کرامت انسان در سیرة نبوی
نویسنده: کریم زنگانی
منبع: http://karimzanganli.blogfa.com
مقدمه
آخرين پيامبر خداوند متعال در روي زمين حضرت محمد(ص) ميباشد كه دين اسلام توسط آن حضرت براي بشريت به ارمغان آورده شد. پيامبر اسلام(ص) در هفدهم ربيع الاول و بنابر قول اهل سنت در دوازدهم ربيع الاول سال عام الفيل در مكه چشم به جهان گشودند. در سن چهل سالگي در غار حرا به پيغمبري انتخاب شدند، و سيزده سال در مكه به تبليغ و دعوت از مردم به سوي يكتاپرستي پرداختند. بعد از آن به مدينه هجرت کردند و فصل جديدي از زندگي آن حضرت رقم خورد و ده سال در آنجا اقامت كرده و نظام حكومت اسلامي را بر پا نهادند. و در نهايت در سال يازدهم هجري، پس ازشصت وسه سال ديده از جهان فرو بستند.
1 شخصيت پيامبر(ص) براي ما مسلمانان از طرف خداوند متعال به عنوان الگو و اسوه قرار داده شده است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».
2 پس بر ماست كه ايشان را به عنوان سرمشق قرارداده و در زندگاني آن حضرت مطالعه و از گفتارْ كردار و رفتار ايشان عبرت و درس بگيريم و در زندگي خود نيز به آنها عمل كنيم. در كتب تاريخي، روايي و پژوهشي موضوعي تحت عنوان اين مقاله وجود نداشت، بلكه مطالبي به صورت پراكنده و تحت بابهاي مختلف وارد شده بود.
اما سؤال اصلي اينكه، كرامت انسان در سيرة نبوي چگونه بوده است؟ و مسايل فرعي؛ تكريم انسان در قرآن و ديگر مكاتب چگونه مطرح گرديده است؟
نوع پژوهش در اين نوشتار نظري و روش آن توصيفي – تاريخي و روش گردآوري اطلاعات به صورت كتابخانهاي و تحقيقات ميداني است.
قبل از ورود به بحث، لزوم آشنايي با مفاهيم و تعريف آنها احساس ميگردد:
كَرامت:
كرامت از «كَرُمَ»، اسم مصدر براي اكرام و تكريم وضع شده كه به معناي بزرگواري و منزه كردن است.
3 در فارسي نيز به معناهاي مختلفي به كار رفته ولي آنچه مد نظر ماست معناي «بزرگوارداشتن كسي» و «احترام» است. كه در ادبيات كهن فارسي، شاعران پارسيگو از اين واژه بهره جستند: سعدي ميگويد:
نه هركس سزاوار باشد به صدر كرامت به فضل است و رتبت به قدر
حافظ ميگويد:
اي صاحب كرامت شكرانة سلامت روزي تفقدي كن درويش بي نوا را
4
در تعريف اصطلاح «كرامت» ميتوان گفت كه: كرامت بر دو قسم است: كرامت ذاتي (طبيعي) و كرامت اكتسابي. منظور در اين مقاله هر دو قسم و كرامت اكتسابي در اولويت و در اصل و كرامت ذاتي و طبيعي در مرحلة بعد است. كرامت اكتسابي عبارت از شرف و حيثيت و ارج و ارزشي كه با كوشش و خواست خود انسان به دست ميآيد. انساني كه در راه پالايش خويش و اندوختن دانش و آگاهي و شناختِ جهان و جهان آفرين گام برميدارد، از كرامت انساني الهي برخوردار شده است.» و «كرامت ذاتي (طبيعي) آن است كه همة انسانها، بي استثنا از آن برخوردارند.»
5 توضيح بيشتر در فصل دوم خواهد آمد.
انسان:
اصل كلمة انسان در لغت از «انسيان» گرفته شده است. به نظر اكثريت اعراب تصغيرش «انيسيان» است كه يا بر وزن «فعيليان» از انس و يا «افعلان» از نسيان گرفته شده است. و به همين خاطر چون كه عهد و پيمان خويش را فراموش كرده، انسان گفتند. منظور از انسان در اين نوشتار مطلق است و بر افراد جنس بشري چه مذكر و چه مونت [و چه بزرگ و چه كوچك] به كار ميرود.»
6
سیره:
سيره در عربي ريشة آن از «سَيْر، سار يَسير يَسْراَ و مَيسراَ» است
7 كه به معناي حركت، راه رفتن و در فارسي نيز به معناهاي: روش، اسم سير، طريقه و هيأت تعبير شده است.
8 منظور از «سيره» در اين مقاله همان تعريف فقهاء از سنت است به معناي: «قول، فعل و تقرير پيامبر اسلام».
9
نبوي:
کلمة نبوي منسوب به نبي است.
10 يعني پيغمبري حضرت محمد بن عبدالله(ص) است كه در مكه متولد و در چهل سالگي از طرف خداوند مبعوث و مردم مكه را به دين خدا دعوت و سپس به مدينه رفته و در آنجا رحلت فرمودند.
پس «كرامت انسان» يعني انسان الهي كه با كوشش خود به دانش و آگاهي شناخت جهان و آفريدگار آن است دست پيدا ميكند، چه اين انسان مرد باشد يا زن و چه كوچك باشد و يا بزرگ. و «سيرة نبوي» يعني گفتار، كردار و تأييدات پيامبر اسلام(ص).
بنابراين، مقاله، شامل يک مقدمه و سه فصل با عناوين: کرامت انسان در نهضت امانيستي و مکتب اگزيستانسيالسيم و کرامت انسان در قرآن و کرامت انسان در سيرة نبوي و يک نتيجهگيري خواهد بود.
- خانواده:
رفتار، گفتار، اخلاق و روحيات پدر و مادر در دوران كودكي فرزند نقش فراواني در تكون و شكلگيري شخصيت اخلاقي فرزند ايفا مينمايد. به طوري كه گفتهاند: روحيات و روشهاي اخلاقي انسان در طول حيات، تا حد زيادي انعكاس عملي فرا گرفتههاي دوران كودكي از پدر و مادر و محيط خانواده است.
12 نامگذاري نامناسب، احترام نكردن به شخصيت او، عدم محبت و ... از جمله اهانتها و ضد كرامت طفل در خانواده به شمار ميآيد.
در روي كرة خاكي انسان و ساير موجودات با هم زندگي ميكنند. در بين موجودات، انسان از جايگاه و برتري خاصي برخوردار است. انسان حيوانات را به استخدام خود درآورده و به زندگي خود نظم و انضباط خاصي داده و در خوراك، لباس و مسكن به حد اعلاي خود رسيده و روز به روز در حال پيشرفت و اكتشافات جديدي است؛ در حالي كه حيوانات و نباتات داراي زندگي خاص خود و هيچ تحولي در آنها نيست. و بر پاية غرايز خود عمل ميكنند. به راستي علت اين همه پيشرفت و رو به جلو بودن انسان از ساير موجودات چيست؟ چرا انسان توانست حيوانات و نباتات را به سيطرة خود درآورد و يكه تاز ميدان شود؟ يا به تعبير ديگر علت تكريم انسان بر حيوانات چيست؟ چرا از بين موجودات فقط انسان بزرگوار شده است؟ تكريم انسان به «عقل» اوست كه به هيچ موجود ديگري داده نشده است. انسان به وسيلة عقل خير را از شر، منفعت را از ضرر، خوب را از بد تشخيص ميداد. نطق و گويايي، بر روي دو پا رفتن، انگشت داشتن، خوردن با دست، قدرت بر نوشتن، خوش تركيبي، هيچ يك از دلايل برتري انسان نميتواند باشد؛ بلكه اينها فرع بر داشتن عقل است.
11 اما انسان با داشتن چنين گوهري در خود و مورد تكريم بودن از ساير موجودات، گاهي اين مقام خود را از دست ميدهد و خود را فراموش ميكند. انسان در خانه و خانواده بزرگ ميشود و سپس وارد مدرسه و اجتماع ميگردد. هر يك از اين محيطها در او اثر گذاشته و در تحقير يا تكريم دادن نقش بسزايي را ايفا ميكنند:
- مدرسه:
اگر معلم خوب، برنامههاي درسي با كيفيت، دانشآموزان مودب و كلاَ محيط آموزشي در سطح مطلوب نباشد به كرامت انسان لطمه و ضرر ميرساند. اين زيان در همه سطوح آموزشي: ابتدايي، راهنمايي، دبيرستان و حتي دانشگاه و حوزه قابل طرح است.
13
- اجتماع:
قوانين اجتماعي ضد بشري، سيستم اداري نامناسب، نظام حاكم فاسد و ... اگر براي اهانت و تحقير انسانها برنامهريزي شده باشند در سقوط ارزشهاي جامعه نقش مهمي را ايفاء خواهند كرد.
- خود انسان:
يكي از عوامل آسيبپذيري كرامت انسان وجود خود اوست. عقل، علم، اراده و وجدان سالم هركسي نقش مهمي در تعيين مسير مستقيم و تربيت صحيح او دارد، بر عكس تكبر و غرور، جهل و شهواتش او را به هلاكت خواهد رساند. پس علت تكريم انسان از ساير موجودات به عقل اوست و اين كرامت در معرض خطرات واقع و آسيبپذير است. محيط خانواده، مدرسه و مراكز آموزشي، اجتماع و از همة اينها مهمتر خود انسان؛ اگر از وضعيت نامطلوبي برخوردار باشند از عوامل آسيبپذيري كرامت انساني به شمار ميروند.
فصل اول – كرامت انسان در نهضت امانيستي و مكتب اگزيستانسياليسم
پس از ذكر مقدمه و شرح تكريم انسان نسبت به موجودات و بررسي مختصري راجع به عوامل آسيبپذيري تكريم انسان، مطالب كوتاهي در بيان امانيستي و اگزيستانسياليسم مطرح ميگردد كه نوع نگاه و زاوية ديد آن دو نسبت به انسان است: در دورة رنسانس صاحبان فكر و انديشه تحت فشار و اختناق شديد از سوي اربابان كليسا بودند. آنان عليرغم ادعاي دينداري همه نوع ستم و تبعيض و بي عدالتي را اعمال نمودند ودر نتيجه در انديشة قرون وسطايي دين و دنيا دو حوزة كاملاً جدا از يكديگر تلقي شد. دقيقاً در چنين اوضاع و احوالي بود كه نهضت اومانيستي شكل گرفت.
14 اين نهضت كه در كل به روم و يونان باستان چشم دوخته و بيشتر جنبشي غير روحاني و وابسته به طبقات بالاي اجتماعي و طرفدار نخبه سالاري بود، مقارن پايان قرن سيزده، در جنوب ايتاليا شكل گرفت، سپس در سراسر آنجا و بعد به آلمان، فرانسه، اسپانيا و انگلستان نفوذ پیدا کرد و ميتوان آن را يكي از عوامل پيدايش فرهنگ جديد غرب قلمداد نمود. انسانمداري در اين معنا يكي از شاخصههاي اصلي رنسانس است و متفكران رنسان از جمله دكارت، كانت، سارتر و ... با مدار قرار دادن انسان، در صدد تفسير انسان و نوسازي او از در جهان طبيعت و تاريخ شدند.
15 اومانيسم که از اصطلاح «اومانيناس» يعني بشر دوستي گرفته شده،
16 عبارت است از اصالت انسان در برابر اصالت خدا. در اومانيسم انسان ساختة دست خدايان و عقل و كل عالم و همچنين ساختة ناخودآگاه طبيعت نيست. همة مسايل اجتماعي، مذهبي، اقتصادي و حقوقي بر اساس اصالت انسان بررسي ميشود.
17 بحث دربارة امانيسم زياداست و به همين اندازه اکتفا ميشود. اما مكتب اگزيستانسياليسم: اگزيستانسياليسم فلسفهاي است كه محور اصلي آن جستجوي فرد براي يافتن اصالت و معنا در جهاني خصمانه و يا بياعتناست. توصيف يا تعريف اگزيستانسياليسم سخت است زيرا هم مسلك يا مشرب فلسفي رايج و هم جنبشي فلسفي به حساب ميآيد.
اصطلاح Existenz philosophie را نخستين بار ف.م. هانيان متفكر آلماني در 1929م. به كار برد. پس از جنگ جهاني دوم، نزد متفقين فاتحي كه معناي صريحي در پيروزي خود بر ارتش شكست خوردة فاشيستي نميديدند اهميت يافت. اين مكتب را مي توان آميزهاي از فلسفة سوزن كيئر كگور (1813-1855) متفكر ديني دانماركي و فريدرش نيچه (1844-1900) بي باكترين ملحد عصر مدرنيته به شمار آورد. قاصر بودن عقل براي فهم عميقترين مشكلات و رجحان فرد بر جمع از عقايد مشترك اين دو دانشمند است.
18 به طور كلي انسانشناسي اگزيستانسياليسم عبارت است از:
الف – تقدم وجود بر ماهيت يا «اصالت وجود»: انسان ابتدا وجود پيدا ميكند و سپس با انتخاب و اختيار خود هويت خود را شكل ميدهد. او طبيعت و ساختارش را خودش براي خود ميسازد و ماهيت به آن ميبخشد.
ب – كمال انساني: اين مكتب كمال انسان را در «اختيار» و «آزادي» ميداند. و بيشترين تكيهگاهش بر مسئلة آزادي اراده و انديشه، اختيار و استقلال انسان نسبت به خود و سرنوشتش، رهايي از هر نوع جبري كه او را محدود ميسازد است. هرچه انسان آزادتر باشد به كمال انسانيش نزديكتر ميشود و حتي معتقدند كه چون اعتقاد به خدا و بندگي ضد آزادي انسان است، لذا همة اينها محكوم هستند. انسان در نزد اين مكتب تنها موجود آزاد اين عالم است كه محكوم هيچ جبر و تحميلي نيست و هيچگونه ضرورت علي و معلولي او را اداره نميكند.
19
فصل دوم – كرامت انسان در قرآن
توضيح كوتاهي دربارة نهضت امانيستي و مكتب اگزيستانسياليسم و جايگاه انسان در نزد آن دو بيان گرديد. حال نگاه قرآن به انسان و مقام و كرامت او مطرح ميشود:
از بررسي كيفيت داستان خلقت آدم (كه سمبل انسان ميباشد) در قرآن ميتوان دريافت كه انسان در نظر خدا و دين ما چگونه موجودي است:
- نمايندگي خدا بر روي زمين، نخستين تكريم انسان است: «و اِذْ قال رَبُّكَ لِلْمَلائكَةَ إنّي جاعلٌ فِي الارضِ خليفة»20 فرشتگان اعتراض ميكنند كه باز ميخواهي در روي زمين كسي را بيافريني كه به خونريزي و جنايت و انتقام پردازد و خداوند در جواب ميفرمايد: «إني اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمون؛21 من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد».
- تعليم اسماء به انسان: «و عَلَّمَ ءَادَمَ الاسماءَ كُلَّها» در مورد اسماء منظور چيست؟ بين مفسران اختلاف وجود دارد. ولي مطلب مهم در اينجا تكريم انسان و آموزش اسماء به اوست.
- سجدة ملائكه بر آدم: بعد از عرضة اسماء توسط انسان و اظهار عجز ملائكه به آن، خداوند همة آنها را به سجده در برابر انسان دستور داد: «و اذ قلنا للملائكة اسْجُدوا لادَمَ»22 كه همة فرشتگان بجز ابليس اطاعت خداوند را به جا آوردند.
- واگذاري امانت به انسان: خداوند همة آفرينش را صدا ميكند كه امانتي دارم و كسي عهدهدار آن شود، اما همة پديدههاي طبيعي از جماد و نبات و حيوان گرفته تا آسمانها و زمين و كوهها از پذيرش آن سرباز ميزنند. عاقبت انسان آن را ميپذيرد: «انّا عَرَضنا الامانةَ علي السمواتِ والارضِ و الجبالِ فَأبَيْنَ ان يَحْمِلْنَهَا و أشْفَقْنَ منها و حَمَلها الانسان إنّهُ كان ظَلوماً جَهولاَ».23
- دميده شدن روح الهي به انسان: وقتي كار خلقت آدم به پايان رسيد، خداوند در روح او دميد: «فاذا سَوَّيتُهُ و نفختُ فيه من روحي.»24 بنابراين در خلفت انسان، كرامتهايي به او داده شده كه به هيچ يك از موجودات ديگر حتي به ملائكه داده نشده است.
به طور كلي كرامت انسان در قرآن به دو قسم بيان شده است:
- كرامت ذاتي (طبيعي): همة انسانها بدون استثناء از آن برخوردار هستند. از اين رو ميفرمايد: «و لقد كرمنا بني آدم».25 در اين آيه خداوند متعال خلاصهاي از كرامتها و فضلهاي خود را از جمله: سير انسان در درياها و صحراها، روزي دادن از چيزهاي حلال و پاك و برتري بر بسياري از مخلوقات ديگر را بر ميشمارد و كلمة «بني آدم» بيانگر عموميت انسانها در اين نوع كرامت است.
- كرامت اكتسابي: اينگونه تعريف ميگردد كه با كوشش و تلاش خود انسان ارزش و شرف و ارج آدمي به دست ميآيد. اساس اين نوع تقوا و پرهيزگاري است: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم»26 در ابتداي اين آيه، مردم را از اين نظر كه انسانند با هم برابر دانسته و هرگونه برتري را در ميان قبايل و شعب گوناگون بشري نفي كرده و بر تمام امتيازات حسب و نسب جاهلي خط بطلان كشيده و سپس ملاك برتري را تقوا و پرهيزگاري شمرده است. زيرا چنين امتيازي است كه انسان را به سعادت حقيقياش كه همان زندگي پاكيزه و ابدي در جوار رحمت پروردگار است ميرساند.27 به تعبير ديگر خداوند متعال كرامت انسان را فقط در ساية علم و عمل صالح ميداند.28 و مادامي كه انسان در اين مسير حركت كند از حق كرامت برخوردار است. انساني كه گوهر گرانبهاي كرامت خود را ارزان نفروشد، قرآن او را ميستايد و كسي كه در صدد طغيان و هواپرستي برآيد و توانايي خود را در مسير انحراف و احياناً استثمار ديگران به كار بگيرد، نه تنها كرامت ندارد، بلكه بدان دليل كه كرامت و آزادي ديگران را مخدوش ميسازد مجرم و قابل كيفر است. به همين دليل عملكرد فرعون و فرعونيان كه مردم را به دو گروه ممتاز و غير ممتاز تقسيم و اصل كرامت انساني را پايمال كرده در قرآن مذمت شده است.29
در همين راستا، مبنا كرامت انساني در نزد پيامبر اسلام نيز بايد بررسي شود؛ يعني كساني كه از اخلاق خوب و عالي برخوردار بودند و اعمال شايسته انجام ميدادند، در محضر ايشان از امتياز ويژهاي برخوردار بودند: «و يكرم اهل الفضل في أخلاقهم و يتألف اهل الشرف بالبر لهم؛
30 رسول گرامي اهل فضل را به خاطر اخلاقشان و اهل شرف را به خاطر نيكيهايشان احترام ميكرد». و «يكرم كريم كل قوم؛
31 آن حضرت بزرگ و اهل شرف هر قومي را بزرگوار ميشمرد». پس كرامت انسان در قرآن از آفرينش او شروع و تقوا و عمل صالح تنها ملاك برتري و كرامت انساني است. چنانكه اين نيز مبناي رسول بوده و انسانهاي والا را گرامي ميداشتند.
اما در عصري كه پيامبر ظهور نمود، مشركان مكه، فقراء، بردگان و ضعيفان را به بند خود ميكشيدند. ولي با بعثت رسول روح جديدي به كالبد جامعه دميده و مفهوم كرامت انساني و آزادي طنيد، و روح تعاليم اسلامي چشمان آنها را به واقعيت ديگري باز كرد.
32 آري؛ در جامعة بدوي و جاهلي اعراب كه دختران را زنده به گور میکردند، دائم در حال جنگ و خونريزي و اوج پايمالي كرامت انساني بودند، بعثت نبي مكرم(ص) روح ديگري به جامعه داد و كرامت انسان مورد تقدير قرار گرفت. كردار و رفتار و گفتار ايشان در بين افراد جامعه و تكريم آنها فصل جديدي در زندگي بشريت بوجود آورد. آن حضرت در طول زندگي خود و در هر موقعيت از حوداث كه تاريخ يا آنها را ثبت نكرده و يا كمتر گزارش نموده، انسانها را مورد تكريم قرار ميدادند. براي تشخيص كرامت انسان در سيرة نبوي، بايد آنها را مصداقيابي نموده و سپس به مطالعه و شرح آنها پرداخت. از مهمترين مصاديق كرامت ميتوان به: مشوت با افراد، تفقد و احوالپرسي، ادب و نوع رفتار آن حضرت، تواضع و خضوع در صحنههاي مختلف زندگي، آموزش و ياد دادن خود تكريم به افراد، برخورد گرم و صميمي، ارتباط عاطفي با افراد گوناگون جامعه، تكريم به مهمان، احترام به بزرگان قوم، تكريم اطفال، گذشت و عفو رسول گرامي اسلام(ص) و ... اشاره نمود.
فصل سوم – كرامت انسان در سيرة نبوي
الف – مشورت:
به چند نمونه كه در طول حيات حضرت رخ داده اشاره ميشود كه آن حضرت چگونه اصحاب را مورد تكريم و به شخصيت مردم احترام ميگذارند:
- در جنگ بدر وقتي كه مسلمانان روبروی سپاه مشركان مكه قرار گرفتند، در حالي كه قصد مسلمين براي مصادرة كاروان تجاري بود، اما با لشكر مسلح و سه برابر تعداد نفرات مواجه شدند. در اين اوضاع و احوال پيامبر(ص) با ياران و اصحاب به مشورت پرداخت و ابوبكر و عمر و مقداد مطالبي گفتند. سپس ايشان كه مقصودشان انصار بود رو كرد و نظرشان را خواست. در نهايت با موافقت انصار و همة ياران دستور حركت و مقابله با سپاه كفر را اعلام نمودند.33
- در جنگ بدر دربارة پايان دادن و كيفيت برخورد با اسيران به مشورت پرداختند.34
- در جنگ احدبراي دفاع در داخل مدينه و يا جنگ در خارج از شهر، پيامبر(ص) مشورت نمودند.35
- حديثي از آن حضرت دربارة مشورت از انس نقل شده است: «ما خاب من استخاء، و ما ندم من استشار؛36 در استخاره و مشورت، پشيماني و ضرر نيست».
ب – تفقد و احوالپرسي:
بزرگواري و تكريم ايشان را نبايد منحصر به مسايل سياسي نمود، بلكه حضرت احوال اصحاب و ياران خويش را در هر زمان و مكان جويا بود؛ به طوري كه از انس نقل شده «كان رسول الله(ص) اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ايام سأل عند، فان كان غائباَ دعا له و ان كان شاهداَ زاره و ان كان مريضاَ عاده؛
37 هرگاه پيامبر يكي از اصحاب را سه روز نميديد، دربارة او سوال ميكرد؛ اگر آن فرد در شهر نبود برايش دعا ميكرد، اگر حضور داشت به ديدن او ميرفت و اگر مريض بود از او عيادت ميكرد».
ج – ادب:
ايشان ادب را در هر مورد رعايت مينمود و مظهر و تجلي يك انسان كاملاً مؤدب به شمار ميرفت:
1- خطاب كردن:
حضرت علاوه بر اينكه اصحاب را با كنيه صدا میکردند، براي زنان و حتي بچهها نيز كنيه قرار داده و آنها را با آن عنوان صدا ميزدند.
38 گاهي ايشان اسامي برخي افراد را به خاطر منافات با كرامت انسانيشان عوض مينمود. مثلاَ از ابن عمر روايت شده كه عمر دختري بنام «عاصيه» داشت. رسول گرامي آنرا به «جميله» تغيير نام داد.
39
2- هنگام ورود به خانة ديگران:
امام علي(ع) روايت ميكند كه رسول مكرم اسلام به هنگام ورود به خانة ديگران سه بار سلام ميكرد، اگر به او اجازه ميدادند وارد ميشد وگرنه برميگشت: «ان النبي(ص) كان يسلم ثلاثا فان اذن له و الا انصرف».
40
3- احترام به هنگام ورود و خروج افراد به خانه:
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روايت مينمايد كه: «از حق واردين اين است كه اهل خانه به هنگام ورود و خروج كمي با آنها حركت كنند».
41
د – تواضع:
حضرت در همه حركات و سكنات خود متواضع و با وقار بودند: مجلسي كه حضرت با ياران خود حضور پيدا ميكرد داراي صدر و ذيل نبود، بلكه به صورت گرد و حلقهاي مينشستند و حضرت در ميان آنها قرار ميگرفت. از ابوذر غفاري نقل شده كه ما از پيامبر خواستيم تا اجازه دهد مكان خاصي براي نشستن او آماده كنيم تا هر كه وارد ميشود بتواند تشخيص دهد كه رسول خدا كدام يك است و حضرت اجازه دادند و ما با خشت، مكاني با اندكي ارتفاع درست كرديم و از آن به بعد، پيامبر روي آن مينشست و ما در دو طرف حضرت مينشستيم.
42 امام صادق(ع) ميفرمايد: آن حضرت وقتي وارد جايي ميشدند، در نزديكترين نقطه و محل مينشستند.
43 هرگز رسول گرامي به تنهايي غذا نخوردند؛
44 با مساكين و حتي با غلامان و يا ديگران غذا ميخوردند. پيامبر(ص) فرمودند: «ان الله حي الي ان تواضعوا حتي لا يفخر احد علي احد؛
45 خدا به من وحي كرد كه تواضع كنيد تا كسي به كسي فخر نفروشد».
ﻫ - تعليم تكريم:
ايشان علاوه بر تكريم افراد، به ياران خويش و ديگران آنها را ياد و آموزش ميداد: سلمان فارسي ميگويد: حضور رسول خدا(ص) شرفياب شدم، ديدم حضرت به بالشي تكيه داده است. وقتي من وارد شدم، حضرت بالش را براي من قرار داد، سپس فرمود: سلمان! اگر شخص مسلماني به برادر مسلمانش وارد شود و او براي احترام و اكرام برايش بالشي قرار دهد، خداوند او را ميآمرزد.
46 روزي رسول خدا به تنهايي در مسجد نشسته بود. شخصي به حضور حضرت رسيد، حضرت تكاني خورد و جايي براي او باز نمود. آن شخص عرض كرد: يا رسولالله! مكان وسيع و جا زياد است. در حقيقت، ميخواست علت جابهجا شدن حضرت را بداند؛ زيرا لزومي در اين كار نميديد. حضرت فرمود: حق برادر مسلمان بر برادرش اين است كه وقتي ميخواهد ميبند او ميخواهد در كنارش بنشيند، جايي برايش باز كند.
47
و – برخورد گرم و صميمي:
برخورد گرم زمينة خوبي براي جذب افراد ايجاد ميكند. با يك لبخند و احوالپرسي صميمانه ميتوان با افراد جامعه به ويژه جوانان ارتباط برقرار كرد. اين نوع برخورد رسول علاوه بر جذب افراد، احترام و تكريم افراد جامعه است. از انس بن مالك روايت شده: وقتي حضرت با كسي مصافحه ميكرد، هيچگاه اتفاق نيفتاد كه حضرت دستش را از دست او جدا كند تا اينكه آن شخص دستش را برميداشت و به چهرة افراد تا زماني كه آنها رو برنمي گردانند نگاه ميكرد.
48 و بازاز انس روايت ديگري در همين رابطه آمده است: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطري از او استشمام ميكردم كه بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه كسي با حضرت ملاقات ميكرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند ميشد. و كسي نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر اينكه حضرت وقت برخاستن با او برخاست، و در وقت دست دادن، تا وقتي فرد دستش را جدا نميكرد، حضرت در اين كار پيشقدم نميشد.
49 به طور خلاصه، برخورد حضرت چنان بود كه هركس خيال ميكرد محبوبترين افراد نزد ايشان است.
50
ز – ارتباط عاطفي با افراد:
اگر كسي از حضرت دعوت به عمل ميآورد، در مهماني او شركت مينمود و برايش تفاوتي نميكرد كه دعوت كننده عبد باشد يا آزاد. هدية افراد را هرچند اندك بود، ميپذيرفت، به چهرة افراد خيره نميشد. اگر كسي از اشتباه خود عذر ميخواست، حضرت عذر او را ميپذيرفت. اگر كسي مريض ميشد، حتي در دورترين نقطة شهر به عيادتش ميرفت و تكريم مسلمان پس از حيات او نيز از سيرة حضرت بود، از اين رو در تشييع جنازة افراد حضور پيدا ميكرد. حتي در خانة خويش به اهل خانه كمك ميكرد مثلاَ گوشت ميبريد، با فقرا نشست و برخاست ميكرد و با مساكين همغذا ميشد، هرگز كسي را شماتت و ملامت نكرد و به زن و خادمان خود لعنت نفرستاد، با هر كس كه روبرو ميشد سلام ميكرد، خوشرو و با افراد شوخي ميكرد، و در شوخيها نيز حتي جز حرف حق چيزي ديگر نميگفت. روزي پيرزني از انصار براي رفتن به بهشت دعاي آن حضرت را خواستار شد، حضرت در جواب فرمودند: «ان الجنه لا يدخلها العجز؛ پيرزنان به بهشت نميروند». آن زن ناراحت و سپس پيامبر خنديد و فرمود: «مگر اين آيه را نخواندي: اِنّا اَنْشاناهُنَّ اِنشاءً فجعلناهُنَّ اَبْكاراَ؟»
51 روزي رسول خدا از پشت سر، بازوي مردي را گرفته و فرمود: «من يشتري هذا العبد» يعني انه عبدالله؛ چه كسي اين عبد را ميخرد؛ يعني او عبد خداست و قابل خريد و فروش نيست. سپس فرمودند: «اين داراي صاحب روگوشي فراموش نكن»: «لاتنس يا ذاالاذنين». پيامبر خدا عبد سياهي داشت كه در سفرها او را ميبرد، و هر كسي ميخواست بعضي از وسايل سفر را به روش او ميانداخت تا اينكه بار بسياري را حمل ميكرد. روزي رسولخدا گذرش به او افتاد و فرمود: «أنت سفينه» سپس او را آزاد نمود. نه تنها رسول خدا با افراد شوخي ميكرد، بلكه آنها نيز با ايشان مزاح ميكردند: رسول خدا شوخي كردن ابا هريره با اعراب را نهي نمود. روزي ابا هريره كفشهاي پيامبر را دزديد و به كسي داد و در مقابلش خرما گرفت و سپس به محضر حضرت آمده و شروع به خوردن خرما نمود. رسول خدا فرمودند: «يا ابا هريره ماتاكل»؟ فقال: نعل رسول الله».
52 امام صادق از رسول خدا روايت ميكنند: «هركس با برادر مسلمانش كلمهاي از روي لطف گويد و غم از دل او بزدايد تا زماني كه در اين كار باشد در ساية رحمت گستردة خداست.
53
ح – تكريم مهمان:
همراهي با مهمان در خوردن طعام، به خاطر آنكه مهمان احساس تنهايي نكند و شرمنده نشود. از كارهاي آن حضرت بود. از امام صادق(ع) روايت شده است: هنگامي كه براي رسول خدا(ص) مهمان ميرسيد، حضرت با او غذا ميخورد و تا وقتي مهمان از غذا خوردن دست نميكشيد، پيامبر همچنان به خوردن غذا ادامه ميداد.
54 در اين مورد تفاوتي بين عبد و آزاد نميگذاشت، لذا به همين دليل از جمله مسايلي كه حضرت فرمود تا وقت مرگ ترك نخواهم كرد، نشستن روي زمين و هم غذا شدن با بردگان است.
55 رسول خدا ميفرمايد: «هركه برادر مسلمان را طعام و شراب دهد تا سير شود، ايزد تعالي او از آتش دور گرداند به هفت خندق، ميان هر خندقي پانصد ساله راه» و سپس فرمودند: «خيركم من اَطْعمَ الطعام».
56
ط – تكريم بيشتر نسبت به بزرگان قوم:
جرير بن عبدالله ميگويد: وقتي پيامبر مبعوث شد، به محضرشان شرفياب شدم تا اسلام آورده، با ايشان بيعت كنم، حضرت به من فرمود: براي چه كاري آمدهاي؟ عرض كردم: آمدهام تا به دست شما مسلمان شوم. حضرت عبايش را براي نشستن من پهن نمود و سپس رو به اصحاب فرمود: هرگاه بزرگ قومي نزد شما ميآيد او را احترام نماييد.
57 امام صادق(ع) از رسول خدا روايت ميكنند كه فرمودند: «اذا اتاكم كريم قومٍ فأكرموه»؛ هرگاه بزرگوار قومي بر شما وارد شود او را گرامي داريد.
58 اميرالمؤمنين فرمودند: چون عَدي بن حاتم نزد پيغمبر(ص) آمد، پيغمبر او را به خانة خود برد و در آن جا جز يك تكيه حصير و تشكي نبود و آنها را زير پاي عدي گسترد.
59
ي – تكريم اطفال:
در روايتي حضرت سلام كردن به بچهها را از كارهايي ذكر نموده است كه تا وقت مرگ ترك نخواهد كرد و فرمود: بايد پس از من اين امر به سنتي در جامعه تبديل شود. اطفال را نزد ايشان ميآوردند تا براي آنها اسم انتخاب كند يا براي آنها دعا نمايد و حتي گاهي براي حضرت ايجاد مزاحمت ميكردند، ولي حضرت از ادامة محبت و تكريم نسبت به آنها و همسرانشان دريغ نميورزيدند. روزي طفلي را به منظور متبرك شدن، به دست حضرت دادند تا برايش دعا نمايد يا اسمي براي او انتخاب كند. حضرت طفل را از دست همراهانش گرفت و در دامن خود قرار داد تا تكريمي براي آنها باشد. ناگهان طفل در بغل رسول خدا بول كرد. يكي از همراهان طفل صدا زد كه طفل را برداريد! حضرت فرمود: كاري به او نداشته باشيد، تا بول كردن بچه به پايان رسيد. سپس براي طفل دعا كرد ـ يا براي او اسم انتخاب نمود ـ و اطرافيان بسيار خرسند شدند و از اين ماجرا هيچگونه آثار رنجش در صورت حضرت نديدند. سپس حضرت لباسشان را تطهير نمودند.
60 عبدالله بن شيبه از پدرش نقل ميكند:رسول گرامي امام حسن(ع) را در كنار خود قرار داد و به نماز ايستاد، اما سجدة نماز را طولاني به جاي آورد. من در ميان نمازگزاران، سر از سجده برداشتم، ديدم امام حسن(ع) بر شانة پيامبر سوار شده است. وقتي نماز به پايان رسيد، مردم به حضرت عرض كردند: تا كنون اينچنين سجده را طول نميداديد! گوياوحي نازل شده است. حضرت فرمود: وحي نازل نشده، بلكه فرزندم حسن بر شانهام سوار شده بود و دوست نداشتم در پايين آوردنش عجله كنم تا اينكه خود پايين آيد.
61 از پيامبر روايت است كه فرمودند: «ليس منا لم يُوَقر كبيرنا و لم يَرْحَمْ صغيرنا؛
62 كسي كه بزرگ ما را احترام نكند و كوچك ما را رحم نكند ازما نيست».
ك ـ گذشت و مهرباني:
دو نمونه از موارد متعدد تاريخي كه در طول زندگي ايشان رخ داد و حاكي از تكريم و كرامت انسانهاست عبارتند از: عفو رسول خدا از قوم حليمه در روز هوازن.
63 و بخشش مردم مكه در روز فتح: آنجا كه همه را امان دادند جز پنج مرد و چهار زن را. ودستور دادند اگرچه به پردههاي كعبه آويخته باشند آنها را بكشند. بعد از فتح مكه رسول خدا رو به قريش نموده و فرمودند: «... اَالا لَبِئسَ جيران الذين كنتم فاذهبوا فانتم الطلقاء؛
64 هان چه زشت همسايگاني كه شما بوديد، برويد كه شما آزاد شدگانيد».
ل – وفاداري:
روايت شده كه پيرزني بر پيامبر وارد شد و حضرت او را احترام كرد و وقتي در مورد آن زن از حضرتش سؤال شد. فرمود: اين پيرزن در زمان خديجه با ما رابطه داشت. حتي در مورد عهد و پيماني كه افراد نسبت به يكديگر ميدهند سفارش نموده و فرمودند: «مَن كانَ يُؤمِنُ باللّه ِ و اليَومِ الآخِرِ فَلْيَفِ إذا وَعَدَ؛
65 هركس ايمان به خدا و روز قيامت دارد به وعده اش وفا ميكند».
نتيجهگيري
انسان از بين موجودات ديگر به خاطر اعطاي عقل تكريم شده است ولي اين كرامت نبايد در مكاتبي مثل اگزيستانسياليسم به نفي خدا و آزادي مفرط منجر شود. در قرآن، نمايندگي خدا، تعليم اسماء، سجده ملائكه، دادن امانت الهي و نفخ روح از برتريهاي انسان لحاظ شده و كرامت انساني در سيره نبوي با والاترين و بهترين شكل بوده است. و حضرت در همه موارد زندگاني خود به نكات دقيق و ريز برخورد با انسانها توجه و آنها را مد نظر خود داشت: مشورت و احترام به وجود اشخاص و قايل شدن به هويت آنها، تفقد و احوالپرسي گرم، ادب در رفتار با تك تك افراد، تواضع و فروتني، برخوردگرم و صميمي، تكريم به مهمان، احترام به بزرگان و اطفال و ... .که همگي نشانگر شخصيت و هويت والاي آن حضرت است. و به راستي ايشان براي اتمام مكام اخلاقي مبعوث شده. و نمونه يك فرد به تمام معنا از كرامتهاي انساني بود و با تك تك انسانها با تكريم و احترام هر چه كاملتر برخورد ميكردند.
پینوشتها
- آيتي، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1366.
- «مسلماَ براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود.» احزاب/21، با ترجمة مكارم شيرازي.
- ابن منظور، لسان العرب، ج 12، چاپ اول، 1408 ق، بيروت، دار احياء التراث العربي، ص 76.
- دهخدا، علي اكبر، فرهنگ نامة دهخدا، ج 11، چاپ اول 1380، تهران، دانشگاه تهران، ص 16070.
- دانشنامه امام علي(ع)، زير نظر علي اكبر صادقي رشاد، ج 4، چاپ اول 1380، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، ص 250.
- المحامي عبدالهادي عباس، حقوق الانسان، ج 1، دمشق، دارالفاضل، 1995، ص 7.
- خليل فراهيدي، العين، ج 7، قم، دار هجرت، چاپ اول 1405 ق، ص 291.
- دهخدا، پيشين، ج 8، ص 12243.
- مظفري، محمدرضا، اصول فقه، ج 2، چاپ سوم، 1375ق، قم، مركز نشر مكتب اعلام اسلامي، ص 63.
- معين، محمد، فرهنگ فارسي، ج 4، چاپ دهم 1375، تهران، اميركبير، ص 4666.
- طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 13، با ترجمة محمد باقر موسوي همداني، بنياد علمي و فرهنگي علامه طباطبايي، 1363، ص 262.
- اسماعيلي يزدي، عباس، فرهنگ تربيت، ج اول، قم، مسجد جمكران، 1382، ص 292.
- معيري، محمد طاهر، مسائل آموزش و پرورش، ج اول، امير كبير، تهران، 64، ص 98.
- ابراهيميان، سيد حسين، انسان شناسي (اسلام، اگزيستانسياليسم، اومانيسم) ج اول، پژوهشكدة فرهنگ و معارف، تهران، 81، ص 87.
- رجبي، محمود، انسان شناسي، چاپ چهارم 1382، موسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، قم، 1382، ص 43.
- ابراهيميان، سيد حسين، پيشين، ص 95.
- شريعتي، علي، انسان بي خود، چاپ اول، قائم، 1361، ص 21.
- سيمور مارتين ليپست، دايره المعارف دموكراسي، با ترجمة كامراني فاني و نورالله مرادي، ج 1، تهران، كتابخانة تخصصي وزارت امور خارجه، ص 226.
- ابراهيميان، سيد حسين، پيشين، ص 87.
- «به خاطر بياور هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشيني (نمايندهاي) قرار خواهم داد.» بقره/30، با ترجمة مكارم شيرازي.
- «پروردگار فرمود: من حقايقي را ميدانم كه شما نميدانيد.» بقره/30.
- «و (ياد كن) هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم: براي آدم سجده و خضوع كنيد» بقره/34.
- «ما امانت (تعهد، تكليف، و ولايت الهيه) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد، او بسيار ظالم و جاهل بود، (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد)!» حزاب/72
- «هنگامي كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم...» حجر/29.
- «ما آدميزادگان را گرامي داشتيم» اسراء/70.
- «گراميترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست» حجرات/13.
- علامه طباطبايي (ره)، پيشين، ج 18، ص 518.
- جوادي آملي، عبدالله، كرامت در قرآن، چاپ سوم 1369، مركز نشر فرهنگي رجاء، ص 18.
- دلشاد تهراني، مصطفي، سيرة نبوي (اخلاق عملي)، ج 2، چاپ اول 1372، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 52.
- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابيطالب، ج 1، چاپ دوم 1412 ق، بيروت، دار الاضوء، ص 100.
- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 16، بيروت، الوفاء، چاپ سوم، 1403 ق، ص 151.
- عاملي، سيد جعفر مرتضوي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج 3، چاپ چهارم 1415 ق، دارالهادي، ص 85.
- ابن هشام، سيرة النبويه، ج 2، بيروت، دار احياء التراث العربي، ص 266.
- ابن هشام، همان، ص 295.
- ابن هشام، پيشين، ج 3، ص 67.
- سيد جعفر مرتضي عاملي، پيشين، ج 6، ص 93.
- بحارالانوار، پيشين، ص 233.
- محسن فيض كاشاني، محجة البيضاء، ج 4، با تصحيح علي اكبر غفاري، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 132.
- ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج 2، با تحقيق فواد عبدالباقي، دار احياء التراث العربي، ص 1230.
- سيد عبدالله شبر، الاخلاق، ترجمة محمدرضا جباران، چاپ سوم 1378، قم، هجرت، ص 161.
- الاخلاق، همان، ص 177.
- بحارالانوار، پيشين، ج 16، ص 229.
- طبرسي، مكارم الاخلاق، چاپ ششم 1392 ق، بيروت، موسسة اعلمي للمطبوعات، ص 26.
- امام محمد غزالي، كيميای سعادت، ج 1، چاپ سوم، گنجينه، ص 226.
- الاخلاق، پيشين، ص 167.
- بحارالانوار، پيشين، ج16، ص 235.
- مكارم الاخلاق، پيشين، ص 25.
- بيهقي، دلائل النبوه، ج 1، چاپ اول 1405ق، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 320.
- بحارالانوار، پيشين، ج 16، ص 230.
- محجة البيضاء، پيشين، ج 4، ص 133.
- «كه آنها را ما (در كمال زيبايي) بيافريدهايم و هميشه آن زنان را باكره گردانيدهايم.» با ترجمة الهي قمشهاي، واقعه/36-35.
- ابن شهر آشوب، پيشين، ج1، از ص 190 تا ص 194.
- الاخلاق، پيشين، ص 171.
- طباطبايي، محمد حسين، سنن النبي، چاپ دوم 1422ق، نشر اسلامي، ص 216.
- شيخ صدوق، الخصال، ج 1، با تصحيح علي اكبر غفاري، قم، جامعة مدرسين، 1403ق، ص 271.
- كيمياي سعادت، پيشين، ص 231.
- كليني(ره)، اصول كافي، ج 6، محمد باقر كمرهاي، اول، 1370ش، اسوه، ص 552.
- همان، ص 553. 59- همان.
- مكارم الاخلاق، پيشين.
- بحارالانوار، پيشين، ج 43، ص 294.
- الاخلاق، پيشين، ص 167.
- ابن كثير، السيرة النبويه، ج 1، با تحقيق مصطفي عبدالواحد، اول 1396ق، بيروت، دارالمعرفه، ص 233.
- يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 1، محمد ابراهيم آيتي، هفتم 1374 ش، انتشارات علمي و فرهنگي، ص 421.
- الاخلاق، پيشين، ص 171.
- الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج12، الصفحة ١٦٥.