فرشید شیشه گران
فروردین 1403

رعایت اهلیت ها در مدیریت پیامبر(ص)

رعایت اهلیت ها در مدیریت پیامبر(ص) نویسنده: علي محمد تاج الدين منبع: دانش‌نامة پژوهه اهلیت به معنی برخورداری از شایستگی لازم برای تصدی امور در حیطه‌های مختلف می‌باشد. رعایت این اصل در عرصه‌ی مدیریت، یکی از مهمترین مسائل محسوب می‌شود. رعایت این اصل به قدری اهمیت دارد، که خداوند متعال در قرآن کریم، در مورد آن هشدار داده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛1 خداوند متعال امر می‌کند شما را که امانت‌ها را به اهلش بسپارید». پرهیز از تصدی امور بدون اهلیت لازم آنان که بدون برخورداری از شایستگی‌های لازم به خود این اجازه را می‌دهند تا بر مصدر امور قرار گیرند و بدون داشتن تخصّص دست به کاری بزنند، آن چه را که تباه می‌سازند فراتر از چیزی است که اصلاح می‌کنند. از امام صادق(ع) نقل شده است که پیامبر(ص) فرمود:  «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ؛2 آن که بدون علم کاری انجام دهد، آن چه نابود می‌سازد بیشتر از آن چیزی است که اصلاح می‌کند». و نیز فرمودند: «إِنَّ اَلرِّئَاسَةَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ لِأَهْلِهَا، فَمَنْ دَعَا اَلنَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ، لَمْ يَنْظُرِ اَللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ،3 ریاست شایسته نیست؛ مگر برای اهلش، پس هرکس مردم را به خود بخواند و در میان مردم داناتر از او وجود داشته باشد، خداوند در روز قیامت به او نظر نخواهد کرد». در جایی دیگر رسول‌خدا(ص) فرمودند: «چنین فردی نه تنها خود را به سقوط و تباهی کشانده است؛ بلکه امور مردم را که متصدی آن است، را نیز به تباهی کشانده است».4 پرهیز از سپردن امور به نا اهلان از عوامل عمدة ضعف مدیریت‌ها و عدم پیشرفت کارها، سپردن امور به کسانی است که از شرایط کافی جهت تصدی مسئولیت‌ها برخوردار نیستند. یعنی افراد فاقد علم و تخصص، قدرت و اقتدار، عدالت و تجربه هستند و بی‌بصیرت، ترسو و تنگ نظر و... . رهبران دینی و الهی خود همواره تأکید بر سپردن امور به افراد لایق و شایسته داشته‌اند. «أبو برده» از «أبو موسی» نقل کرده است که گفت من به همراه دو نفر از پسر عموهایم بر پیامبر(ص) وارد شدیم. یکی از آن دو گفت: «ای رسول خدا ما را بر قسمتی از آن چه که خداوند تو را بر آن ولایت داده است، زمامداری ده.» دیگری نیز سخنی چنین گفت. حضرت فرمود: «إنَّا وَاللَّهِ لا نُوَلِّي علَى هذا العَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ، وَلَا أَحَدًا حَرَصَ عليه؛ به خدا سوگند ما هرگز به کسی که درخواست حکومت کند و یا بر کسب آن حریص باشد، حکومت نخواهیم داد». این‌ها به دلیل این است که چنین شیوه‌هایی باعث افول قدرت و زوال حکومت خواهد شد. از امیرالمؤمنین روایت شده است که آن حضرت دربارة شایستگی خویش برای خلافت گفت که آنان مکرر از رسول‌خدا شنیده بودند که می‌فرمود: «مَا وَلّتْ أُمّةٌ أَمْرَهَا رَجُلًا قَطّ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ، إلّا لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ يَذْهَبُ سَفَالًا حَتّى يَرْجِعُوا إلَى مَا تَرَكُوا؛6 هیچ امتی امر زمام‌داری خویش را به عهدة شخصی که آگاه‌تر از وی در میان آن امت وجود دارد نمی‌سپارد؛ مگر این که روز به روز کار آنان به پستی و مذلت کشیده شود تا آن که به آن چه وا گذاشته‌اند باز گردند». رسول‌خدا(ص) زمانی که متوجه می‌شدند فردی لیاقت و توانایی انجام کاری را ندارد، از او سلب مسئولیت کرده و آن را به فرد دیگری با توانایی‌های بیشتر واگذار می‌کرد. در ماجرای ابلاغ سورة «برائت»، پیامبر(ص) ابتدا این وظیفه را به ابوبکر سپرد. پس از اعزام ابوبکر، علی را خواست و به او دستور داد تا خود را به ابوبکر رسانده و مأموریت او را فسخ نماید و نامه را بگیرد و خودش ابلاغ کند.7 نمونه‌هایی از سپردن امور به افراد لایق در سیرة نبوی(ص) در سیرة پیامبر(ص) به ویژه در غزوات و سرایا، موارد متعددی را می‌توان در زمینة رعایت اهلیت‌ها یافت. گرچه این امر موجب اعتراض برخی سران قبائل که هنوز پایبند سنن جاهلی پیشین بودند، می‌شد. تخلف و نافرمانی از تصمیم پیامبر(ص) مبنی بر فرماندهی «اسامة بن زید» و اعزام نیروها به رهبری وی به سمت مرزهای روم تنها به دلیل جوان بودن أسامه،8 نمونه‌ای از این اعتراضات به ساحت مقدس پیامبر(ص) است. در این جا به برخی از مواردی که حاکی از رعایت این اصل می‌باشد، اشاره می‌کنیم.
  1. انتخاب مکرر یک فرد برای مأموریت‌های متعدد، خود نشانگر لیاقت و اهلیت آن شخص بود. جانشینی
«ابن ام مکتوم» سیزده بار به جای پیامبر(ص) برای مثال در جنگ‌های ذی قرد، بنی‌لحیان، بنی‌سلیم نمونه‌ای از رعایت اهلیت‌ها در سیرة نبوی است.9 نیز سپردن فرماندهی به «زید بن حارثه» در سریه‌های متعدد از جمله سریه‌های عیص، طرف، حشمی و قرده از این قبیل می‌باشد.10
  1. از جملة این موارد می‌توان به انتخاب حضرت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) به عنوان پرچم‌دار لشگر مسلمین در پیکار خیبر اشاره نماییم. در این نبرد که در سال هفتم هجری در مدینه رخ داد پیامبر(ص) به منظور سرکوبی یهودیان که درصدد ضربه زدن به پیکرة اسلام بودند، تصمیم گرفت تا کانون توطئة خیبر را درهم شکند. ایشان پس از اینکه پرچم را به افرادی سپردند که در فتح قلعة خیبر ناکام ماندند، در مرحلة آخر پرچم را به دست علی(ع) سپردند و ایشان نیز با شجاعت و مدد الهی موفق به فتح خیبر شد.11
  2. سال نهم هجری، عربستان شاهد بزرگ‌ترین حرکت نظامی مسلمانان بود. این جنگ علیه امپراطوری بزرگ روم بود که ظهور قدرتی جدید را تحمل نمی‌کرد. پیامبر به دلیل دوری مسافت و بیم آن که دشمنان بر مدینه هجوم آورند و منافقان توطئه کنند؛ لذا می‌بایست شایسته‌ترین افراد را جانشین خود در مدینه نماید. به همین خاطر رو به علی کرد و فرمود: «مدینه را جز ماندن من یا تو شایسته نیست».12
  3. پیامبر(ص) به هیچ وجه، رتبه و موقعیت شخص را در انتصاب فرماندهی دخالت نمی‌داد. ایشان «ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی» را فرماندة سریه‌ای نمود که در آن کسانی به خاطر موقعیت و منزلت از او محق‌تر بودند، حضور داشتند.13
  4. همچنین عامل سابقه در اسلام مطرح نبود بلکه معیار اصلی، شایستگی و لیاقت بود؛ زیرا «عمروعاص» را به فرماندهی سریه‌ای برگزید که در آن ابو عبیده جراح و فرماندهان بزرگی مانند ابوبکر و عمر بن خطاب حضور داشتند، در حالی که هنوز چند ماه از اسلام عمروعاص نمی‌گذشت.14
  5. در منابع تاریخی آمده است که پیغمبر(ص) با غیر مسلمان اگر اهلیت داشت، در موضوع پزشکى مشورت مى‌کرد. پیغمبر(ص) پس از حصول اطمینان به حاذق بودن آن‌ها، بیمارى خود را وصف و مشورت مى‌نمود. برای نمونه مشورت پیغمبر(ص) با حارث را در موضوع دوا و درمان نقل کرده‌اند.15
  6. اوّلین کارگزار مکه، جوانى بیست و یک ساله‌
پس از فتح مکّه، طولى نکشید که جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا و سربازانش باید از مکّه خارج شده، به سوى جبهة جنگ مى‌رفتند. چون مکّه به تازگى از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیرى براى ادارة آن تعیین مى‌شد که به امور شهر مکّه که مرکز جزیرة‌العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود، رسیدگى کند و علاوه بر این، جلوى بى‌نظمى‌هایى را که ممکن بود دشمنان به وجود آورند، بگیرد. پیامبر خدا، در میان همة یاران، جوان بیست و یک ساله‌اى را به نام «عَتّاب بن اسید»، براى این مسئولیت بزرگ برگزید و براى وى فرمان صادر کرد. در این باره، آمده است: پیامبر خدا، پس از صدور فرمان حکومت مکّه براى عَتّاب، دربارة اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود: اى عَتّاب! مى‌دانى تو را بر چه کسانى گماشتم؟ تو را بر مردمان شهر خدا گماشتم، و اگر براى آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان مى‌گماشتم.16
  1. و در نهایت بارزترین نمونة این مسأله در سیرة پیامبر (ص)، برگزیدن حضرت علی (ع) به عنوان جانشین و امام مسلمانان بعد از خود در جریان غدیر خم می‌باشد.17
منابع:
  1. نساء 58.
  2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، چاپ چهارم، ج1، ص44.
  3. شیخ مفید، محمد بن محمد نعمان، الاختصاص، قم، کنگرة جهانی هزارة شیخ مفید، 1413ق، چاپ اول، ص251.
  4. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق، چاپ دوم، ج1، ص93.
  5. قشیری، ابوالحسن مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، شرح نووی، بیروت، دارالکتب العربی، 1407ق، ج12، ص207 و بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دار احیاء التراث، 1401ق، چاپ دوم، ج9، ص704.
  6. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1404ق، ج31، ص418 و طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق، ج1، ص151.
  7. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، بیروت، موسسة الاعلمی، 1409ق، چاپ سوم، ج3ص1077 و طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387ق، چاپ دوم، ج3ص123.
  8. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدایه و النهایه، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1374ش، چاپ اول، ج2، ص760 و ابن خلدون، ابوزید محمد بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ترجمة عبدالحمید آیتی، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش، چاپ اول، ج1، ص466.
  9. ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبد الله، الاستیعاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ق، 1412، چاپ اول، ج3ص997 و ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق، چاپ اول، ج4ص494.
  10. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق، چاپ اول، ج2، ص85-183.
  11. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج2، ص334 و طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387ش، چاپ دوم، ج3، ص12و13.
  12. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1409ق، چاپ سوم، ج3، ص989-1005 و شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، پیشین، ص155.
  13. واقدی، همان، ج3، ص340 و ابن سعد، پیشین، ج2، ص35.
  14. واقدی، همان، ج2ص769 و بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلایل النبوه، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ج4، ص398-400.
  15. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، اسدالغابه، بیروت، دارالفکر، 1409ق، ج1، ص385 و ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج1، ص687.
  16. واقدی، پیشین، ج3، ص959 و ابن هشام، پیشین، ص440 و ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل، بیروت، دار صادر- داربیروت، 1385ق، ج2، ص272.
  17. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، 1417ق، چاپ اول، ج2، ص108-113 و یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج، 2ص109.
   
 
3159
| | |
| -1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود