بسماللهالرحمنالرحیم
رسول اعظم(ص) کاملترین الگو براى بشریت
نویسنده: سید جواد حسینى
منبع: نشریة پاسدار اسلام 1385 شمارة 296
شرف و جلال پیمبران بود از جلال محمّدى
سبب وجود جهانیان، همه از کمال محمّدى
نرسد خرد به کمال او نه بشر به کنه جلال او
شرف و صبر و یقین و رضا نَمى از خصال محمّدى
بهترین اسوه
اصل «محاکات» و همرنگ شدن با دیگران مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت و انسانهایى که از صفات کمالى و معنوى والایى برخورداراند یکى از اصول مسلّم روانى است. مطابق این اصل انسان کششى در وجود خود به سوى هماهنگى و همرنگى با دیگران، مخصوصاً با قهرمانان و پاکان، احساس مىکند و به همین علّت به سوى اعمال و صفات آنان جذب مىشود و تلاش مىکند در رفتار و اوصاف، همرنگ آنان گردد. این کشش روانى اگر همراه با محبوبیّت و مجذوبیّت شود در رساندن انسان به صفات عالى انسانى سخت مؤثر است و در مدّت کمى مىتواند از مِس وجود انسان عادى طلاى ناب بسازد.
قرآن با توجه به این نکته است که در هر بخش انسانهاى نمونه را معرّفى نموده است و در هر زمان اسوههایى را معرّفى نموده است. امّا آن اسوه و الگویی که براى ابد مىتواند (همچون دین و شریعت اسلامى) به عنوان الگو مطرح بماند و تمام بشریت را به سوى خود جذب نماید، عصارة هستى، و برترین انسان در عالم وجود یعنى حضرت محمّد بن عبداللّه(ص)، خاتم پیامبران و جامع کمالات انسانى است، به این جهت قرآن کریم مىفرماید:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛
1 مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند».
آیة فوق به خوبى نشان مىدهد که هرکس در پى سعادت ابدى در تمام جهات و رفتارهاست، پیغمبراکرم(ص) بهترین الگو مىتواند باشد. آنچه پیش رو دارید، حرکتى است در این مسیر، که نشان دهد پیامبر اکرم(ص) بهترین الگوى براى تمامى بشریت است در تمام ابعاد.
الف: الگو در اخلاق نیک
اخلاق نیکو از برترین صفات کمالى انسان است؛ چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، لذا شدیداً احساس نیاز مىشود که فردى داراى اخلاق جامع باشد تا مردم به پیروى از او دنیا و آخرت خویش را با نشاط و آرامش تأمین نمایند. قرآن کریم در این بخش پیامبر اکرم(ص) را به عنوان الگو معرّفى نموده، مىفرماید: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛
2 و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى».
على(ع) دربارة اخلاق نیک مىفرماید: «پیغمبر سخىترین مردم از نظر انفاق، شجاعترین مردم، راستگوترین مردم، وفا کنندهترین آنان به وعده، و نرمترین آنها از نظر خوى و بزرگوارترین آنها از نظر برخورد بود، هر کس در ابتدا او را مىدید، ابهتش او را مىگرفت، و کسى که با او برخورد داشت و او را مىشناخت به او عشق مىورزید، «لم ار قبله و لابعده مثله؛
3 هرگز مانند او را قبل و بعد از او ندیدم».
برخى افراد در جامعه از اخلاق خوبى برخورداراند ولى در درون منزل و با اهل و عیال خویش اخلاق نیکو ندارند، امّا حضرت ختمى مرتبت در همه جا داراى اخلاق نیک و رفتار انسانى بود. از عایشه سؤال شد که اخلاق پیامبر در خانه (و با خانواده چگونه بود) در جواب گفت: «کانَ أحسَنَ النّاسَ خُلقاً، لَم یَکُن فاحِشاً...؛
4نیکوترین مردم از نظر اخلاق (در خانواده) بود هرگز بد زبانى نمىکرد».
در جاى دیگر جواب داد: «کانَ ألیَنَ النّاسَ وَ أکرَمَ النّاسَ وَ کانَ رَجُلاً مِن رِجالِکم الّا أنّهُ کانَ ضحّاکاً بسّاماً؛
5 پیغمبر نرمخوترین مردم و بزرگوارترین مرم بود، و او (مانند) مردى از مردان شما جز آن که او بسیار خنده رو و متبسّم بود».
به این نکته توجّه شود که این پاسخ از طرف کسى است که آزار و اذیت کمى نسبت به پیامبر اکرم(ص) نداشته، و قطعاً جا داشته که حضرت با او در مواردى تند برخورد کند، ولى خلق نیک او اجازة چنین کارى را نداده است.
عبداللّه بن حارث نیز مىگوید: «ما رأیت أحَداً أکثرَ تَبَسّماً مِن رَسُولِ اللّه(ص)؛
6 هیچ کسى را مانند رسول خدا متبسّم ندیدم».
پیامبر اکرم(ص) نه تنها خود داراى اخلاق ستوده و کامل بود که اساساً بر این باور بود که فلسفة اصلى بعثت او براى تکمیل اخلاق است و مىفرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ؛
7 همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوثشدهام».
در میان اخلاقیات آن حضرت برخى از آنها خیلى برجسته است که قرآن نیز روى آنها تکیه کرده است:
1. نرمخویى راز موفقیّت آن حضرت.
از شاخصترین صفات اخلاقى آن حضرت نرمخویى و «الین» بودن آن حضرت بود تا آنجا که قرآن کریم رمز و راز موفقیّت آن حضرت را در هدایت جامعة آن روز همین امر مىداند، لذا فرمود: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛
8 به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند».
2. دلسوزى براى هدایت مردم.
رهبران و عالمانى که درد و سوز هدایت مردم را دارند، دلسوزانه مردم را به سوى حق و حقیقت دعوت مىکنند و براى تحقق این مسئله از هیچ تلاشى فروگذار نمىکنند، و هیچ مانعى هم نمىتواند آنها را از این تلاشها باز دارد. پیامبر خاتم(ص) از جمله رهبرانى است که این صفت را در حد کمالش داراست، قرآن کریم در این باره مىفرماید: «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ؛
9 همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».
دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود که گاهى از شدّت غصّه خود را در معرض خطر قرار مىداد، و غصّة او اختصاص به انحرافات مسلمانان نداشت، بلکه بر گمراهى کافران نیز غصّه مىخورد، قرآن در اینباره مىفرماید: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا؛
10 گویى مىخواهى به خاطر اعمال (نارواى) آنان اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى».
حضرت مردم مکّه و اطراف آنرا به سوى توحید و خداپرستى و ترک بت پرستى دعوت مىکرد، گاه آن مردم نادان او را سنگ باران مىکردند، حضرت مجبور مىشد که مکّه راترک گوید، خدیجه به دنبال حضرت، وقتى او را مىیافت زخمهاى پاى او را پانسمان مىکرد ولى حضرت در همان حال در حق قومش دعا مىکرد، و هرگز نفرین نمىنمود، و عرضه مىداشت: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛
11 خدایا قومم را ببخش زیرا آنها نادانند (و از مقامم و منزلت من آگاهى ندارند)».
3. امانتدارى
امانتدارى حضرت به حدّى معروف بود که در زمان قبل از بعثت در بین مشرکین مکّه معروف به محمّد «امین» بود. خود آن بزرگوار دربارة امانتدارى خود مىفرماید: «أما واللّهِ إنّي لَأمينٌ في السَّماءِ وأمينٌ في الأرضِ؛
12 به خدا سوگند به حقیقت من در آسمان و زمین امانتدارم».
ابن اسحاق در این باره مىگوید: «قریش رسول خدا(ص) را قبل از نزول وحى "امین" نامیدند.» به خاطر همین امانتدارى او بود که خدیجه بنت خویلد وقتى متوجّه راستگویى و امانتدارى او شد فردى را دنبال او فرستاد و از او خواست که کاروان تجارتى او رابه سوى شام همراهى کند، حضرت قبول فرمود: و بعد از برگشت طبق گزارش همراهان امانتدارى او بیشتر براى خدیجه ظاهر گشت
13 و همین امر نیز در انتخاب آن حضرت به عنوان همسر دخیل بود.
حتى بعد از بعثت، مشرکان مکّه با همة دشمنىهایى که با پیامبر اکرم(ص) داشتند امانتهاى خویش را نزد او مىگذاردند، به این جهت و برخى موراد دیگر على(ع) را هنگام مهاجرت نمایندة خویش قرار داد تا علاوه بر انجام کارهاى دیگر امانات را به صاحبان آنها برگرداند. از همة اینها بالاتر امانتدارى اودر حفظ و تبلیغ وحى از بارزترین نشانههاى امانتدارى آن حضرت بود.
4. زهد و بى رغبتى به دنیا
بر حصیرى مىخوابید که اثر او در پهلوانش آشکار بود، به او گفته شد بهتر نیست فرشى بهتر براى خود انتخاب کنى؟ فرمود: «مَالِى وَلِلدُّنیَا؟! مَا مَثَلى وَ مَثَلُ الدُّنیا الّا کَراکِبٍ سَارَ فِى یَومٍ سَائِفٍ فَاستَظَلَّ تَحتَ شجرةٍ سَاعَةً مِن نَهارٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَها؛
14 مرا به دنیا چه کار؟ مَثَلِ من نسبت به دنیا مَثَلِ سوارى است که در روز صاف حرکت مىکند، پس (براى فرار از گرما) ساعتى را زیر سایة درخت استراحت مىکند و بعد آنجا را ترک مىکند (حالت من نسبت به دنیا نیز چنین است)». امام باقر(ع) دربارة زهد و بى اعتنایى پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا و ما فیها فرمود: «انَّ رَسُولَاللهِ لَم يُورِّثْ دِينارا ولا دِرهَما ولا عَبدا ولا وَليدَةً ولا شاةً ولا بَعيرا ، ولقد قُبِضَ صلى الله عليه و آله وإنّ دِرعَهُ مَرهونَةٌ عِند يَهوديٍّ مِن يَهودِ المَدينَةِ بعِشرينَ صاعا مِن شَعيرٍ استَسلَفَها نَفَقَةً لأهلِهِ؛
15 به راستى رسول خدا(ص) نه درهم و دینارى و نه بنده و کنیزى و نه گوسفند و شترى به ارث نگذاشت، در حالى قبض روح شد که زرهاش در نزد یهودى از یهودیان مدینه در مقابل بیست من جو که به عنوان معامله سلف براى نفقة خانواده گرفته بود گرو بود».
ابن خولى مىگوید: «ظرفى از شیر و عسل براى پیامبر اکرم(ص) بردم، امتناع کرد که بنوشد، پس فرمود: دو نوشیدنى با هم و دو ظرف(غذا) در یک ظرف؟ لذا از نوشیدن امتناع کرد و فرمود: من آن را حرام نمىدانم(براى مردم حلال است) ولکن فخر فروشى(از این که چنین غذایى خوردم) و حساب پس دادن در مقابل مازاد (بر ضرورت) دنیا را فردا(ى قیامت) مکروه و ناپسند مىدانم. و دوست مىدارم فروتنى در مقابل خداوند را، به راستى کسى که براى خدا فروتنى کند خدا او را بالا مىبرد».
16 این زهد براى همه مخصوصاً مسئولان مىتواند الگو قرار گیرد.
5. غضب براى خدا
از آنجا که پیامبر خاتم (ص) کاملترین انسان هستى است و تمام کارها و فعالیتهاى او بر محور رضایت الهى بود، حتّى غضبش نیز براى خدا بود.
ابن شهر آشوب نقل نموده که: «کَانَ النَّبِى... يَغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لاَ يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ؛
17 همیشه اینگونه بود که پیامبر براى خدا غضب مىکرد و(هرگز) براى نفس خود غضب نمىکرد».
عایشه مىگوید: هرگز رسول خدا(ص) چیزى را با دستش نزد، و همین طور زن و خادمى را نزد مگر (زدنى که براى خدا بود) لذا در راه خدا جهاد مىکرد.
6. با حیا
از دیگر صفات اخلاقى آن حضرت حیاء بود، در نهایت دلاورى و شجاعت از بالاترین درجة حیاء برخوردار بود. ابو سعید خدرى دربارة حیاى آن حضرت مىگوید: «کَانَ اَشَدَّ حَياءً
مِنَ العَذراءِ فى خِدْرِها؛
18 حیاى او(پیامبر) از دختران پشت پرده، بیشتر و شدیدتر بود».
و نیز از ابوسعید خدرى نقل شده که: «حضرت آن قدر حیاء داشت که چیزى از او درخواست نمىشد مگر این که عنایت مىکرد».
19
7. متواضع و فروتن
خود آن بزرگوار فرمود: «خَمْسٌ لاَ أَدَعُهُنَّ حَتَّى اَلْمَمَاتِ اَلْأَكْلُ عَلَى اَلْحَضِيضِ مَعَ اَلْعَبِيدِ، ورُكوبِيَ الحِمارَ مُؤَكَّفا وحَلبُ العَنزِ بِيَدي، ولُبسُ الصّوفِ، وَالتَّسليمُ عَلَى الصِّبيانِ، لِتَكونَ سُنَّةً مِن بَعدِي؛
20 پنج چیز را تا دم مگر رها نمىکنم: 1- خوردن بر روى زمین با بردگان. 2- سوار شدن الاغ در حالى که فقط عرق گیر داشت. 3- دوشیدن شیر بز با دستان خویش 4- پوشیدن جامة پشمى 5- سلام نمودن بر کودکان تا بعد از من سنّت و رسم شود».
ابومسعود مىگوید: مردى خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید، هنگام سخن گفتن بدنش مىلرزید. حضرت فرمود: آرام باش من شاه نیستم من فرزند زنى هستم که قدید (گوشت خشک شده) مىخورد.
21
حمزة بن عبداللّه بن عتبه مىگوید: «در پیامبر اکرم(ص) خصلتهایى بود که در جبّاران نیست، 1- همیشه اینگونه بود که سرخ پوست و سیاه پوست او را مىخواند اجابت مىکرد، خرمایى که در مسیر راه افتاده بود را برمىداشت و مىخورد، و همیشه الاغ را برهنه سوار مىشد».
22
امام باقر(ع) دربارة تواضع و انتخاب آن از طرف پیامبر فرمود: «ولَقد أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام بِمَفاتيحِ خَزائِنِ الأَرضِ ثَلاثَ مَرّاتٍ يُخَيِّرُهُ مِن غَيرِأن يَنقُصَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مِمّا أعَدَّ اللّهُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شَيئًا، فَيَختارُ التَّواضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وعَزَّ؛
23 جبرئیل سه نوبت کلیدهاى خزانههاى زمین را در اختیار او (پیامبر) قرار داد که انتخاب کند، بدون آن که از (مقامات آخرتى او و) آنچه براى او در قیامت آماده کرده است خداى تبارک و تعالى کم کند، پس او (پیامبر(ص)) فروتنى در مقابل پروردگار عزیز و جلیل را انتخاب نمود».
8. شجاعت و دلیرى
شجاعت و دلاورى آن حضرت نیز زبانزد خاص و عام بود، آن حضرت اینگونه نبوده که دیگران را به شجاعت و جنگ و جهاد تشویق کند ولى خود در صحنه حضور نداشته باشد، بلکه او در جنگها همیشه در خط مقدّم حضور داشت و هیچگاه در جنگ عقب نشینى نکرد، از شجاعت اوست که با تمام قدرت نامههاى دعوت به اسلام به تمام سران و ابرقدرتهاى دوران خویش آنهم، همزمان فرستاد، از ابرقدرت روم و ایران گرفته تا شاه حبشه و یمن. و هیچ واهمه به خود راه نداد. امیرمؤمنان على(ع) دربارة شجاعت آن حضرت چنین مىفرماید: «كُنَّا إِذَا اِحْمَرَّ اَلْبَأْسُ وَلَقِىَ العَدُوَّ القَومُ اِتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اَللَّهِ فَمَا يَكُونْ أَحَدٌ أَقْرَبَ إِلَى اَلْعَدُوِّ مِنْهُ؛
24 همیشه اینگونه بود که وقتى تنور جنگ داغ مىشد و سختى به نقطة اوج خود مىرسید، و گروه (مسلمانان) با گروه (کفار) مقابل هم قرار مىگرفتند و درگیرى آغاز مىشد ما به رسول خدا پناه مىبردیم، هیچکس مانند او به دشمن نزدیکتر نبود».
براءبن عاذب مىگوید: «هرگاه تنور جنگ داغ مىشد و درگیرى شدت مىگرفت ما خود را با وجود رسول خدا محافظت مىکردیم، و شجاع و دلیر فرد کسى به حساب مىآمد که (در جنگ و درگیرى) محاذى و در کنار رسول خدا قرار داشت».
25
و انس بن مالک مىگوید: پیغمبر اکرم(ص) زیباترین، سختىترین آنها، و شجاعترین مردم بود (از نشانة شجاعت او این است که) مردم مدینه شبى از صداى وحشتناکى ترسیدند، عدّهاى به سوى آن صدا حرکت کردند در حالى که پیامبر اکرم(ص) بر همه پیشى گرفت و زودتر از همه به آن صوت رسیده بود، وقتى برگشت با جمعیّت برخورد نمود در حالى که بر اسب برهنهاى ابى طلحه سوار بود و شمشیر بر گردنش (حمایل) بود».
26
9. صبر و بردبارى
از دیگر اوصاف آن حضرت که واقعاً مىتواند به عنوان الگوى زندگى قرار گیرد صبر و بردبارى آن حضرت است، او در مقابل رنجهاى بىشمارى چون کوه استقامت ورزید، در مقابل تهمتهاى فراوان، جنگهاى متعدد، محاصرة اقتصادى، رنج و زحمت هجرت، از دست دادن فرزندان و...چون کوه استقامت ورزید، و خود آن بزرگوار فرمود: «مَا اُوذى احدٌ مِثلَ مَا اُوذیت فِى اللّه؛
27هیچ فردى همانند من در راه خدا مورد اذیت قرار نگرفت».
و در جاى دیگر فرمود: «به راستى در راه خدا آنقدر اذیت شدم که هیچ کس مانند من اذیت نشد و در راه خدا آنقدر مورد خوف و ترس قرار گرفتم که احدى آنچنان نترسید، گاهى مىشد که سىشبانه روز مىگذشت من و بلال اصلاً غذایى نداشتیم که بخوریم».
28
اسماعیل بن عبّاش نقل کرده که: «کَانَ رَسُول اللّه أصبَرَ النّاس عَلى أوزارالنّاس؛
29 رسول خدا(ص) بردبارترین مردم در مقابل آزار مردم بود».
استاد مطهرى در زمینة صبر آن حضرت مىگوید: «اراده و استقامتش بى نظیر بود دورة 23 سال بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است، او در تاریخ زندگىاش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از هر جا قطع مىشد، ولى او یک لحظه تصوّر شکست را در مخیّلهاش راه نداد ایمان نیرومندش به موفقیّت، یک لحظه متزلزل نشد».
30
راز این مسئله هم این بود که حضرت به خوبى مىدانست پیروزى در درون همان صبرها و استقامتها قرار دارد، و گشایش همراه با رنجهاست.
آن حضرت فرمود: « أَنَّ اَلنَّصْرَ مَعَ اَلصَّبْرِ وَ أَنَّ اَلْفَرَجَ مَعَ اَلْكَرْبِ فَإِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْراً؛
31 پیروزى در صبر است و گشایش همراه سختى و رنج، و به راستى با سختى و آسانى است». و حقاً باید گفت که پیامبر اکرم(ص) و برخى یارانش مصداق حقیقى این آیه بود که خداوند مىفرماید: «چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مىرسید، سست و ناتوان نشدند(و تن به تسیلم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد».
32
و خداوند متعال نیز براى تقویت روحیة صبر و استقامت پیامبرش با او سخن مىگفت و مىفرمود: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل؛
33 پس صبر و بردبارى پیشه کن آنچنان که پیامبران اولواالعزم صبر کردند».
و با همین استقامتها بود که پیروزى نهایى را به دست آورد، و بر دشمنان خویش چیره گشت، امیرمؤمنان(ع) آن استقامت و نتایج آن را اینگونه ستود: «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعداءه جهاداً عن دینه. لایثنبه عن ذلک اجتماعٌ على تکذیبه و التماسٌ لاطفاء نوره؛
34 گواهى مىدهم که محمد بنده و فرستادة اوست، (انسانها را) به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نموده و مغلوبشان کرد. هرگز همداستانى و دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را از آن (دعوت به حق و تلاش در راه دین) باز نداشت و تلاش آنان براى خاموش کردن نور رسالت نتیجه نداد».
بر پیروان پیامبر اکرم(ص) است که در سختى و گرفتاریها، رنجها و زحمتها، در عین تلاش و کوشش از صبر و بردبارى بهره گیرند، امام صادق(ع) با توجّه به این نکته است که فرمود: «علیک بالصّبر فى جمیع امورک فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمداً(ص) فأمره بالصّبر و الرفق...؛
35 باید در تمام کارهاى خود صبر کنى، زیرا خداى عزیز، محمد(ص) را که به پیامبرى مبعوث نمود، به او دستور داد که صبر و مدارا را پیشة خود سازد».
ب: الگو در بندگى و عبادت
پیامبر اکرم(ص) خود آورندة قرآن براى جامعة بشرى بود، و قرآن با صدایى به بلنداى ابدیت هدف از آفرینش و خلقت انسان را رسیدن به قلّة کمال بندگى مىداند آنجا که مىفرماید: «مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛
36 من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند».
و از زبان على(ع) نقل شده است که فرمود: «فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً(ص) بِالْحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاْوْثانِ إلى عِبادَتِهِ؛
37به راستى خداوند محمد را مبعوث کرد تا بندگان را از پرستش بتها بیرون آورده به بندگى خداوند درآورد».
کسى که آن هدف را براى آفرینش ترسیم نموده و هدف بعثت خویش را هماهنگ با هدف خلقت دعوت به سوى بندگى خدا مىداند، هرگز نمىتواند آرام باشد و براى رسیدن به آن هدف تلاش نکند، او حتى قبل از بعثت اهل عبادت و بندگى بود، و تلاش مىکرد جاى خلوتى براى عبادت خویش بجوید.
چون مکّه کفر اندود بود
هم درون کعبه شرک آلود
مصطفى بیرون شدى از آن مکان
رو سوى غار حرا درآن زمان
لذا غار «حِرا» را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب نمود. او شبها و روزهاى پیش از بعثت و رسالت را در آنجا سپرى مىکرد و این نقطة دور از غوغاى زمان و زمانه را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضانها را در این نقطه مىگذراند و در غیر این ماه نیز ایّامى را در آنجا سپرى مىکرد و حتّى همسر عزیزش مىدانست هرگاه حضرت به خانه نیاید، به طور قطع در غار «حرا» مشغول عبادت است. و هر موقع کسانى را دنبال او مىفرستاد، او را در آن نقطه در حال تفکّر و عبادت پیدا مىکردند و آن عبادتها و شب نشینیهاى غار حِرا بود که حضرت را به مدال ختم رسالت رساند.
اربعینها گریه و زارى کند
بهر آنکه روح را صافى کند
نیمه شبها با خدایش راز کرد
خود رها از دست نفس و آز کرد
و با رسیدن به بعثت، عبادت و بندگى او شدّت بیشترى گرفت چرا که از یک طرف خداوند نماز شب و عبادت در آن را بر او لازم نمود چنان که فرمود: «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا؛
38 اى جامه به خود پیچیده! شب را جز کمى به پاخیز! نیمى از شب را یا کمى از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با تامّل بخوان».
اى مزمل خیز در آناى لیل
بهر راز و ذکر همگام سهیل
نیمه شبها با خدایت راز کن
درب رحمتها به سویت بازکن
و آنگاه آثار و راز نیاز شب را براى او بیان مىدارد «(چرا که) ما به زودى سخنى سنگین را بر تو القاء مىکنیم، مسلّماً برنامه (عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت».
39 و براى نجات امّت و رهایى از مشکلات سخت به نماز شب و عبادتهاى شبانه نیازمندى، از آن بالاتر رسیدن به مقام محمود و شفاعت کبرى در گروى نمازهاى شبانه است که فرمود: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا؛
40 و (پاسى) از شب را (از خواب برخیز) و تهجّد و نماز شب داشته باش! این یک وظیفة اضافى براى توست تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد».
گر مقام محمودت در دل بود
با عبادات و دعا حاصل بود
عبادت مستمر و مداوم
عبادت پیامبراکرم(ص) فصلى و مخصوص به دوران خاصى نبود بلکه در طول عمرش لحظهاى از عبادت و بندگى خسته نشد و آنى از آن دست برنداشت. ام سلمه مىگوید: «ر
سول اکرم(ص) در نیمه شبها همیشه این چهار دعا را مىخواند و ناله مىکرد: «اللَّهُمَّ لا تَنْزَعْ مِنّی صالِحَ ما اعْطَیتَنی ابَداً، اللَّهُمَّ لا تُشْمِتْ بی عَدُوّاً وَلا حاسِداً ابَداً، اللَّهُمَّ وَلا تَرُدَّنی فی سُوءٍ اسْتَنْقَذتَنی مِنْهُ ابَداً، اللَّهُمَّ وَلاتَکلْنی الی نَفْسی طَرْفَةَ عَینٍ ابَداً؛
41 خدایا! آنچه از امور صالحه به من دادهاى، باز پس نگیر! بار خدایا! هیچگاه دشمن را و آنهایى را که نسبت به من حسد مىورزند، شاد نکن! خدایا! از آن بدى که نجاتم دادهاى، دوباره به آن برم نگردان! خدایا! یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار».
گاه برخى از همسران پیامبر به آن حضرت اعتراض مىکردند، که چرا این همه ناله و عبادت و شب زندهدارى مىکنى در حالى که قرآن دربارة شما فرموده است: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ؛
42 تا خداوند گناهان گذشته و آیندهات را (که به تو نسبت مىدادند) ببخشد».
یعنى این که شما عذاب و عقاب ندارى، حضرت مىفرمود: مگر همة عبادتها و شب زنده داریها براى نجات از عذاب است، «أَفَلاَ أكُونَ عبْداً شكُوراً؛
43 آیا نباید من یک بنده شکرگزار باشم».
آن حضرت نه تنها در دورانهاى عادى و آرام، اهل مناجات و نماز شب و عبادت بود، بلکه در سختترین لحظه و درگیریها نیز مناجات و عبادت شبانه را ترک نمىکرد.
از على بن ابىطالب(ع) نقل شده است که فرمود: «شبى که فرداى آن، واقعة بدر رخ داد، باران بارید و ما در زیر درخت و سپرهاى خود پناه گرفتیم و رسول خدا(ص) شب را بیتوته کرد و نماز مىخواند و مردم را بر قتال دعوت مىکرد و در میان ما تنها مقداد اسب سوار بود. در آن شب به هرکس نگاه کردم، خفته بود، مگر رسول خدا(ص) که در زیر درخت نماز مىگزارد و گریه مىکرد تا این که صبح شد».
ابن کثیر مىگوید: «شب جنگ بدر، شب جمعه و شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت بود و رسول خدا(ص) آن شب را در کنار درختى نماز مىگزارد و در سجده و ذکر «یا حىّ یا قیّوم» را مىگفت و تکرار مىکرد».
44
و قرآن کریم نیز مقام عبودیت و بندگى او را امضاء کرد لذا خداوند در موارد متعددى او را به جاى «رسول اللّه» و «خاتم النبیین» بندة خویش خوانده است از جمله فرمود:
1. «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ؛
45 و اگر در آنچه که به بندة خودمان نازل کردهایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید».
2. «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا؛
46 بزرگوار و پر برکت است آن خداوند که قرآن را بر بندة(خاص) خود نازل کرد تا بیم دهندة جهانیان باشد».
3. «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى؛
47 آنچه را که وحى کردنى بود (در شب معراج) به بندهاش وحى نمود».
بر پیروان آن پیامبرعظیم الشأن است که در حد قدرت و توان خویش به او اقتدا نمایند و عبادت و شب زندهدارى را در درون زندگى خویش جا داده، و آن را با نور عبادت روشن و با نشاط نمایند، حضرت امام صادق(ع) به شیعیان این چنین سفارش فرمود: «عَلَيْكُمْ بِصَلاَةِ اَللَّيْلِ فَإِنَّهَا سُنَّةُ نَبِيِّكُمْ؛
48 بر شما باد به نماز شب، زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماست».
ج: الگو در عدالت خواهى
اسلام و پیامبر اکرم(ص) اوّلین تأثیرى که بر مردم گذاشت، تأثیر دو اندیشه و تفکرات بود به این معنى که ارزشها را بالا، پایین آورد، ارزشهایى که در حد صفر بود، مانند تقوا در درجه اَعلى قرار داد و بهاى فوقالعاده سنگینى براى آنها تعیین کرد و ارزشهاى خیلى بالا را از قبیل قوم و قبیله و نژاد و زبان و ثروتمندى و غیر آن را پایین آورد و تا سر حد صفر تنزّل داد.
عدالت یکى از مسائلى است که به وسیلة اسلام و تعلیمات پیامبر اکرم(ص)حیات و زندگى را از سر گرفت و ارزش و عظمت فوق العاده یافت، خوب است این مطلب را از زبان بزرگترین شاگرد مکتب وحیانى پیامبر اکرم(ص) و تربیت شده در دامن او، یعنى امیرمؤمنان على(ع) بشنویم. شخصى باهوش و نکته سنج از آن حضرت پرسید: «العدل افضل ام الجود؛آیا عدالت برتر است یا جود و بخشندگى» اگر انسان با معیارهاى اخلاقى و فردى قضیّه را بسنجد به راحتى مىتواند پاسخ دهد که جود و بخشندگى بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران است و جود نثار حقوق مسلّم خویش به دیگران، جود بیش از عدالت معرّف و نشانه کمال نفس و ترقى و رشد روح است. امّا شاگرد مکتب پیامبر اکرم(ص) بر عکس فرمود: به دو دلیل عدل از جود بهتر است:
1. «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ عدل جریانها را در مجراى طبیعى خود قرار مىدهد، ولى جود جریانها را از مجراى طبیعى خارج مىسازد
».
2. «
الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ عدالت یک تدبیر (و قانون) عمومى است (که همة اجتماع را زیر بال مىگیرد) امّا بخشش (یک حالت استثنائى و غیر کلّى است که) گروه خاصى را شامل مىشود» بعد از این دو دلیل نتیجه مىگیرد که «فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهَا؛
49پس عدالت شریفتر و برتر آن دو مىباشد».
و در جاى دیگر فرمود: «
فَإِنَّ فِي
الْعَدْلِ سَعَةً وَ
مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ؛
50 پس راستى در عدالت (گنجایشى خاص است که) فراگیرى و عمومیت دارد، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم براى او سختتر است».
پیامبر اکرم(ص) براى ایجاد چنان بینش و اندیشه و اجراى عدالت از طریق قرآن کریم و کلمات خود که برگرفته از وحى بود چند امر را تبیین فرمود:
1. عدالت خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران است
چنان که قرآن کریم مىفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛
50 ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب (آسمانى) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند».
نکتة قابل ذکر در آیه این است که هرچند همة پیامبران براى برپایى عدالت آمدهاند، ولى اجراى آن با اجبار و زور امکان ندارد، بلکه باید اندیشه و تفکر مردم را عوض کرد تا خود براى قسط و عدالت قیام کنند و زمینه را براى عدالت فراگیر و عمومى فراهم نمایند.
2. مأموریت ویژة من براى اجراى عدالت
علاوه بر این که رسالت عمومى پیامبران اندیشه سازى براى ایجاد عدالت بود، پیامبر خاتم، مأموریت ویژه داشت که عدالت را عملاً بین مردم اجرا نماید، لذا قرآن از زبان آن حضرت چنین مىفرماید: «وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ؛
52 من براى اجراى عدالت در میان شما (به مأموریت ویژهاى) مأمور شدهام».
3. عدالت مرز نژاد را به رسمیّت نمىشناسد
پیامبر عدالت را در محور انسانیّت و بشریت مطرح کرد نه در محدودة قومیّت و نژاد و زبان، روزى یکى از اصحاب عرب حضرت، سلمان فارسى را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر کرد. حضرت در سخنان حکیمانه و عدالت ساز خود فرمود:
«إِنَّ اَلنَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ اَلْمُشْطِ لاَ فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى اَلْعَجَمِيِّ وَ لاَ لِلْأَحْمَرِ عَلَى اَلْأَسْوَدِ إِلاَّ بِالتَّقْوَى؛
53 مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانههاى شانه( مساوى و برابر) هستند عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوا».
در جاى دیگر فرمود: «اى مردم! بدانید که خداى شما یکى است و پدرتان یکى است، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سیاه پوست مگر به تقوا (آنگاه فرمود) آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آرى. فرمود: حاضران این سخن را به غایبان برسانند».
54
4. عدالت حتّى نسبت به خویشاوندان
پیامبراکرم(ص) مأمور به اجراى عدالت بود، هرگز در زندگى خویش در تقسیم غنائم و یا آزادى اسرا خلاف عدالت و قانون الهى رفتار نکرد اگر افرادى چنان تقاضایى مىکردند سخت حضرت آزرده خاطر مىشد. چنان که نقل شده برخى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب (خندق) در مورد تقسیم غنائم جنگى از آن بزرگوار درخواست سهم بیشتر نمودند، حضرت نه تنها زیر بار این درخواست ناعادلانه نرفت که به شدت ناراحت شد و 29 روز از تمامى آنان فاصله گرفت،
55 خداوند آیاتى را در این زمینه نازل فرموده از جمله فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلاً؛
56 اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید(به هدیهاى) شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم».
5. توسعة عدالت در حیطة سخن
یکى از کارهاى رسول اکرم(ص) در حیطة اندیشه سازى عدالت این بود که مفهوم آن را در تمام زوایاى زندگى انسان نفوذ داد و گسترة آن را به گفتار و رفتار و روابط انسانها، معاملات، خانواده، دوستان و فرزندان کشاند، لذا قرآن کریم مىفرماید: «و اذا قلتم فاعدلوا؛
57 و هنگامى که سخنى مىگویید، عدالت را رعایت نمایید.» و خود آن حضرت فرمود: «کسى که با مردم معامله کند و ظلم نورزد، و با آنها سخن بگوید پس دروغ نگوید، و آنها را وعده دهد، وعدة خلافى نکند، این فرد کسى است که مروتش کامل شده، و عدالتش ظاهر و آشکار گشته است».
58
پیامبر اکرم(ص) آنچنان به مسئلة عدالت اهمیت مىداد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مىکرد، امام صادق(ع) فرمود: «کَانَ رَسُولُ اللّهِ يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَيَنْظُرُ إِلى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّةِ؛
59 رسول خدا نگاه خود را در میان اصحاب به طور مساوى تقسیم مىکرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مىکرد».
اینگونه برخوردها بود که دلهاى همه را مجذوب او کرد، بر پیروان آن حضرت مخصوصاً مسئولان و بزرگان و رهبران جامعه است که چنین روشى را پیشة خود سازند، و چنین عدالتى را در حق مردم روا دارند تا مردم صادقانه به دور آنان حلقه زنند، و امر همه اصلاح شود.
پىنوشتها:
1. سورة احزاب، آیة 21.
2. سورة قلم، آیة 4.
3. بحارالانوار، ج 16، ص 231.
4. طبقات، ج 1، ص 365.
5. همان.
6. طبقات، همان، ص 372؛ و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497 روایت 6053.
7. همان، ص170، حدیث 1948؛ مکارم الاخلاق، ص8؛ فتح البارى، ج6، ص 419.
8. سورة آل عمران، آیة 159.
9. سورة توبه، آیة 128.
10. سورة کهف، آیة 6.
11. منتخب میزان الحکمه، همان، ص 499، حدیث 6074.
12. کنزالعمّال، حدیث 32147 و منتخب میزان الحکمه، ص 497.
13. سیرة ابن هشام، ج 1، ص 199.
14. منتخب میزان الحکمه، ص 499؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 64، حدیث 65.
15. بحارالانوار، ج 16، ص 219 و قرب الاسناد، ص 91، حدیث 304.
16. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 79 و 124.
17. المناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 145 – 146.
18. کنزالعمّال، حدیث 17817.
19. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 370 به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 498.
20. امالى شیخ صدوق، ص 68، حدیث 2.
21. سنن ابن ماجه، حدیث 3312.
22. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 370.
23. الکافى، ج 8، ص 130، حدیث 100 و منتخب میزان الحکمه، ص 498.
24. کنزالعمّال، حدیث 35347.
25. صحیح مسلم، حدیث 2307 به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص 498.
26. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55، حدیث 34.
27. همان، ص 499 و کنزالعمّال روایت 16678 و کشف الغمّه، ج 2، ص537.
28. منتخب میزان الحکمه، ص 499.
29. همان، و الطبقات الکبرى، ج 1، ص 378.
30. مرتضى مطهرى، مقدمّهاى بر جهان بینى اسلامى، وحى و نبوت، ج 3، ص 137.
31. بحارالانوار، ج77، ص88.
- سورة آل عمران، آیة 146.
33. سورة احقاف، آیة 35.
34. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبة 190، ص 372.
35. جامع السعادات، ج 3، ص 234.
36. سورة ذاریات، آیة 56.
37. نهج البلاغه، خطبة 147.
38. سورة مزمل، آیة 1 – 4.
39. سورة مزمل، آیة 5 – 8.
40. سورة اسراء، آیة 79.
41. تفسیر سورة نجم، دستغیب شیرازى، ص 100.
42. سورة فتح، آیة 2.
43. کحل البصر، ص 78.
44. البدایة و النهایه، ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 3، ص 326.
45. سورة بقره، آیة 23.
46. سورة فرقان، آیة 1.
47. سورة النجم، آیة 10.
48. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 472.
49. نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 734، حکمت 437 و سیرى در نهج البلاغه، ص 110 – 112.
50. همان، ص 58، خطبة 15 و سیرى در نهج البلاغه، ص 114.
51. سورة حدید، آیة 25.
52. سورة شورى، آیة 15.
53. میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 89.
54. تفسیر قرطبى، ج 9، ص 61 - 62 به نقل از تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، ج 22، ص 201.
55. تفسیر الصافى، فیض کاشانى، مؤسسة الاعلمى، ج 4، ص 185.
56. سورة احزاب، آیة 28.
57. سورة انعام، آیة 152.
58. منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ص330، روایت 4020 و خصال صدوق، ص 308، روایت 28.
59. بحارالانوار، ج 16، ص 260، الکافى، ج 8، ص 268 و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497.