بسماللهالرحمنالرحیم
رحمت و صلابت نبوی صلىالله علیه وآله وسلم در قرآن
نویسنده: سید حسین هاشمی
منبع: سفیر 1386 شمارة1
قرآن و الگوهاى برتر انسانى
فرهنگها و مکتبهاى بشرى و الهى هریک، براى تربیت انسان مطلوب و آرمانى مورد نظر خود، الگوهاى متناسب با هنجارهاو ارزشهاى خویش را ارائه داده و پیروان خود را به درس آموزى و الگو گرفتن از آنان فراخواندهاند. اسلام نیز علاوه بر آموزههاى نظرى و معرفتى و اختصاص حدود یک چهارم از آیات کتاب وحیانى (هزار و پانصد آیه) خویش به موضوع اخلاق و تبیین بایستهها و ارزشها، از طریق نمادهاى عملى به تربیت و رشد فضایل اخلاقى اهتمام ورزیده است.
بر این اساس درنگاهى فراگیر، رسالت همه رسولان الهى و به ویژه رسول خاتم صلىالله علیه وآله وسلم را چنین توضیح داده است:
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ ...؛ او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مىآموزد».(جمعه 2)
هنگامى که قرآن خواسته است، آن هدف کلى را به صورت عینى و تجسمى در برابر اهل ایمان آشکار سازد، به ترسیم شخصیت عملى هریک از پیامبران پرداخته است:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا؛ در این کتاب ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو و پیامبر (خدا) بود».(مریم 41)
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا؛ و در این کتاب (آسمانى) از موسى یاد کن، که او مخلص بود و رسول و پیامبر والا مقام».(مریم 51)
وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ؛ و به خاطر بیاور «اسماعیل» و «الیسع» و «ذوالکفل» را که همه از نیکان بودند».(ص 48)
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا؛ و دراین کتاب از ادریس نیز یاد کند، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگى) بود(مریم 56)
«وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ؛ و به خاطر بیاور بندة ما ایوب را، هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است».(ص 41)
در این آیات مبارکه ضمن دستور به احیاى نام رسولان الهى و اسوههاى انسانى، وصفى از اوصاف پسندیده و فضیلتى از فضایل هریک را نیز برشمرده است، تا حکمت زنده نگاه داشتن یاد آنها را گوشزد کرده باشد.
پیامبر خاتم صلىالله علیه وآله وسلم برترین الگوى قرآنى
از میان دهها الگوى نمونه و شاخص، که نام برخى از ایشان را آوردیم، قرآن کریم، دو تن از آنان را به گونهاى خاص مورد توجه و تذکّر قرار داده است، یکى «ابراهیم» علیه السلام و دیگرى «محمد» صلىالله علیه وآله وسلم. چه این که دربارة این دو پیامبر تعبیر «اسوه» را به کارگرفته است:
- قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا
تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم، ما نسبت به شما کافریم، و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است، تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید». (ممتحنه 4)
- لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛ مسلماً رسول
خدا براى شما سرمشق نیکویى است، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند».(احزاب 21)
تأمل در این آیات نشان مىدهد که وجه امتیاز حضرت ابراهیم علیه السلام و پیامبر خاتم صلىالله علیه وآله وسلم بر سایر انبیاء این است که: این دو پیامبر در تحکیم اندیشة توحیدى و مبارزه با شرك نقشى نمایانتر ایفا کرده و راهى دشوارتر را پیمودهاند و امتیاز پیامبر اسلام صلىالله علیه وآله وسلم بر حضرت ابراهیم علیه السلام این است که «ابراهیم علیه السلام» به نام و وصف «اسوه» معرّفى شده و پیامبر اسلام صلىالله علیه وآله وسلم با عنوان «رسولاللَّه» براى همة جهانیان تا همیشة تاریخ اسوه و الگو شناخته شده است، بىآن که یکى از اوصاف او متمایز گردد و این بدان معناست که خداوند او را براى همگان و در تمامى ساحتها و عرصهها، الگوى برتر و شایستة اقتدا و پیروى مىشناسد. بىآن که ساحتى از ساحتهاى زندگى وى ترجیح داده باشد1
البته آیة شریفه، در سیاق آیات جنگ احزاب قرار گرفته است، اما اطلاق و زبان عام آیه، نشان مىدهد که اسوه بودن آن حضرت، اختصاص به شیوة رهبرى و فرماندهى در جنگ ندارد. از همین روى مفسران و قرآنپژوهان در تفسیر آیة مبارکه، هرچند از دو احتمال یاد کردهاند، اما معناى عموم را برگزیدهاند. از جمله در تفسیر «کشاف» زمخشرى آمده است:
«شخص پیامبر [در تمامى ابعاد] اسوة نیکو، یعنى الگو و نمونه است.»2
دقت در رموز ادبى آیه، شمول و فراگیرى آن را نسبت به همة موضوعات و مقولات زندگى و همة عصرها و نسلها مىرساند.
از آن جمله:
- آیه با دو حرف «لام» و «قد» شروع شده است، و این حروف در ادبیات عرب، قطعى و حتمى بودن
مضمون پیام را مىرساند. اسوه و الگو بودن پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم از نگاه وحى قطعى و مورد تأکید است.
- استفاده از فعل ماضى «کان» در آیه، معناى ثبوت و استمرار و فراگیرى را افاده مىکند؛ آنسان که لازمة
خاتمیت رسالت اوست.3
- تعبیر «فى رسولاللَّه» بیانگر این است که ظرفیت وجود رسالى، سراسر درس و پیام و الگوبخشى
است.
این ویژگىهاى بیانى سبب شده است که جاراللَّه زمخشرى - بیان و بلاغت شناس زبان عرب – بگوید: «اگر تا پایان آیه بنگریم خواهیم دید که خداوند از هیچ تأکیدى فروگذار نکرده است.4
- واژة «اسوه» علاوه بر مفهوم الگو، متبع و معیار بودن، مفهوم شایسته بودن را نیز در خود نهفته دارد.
زیرا کسانى که از سوى مردم مورد تبعیت قرار مىگیرند، برخى صالح و برخى ناصالحند، واژة «ولى» هم به رهبران صالح اطلاق شده و هم بر پیشوایان ناصالح - «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»(بقره 257) - ولى واژة «اسوه» در جایى به کار مىرود که رهبر و الگو مورد تأیید و داراى صلاحیت شخصیت مثبت باشد.
شخصیت اخلاقى پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله وسلم
پروردگار متعال در سورة مبارکة «قلم» براى اثبات جنبههاى مختلف شخصیت رسول خود و از جمله شخصیت اخلاقى آن حضرت به مقدسترین پدیدارها یعنى قلم - وسیلة انتقال اندیشه و دانش و ابزارى تکاملبخش فکر و تمدن بشرى - و نیز به آنچه از نوك قلم جارى شده و بر صفحات تاریخ، فرهنگ و تمدن بشرى نقش بسته سوگند یاد کرده است و از میان گزینههاى بسیار، در جهت نمایاندن مرتبت و شخصیت اخلاقى پیامبر خاتم صلىالله علیه وآله وسلم، وصف «عظیم» را برازنده و مناسب خلق و خوى وى دیده و اور ا به این وصف، ستایش کرده است:
«وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ »و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.« (قلم 4)
شیخ طوسى (ابوجعفر محمد بن حسن 460- 385 ه) از همسر پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم روایت مىکند:
«خلق نبى اکرم همان بود که در ده آیة اول سورة «مؤمنون» آمده ست.« [خشوع در نماز، روى گردانى از لغو و بیهوده، پرداخت زکات، حفظ عفت و پاکدامنى، وفاى به عهد و امانت و مواظبت بر نماز]. شیخ پس از نقل روایت مىافزاید:
«کسى را که خداوند به خُلق عظیم بستاید، بالاتر از آن، مدح و ستایشى نمىتوان سراغ گرفت.»5 روایت از طریق عامه با این بیان نقل شده است:
شخصى از همسر رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم دربارة اخلاق آن حضرت پرسید. همسر پیامبرصلىالله علیه وآله وسلم در پاسخ وى گفت:
«قرآن خواندهاى؟ جواب داد: آرى. گفت: خُلق پیامبر همان قرآن بود»6
اهمیت تعبیر «خلق عظیم» وقتى آشکار مىگردد که بدانیم خداوندى که اخلاق پیامبرش را بزرگ به حساب آورده و توصیف کرده است، همة دنیا و موجودى آن را حقیر و کم به شمار آورده است: «... قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ...؛ سرمایة زندگى دنیا ناچیز است».(نساء 77)
و البته دربارة همة سرمایة ناچیز فرموده است: «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» (ابراهیم 34) به راستى اگر انسان از شمارش نعمتهاى دنیوى - که نزد خدا حقیر است - ناتوان باشد پس چگونه به ژرفاى عظمت خلق نبوى راه خواهد یافت در حالى که خداوند آن را عظیم شمرده است و به تعبیر یکى از قرآن پژوهان:
«خداوند سبحان هیچ یک از پیامبران خود جز محمد صلىالله علیه وآله وسلم را با این صفت [دارندة خُلق عظیم] ستایش نکرده است.»7
و همو در ادامه مىنویسد:
«چکیدة معناى آیة مبارکه همان است که رسول اعظم صلىالله علیه وآله وسلم خود فرموده است: «پروردگار من مرا پرورش داد و نیکو تربیتم کرد» یعنى خداوند اخلاق پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم را متناسب با هدف خلقت وى قرار داد.»8
شرح صدر پیامبرصلىالله علیه وآله وسلم
تعبیر دیگر قرآن از خُلق رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم ، برخوردارى آن حضرت از «شرح صدر» است:
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ آیا ما سینة تو را گشاده نساختیم؟»(انشراح 1)
شرح، به معناى بسط، گشایش و وسعت دادن چیزى است و آنگاه که با پسوند «صدر» بیاید به مفهوم بردبارى، تحمل و صبورى بسیار است، که شخص را در رسیدن به هدفهاى بزرگ، یارى مىرساند و مشکلات و رنجهاى بر سر راه مقصود و هدف را آسان مىکند. و از همین رهگذر است که شرح صدر را در شمار اخلاق اجتماعى جاى داده و از بایستههاى رهبرى سیاسى و دینى، دانستهاند.
شهید مطهرى(ره) بر آن است که شرح صدر، آن گونه که مفسران و مترجمان قرآن گفته و آن را، هم معناى سعة صدر دانستهاند، نیست... بلکه به معناى گرهگشایى و بازگشایى قلبى است که از توسعه و ظرفیت برخوردار بوده است:
«شرح صدر یک امر روحى و یک امر روانى است، هیچ چیزى در عالم به اندازة روح انسان، احتیاجى به شرح کردن ندارد... این که به پیغمبر اکرم صلىالله علیه وآله وسلم مىگویند، آیا ما باطن تو را شرح نکردیم، صرفاً نمىگوید که ما باطن تو را توسعه ندادیم؟ مثلاً ما مىگوییم که یک خانه کوچک است، صد متر است، بعد شما صد متر دیگر هم مىخرید، آن وقت مىگویید ما خانهمان را توسعه دادهایم... یا ما این ظرف را بزرگترش کردیم، صحبت این است که این ظرف بسیار بزرگ را از یکدیگر باز کردیم، ما روح تو را باز کردیم، صفحات روى هم چیده شدة این روح را براى تو باز کردیم. بنابراین، شرح صدر، سعة صدر، هم در او هست، اما هر سعة صدرى، شرح صدر نیست.»9 پس: «شرح صدر خلاصة معنایش این است: ظرفیت روحى بسیار وسیع و تحمل فوقالعاده.»10
به روایت قرآن کریم، حضرت موسىعلیه السلام، در پى مبعوث شدن به پیامبرى و مأموریت رفتن به سوى فرعون و نجات دادن بنىاسرائیل، از جمله ابزارها و وسایلى که در انجام این رسالت مهم و مورد نیاز مىدید، نخستین آنها شرح صدر بود که از خداوند خواست تا به او عطا کند و خداوند نیز در پى این درخواست، چنان موهبتى را بدو بخشید: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي [موسى گفت:] پروردگارا سینهام را گشاده کن».(طه 25) و «قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى؛ و فرمود: اى موسى آن چه را خواستى به تو داده شد». (طه 36)
اما براى رسول اکرم صلىالله علیه وآله وسلم، این ویژگى بدون خواهش و تقاضاى وى، عطا شد. در سورة مبارکة انشراح، که خداوند از نعمتهاى داده شده از جانب خود به پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم ، یاد مىکند، نخستین و به طور طبیعى، بزرگترین و مهمترین آنها را شرح صدر آن حضرت مىشمارد، که به او بخشیده است.
حضرت موسى علیه السلام و رسول مکرم اسلام صلىالله علیه وآله وسلم، هر دو از پیامبران اولوالعزم بودند و یکى از آن دو، با ستمکارترین فرمانروایان تاریخ (فرعون) و نیز قوم لجوج، بهانهجو، مادىنگر و شرارت پیشهاى که بخش بزرگى از آیات قصص قرآن را سرگذشت عبرتآموز و طغیانگرىهاى آنان دربرگرفته است، رویارو بود. و دیگرى نیز رسالت جهانى در همة اعصار و مکانها را داشته و با تلخکامىها و مرارتها همدم و همراه بوده است که هیچ نبى و رسولى پیش از وى بدان اندازه اذیت و آزار از قوم خود ندیده بود.
به این سبب، آن دو گرامى، افزون بر سعة صدر، نیازمند شرح صدر بودهاند و خداوند نیز به آن دو، ارزانى داشت و بر پاى بست همان شرح صدر، فراخناى روحى و تحمل و بردبارى بىبدیل یافتند؛ که نه تنها بر دوش گرفتن بار سنگین رسالت را، براى ایشان آسان و تحملپذیر گردانید، که توانستند نمونة اعلاى اخلاق انسانى را تجسم بخشند.
شیخ طوسى به نقل از «جبایى» (ابوعلى محمد بن عبدالوهاب، ت 303 ه ( مىآورد: « خداوند، سینة پیامبر را گشادگى بخشید و از سر لطف خویش کارى کرد که آن حضرت مأموریت و تکلیف الهى را به آسانى انجام دهد.»11
قرآن علاوه بر بیان کلّى «شرح صدر» و «خلق عظیم» پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم به یادکرد مصادیق و نمونههاى آن نیز پرداخته است:
- خلوص و بىپیرایگى
زندگى و فعالیت بیست و سه ساله پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم، انگیزه و رنگ و بویى جز اجراى خالصانة دستورات الهى و انجام تمام و کمال تکلیف بزرگ رسالت و مأموریت از جانب پروردگار، نداشت. چنان که هرگز در برابر ایمان آوردن، به کسى وعدة پول، شهرت، مقام و رسیدن به ریاست و منصبى را نداد و از شیوههاى رایج و معمول سایر رهبران سیاسى، اجتماعى در پیشبرد اهداف و جلب همکارى و حمایت پیروان و یاران سود نجست، زیرا که او خود نیز در پى هیچ یک نبود. بارها به روشنى اعلام کرد: در برابر تلاشهایى که انجام مىدهد، رنجهایى که مىبرد، و سختىهایى که بر خود هموار مىکند، کوچکترین مزد و پاداشى نمىطلبد، چنان که خداى تعالى به او فرموده بود:
«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ؛ (انعام 90) بگو: در برابر این (رسالت و تبلیغ) پاداشى از شما نمىطلبم، این (رسالت) چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست».
«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ؛ [اى پیامبر؛] ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذارکننده نفرستادیم. بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچگونه پاداشى از شما نمىطلبم».(فرقان 56 و57)
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم هرگز چیزى را از مردم براى خود طلب نکرد و اگر براساس آیهاى از قرآن، تنها مزد مورد درخواست او «مَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»(شوری 23) بود، آن هم به جهت مصلحتى بود که منافع آن نصیب خود مردم مىشد.
«قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ».(سبأ 47)
در حدود هفتاد آیة قرآن، سخن از صبر به میان آورده است، که بیش از ده مورد آن به شخص رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم اختصاص دارد.
- خداى تعالى در سورة مبارکة «احقاف»، به پیامبر، دستور مىدهد که بسان پیامبران «اولوا العزم» صبور و
شکیبا باشد:
«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛ پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولوا العزم صبر کردند».(احقاف 35)
از این آیه دو بیان متفاوت مىتوان فهمید:
- پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله وسلم چون یک پیامبر اولواالعزم است باید مانند دیگر پیامبران «اولوا
العزم» بردبار باشد.
- پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله وسلم به دلیل این که پیامبر خاتم نیز هست باید جامع همة شکیبایىها
باشد و به اندازة همة پیامبران اولواالعزم بردبارى ورزد.
در تأیید فهم دوم، مىتوان به این حدیث نبوى اشاره کرد که فرمود: «کسى چون من در راه خدا، آزار و اذیت نشده است».12
عبداللَّه بن مسعود مىگفت:
«شخصیت رسول خدا یادآور پیامبرى از پیامبران الهى است که قومش او را مجروح کردهاند و خون از پیشانیش جارى است ولى در حالى که خون از چهره مىسترد، مىگوید: خداوندا! قومم را ببخش که آنها نادانند».13
مفسران در تفسیر آیة: «فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا؛ پس صبر کن، صبر جمیل و زیبا»(معارج 5) گفتهاند: صبر جمیل آن است که نه بىتابى در آن باشد و نه شکوه و زارى نزد مردمان. موافق این تفسیر، روایتى از پیامبر نیز نقل شده است که فرمود:
«صبر جمیل، صبرى است، که شکایتى در آن نباشد».14
پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله وسلم آن گونه بود که خدا از او خواسته بود، چنان شکیبا و صبور بود که هرگز از رنجها و مشقتهایى که در راه ایفاى رسالت دیده بود، در برابر مردم شکوه نکرد، نه کسى را ملامت کرد و نه بر کسى به خاطر تحمل رنجهایش منّت نهاد. بلکه به خاطر ایمان نیاوردن کافران، خود را مسئول مىشناخت و خویش را ملامت مىکرد. «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ؛ گویى مىخواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى براى این که آنها ایمان نمىآورند!».(شعراء 3) مورخان موارد زیادى را از صبر و شکیبایى پیامبرصلىالله علیه وآله وسلم نقل کردهاند، از آن جمله:
یک ماه و اندى از وفات ابوطالب و خدیجه نگذشته بود، رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم به طائف رفت تا قبیلة «ثقیف» را به اسلام دعوت کند، سران ثقیف که سه برادر بودند در پاسخ دعوت پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم ، چنین گفتند:
برادر اول: «من پردة کعبه را دریده باشم اگر تو را خداى تو به پیامبرى فرستاده باشد».
دومى: «مگر خدا جز تو کسى براى پیامبرى پیدا نکرد؟»
سومى: «به خدا سوگند که من هرگز با تو سخن نخواهم گفت. چه اگر راستى پیغمبر خدا باشى، مقامت بالاتر از آن است که سخنت را رد کنم و اگر بر خدا دروغ مىبندى مرا شایسته نیست که با تو همسخن شوم».
پیامبر که از حمایت آنان ناامید شده بود، تقاضا کرد که این موضوع پوشیده بماند تا مایة گستاخى بیشتر قریش نگردد، اما آنان برخلاف این درخواست، شمارى از سفیهان و بردگان خود را وادار کردند تا با دشنام و داد و فریاد، به دنبال وى افتادند و او را سنگباران کردند و در نتیجه پاى پیامبرصلىالله علیه وآله وسلم، مجروح شد. رسول خدا به سایة تاکى پناه برد و چون آرام گرفت چنین دعا کرد:
«خدایا! از ناتوانى و بیچارگى و بىکسى خویش به تو پناه مىبرم. اى مهربانتر از همة مهربانان. تویى پروردگار بیچارگان و تویى پروردگار من، مرا به که وامىگذارى؟ به بیگانهاى که با من ترشرویى کند؟ یا به دشمنى که کارم را به وى سپردهای؟ اگر تو بر من خشمگین نباشى باك ندارم...»15
برخى بیگانگان که تاریخ اسلام را مطالعه کردهاند، این واقعیت را به خوبى لمس کرده و گفتهاند:
«محمد و مسلمانان اولیه، برخلاف آنچه در ذهن مردم غرب مىگذرد، موفقیت را به آسانى به دست نیاوردند، آنها با تلاشى سخت راه خود را هموار نمودند و اگر پایدارى محمد و یاران اولیة او نبود، رسیدن به هدف کارى غیرممکن بود.»16
- انسان دوستى
گذشته از همه، آن چه تردید و انکار برنمىتابد این است که رهبران اجتماعى به ویژه آنانکه رسالت آسمانى و جهانى داشته و پیروان میلیونى در میان انسانها یافتهاند، کسانى بودهاند که شدیداً مردمگرا و
انساندوست بودهاند. تلاش و رنج هدایتگرانة حضرت نوح علیه السلام به مدت نهصد و پنجاه سال، زحمتهاى طاقتسوز موسى، یونس، هود، صالح، ابراهیم و...علیهم السلام گواه روشن این حقیقت است.
سیمایى که قرآن، از آخرین فرستادة الهى، حضرت محمد صلىالله علیه وآله وسلم ترسیم مىکند، چهرة صمیمى، دلسوزترین و علاقهمندترین همة رهبران و پیشوایانى است، که تاریخ سراغ دارد، شاید بدان سبب که او چون رسالت خاتم و جهان شمول داشته و دین او، دین همارة انسانها است. پس باید که پیمانة دل او نیز لبریزتر از دیگران و حتى سایر انبیاى الهى، نسبت به سرنوشت و حیات انسانها باشد تا نیروى رها شده از این دوستى و علاقهمندى از فراز زمانها و مکانها بگذرد و میلیاردها دل را در پى او، روانه کند تا دین او جهانى گردد و جاودانه بماند.
دلسوزى فراتر از وصف رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم به انسانها و حتى مشرکان و کافران را از جمله در آیات قرآنى زیر مىتوان دید:
- «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا؛ گویى مىخواهى به خاطر اعمال
آنان، خود را از غم و اندوه هلاك کنى، اگر به این گفتار ایمان نیاورند!»(کهف 6)
فراز نخست این آیات، شدت اندوه و حزن پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم را یادآور مىشود. چه «باخع» از ریشة بخع (هم وزن نخل) به معناى هلاك کردن خود از غم و اندوه و به دیگر سخن دقمرگ شدن است. واژة «اَسفا» نیز که به معناى غم و اندوه شدید است، براى تأکید شدت حزن رسول خدا و دوچندان نمایاندن آن است.
قسمت بعدى آیه به یادکرد علت و سبب این همه حزن و اندوه رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم ، پرداخته و آن را هدایت ناپذیرى و رو نیاوردن مشرکان و کافران به سعادت و رستگارى خودشان دانسته است. و این بدان معنا است که حزن و اندوه پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم ، در حقیقت نه براى گروه خاص (خویشاوندان، مؤمنان و یا...) بلکه براى خیر رسانى به همة بشریت و هدایت آنان بوده است. پیامبر چون فرجام شوم و تلخ کفر و بىایمانى و کیفرهاى سخت الهى را که بر سر راه آنان قرار داشت و نیز از دست رفتن فرصت و منافع سرشار دنیوى و اخروى ایمان را مىدید، از فرط اندوه و تأسف سلامت و زندگیش تهدید مىشد.
شدت دلسوزى پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم به مردم را از این منظر بیشتر مىتوان دریافت که پروردگار عالمیان و مهربانترین مهربانان، به پیامبر دلدارى مىدهد و از او مىخواهد که بیش از این و به اندازهای که جان بر سر این کار بگذارد، غصه و اندوه در دل راه ندهد. گو این که ادامة آیه دوم، این نکته را نیز به طور ضمنى بیان مىکند که پیامبر، تو اگر جان خویش را هم فدا کنى، آنان ایمان نمىآورند. زیرا که آنها گمراهان عنادپیشه و لجوجاند که تنها با زور و فشار مىتوان آنها را - نه مؤمن ولى - رام و مطیعشان کرد:
«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ؛ اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیهاى نازل مىکنیم که گردنهاىشان در برابر آن خاضع گردد».(شعراء 4)
در دو سورة مبارکة «یوسف» و «نحل» خداوند، آشکارا، ایمان نیاوردن گروهى از مشرکان و کافران را با پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم در میان مىگذارد تا زمینة غصه و اندوه وى را با قطع امید از ایمان آنان، برطرف کند:
«وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ؛ و بیشتر مردم، هرچه اصرار داشته باشى ایمان نمىآورند». (یوسف 103)
«إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ؛ هرقدر بر هدایت آنها حریص باشى، (سودى ندارد، چرا که) خداوند کسى را که گمراه ساخت، هدایت نمىکند و آنها یاورانى نخواهند داشت». (نحل 37)
- لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ؛ به یقین
رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است».(توبه 128)
اختصاص رحمت و رأفت نبوى، به مؤمنان، بدین معنا است که صفات پیشینى یاد شده در این آیه، (یعنى گران بودن رنج و سختى مردم بر پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم و حرص و اصرار او به هدایت شدن مردمان) مربوط به همة انسانها بوده است، حتى کافران، مشرکان و منافقانى که با آن حضرت در جنگ و ستیز بودند. آیة بعدى نیز تأیید کنندة همین معنا است که مىگوید: در صورت روى گردانى آنان از حق و حقیقت، نگران مباش؛ زیرا که خداى توانا و مقتدر یار و همراه تو است:
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ؛ اگر آنها (از حق) روى بگردانند (نگران مباش) بگو: خداوند مرا کفایت مىکند، هیچ معبودى جز او نیست، بر او توکل کردم و او صاحب عرش بزرگ است».(توبه 129)
- «فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ؛ پس جانت بر اثر شدت تأسف بر آنان از
دست نرود، خداوند بر آن چه انجام مىدهند دانا است». (فاطر 8)
علامه آلوسى بغدادى در توضیح آیة شریفه مىآورد:
«حسرات، جمع حسرت و به معناى اندوه بر چیزى است که از دست رفته است... حسرت چون در ساختار زبانى، «مصدر» است، به اندوه و غصة زیاد و کم هر دو گفته مىشود. لکن در آیة مبارکه به صورت جمع آمده است تا دو چندان بودن حزن پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم، بر احوال یا عملهاى زشت و اندوهزاى کافران را برساند».17
وى سپس مىافزاید:
«ممکن است؛ حسرات، حال باشد براى «نفسک»گویى غصه و اندوه، جان پیامبر شده است».18
- احترام به آراء و شخصیت دیگران
قرآن کریم یک بار به صورت مستقیم به پیامبرصلىالله علیه وآله وسلم، دستور مشورت با مردم را مىدهد و آن را در ردیف خصلتهاى پسندیده چون عفو، گذشت، دعا و نیایش براى لغزشکاران، قرار مىدهد و یک بار نیز مشورت و نظرخواهى را همچون انفاق و دستگیرى از نیازمندان و بىنوایان، خلق و خوى اجتماعى مسلمانان و مکانیسم رفتارى جامعة ایمانى در تعامل با یکدیگر معرفى مىکند:
«فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ؛ پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در کارها، با آنان مشورت کن». (آل عمران 159)
«...وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ...؛ و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنها است و از آن چه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند». (شورى 38)
دستور یافتن رسول مکرم اسلام صلىالله علیه وآله وسلم به مشورت با مسلمانان (که در حقیقت و به دلیل تطابق کامل سیره و رفتار نبوى، با آموزههاى قرآنى، بیان دیگرى از شیوه و منش رفتارى رسول خداست)، نشانة شخصیتدهى، احترامگذارى، نرمخویى، مهربانى و ملاطفت آن حضرت با مردم و پیروان خویش است. چه همانسان که خودرأیى، نشان تحکّم، استبداد و حقیر و کوچک شمردن نظر و شخصیت دیگران است، مشورت و نظرخواهى نیز نماد احترام به دیگران، شخصیت دادن به آنها و نمایانگر توجه به خرد و فهم دیگران و قبول آنها است؛ با این که اگر به شخصیت رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم بنگریم:
«پیغمبر است، نیازى به مشورت ندارد، گاهى کسى مشورت مىکند و نیاز دارد ولى پیغمبر به اصل مشورت نیاز ندارد، با وجود این، براى این که این اصل را پایهگذارى نکند که بعدها، هرکسى آمد و حاکم و رهبر شد، دستور بدهد که دیگران فقط اطاعت بکنند... و ثانیا:ً مشورت کردن، شخصیت دادن به همراهان و پیروان است، این کار را مىکردند. رهبرى که مشورت نمىکند ولو آن که تصمیمى که گرفته صددرصد صحیح باشد، پیروان و افراد او دربارة خود چه فکرى مىکنند؟ فکر مىکنند که حکم ابزار را دارند. ولى وقتى خود آنها را در جریان قرار دادى و روشن کردى، آنها هم احساس شخصیت مىکنند و در نتیجه بهتر پیروى مىکنند.»19
- تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مردم
قرآن کریم، پیامبر را انسان ملایم، متواضع و فروتن معرفى مىکند. دستیابى آن حضرت به چنان سیره و منش را هدیهاى از خود و عامل محبوبیت و نفوذ وى در دلها مىشمارد و بر نقش کارکردى و پیش برندة عامل تواضع و ملایمت در رسالت اسلامى، چندان پاى مىفشارد که نبود آن را برابر با شکست نهضت نبوى و ناکامى اسلام و قرآن معرفى مىکند.
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم خوى و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مىشدند». (آل عمران 159)
در دو آیة دیگر، با تعبیر همسان، خداوند پیامبرش را به آغوش گشودن - که نهایت تواضع و فروتنى عزتمدارانه است - در برابر مؤمنان فرمان مىدهد:
«وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ؛ و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنان فرود آر». (حجر 88)
«وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند بگستر». (شعراء 215)
«خفض» بر وزن «خشم» به معناى پایین آوردن و «جناح» به مفهوم بال است. خفضِ جناح کنایه از تواضع آمیخته با محبت، سرشار از مهربانى و خالص از نیاز و غرض است؛ بدان سان که مرغى، بر روى جوجههاى خود، بال مهر و مادرى مىگستراند.
- رحمت و صلابت
نرمش و صلابت که در نگاه و نظر ابتدایى دو خلق و خوى متعارض و ناسازگار مىنماید، هر دو از شاخصههاى بارز سیره و اخلاق پیامبر عظیمالشأن اسلام صلىالله علیه وآله وسلم به شمار مىرود.
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مىشدند، پس آنها را ببخش و براى آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد». (آل عمران 159)
در این آیة مبارکه همزمان پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم را از یک سوى، مظهر ملایمت، نرمى و مهربانى در برخورد و رفتار با مردم معرفى مىکند و این خصوصیت را سبب گرایش مردم به آن حضرت و نفوذ و محبوبیت وى در میان مسلمانان مىشمارد و از سوى دیگر قاطعیت، سازشناپذیرى و صلابت در اجراى تصمیمها را به او توصیه و چنان صفتى را محبوب خداوند معرفى مىکند، ناگفته پیداست که اگر ویژگى، خصلت و یا رفتارى مورد محبت و خواست خداوند باشد، پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم خویش را بدان خواهد آراست و عامل بدان خواهد بود. در این جا به تبلور و همنشینى آن دو در وجود رسول اکرم صلىالله علیه وآله وسلم مىپردازیم.
- رحمت و رأفت رسول اعظم صلىالله علیه وآله وسلم
قرآن، در ترسیم سیماى پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم به شیوههاى گوناگون و تعبیرهاى مختلف، سخن گفته است، گاه او را رحمت خالص و تجسم مهر الهى براى بشریت بلکه همة هستى قلمداد کرده است: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ؛ ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم». (انبیاء 107)
دستیابى به معنا و مفهوم درست آیة مبارکه وابسته به دانستن معنا و مقصود از «عالمین» است. عالمین، جمع عالم است، عالم یعنى همة مخلوقات. جوهرى در صحاح مىگوید: «العالم، الخلق. «عالم»، یعنى همة مخلوقات
و قرب الموارد نیز آورده است: »العالم، الخلق کله.« »عالم یعنى تمامى آفریدهها.»20
در قرآن، این واژه هفتاد و سه بار و همیشه به صورت «عالمین آمده است و مراد از آن، گاه تمام مخلوقات است، مانند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(حمد 2) و گاه نیز همة انسانها است، همچون: «فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ» (مائده 115) و گاه مردمان یک عصر و یا یک قلمرو فرهنگى وسرزمینى است: «وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ» (بقره 122) و «وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ» (آل عمران 42) شاید بتوان گفت که، هرگاه این واژه پس از صفتى از صفات الهى واقع گردد، به معناى همة مخلوقات و اما اگر به عنوان صفتى براى شخص و یا گروهى از انسانها به کار رود، مفهومى محدود و مقید به زمان و مکان دارد. براساس این قاعده، تشخیص معناى «عالمین»، در آیة مورد بحث، کمى دشوارتر مىشود و گویى از همین سبب نیز هست که مترجمان و مفسران قرآن، دچار اختلاف نظر شدهاند. چه، آیة موردنظر، از آن رو که در مقام بیان صفت یک انسان است، باید «عالمین»، شامل گروهى از انسانها، - مردمان شبه جزیرة عربستان و یا مردم عصر پیامبر - در نهایت شامل همة انسانها شود. از جانب دیگر چون پیامبر، به عنوان رحمت الهى توصیف شده شأن رحمت خداوندى، بسان سایر صفات او، شمول و فراگیرى نسبت به همة مخلوقات الهى است.
قرآن دربارة رسول گرامى اسلام صلىالله علیه وآله وسلم فرموده است:
«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ؛ به یقین، رسولى از خود شما به سوىتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است». (توبه 128)
از نکات درخور تأمل در این آیه آن است که پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم ، داراى دو صفت «رئوف» و «رحیم» که از اوصاف ویژة الهى است، قلمداد و خداىگونه ستایش شده است. از میان تمامى انسانها، انبیا، رسولان، صالحان و... پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم ، تنها انسانى است که با ترکیبى از این دو صفت، از وى توصیف و تمجید شده است.
متون روایى و سیره و رفتار پیامبرصلىالله علیه وآله وسلم (که شارح و آیینة تمام رخ آموزههاى قرآنى است)، سرشار از رأفت، رحمت و مهربانى آن گرامى است. در این مجال، نمونههایى از هریک (روایت و سیره) را براى تأیید و تبیین هر چه بیشتر آیات یاد شده مىآوریم.
- از خود پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم روایت شده است که آن حضرت فرمود:
«پروردگارم مرا به مدارا و نرمى با مردم فرمان داده است، همچنان که به انجام واجبات امر فرموده است.»22
- انس بن مالک مىگوید:
«نُه سال در محضر و در خدمت پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم بودم به یاد ندارم که هرگز به من گفته باشد، چرا فلان و فلان کار را انجام ندادى و هرگز مرا بر کارى سرزنش نکرد.»23
- وقتى پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم در مکه دعوت خویش را علنى کرد با عکسالعمل شدید مشرکان
روبهرو گردید و قریش از هیچگونه آزار و شکنجه، افتراء و اهانت دریغ نورزیدند و او را فرد دروغگو، جادوگر و دیوانه معرفى کردند. واکنش پیغمبر صلىالله علیه وآله وسلم در برابر این همه، چنین بود: «بار خدایا! قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خویش قرار ده؛ زیرا آنان حقیقت را نمىدانند»24
- از همه مهمتر، رفتار کریمانه و مهربانانة پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با مردم مکه در زمان اقتدار
سیاسى است که نمونهاى از آن را در روز فتح مکه مىتوان دید. در آن روز که پس از سالیان دورى و آوارگى از وطن و با خاطرههاى تلخ از برخورد مشکران قریش در روزگاران آغازین بعثت، پیروزمندانه وارد مکه گردیده بود و هزاران سپاه را پشت سر خویش داشت، مىتوانست انتقام خویش را چند برابر از مشرکان قریش و مکّیان بگیرد و به سپاه خویش دستور قتل و غارت صادر کند؛ اما پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم فرمان عفو عمومى صادر کرد و از تقصیر همگان گذشت - جز چند نفر معدود که از فرط پلیدى و سیاهى شایستگى بخشش را از دست داده بودند و در شمار پیشآهنگان کفر و لجاجت به حساب مىآمدند. سعد بن معاذ که یکى از فرماندهان سپاه اسلام بود در آن روز رجزهایى به این مضمون خواند:
«امروز روز کشتار و انتقام است. امروز جان و مال شما حلال شمرده مىشود.»25
پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم از شنیدن سخنان سعد، بسیار اندوهناك و غمگین شد و او را از مقام فرماندهى عزل کرد و پرچم را به پسر وى «قلیل بن سعد» سپرد و خود در توصیف آن روز فرمود: «امروز، روز رحمت و مهربانیست.»26
پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم براى اثبات عملى این رحمت و مهربانى به مکّیان اعلام داشت: «بروید که همگى آزادید.»27
این عفو، گذشت، بزرگ فکرى، عطوفت و نسیم ملایم مهربانى، جانهاى مکیان را نواخت و به سوى اسلام و پذیرش دیانت پیامبر، متمایلشان ساخت.28
- صفوان بن امیه از جمله سران مشرك مکه و در شمار آتشافروزان علیه پیامبر، در جنگهاى متعدد بود
و یک نفر از مسلمانان را به جرم مسلمانى در مکه به دار آویخته بود، از این روى در شمار کسانى قرار گرفت که پیامبر از آنها نگذشت و خون آنان را حلال اعلام کرد. او با شنیدن این خبر از مکه به جده گریخت. لکن «عمروبن وهب» پسرعموى او، نزد پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم، شفاعت کرد و خواهان عفو او گردید. رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم نیز او را بخشید. زمانى که خبر به خود او رسید، باور نکرد تا این که پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم عمامه یا پیراهن خود را به نشانة بخشش براى او فرستاد، او باور کرد و به مکه بازگشت و از حضرت خواست تا به وى دو ماه مهلت دهد تا دربارة اسلام تحقیق کند و اگر به نتیجه رسید اسلام بیاورد. پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم به او چهار ماه مهلت داد تا تحقیق کند و اسلام بیاورد. صفوان بعدها مىگفت: «هیچ کس به این نیک نفسى نمىتواند باشد مگر این که فرستادة خدا باشد، گواهى مىدهم که خدایى جز خداى یکتا نیست و او رسول خداست.»29
شدت و صلابت رسول اعظم صلىالله علیه وآله وسلم
پیش از آن که سخنى از صلابت و قاطعیت رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم به میان آوریم چند نکته شایان و بایستة یاد است:
- «صلابت» به مفهوم شدت و سختگیرى که واژگان «قاطعیت»، «ثبات»، «خشونت» و «شدت» را نیز
مىتوان نزدیک و هممعنایى آن دانست، هرچند به صورت مستقیم و صریح (صلابت) و هم خانوادههاى آن در متون و نصوص دینى، قرآنى، براى بیان صفات خلقى و نفسانى، کمتر آمده است؛ اما در قالب تعابیر دیگر چون خشونت، شدت، قاطعیت و مداهنه ناپذیرى و یا به شکل گزارهها و جملههایى بیان شده است که درونمایه و مضمون آنها، صلابت و شدت به عنوان صفتى از صفات فضیلت را مىرساندو آن را در شمار فضایل خلقى رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم قرار مىدهد.
- در زندگى انسان به ویژه پیشوایان و رهبران اجتماعى و سیاسى، گاه صلابت و قاطعیت نه تنها شایسته
و نیک، که ضرورت اجتناب ناپذیر است. اگر سختگیرى و صلابت در برخورد با بزهکاران، قانون شکنان و مجرمان داخل جامعه و یک قلمرو سرزمینى یا فکرى، صورت نپذیرد، بزهکاران احساس امنیت مىکنند و فضاى عمومى جامعه دچار ترس، ناامنى، و وحشت و سلب آسایش مىگردد و هرج و مرج فراگیر مىشود؛ چنان که اگر سخت رفتارى و قاطعیت در برابر دشمنان بیرونى نباشد، سلطهطلبان و تجاوزگران، استقلال و حاکمیت ملى را زیرپا مىگذارند. از این رهگذر است که هم خرد و عقل انسانى و هم شریعت اسلامى، صلابت و قاطعیت را در مواردى بایسته و روا شمرده و براى رهبران اجتماعى از بایدها و صلاحیتهاى لازم در عهدهدارى مقام و منصب زعامت دانسته است. از این رو، پیامبر اسلام صلىالله علیه وآله وسلم در عین کمال رأفت و مهربانى که با مردم داشت، از صلابت، قاطعیت و برخورد سخت با حقستیزان نیز بهرة وافر داشت، که اگر جز این مىبود، نمىتوانست الگوى جامع کمالات انسانى قرار گیرد.
- قلمرو قاطعیت و صلابت پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم، کاملاً مشخص بود: یکى عرصة اجراى
حدود و احکام اسلامى و دیگر برخورد با مشرکان و کافران معاند و لجوج که حق را نه از سر ناآگاهى و پى نبردن به حقیقت، که از سر ستیز و دشمنى نمىپذیرفتند و نیز منافقان، مجرمان و بزهکاران، هرچند که در جمع مسلمانان و در پوشش و ظاهر اسلامى مىزیستند.
نمونههایى از آیات قرآنى، که بیانگر صلابت و قاطعیت رسول اعظم صلىالله علیه وآله وسلم است:
- «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ
مَرْصَدٍ؛ اما وقتى ماههاى حرام پایان گرفت، مشرکان را هرجا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سر راه آنها نشینید...» (توبه 5)
چنان که پیداست این آیة مبارکه، سختترین مواضع و برخورد را با مشرکان اعلام مىکند. اگر به آیات پیش از این آیة مبارکه در همین سوره و یا آیات دیگر در سایر سورههاى قرآن و مربوط به همین موضوع، توجه و تأمل شود، مشخص مىگردد که این برنامه سخت و شدید، پس از تخلف و پیمان شکنى مشرکان همپیمان با مسلمانان و پیامبرصلىالله علیه وآله وسلم تشریع گردید.
علامه طباطبایى مؤلف تفسیر «المیزان» در تفسیر آیات آغازین سورة مبارکه که در آنها رسماً و علنى از مشرکان اعلام برائت شده است، مىآورد:
«مقصود آیات مبارکه پایان یافتن امان، از مشرکانى است که با مسلمانان، پیمان عدم تعرض بسته بودند. این اعلام، بدون سبب و گزاف صورت نگرفت؛ زیرا خداوند در آیات متعدد و بعدى، بیان مىکند که اطمینان و اعتمادى بر پیمان مشرکان نیست. به ویژه این که بسیارى از مشرکان از مفاد پیمان عدول کردندو حرمت پیمان را حفظ نکردند... اگر ابطال پیمان یک جانبه و از طرف مسلمانان، بدون هیچ پیشزمینه و علتى از سوى مشرکان مىبود، دلیلى نداشت که قرآن میان دو گروه از مشرکان - آنها که بر پیمان خویش وفادار بودند و آنها که پیمانشکنى کرده بودند - فرق بگذارد و بگوید آنان که پیمانشکنى نکردهاند از حکم برائت مستثنى هستند:
«إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ؛ مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدى را بر ضد شما، تقویت نکردند، پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید، زیرا خداوند، پرهیزگاران را دوست دارد». (توبه 4)
پس چکیدة مفاد آیة مبارکه، اعلام بطلان پیمان و برداشتن امان، از آن دسته مشرکانى است که با مسلمانان تعهد و پیمان داشتند. اما بیشتر آنان، پیمان خویش را شکستند و همین سبب شده بود تا نسبت به آن شمارى هم که تاکنون بر تعهد خویش وفادار مانده بودند، اطمینان و اعتمادى باقى نماند و از شرارتها و نیرنگهاى آنان، علیه اسلام، احساس امنیت نشود.»30
- «فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا؛ از کافران اطاعت مکن و به حکم خدا با آنان جهاد کن،
جهاد بزرگ». (فرقان 52)
- «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ؛ اى پیامبر تقواى الهى پیشه دار و از کافران و منافقان
اطاعت مکن»و (احزاب 1)
یادکرد ضرورت تقوا و پروا دارى، پیش از دعوت به صلابت و استوارى در برابر کافران و منافقان، بدین معناست که قاطعیت و صلابت از مصادیق تقواى الهى است.
- «فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ؛ پس از تکذیب کنندگان اطاعت
مکن، دوست دارند که نرمى کنى تا نرمى کنند، از هر فرومایهاى که بسیار سوگند مىخورد، پیروى مکن». (قلم 10- 8)
شهید مرتضى مطهرى، مفهوم و مراد آیة مبارکه را بدینگونه توضیح مىدهد:
«موضوع آیه ادهان است، ادهان دو طرفى؛ یعنى سهلگیرى دو طرفى؛ توهم کمى در حرفهایت سهل بگیر، ما هم کمى در حرفهایمان سهل مىگیریم، یعنى تساهل. اصطلاحى امروز پیدا شده است، اسمش را گذاشتهاند، تسامح، تسامح در مورد خودش تعبیر خوبى است ولى اینها اسمش را گذاشتهاند تساهل دینى که از تساهل دینى دفاع مىکنند، نقطة مقابل تعصب... این را قرآن به شدت نفى و رد فرمود: »َفلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ»31
وى آنگاه تسامح را بر دو گونه ممدوح و مذموم تقسیم مىکند و در تبیین تفاوت آن دو مىآورد: «مطلبى را باید توضیح دهم و آن همین مسألة تساهل است. آیا قرآن، این کار را به طور کلى نفى مىکند؟ باید عرض کنیم که دو مطلب است: یک نوعش را قرآن به طور کلى نفى مىکند که هرگز به پیغمبر اجازه نمىدهد تا چه رسد به غیر پیغمبر و آن، [یعنى] مصالحه براساس خود مواد برنامه و فکر، یعنى به اصطلاح امروز ایدئولوژى، یعنى بیاییم این طور کنار بیاییم که تو از بعضى حرفهایت صرفنظر کن ما هم از بعضى حرفهاىمان صرفنظر مىکنیم. یک دین حق محال است اجازه بدهد با دشمن کنار بیاید... یک مستحب یا مکروه قابل مصالحه و گذشت نیست. یک چیزى که جزء وحى الهى است ولو به عنوان کوچکترین مکروه قابل مصالحه نیست. بله یک امر دیگر است که قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاکتیکبردار است، تصالح، مسألة تاکتیک است، مسأله تاکتیک به اصول یعنى مواد برنامه هرگز جریان ندارد با عمل جریان دارد، یعنى در مقام اجرا، قرارداد مىبندیم که این کار را فعلاً جلو یا تأخیر بیندازیم... قرآن، این اختیار را از پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم نگرفته است که نه در مقام اجرا یک قرارداد صلحى با مشرکین امضا کند، نه در دعواى خودش صلح کند.»32
آنچه آمد، تنها بخشى از آیات وحیانى و قرآنى است که از قاطعیت و صلابت رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم سخن مىگویند.
تاریخ سیرة نبوى، که در حقیقت، بازتاب همان آموزههاى پیش گفتة قرآنى در عمل و کنش پیامبر است، چهرة بیرونى و رفتارى آنچه را که از صلابت پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم یاد کردیم بازمىگوید:
- زنى از اشراف قریش، به نام «فاطمه مخزومى» مرتکب سرقت شد، رسول خدا صلىالله علیه وآله
وسلم دستور داد حد الهى را دربارة او جارى کنند. قبیلة بنى مخزوم، ناراحت شدند و کوشیدند به هر وسیلهاى، مانع اجراى حد شوند، حتى اسامۀبن زید که از چهرههاى محبوب نزد پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم بود، از ایشان تقاضاى بخشودگى کرد، لکن حضرت از این درخواست، شدیداً ناراحت شدند و فرمودند: «آیا دربارة حدى از حدود خدا شفاعت مىکنى!»33
سپس از جا برخاست و به ایراد خطبه پرداخت که بخشى از آن چنین است:
«اى مردم! علت این که ملتهاى پیش از شما هلاك شدند این بود که اگر فرد بلندپایهاى از آنان جرم مىکرد او را به مجازات نمىرسانیدند. اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسى خلاف مىکرد، حکم خدا را دربارة او اجرا مىکردند. سوگند به خدا اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه دست به چنین کارى بزند، حکم خدا را دربارة او اجرا مىکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى یکسان است.»34
صلابت و قاطعیت در اجراى احکام و حدود الهى از آن روى بایسته و از فضیلتهاى خلقى است که سستى در این عرصه مایة سست بنیادى حیات اجتماعى، افزایش جرم و بزهکارى، هتک حرمت و عفت عمومى و فروپاشى ارزشها و بایدهاى اخلاقى، اعتقادى و... مىشود که هیچ اندیشهگر و خردورزى با ملایمت و سازش و نرمخویى، پىآیندهاى شوم و سنگین و بنیان برانداز یاد شده را نمىپذیرد.
- پس از غزوة تبوك که در سال نهم هجرت روى داد، نمایندگان قبیلة هوازن، براى پذیرش اسلام، اظهار
تمایل کردند و براى این کار، پیششرطهایى را معین کردند از جمله این که: از نماز خواندن معاف باشند. اما پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم با قاطعیت و صلابت تمام در برابر این شرط ایستاد و در عین تعلق خاطر شدید به ایمان و گرایش یک نفر به اسلام - چه رسد به یک قبیله - به آنان جواب رد داد و فرمود: «دینى که در آن نماز نباشد، خیر و سودى ندارد.»35
ره آورد خلق عظیم نبوى
بخشى از رهآوردهاى خلق عظیم و شرح صدر وجود مقدس پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم در عرصة بیرونى و عینیت اجتماع آکنده از آلودگىهاى اخلاقى، عصر بعثت و پس از آن را چنین مىتوان برشمرد:
- تربیت و پرورده شدن صدها انسان وارسته و پالوده از رذایل اخلاقى که هر یک اسوة خوبیها و
نیکىهاى روزگاران بودهاند.
- برچیده شدن بساط جنگ، نفاق، ناهنجاریهاى اجتماعى و دشمنى از جزیرةالعرب و سایر نقاط قلمرو
نفوذ فکر، فرهنگ و اخلاق اسلامى.
- گسترش سریع اسلام در بخش بزرگ دنیاى آن روز و در اندك زمان.
- شکلگیرى امت واحدة اسلامى بر پاى بست برادرى دینى، الفت و مهربانى، که خود به تنهایى و با در
نظرداشت فضاى تکالب، وحشىگرى و استبدادى آن زمان، رویداد مهم و غیرقابل دستیابى با عوامل و انگیزههاى مادى بود و به تعبیر قرآن:
«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا؛ و نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید و شما بر لب حفرهاى از آتش بودید خدا شما را از آن نجات داد». (آل عمران 103)
- صورتبندى تمدن بالنده و پویاى اسلامى، بر شالودة اخلاق، ارزشهاى والاى انسانى، عطوفت،
مهرورزى، برادرى ایمانى و انسان دوستى.
- مغنیه، محمد الجواد، التفسیر الکاشف، چاپ سوم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1981م، 387/7
- زمخشرى، جاراللَّه، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التأویل، قم، نشر
ادب حوزه، بىتا، 531/3
- سیوطى، عبدالرحمان، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق دکتر محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، قم،
منشورات رضى، 1367 ش، 256/2
- تفسیر الکشاف .514/4
- طوسى، محمد، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملى، بیروت، 460-
،385 ش 75/10
- النووى، صحیح مسلم، بیروت - دارالکتاب العربى، 1407 ش، 746/1
- تفسیر الکاشف، 387/7
- همان
- مطهرى مرتضى، درسهایى از قرآن، قم، 1360 23و 24
- مطهرى، مرتضى، سیرة نبوى، تهران، انتشارات صدرا، .1361
- التبیان، 372/10
- کراجکى، کنزالعمال، ح 5818، به نقل: رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، چاپ اول، قم،
مکتب الاعلام الاسلامى، 1362 ش، 670/9
- همان، 671/9
- مکارم شیرازى، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، مدرسة امام على ابن ابیطالب، 1381، 447/2
- یعقوبى، احمد، تاریخ یعقوبى، مترجم: محمد ابراهیم آیتى، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى
و فرهنگى 395-394/2
- کارن ارمسترانگ، محمد، ترجمة کیانوش حشمتى، چاپ اول، تهران، حکمت، 55/ _1383
- بغدادى آلوسى، روح المعانى، بیروت، احیاء التراث العربى، 1405 ش، 170/22
- همان
- مطهرى، مرتضى، سیرة نبوى، چاپ اول، تهران، انتشارات صدرا، 130/ _1361
- جوهرى، اسماعیل، صحاح اللغۀ، مادة عالم
- اقرب الموارد، مادة عالم
- کلینى، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافى،117/2 ح 4
- طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، 16
- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، .167/98
- ابن جریر طبرى، محمد، تاریخ طبرى، 56/3 و سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، قم، مرکز
مطبوعاتى دارالتبلیغ اسلامى، 1351، 736/1 و سیرة ابن هشام، 167/98، 437/4
- همان
- همان
- همان
- همان
- المیزان، 147/9
- مطهرى، مرتضى، تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات صدرا، .167
- همان
- سیرة ابن هشام، 85/4
- همان
- همان