه به نامة پيامبر(ص) خطاب به ملوك حمير، (بلاذرى،1988، 78) نامة حضرت به اهل يمن، (همان، 9-76؛ اسحاق بن محمد،1361، ج2، 1047-1046) پيمان عقبة ثانيه (ابن كثير،1402، ج7، 195-193) و جريان «رفاعة بن زيد» در صلح حديبيه (اسحاق بن محمد،1361، ج2، 1054) ميتوان نمودهاي اوليه و آشكار اين اصل مهم و نقش سازندة آن را در توفيق ديپلماسي نبوي(ص) ملاحظه كرد.
سه- اصل توجه به اصول حاكم بر ديپلماسي رايج:
همانگونه كه در بيان روشهاي مختلف ديپلماتيك اظهار شد، پيامبر اكرم(ص) اگرچه ارزشهاي تازهاي را به جهانيان عرضه كرد اما اين دليلي براي درهم شكستن كليةِ ساختارهاي رايج نبود. قبول پارهاي از اصول و حفظ بعضي از سنن كه از درِ تعارض جدی با اصول اسلامي در نميآمدند، هميشه مطمح نظر حضرت بود. براي مثال در حديبيه ضمن قبول اصل «ضرورت پرداخت هزينه جهت دريافت امتياز»- کهقریش هم پذیرفته بود- نهايتاً مذاكرات را با موفقيت به اتمام رساندند.
با رجوع به هريك از روشهاي مذكور در اين مقاله معلوم ميشود كه حضرت(ص) در اتخاذ و اجراي هر روش با علم و آگاهي اقدام نموده و لذا همانند يك ديپلمات تمام عيار وارد ميدان شده تا مبادا مسلمانان به علت عدم اطلاع از اصول مذاكره (ارعاب، امان و ...) در نهايت، اسير ديپلماسي طرف مقابل شوند.
[24]
(چهار) اصل توجه به نخبگان از آنجاكه ساختار سياسي عصر پيامبراكرم (ص) به گونه اي بود كه نقش افراد و نخبگان هر حوزه بسيار اهميت داشت، پيامبر(ص) نيز در طراحي ديپلماسي اسلامي سهم بسزايي براي اين گروه قائل بودند. لازم به ذكر است كه از ديدگاه پيامبر(ص) صرفاً افرادي داراي قدرت سياسي، به عنوان نخبه مطرح نبودند بلكه هر آن كس يا گروهي كه به نحوي در ميان مردم نفوذ داشت، به عنوان «نخبه» شناخته ميشد و در نتيجه مورد توجه پيامبر(ص) قرار ميگرفت. رعايت اين اصل مهم و تلاش حضرت(ص) در راه تأليف قلوب، در اندك زماني قلمرو حاكميت سياسي حكومت اسلامي را به كل شبه جزيره گسترش داد. براي اين منظور مطالعات جزئيات مربوط به ورود هيأتهاي ديپلماتيك به مدينه در سال نهم بسيار راهگشا ميباشد. (ابن هشام، حوادث سال نهم هجرى) بي ترديد بخش مترقي ديپلماسي نبوي به طور مشخص حوزة تلفيق سياست با اخلاق است كه در مقام عمل به مصونيتهاي ديپلماتيك منجر شده است. نظر به گرايش سياست عصر حاضر به مبادي ارزشي و انساني- حداقل در مقام برخورد با نمايندگان ديگر كشورها- اين نكات ميتواند به ميزان زيادي مورد توجه و اقبال قرارگيرد.
منابع:
- آميگه، فيليپ، (1366) عصر زرين ديپلماسي، شيوا رضوي، تهران، مترجم
- ابن هشام، (بي تا) سيرة ابن هشام، (تحقيق) مصطفي السقاء، ابراهيم الابياري، عبدالحفيظ شبلي، لبنان، دارالوفات.
- ابوزهره، محمد، (بي تا) خاتم پيامبران، حسين صابري، مشهد، آستان قدس رضوي.
- اسحاق بن محمد همداني، رفيع الدين (ترجمه و انشا)، (1361) سيرت رسول الله، اصغر مهدوي (تصحيح جديد و مقدمه)، تهران، خوارزمي.
- استرآبادي، احمدبن تاج الدين، (1374) آثار احمدي: تاريخ زندگاني پيامبر اسلام و ائمة اطهار، ميرهاشم محدث (به كوشش)، بي جا، مركز فرهنگي نشر قبله.
- افتخاري، اصغر، (-1377الف) سيرة تبليغي پيامبر اكرم(ص): درآمدي بر سياست تبليغي اسلام در عصر ارتباطات، تهران، سازمان تبليغات.
- افتخاري، اصغر، (پاييز-1377ب) مبانى اسلامى حاكميت سياسى، دانشگاه اسلامى.
- البلاذري، الامام ابوالحسين، (1988) فتوح البلدان، لبنان، بيروت، دار و مكتبة الهلال (باشراف لجنة تحقيق التراث.
- حميدالله، محمد (تحقيق و گردآوري)، (1374) نامهها و پيمانهاي سياسي حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام، سيدمحمد حسيني (ترجمه)، تهران، سروش.
- دبيري، محمدرضا، (1369) استراتژي و تاكتيك در مذاكرة ديپلماتيك، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي تهران.
- دبيري، محمدرضا، (1374) ديپلماسي كاربردي و رويههاي ديپلماتيك، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين الملي.
- صدر، جواد، (1376) حقوق ديپلماتيك و كنسولي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
- عاليه، سمير، (1408 ق) نظرية الدوله و آدابها في الاسلام (اركان الدوله، دعائمها، سيادة القانون، قواعد المعاملة الافراد و الاقليات و الدول): دراسة مقارنه، لبنان، بيروت، المؤسسة الجامعية للدراسات و النشر و التوزيع.
- عبدالواحد، (1402 ق) مصطفي، السيرة النبويه، بيروت، دارالمعرفه.
- عوض جعفر، هشام احمد، ( 1416 ق) الابعاد السياسية لمفهوم الحاكميه: روية معرفيه، امريكا، المعهد العالمي للفكر الاسلامي، من: سلسلة الرسائل الجامعيه (قضايا يا الفكر اسلامي) رقم14.
- عوض جعفر، هشام احمد، (پاييز 1377)«حاكميت اسلامي و مصلحت شرعي»، اصغر افتخاري، مجلة حكومت اسلامي.
- فريدي راقي، عبدالحميد، (1368) روشهاي مسالمت آميز حل و فصل اختلافات بين المللي، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي.
- محمد عارف، نصر، (1415 ق) في مصادرالتراث السياسيي الاسلامي: دراسة في اشكالية التعميم قبل استقرار و التاصيل، آمريكا، المعهدالعالمي للفكر اسلامي، من سلسلة المنهجية الاسلاميه رقم.
- معروف حسيني، هاشم، (1376) سيرة المصطفي: نگرشي نوين بر زندگاني رسول اكرم (ص)، حميد ترقي جاه - معين زاده، عباس، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي.
- ملكي، عباس، ( بهار 1370ش) «تحول ديپلماسي»، مجلة سياست خارجي، سال 5.
- ممدوح العربي، محمد،(1988) دولة الرسول(ص) في المدينه، الهيئة المصربة العامة الكتاب.
- واقدي، محمدبن عمرو، (بي تا) كتاب المغازي، (تحقيق) مارسدن جونز، بيروت مؤسسه الاعلمي للمطبوعات و النشر.
- واقدي، محمد بن عمرو، (1369) كتاب المغازي: تاريخ جنگهاي پيامبر(ص)، ترجمة: دكتر مهدوي دامغاني تهران، مركز نشر دانشگاهي.
- وينسنت، اندرو، (1376) نظريههاي دولت، حسين بشيريه، تهران،نشرنى.
- هالسيتي، كلود. جي، (بي تا) سياست بين الملل، حميرا مشيرزاده، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين الملل..
- هالسيتي، كلود. جي، ( مهر و اسفند 1367، ش 4) «چانه زني ديپلماتيك به عنوان ابزار سياست خارجي»، مسعود طارم سري، مجلة سياست خارجي، سال 2.
- برج بابل «باب اللّه»Bab-ilou کنایه از تشتت و تفرقه و عدم درک متقابل میباشد. مطابق روایتی که در انجیل آمده، فرزندان نوح(ع) سعی داشتند که برج بزرگی بسازند تا به فلک برسند. پس خداوند زبان ایشان را گوناگون ساخت و در نتیجه از درک یکدیگر عاجز شدند و برج بنا نشد.
- از روابط بين دولت- شهرهاى ايتاليا معمولاً به عنوان نقطة آغازين ديپلماسى در معناى امروزى ياد مىشود و جنگهاى سىساله (Thirty Years War) در اين خصوص اهميت خاصي دارد. جهت مطالعة تاريخى در اين خصوص نگاه كنيد به منبع زير: Farer,1992 ,p.1027
2- Growth
3-Karl Deutsch
-4Nation States
5.. چون ابوبكر از مدينه بيرون رفته بود، حق تعالي سورة برائت را فرو فرستاد و چون سورة برائت فرود آمد، جماعتي از صحابه گفتند كه: اگر از پي ابوبكر بفرستي تا بر اهل موسم عرض دهند، مصلحت باشد. پس سيد گفت: لايؤدي عني الارَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي ... آنگاه علي را بخواند...»(اسحاق بن محمد،1361، ج،2، 1001)
6 .ابوسفيان بن حرب و مغيرة بن شعبه.
- 7. در انديشة سياسى اسلامى، تبليغ با آنچه امروزه رايج مىباشد تفاوت دارد و تبليغ به عنوان رسالت اولية پيامبر(ص) مطرح مىشود كه حتى حاكميت سياسى را نيز متأثر مىسازد. جهت مطالعه پيرامون اين نكتة مهم و دريافت جايگاه تبليغات و نتايج مهم سياسى آن نك: (افتخارى اصغر-1377، الف؛ افتخاري، 1377 -ب)
8 - Machiavellei.
- گذشته از موارد سابق الذكر، به موارد متعدد ديگرى مىتوان اشاره داشت كه وجود عنصر علم و آگاهى را به عنوان يك معيار جهت انتخاب سفير حضرت مد نظر داشتهاند. به طور مثال جريان اعزام مصعب بن عمير بن هاشم را جهت حل اختلاف دو قبيلة اوس و خزرج، مطالعه شود.(ابن كثير1402,ج2، 1-180)
- 1 در اين خصوص به شرح مذاكرات نمايندگان ارسالى از سوى پيامبر(ص)به دربار پادشاهان و ملوك بزرگ جهان سياست در آن عصر مراجعه شود.(همان، ج3، 514 به بعد)
- 1 مؤلف كتاب زير در تشريح داستان جعفر در دربار نجاشى، به زبان زيبايى اين وظيفه را مورد تأييد تمام قرارداده است:- استر آبادي، 1374، 95.
12- اساساً برخلاف اروپاي قرون وسطي، مشاهده ميشود كه روابط مسلمانان در حوزة مسائل تجاري با غيرمسلمانان در قالب احكام مشخصي جايز بوده و چنان نبوده كه كلاً منع شده باشد. در اين خصوص نك: عاليه، 1988، 7-174
- 1 در اين ارتباط وقايع سال نهم هجرى و نحوة برخورد با هيأتهاى ديپلماتيك قبايل مختلف بسيار آموزنده است. نك: اسحاق بن محمد،1361، ج2، 996 به بعد.
- 1 نگاه كنيد به مناظرة آزاد پيامبر(ص) با نضربن حارث در:(ابن هشام، ج1، 357). همچنين جريان مباهله (همان، ج 1، 84- 574)
- 1 در احوال پيامبر اكرم(ص) وارد شده كه ايشان هيچگاه چونان ملوك به هنگام صرف غذا تكيه نميزدند و همچون آنان با تشريفات تردد نميكردند. با بندگان زياد نشست و برخاست داشتند و سعي ميكردند در حركات و سكناتشان مانند آنها به نظر برسند تا پادشاهان، همچنين از ايشان وارد شده كه مرا بين پادشاهي دنيا و داشتن تواضع مخير كردند و من تواضع را پذيرفتم و آن را بر پادشاهي تمام دنيا ترجيح دادم. (در اين ارتباط نك: افتخارى،1377- ب)
- 1 متون نامههاي مورد انتشار در مجموعة واحدي موجود نبوده و به تناسب از منابع زير استخراج شدهاند: (حميدالله، 1374، به ويژه صص، 214،229،281و226؛ ابن كثير،1402، ج 3، به ويژه، صص 508 – 497)
18.البته در نامههاي ارسالي از سوي ديگر حاكمان بالطبع چنين اصلي از جانب خودشان رعايت ميشده، بدين صورت كه ابتدا نام حاكم و سپس نام پيامبر(ص) ميآمده. با اين حال با تفوق جستن پيامبر(ص) مشاهده ميشود كه در بعضي ازنامهها نويسندگان نخست نام پيامبر را آورده و سپس نام خود را ذكر كردهاند. به عنوان مثال به نامههاي نجاشي خطاب به پيامبر رجوع شود كه از اين موارد در آن ديده ميشود.. -2 در اين ارتباط رجوع شود به متن اغلب نامه هايي كه در كتاب «نامه ها و پيمان هاي حضرت محمد و اسناد صدر اسلام» پيشين آمده است.
- 1 در اين ارتباط رجوع شود به متن اغلب نامههايي كه در كتاب «نامهها و پيمانهاي حضرت محمد و اسناد صدر اسلام» پيشين آمده است.
20 -در اين خصوص به طور ويژه ميتوان نامههاي حضرت خطاب به استاندارشان را مورد تحليل سياسي قرار داد كه خود فصل و عنوان مهمي در تحليل تاريخ و انديشة سياسي اسلام ميباشد. جهت مطالعة بخشي از اين نامهها رك: ابن كثير، 1402 ،ج 3 همچنين: نامهها و پيمانهاي سياسي حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام.
- 2 در این ارتباط نگاه کنید به آثار زیر که به طور مبسوط حاکمیت سیاسی اسلام را مورد بررسی قرار داده است. -عوض جعفر، هشام احمد، الابعاد السیاسیه لمفهوم الحاکمیه: رویه معرفیه، امریکا، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، من: سسلسة الرسائل الجامعیه (قضایا یا الفکر اسلامی)رقم 14، 1995 م(1416 ه)-عوض جعفر، هشام احمد، حاکمیت اسلامی و مصلحت شرعی، اصغر افتخاری، مجلة حکومت اسلامی، پاییز 1377
- 2 به گمان ما، بحث از دولت اسلامي در مدينه يك بحث سياسي براساس موازين سياست در عصر حاضر نيز ميتواند باشد. اينكه ما در اين مباحث از الفاظ مشخص امروزي سراغي نميبينيم (مانندحاكميت سياسي، قلمرو، ملت و...) هيچ دليل محكمي عليه وجود دولت اسلامي نميتواند باشد. حقيقت آن است كه اين مفاهيم در قالب الفاظ و گفتمان آن روز عرب به گونة ديگر مطرح بودهاند. جهت بررسي تفصيلي در اين خصوص نگاه كنيد به اثر ممدوح العربي. - ممدوح العربي، محمد، دولة الرسول (ص) في المدينه، الهيئة المصرية العامه الكتاب، 1988.
- 2 جهت مطالعة بخشي از اين سنت غني سياسي در جهان اسلام نك: - محمد عارف، نصر، في مصادرالتراث السياسيي الاسلامي: دراسة في اشكالية التعميم قبل استقرار و التأصيل، آمريكا، الهدالعالمي للفكر اسلامي، من سلسلة المنهجية الاسلاميه رقم، 1994 م (1415 هـ) (در اين اثر متجاوز از سيصد اثر قابل توجه معرفي شده است).
24 - س - هر گاه طرفين در يك مذاكره خواسته باشند به نتيجه مشخصى دست يابند وليكن مدعيات آن دو با هم نخواند، لازم است تا هريك از دو طرف قدرى از مواضع اعلام شده عدول كرده به حد مشتركى برسند. لذا قريش مجبور به قبول صلح و صدور اجازه براى ورود مسلمانان به مكه در سال بعد از انعقاد پيمان، و در مقابل پيامبر(ص) پذيرفت كه بسم االله الرحمن الرحيم و يا عنوان رسول االله را از معاهده حذف كند و در ضمن حج آن سال را نيمه تمام گذارده به مدينه رجعت نمايد.