دشمن شناسی قرآنی و استراتژی پیامبر در مواجهه با دشمنان در آیات مقاومت
نویسنده: مریم محبتی، استادیار گروه آموزشی معارف اسلامی، دانشکدة علوم انسانی، دانشگاه کوثر بجنورد.
منبع: فصلنامة علمی مطالعات بیداری اسلامی، سال یازدهم، شمارة چهارم، (پیاپی26)، زمستان 1401
مقدمه
زمانی که اسلام بر قلب پیامبر(ص) نازل شد و ایشان مأموریت یافتند اسلام را تبلیغ کنند، با این ذکر آغاز کردند «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» یعنی برای رسیدن به فلاح و رستگاری، بایستی حاکمیت «الله»« جایگزین حاکمیت الههها گردد، به بیان دیگر برای رسیدن به «الله»« و درک آن باید از الهههای دیگر برائت جست، اما تحقق این امر جز با شناخت و تمایز گذاردن میان اله و الله حاصل نمیشود، در واقع چگونه میتوانیم در راه «الله» و صراط مستقیم آن حرکت کنیم بدون آنکه معرفتی نسبت به دشمنانش داشته باشیم. همین امر گویای استراتژی ایدئولوژیکی اسلام است یعنی برای با «الله» زیستن، باید الههها نفی شوند. همین امر محمل ضرورت جهاد در اسلام است، البته با این تذکر که جهاد مدنظر اسلام مترادف با جنگ نظامی نیست بلکه جنگ نظامی نهاییترین ابزار دفاعی و تقابلی در برابر دشمنان، از دین اسلام است، ولی چون هزینههای جنگ نظامی مشهودتر است، بیشتر مورد کنکاش و بررسی قرار گرفته است.
نظر به اهمیت تبیین استراتژی اسلام در مواجهه با دشمنان و نقش دشمنشناسی در تبیین این استراتژی، مقالة حاضر به صورت خاص درصدد بررسی این مسئله است که دشمنشناسی چه نقشی در تعیین مواضع مسلمانان در برابر دشمنان دارد؟ پاسخ به این مسئلة محوری از طریق بررسی دو مسئلة زیر صورت میگیرد:
- از نظر قرآن کریم دشمن دارای چه ویژگیهایی است و از چه حربههایی در تقابل با مسلمانان استفاده میکند؟
- استراتژی تقابلی مسلمانان به ویژه پیامبر اکرم(ص) در برابر دشمنان چه بوده است؟ این مقاله پس از طرح مقدمات بحث و بیان چارچوب مفهومی، در دو بخش به بررسی مسئله میپردازد: 1ـ دشمنشناسی قرآنی 2ـ استراتژی تقابلی پیامبر(ص) در مواجهه با دشمنان.
ضرورت و روش تحقیق
برخی این شبهه را بر اسلام وارد کردهاند که اسلام دین شمشیر است و ورودش به سرزمینهای مختلف با خشونت همراه بوده، اما ما بر این باوریم که اسلام با سرمایهگذاری بر تعقل و تفکر، بنیانگذار گفتگو و مذاکره است و جنگ نظامی را آخرین حربة تقابلی با معاندین میداند.درعینحال با اذعان به دشمنی دائمی دشمنان و طمع آنان برای نابودی اسلام، توصیه میکند که مسلمانان خود را در مقابل آنان با سلاح علم مسلح سازند تا در تشخیص حق از باطل و دوست از دشمن گمراه نشوند. بنابراین بیان مشخصات دشمنان در قرآن درواقع نوعی کدگذاری خداوند است برای تشخیص دشمن در همة اعصار و ادوار. پرداختن به این مسئله از طریق روش تحلیل محتوایی آیات قرآن و همچنین تحلیل تاریخی حوادث صدر اسلام، حائز اهمیت است.
پیشینة پژوهش
تحمیل جنگهای پیاپی برعلیه مسلمانان و بالتبع لزوم دفاع از حریم الهی؛ با این نگاه که قلمرو دشمنی به همة حوزههای ارزشی مسلمانان، منجمله اهانت به قرآن، شخص پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) و اصول و فروع دینی گسترده است، بسیاری از اندیشمندان دغدغهمند را بر آن داشته که به تبیین مبانی نظری و عملی جهاد بپردازند. بر این مبنا پژوهشهایی همچون چالشهای مقاومت از منظر قرآن کریم، ادبیات مقاومت از منظر قرآن و روایات، موانع بیداری اسلامی در آیات و روایات، راهکارهای مواجهه با تهدیدات جنگ نرم در قرآن براساس طبقهبندی سرل از کنشهای گفتاری به موضوع پرداختهاند.
اما نکتة حائز اهمیت این است که لزوم کسب بصیرت برای اتخاذ موضعگیری صحیح در برابر دشمنان از مسلمات است؛ زیرا نفاق به عنوان کاربردیترین ابزار دشمنی، باعث شده حق و باطل درهم آمیخته شوند و تشخیص دشوار گردد و متعاقباً سرعت عمل پایین بیاید و آسیبهای زیادی بر پیکرة جوامع مسلمان وارد آید. در این میان قرآن بهترین راهنما برای بصیرت افزایی و دشمنشناسی است. ازاینرو این مقاله با تأکید بر دشمنشناسی قرآنی به بیان استراتژی تقابلی پیامبر(ص) میپردازد.
چارچوب مفهومی
مواجهة نرم؛ یعنی انتقال حوزة نبرد از جنگ فیزیکی و سخت به جنگ اعتقادی به قصد نفوذ در باورها و عناصر ذهنی دخیل در تعیین رفتار فردی و اجتماعی افراد. (ر.ک. گوشهنشین و نامداری؛ 1401: 104)
روش درون دینی؛ در این رویکرد اعتقاد بر آن است که برای تحدید هدف و قلمروی دین باید به متون دینی رجوع کرد و از آنها یاری جست، زیرا دین حقیقتی ناطق و گویاست که میتواند اهداف و قلمروهای خویش را معرفی کند. (غفارزاده و عزیزی، 1387: 88)
بصیرت به معنی روشنبینی، فهم و درک عمیق جهت تشخیص حق از باطل است. بصیر کسی است که بیاندیشد تا حق را از باطل تشخیص دهد و خود را از فتنهها برهاند. (ر.ک. گوشهنشین و نامداری، 1401: 111) مقاومت به معنی پافشاری و استمرار بر اصول است که مستلزم نوعی هماوردی و تلاش فعالانه معطوف به تغییر و تبدیل در رفتار طرف مقابل و طرد غیر است. (آل نبی و یوسفیمقدم، 1400: 13)
- دشمنشناسی قرآنی
قطعاً قدمت تقابل دو جبهة حق و باطل به درازای تاریخ بشریت است زیرا هماره کسانی بودهاند که گزارههای وحیانی را در تعارض با منافع شخصی خویش دیده و به اشکال مختلف در صدد رفع و رد این مانع برآمدهاند. تشخیص باطل بودن این جبهه بر اساس اقدامات خصمانة ایشان (جنگ سخت) سهل است، ولی مشکل زمانی ایجاد میشود که دشمن وارد جنگ نرم شده و با نقابی از حق، باطل خویش را استتار نماید (ر.ک. گوشهنشین و نامداری، 1401: 106) و چون ِ تشخیص باطن باطل دشوار است، لذا فرصت نفوذ مزورانه و منافقانة دشمنان در میان مؤمنان فراهمتر است و آسیبها بیشتر. ازاینروست که با اتکاء به روش دروندینی یعنی مراجعه به آیات کریمة قرآن میتوان در جهت کسب بصیرت قدمهای مؤثرتری برداشت.
تشخیص دشمنی مشرکین و کافرین و گرفتار نشدن در دام حیله و نیرنگ ایشان، یکی از اهداف معرفتشناختی قرآن کریم است. اقدامات دشمنان، خود گویای مقصود ایشان است، لذا دقت در رفتار و کردارشان راهنمای خوبی برای دشمنشناسی خواهد بود. آیات زیر به بیان موضوع میپردازد؛
الف( تلاش دشمن برای عقبمانده نگهداشتن مسلمانان: دشمنان هیچگاه خیری برای مسلمانان نمیخواهند «مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ» (البقره، 105) بلکه دائماً در فکر آنند که مانع پیشرفت آنها شوند. «... لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ...» (آل عمران، 118)، زیرا از این حقیقت آگاهند که مسلمانان با تبعیت از تعالیم الهی و تشکیل تمدن اسلامی میتوانند در مسیر توسعه و پیشرفت و در نتیجه عزت، آزادی و استقلال از دشمنان گام بردارند. لذا دشمنان میکوشند با ناامیدسازی، ایجاد شبهه، تفرقهافکنی، حصر و فشارهای اقتصادی و ... مسلط بر ایشان شوند و نقطههای اتکال و اتکاء مسلمانان را متزلزل کنند و احساس وابستگی و عقبماندگی را در بدنة جامعه تزریق کنند. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» (آل عمران، 149) (طباطبایی،1374، 65-64)، (مکارم شیرازی، 1371، 1354-1353)
البته باید بدانیم غایت اصلی دشمن از عقب نگهداشتن مسلمانان محدود به مسائل اقتصادی، سیاسی و نظامی نیست، بلکه دشمنان در واقع ایمان مسلمانان را هدف قراردادهاند و مقصود اصلی ایشان از سلطه بر مسلمانان نیز انفصال و جدایی مسلمانان از ایمان واقعی و پراکندن کفر در قلوب ایشان و در نهایت شکستن سد استقامتی ایشان است. این در حالی است که یکی از دلایل ایجابی استقامت، ایمان و اعتقادی است که مؤمنان به خداوند و وعدههای وی دارند. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ» (آل عمران،100) (ر.ک. مغنیه، 1378، 2/198)
خداوند عدم رضایت دشمنان از ایمان مؤمنان را اینگونه بیان میفرماید: «وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ...» (البقره،120)، در شأن نزول آیه آمده است که پيامبر(ص) زحمات بسیاری برای اسلام آوردن دشمنان متحمل شدند، ولی خداوند پرده از نیات ایشان برداشت و اذن به تقابل با ایشان داد؛ زیرا آنان هیچگاه از پیامبر(ص) راضی نخواهند شد مگر اینکه دست از ایمان خویش بردارد. (طبرسی، بیتا: 2/9- 18) مسلماً تبعیت از ایشان هم به قیمت تبعیت از هواهای نفسانی، غفلت از عواقب اخروی افعال، پیروی از باطل، دروغگویی، گنهکاری، افراط در امور و در نهایت رویگردانی از خداوند تمام میشود؛ «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا» (الکهف، 28) (قرائتی، 1388، 5/164)
ب) خیانتپیشگی دشمنان: احساس عدم ایمنی از جانب دشمنان شدیداً مورد توصیة خداوند است. اگر باور داشته باشیم مقصود نهایی دشمن، نابودی ایمان یا ایجاد بیغیرتی دینی است «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» (القلم، 9)، همواره مترصد اعمال آنها خواهیم بود و از ضربات مهلک ایشان جلوگیری مینماییم. البته همواره بودهاند ساده لوحانی از مسلمانان که به دشمن اعتماد کرده و زمینه را برای نفوذ آنان بازگذاردهاند. در حالیکه خداوند خطر سازش با دشمنان را اینگونه بیان میفرمایند که دشمنان به محض یافتن فرصت بر شما میتازند و تا نابودی کامل اسلام از پای نمینشینند؛ یعنی به اعتمادی که به ایشان کردهاید خیانت میکنند و کمر به نابودی شما میبندند؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ ... إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ» (الممتحنه2-1) (ر.ک. حویزی، 1415، 5/301؛ 299؛ مکارم شیرازی، 3/4-63)
ت) تحقیر و تمسخر مسلمانان: خداوند از نیت پاک مؤمنانی یاد میکند که به زعم خویش از طریق محبت و دوستی با دشمنان، میخواهند دشمن را مشتاق به اسلام کنند، درحالی که ایمان ظاهری دشمنان در راستای تمسخر و تحقیر مؤمنان است. «وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» (البقره، 14) بنابراین خداوند تعصب و غيرت دينى و موضعگيرى و برخورد صحیح با تمسخر کنندگان و یاوهسرایان و اعراض از ایشان را راهکار تقابلی با دشمنان میداند. (مکارم شیرازی، 1371، 4/171)
ث) وضع تحریمهای متعدد: زمانیکه دشمن در مقاصد خود به نتیجه نمیرسد، با اعمال تحریمها و محدودیتهای مختلف، حکومت اسلامی را دچار مشکلات اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی میکند. «ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ» (البقره، 85) این حجم از تحریمها و محدودیتها همواره دستاویز مهمی برای تهدید مسلمانان بوده تا نیروهای مجاهد را تضعیف و در نهایت وادار به تسلیم کنند. (قرائتی، 1388، 1/154)
2.1. علل و شیوههای دشمنی مشرکین و کفار با مسلمانان
حال باید دید چه عللی باعث میشود کفار و مشرکین با اسلام به دشمنی برخیزند. خداوند به اصلیترین دلایل اشاره فرموده است؛
الف) حسادت: جایگاه رسالت رشک برانگیز است، چرا که لازمة تحقق بخشیدن به ندای فطرت، تسلط بر قلوب است. لذا بسیاری از کسانی که خیال تصاحب این جایگاه را در سر میپروراندند با اعلام رسالت پیامبر(ص) احساس خطر کردند؛ «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» (البقره، 109) لذا خداوند فرمود شما با ايمان آوردن به اسلام، عظمت و عزّتی مییابید که دشمنان به شما رشك و حسد مىورزند و مىخواهند شما به جهل، شرك و تفرقة زمان جاهليت برگردید. پس نسبت به روحیات و برنامههاى دشمنان خود، مراقب و مواظب باشيد. (همان، 180)
ب) دنیادوستی: دنیاگروی محور اعمال دشمنان است، ازاینرو یهودیان برای کسب تمتعات دنیوی با مشرکین همدستی میکردند و حقیقت اسلام را که توسط پیامبرانشان به آنها رسیده بود پوشیده میداشتند. «وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ...وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (البقره 42-41) این آیات از پیمانی دوطرفه میان یهودیان و خداوند سخن میگوید؛ اینکه در قبال بخشش و آمرزش گناهان، یهودیان طبق مستنداتشان به پیامبر آخرالزمان ایمان بیاورند و او را یاری کنند. ولى متأسفانه به جهت حفظ مقام و موقعيت خود و کسب ثروت حقایق را ناديده گرفتند و با آمیزش حق و باطل مردم را فریفتند. (جعفری، 1376، 1/5-151؛ قرائتی، 1388، 1/104)
پ) تبعیت از هواهای نفسانی: گزارههای دینی در تنافی با برخی از خواستههای نفسانی است لذا چه بسا که به هنگام تقابل تمایلات نفسانی با دین، دین کنار گذاشته شود، زیرا هواپرستى زمینهساز تکبر و استكبار از عوامل تكذيبگرى است و تکذیب حقیقت انسان را به کژراهه و دینستیزی میکشاند. ؛... أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ ... » هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد، کفر ورزیدید؟» (البقره، 87) (رضایی اصفهانی، 1387، 1/6-325)
ت) عناد و لجاجت: به دلیل عناد و لجاجت دلهایشان حجاب گرفته بود و نمیتوانستند حق را ببینند و از آن پیروی نمایند. «وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ؛ و گفتند دلهای ما از آنچه ما را به سوی آن میخوانی سخت محجوب و مهجور است، و در گوشهای ما سنگینی و میان ما و تو پردهای است، پس تو کار خود را بکن ما هم کار خود را میکنیم».(فصلت، 5) (مغنیه، 1387،6/774)
حال که با علل دشمنی دشمنان با مسلمانان آشنا شدیم، شایسته است طرق دشمنی ایشان را نیز بشناسیم تا به هنگام مواجهه با آنان، اقدامی بهنگام و صحیح اتخاذ نماییم؛
الف) تحقیر شخصیتی: تمسک به تمسخر و استهزاء از اقداماتی است که دشمنان علیه پیامبر(ص) روا میداشتند؛ «وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا» و خداوند به پيامبرش مىفرمايد مردم کافری که به هنگام دعوت به خدا، تو را مسخره میکنند، درواقع خدای منعمِ قادر و خالقِ رازق را انكار مىكنند و به چيزهايى روى مىآورند كه نفع و ضرری ندارند. علت این عملشان هم اینست که پيرو منافع و مصالح شخصى خود هستند و برطبق تقليدهاى كوركورانة محيط و پدران و نياكانشان پرورش يافتهاند. (طبرسی، بیتا، 16/122؛ مغنیه، 1378، 5/9- 448؛ ر.ک. جلالی و حلیمی، 1393، 65)
ب) انتساب القاب ناروا: زمانی که دشمنان فهمیدند نمیتوانند با تمسخر پیامبر(ص)، ایشان را از اهداف والایش منصرف کنند، با انتساب القاب ناروا، کوشیدند هم سطح فعالیت ایشان را پایین جلوه دهند و هم با سوء تعابیر مانع از گفتگوی مستقیم ایشان با مردم شوند: ساحر، دروغگو؛ «وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ» (ص، 4) خیالباف؛ «بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ» الأنبیاء، 5) مجنون؛ «وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ» (الحجر، 6) کاهن؛ «فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ» (الطور30-29)
ت) مجادله: اقدام بعدی دشمنان مجادله با پیامبر بود تا بتوانند ایشان را از سخنان حقشان برگردانند. «وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا» (الکهف56) خداوند متذکر میشود هدف كافران، محو حق، و ابزار كارشان، جدال و استهزاء است. این درگيرى و جدال ميان حق حجت با اینان است خواه بپذیرند خواه نپذیرند. (قرائتی، 1388، 5/190؛ طباطبایی، 1374، 13/262) آنچه مهم است این است که جبهة حق به دلیل اعتماد و ایمان به مکتبشان هیچ هراسی از تهدیدات باطل و دشمنان نداشته باشند و اساساً نیازی به قبول هدایت از جانب آنان نیز احساس نکنند. بلکه در مقابل انکار آنان، مسلمانان نیز ایشان را انکار کنند و بگویند عمل من برای من و عمل شما برای خودتان است و شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من هم از اعمال شما بیزارم. این اعلام بیزاری به منکران لجوج گوشزد میکند که هیچ اصراری بر پذیرش آنها وجود ندارد بلکه سرباز زدن از حق به ضرر خود آنان است و باعث محرومیت خودشان میشود. (ر.ک. گوشهنشین و نامداری،1401، 8-117)
ث) ایجاد شبهه: اقدام بعدی مشرکان ایجاد شبهه است تا شاید مؤمنان در حقانیت دعوت پیامبر(ص) شک کنند و دین حق را کنار بگذارند؛ شبهاتی همچون اصلاً هشداردهندهای به سمت ما نیامده که ما را به خدا دعوت کند والا ما ایمان میآوردیم؛ «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا، اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ...» (فاطر43- 42) چرا این هشداردهنده از جنس فرشتگان نیست تا به برتری دعوتش پی ببریم؛ «وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ، وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ» (الانعام9-8) و اگر قرار بود بر بشری همچون ما نازل میشد، چرا بر بزرگان و متمولان مکه نازل نشد؛ «وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ» (الزخرف، 31) و در نهایت میگفتند شاید قدرت فهم و درک ما بسته شده است که نمیتوانیم سخنان تو را بپذیریم؛ «وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ» (البقره،88) ج) برخورد منافقانه: هنگامى كه اسلام در جامعهای حاکم شود چون منافع منفعت طلبان و خودكامگان به خطر مىافتد، در ابتدا سعی میکنند به تقابل مستقیم با مسلمانان بپردازند اما زمانی که شکست را تجربه میکنند تغییر تاکتیک میدهند و در ظاهر تسليم مىشوند، در حالیکه باطناً هیچ اعتقادی به اسلام ندارند. ولی نفاق باطنی اینان بسیار خطرناکتر از کفر ظاهری مشرکان است. (ر.ک. مکارم شیرازی، 1371، 1/101-97) زیرا اینان براى انحراف مسلمانان، برنامهريزى مىكنند و با نام اسلام، در صفوف مسلمانان نفوذ كرده و از پشت خنجر میزنند. بنابراین خداوند از مسلمانان میخواهد که سادهانديش و زودباور نباشند و به هر اظهار ايمانى اعتماد نكنند. «وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (آل عمران، 72) در تفسیر آمده است دانشمندان يهود، تصميم گرفتند براى ايجاد تزلزل و ترديد در عقايد مسلمانان، نزد پیامبر(ص) اظهار ايمان کنند، ولى در آخر روز از اسلام روی برگردانند و اعلام كنند كه ما در دين اسلام تحقيق كرديم ولی آن را دين باطلى يافتيم، لذا از اسلام آوردن خود پشيمان شديم و اينك از اسلام به سوى دين خود برمىگرديم. چنانکه میبینیم این آیه يكى از ترفندهاى مهم تبليغاتى اهل كتاب را بیان میکند و پرده از روى يك توطئة فرهنگى حساب شده برمیدارد.( قرائتیف 1388، 1/540؛ جعفری، 1376، 2/158) امام علی(ع) در معرفی این گروه میفرمایند: «اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهيزكارى سفارش مىكنم، و از منافقان بر حذر مىدارم، زيرا آنها گمراه و گمراه كنندهاند، خطاكار و به خطا اندازند، به رنگهاى گوناگون درمىآيند، به قيافه و زبانهاى متعدد خودنمايى مىكنند، از هر وسيلهاى براى فريفتن و در هم شكستن شما استفاده مىكنند، و در هر كمينگاهى به كمين شما مىنشينند، بد باطن و خوش ظاهرند، و در نهان براى فريب مردم گام برمىدارند، از بيراههها حركت مىكنند، و گفتارشان به ظاهر شفا بخش اما كردارشان دردى است درمان ناپذير، به رفاه و آسايش مردم حسد مىورزند و (اگر به كسى) بلائى وارد شود خوشحالند، اميدواران را مأيوس مىكنند، و در هر راهى كشتهاى دارند، در هر دلى راهى و در هر مصيبتى اشكی ساختگى مىريزند، مدح و تمجيد را به يكديگر قرض مىدهند و انتظار پاداش و جزا مىكشند، اگر چيزى بخواهند اصرار مىورزند، و اگر ملامت كنند پردهدرى مىنمايند.» (نهج البلاغه، خطبة194)
ح) تحریف اسلام: کار دیگری که دشمنان انجام میدادند تحریف معنوی آیات قرآن بود که آسیب زیادی به دینداران وارد میساخت. «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (البقره75) زیرا با تحریف مفاهیم دینی از موضع اصلی خویش، دیگر خواستة دین از آن مفاهیم درک نمیشود و به ضلالت میانجامد. حقیقتاً تحریف، دستاویز بسیاری از زمامداران خودکامه بود که از جهل ظاهرگرایان و کج فهمان برای پیش برد اهداف خویش بهره میبردند. (جعفری، 1376، 1/265؛ جلالی و حلیمی، 1393، 79) و مسلماً چگونه کسی که خود احکام الهی را به نفع خویش تغییر داده، اجازه میدهد دین حقیقی به دست مردم برسد. «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» (المائده، 13) (ر.ک. قرائتی، 1388، 5/4-163؛ ر.ک. طبری، بیتا، 7/7- 66)
خ) تطمیع و تهدید: دشمن همواره درصدد است که رهبران و پیشوایان دین را از راه حق بازدارد و در این راه از حربههای متفاوت و رنگینی نیز استفاده میکند که چشم بیبصیرت، یا متوجه آن نمیشود و به آن عکسالعملی نشان نمیدهد و راه را برای نفوذ حداکثری دشمن بازمیگذارد، یا اینکه گاهاً علیرغم علم به حربة دشمن، متأسفانه به جهت بزرگنماییهای کاذبی که از دشمن صورت گرفته، ترس بر مؤمنین غالب میشود و احساس تنهایی آنان را به تسلیم شدن سوق میدهد و یا اینکه فریب دشمن را خورده و بیمبالات و بدون ذرهای احساس خطر از جانب دشمن، اجازة ورود به مناطق ممنوعة خود را به دشمن میدهند و بدین ترتیب شرایط را برای استثمار و استعمار خویش فراهم میآورند.
اما علت طمع دشمن به فریب مسلمانان از طریق تطمیع، گمانی است که خود آنها نسبت به دنیا دارند یعنی از نظر آنها اصالت با دنیا است لذا فکر میکنند همه مانند آنان به دنیا مینگرند؛ «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» (البقره، 96) (مکارم شیرازی، 1371، 1/356) خداوند برای دفع این توطئه به مسلمانان گوشزد میکند: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ... وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» (الزخرف، 32) نباید تفاوت مردم در معیشت شما را بفريبد و آن را معيار ارزشهاى انسانى بپندارید بلكه تمام اين مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازة بال مگسى وزن و قيمت ندارد (همو21/51؛ ر.ک. قرائتی، 1388، 1/327) که اگر داشت ذرهای از آن را به کفار نمیداد، چنانکه پیامبر(ص) فرمودند: لَو وَزَنتِ الدًنیا عِندَاللهِ سَقَی الکافِرَ مِنها شَربة ماء» (زمخشری، 1407، 4/20)
بعد از ناامیدی دشمنان از تطمیع مسلمانان، از طریق تهدید و ترعیب، سعی در به همراه کردن مؤمنان در اجرای نقشههای شوم خویش خواهند داشت؛ «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا» (ابراهیم، 13) «قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ» (یس، 18) چنانچه مشرکان با تهدید و تبعید پیامبر(ص) به شعب ابیطالب سعی در خاموش کردن نور هدایت داشتند. (كاتب واقدی، 1418، ص163)
چ) تحمیل جنگ: آخرین حربة دشمن برای نابودی اسلام، توسل به جنگ است. زیرا مشرکان و کافران دریافتند که نه تنها پیامبر اسلام(ص) از راه حق برنمیگردد، بلکه مسلمانان نیز او را رها نمیکنند، لذا دست به قبضة شمشیر بردند.
- استراتژی پیامبر(ص)در مواجهه با دشمنان
اگر در عملکرد پیامبر اسلام(ص) دقت کنیم متوجه میشویم ایشان جنگ را هدف نمیدانند بلکه صرفاً ابزاری میدانند که در برابر دشمنان معاند کارآیی دارد، والا تا زمانی که مانعی در راه تبلیغ دین اسلام و اجرای احکام آن نباشد، اسلام جنگی با دیگران ندارد. لذا مشاهده میکنیم به میدان نبرد ایشان هم به بعد سخت افزاری جنگ میپردازند و هم به بعد نرمافزاری آن.
جامعیت و جاودانگی دین اسلام میطلبد که پیامبر(ص) شرایط را برای انتخاب آگاهانه و آزادانه فراهم آورد. مسلماً این امر در فضای آرام و بدون تنش و بدون خشونت تحقق مییابد، زیرا هدف، حاکمیت بر قلبهاست نه بر ابدان. در ذیل به راهکارهای مواجهة نرم پیامبر(ص) میپردازیم. البته کاربرد برخی از راهکارها در جهت تقویت اعتقادی مسلمانان است و برخی دیگر برای جلب نظر و اعتماد دشمنان تا زمینه برای گرویدن ایشان به اسلام میسر گردد؛
الف) تبیین ضرورت جهاد برای مسلمانان: غایت خلقت انسان، ایصال به کمال و سعادت اخروی است. این امر با راهنمایی خداوند در قالب دین حاصل میگردد. ازاینرو دین اسلام به عنوان دینی جامع و جاودانه که برای هدایت تمام انسانها نازل شده، باید در اختیار همه قرار گیرد. «وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ» (الانعام، 19). این امر در سایة گفتگو و مذاکره صورت میگیرد و فضایی آرام برای شناساندن و شنواندن ندای حق میطلبد، ولی هستند کسانی که احساس میکنند گزارههای وحیانی در تعارض با خواستهای نفسانی ایشان است. لذا فضای آرام گفتگو را برهم زنند و با توسل به اقسام ظلم و جورها مانع از گسترش اسلام میگردند. در این هنگام جهاد برای جلوگیری از تجاوزها و ستمگریهای دشمنان به عنوان آخرین حربة تقابلی با ایشان ضرورت مییابد تا دوباره شرایط برای انتخاب آزادانه و آگاهانة افراد فراهم گردد؛ «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا» (الحج، 40) (ر.ک. طباطبایی، 1371، 14/541)
ب) انعقاد صلحنامه با قبایل مختلف: یکی از راهکارهای پیشبردی اهداف کلان، ایجاد فضایی امن و به دور از هرگونه جنجال و خطر است که یکی از راهکارهای آن انعقاد قراردادها است. تفاهمنامههای منعقده نشان میدهند که پیامبر(ص) قصد تحمیل عقیده نداشته، بلکه فقط میخواسته شرایط را برای تبلیغ آماده سازد. فیالمثل قراردادهایی با قبیلة بنیضمره و یهودیان و مکیان
1 بست، اما متأسفانه بر اثر نقض قرارداد ودًان،
2 خیبر
3 و فتح مکه
4 واقع شد.
پ) رفع دلنگرانی مسلمانان از تحریمهای اقتصادی با تبیین رزاقیت خداوند: ایجاد آرامش روحی برای مسلمانان از دیگر اقدامات ثمربخش پیامبر(ص) در راستای افزایش نیروی استقامت دربرابر است. چون ممکن بود برخی از مسلمانان فریفتة تمتعات دنیوی و احساس خلأ از عدم ارتباط با ایشان داشته باشند، خداوند میفرماید این ما هستیم که رزق مادی را میان بندگان تقسیم میکنیم؛ «أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» (الزخرف، 32) پس از قطع ارتباط با دشمنان نهراسید بلکه مطمئن باشید در صورت استقامت در دین و ایستادگی در برابر دشمنان، هم پیروزی عاید شما میشود «وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (آل عمران،139) و هم رزق و روزی فراوان و پربرکتی برشما نازل میگردد. «وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ
________________________________________________________________
- توافقی ده ساله میان مکیان و پیامبر(ص) منعقد گردید.(ر.ک.طبری، 2/5-634؛ ابن کثیر، 1407، 4/9-167)
- در غزوة ودًان مسلمانان با «مخشىبن عمرو ضمری» رئیس قبيلة بنىضمره عهدنامهای با مضمون عدم تعرض به همدیگر و عدم همکاری با دشمن بر علیه یکدیگر «لا يعينوا عليه أحدا» بستند.(ابن اثیر، 1385، 2/111)
- فتوحات پیدرپی مسلمانان در قلعههای خیبر، یهودیان قلعة سلالم را بر آن داشت که با پیامبر(ص) صلحنامهای با این مضمون «خون جنگجویان درون قلعه محفوظ بماند و آنان با زنان و کودکانشان سرزمین خیبر را ترک کنند و اموال و زمینها و سلاحها و زرهها و جامهها را تسلیم پیامبر کنند.» منعقد کنند.(واقدی، 1409،2/671؛ ابن کثیر، 1407، 4/199)
- بعد از دو سال توسط کشتار افرادی از قبیلة بنی خزاعه توسط قبیلة بنی بکر نقض شد. (ابن اثیر، 1385، ۲۳۹؛ طبری، 1383، 3/44)
مَاءً غَدَقًا» (الجن، 16) (مغنیه، 1378، 7/731؛ انصاریان، بی تا، 7/461؛ آلنبی و یوسفی مقدم، 1400، 18) پس به خدا توکل کنید و به دشمن امید نبندید، در این صورت است که میتوانید فرامین الهی را بیچون و چرا تبعیت کنید؛ «وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا» «الاحزاب، 48) َ(خسروانی، 1390، 7/46) البته بدانید که اگر از دشمن طمع یاری داشته باشید و به دلیل کسب منافع مادی به آنان گرایش بیابید، با عذاب الهی قرین خواهید شد و هیچ راه نجاتی نخواهید یافت؛ «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ» (هود، 113) (ر.ک. علیانسب و سرووند، 1400، 19)
ت) محوریت مشورت قبل از اقدامات نظامی: همفکری و همرأیی با بزرگان سپاه قبل از اقدام نظامی نشان دهندة درایت فرمانده و فراهم آورندة اعتماد سپاهیان به فرمانده است. زیرا اولاً جانفشانی و پایداری سپاه به هنگام سختیها و نبرد، به میزان نقش آنان در تصمیمگیریها بستگی دارد، ثانیاً تصمیمگیرندگان، هزینههای جنگ را پذیراتر خواهند بود، ثالثاً مشورت نشانگر اعتنا توجه فرمانده به سپاهیان و عامل انگیزه و دلگرمی سپاهیان است. اموری همچون رایزنی در خصوص مکان اتراق سپاهیان در غزوة بدر(ابن هشام، بی تا، 1/620) و تشکیل شورا جهت تعیین منطقة نزاع در غزوة احد (همو، ج2/63؛ واقدی، 1409، 210-209) و مشورت دربارة نحوة مقابله با دشمن در غزوة خندق و یا استفاده از نوع جنگافزار در غزوة طائف (منجنیق) (واقدی، 1409، 3/927؛ ابن اثیر،1385، 3/266) گویای عمل پیامبر(ص) به آیة شریفة «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» ( آل عمران، آیة 159) میباشد.
ث) ایجاد فرصت تحقیق برای غیرمسلمانان: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ؛ و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود (و در آن بينديشد) سپس او را به محل امنش برسان؛ چرا كه آنها گروهى ناآگاهند». (التوبه، ) پیامبر(ص) موظف بودند که فرصت تحقیق را برای همگان فراهم آورند؛ حتی مشرکین. پس به پیامبر(ص) توصیه میفرماید در نهايت آرامش با ایشان رفتار كن، و مجال انديشه و تفكر را به آنها بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازند. زیرا اگر درهاى كسب آگاهى به روى آنها بازگردد، اين اميد ميرود كه از بت پرستى كه زائيدة جهل و نادانى است خارج شوند و به راه توحيد و خدا كه مولود علم و دانش است گام بگذارند. (مکارم شیرازی، 1371، 7/291)
ج) برخورد عادلانه و منصفانه با غیرمسلمانان: بنای اسلام بر دعوت است نه جنگ، لذا تا زمانی که دشمنان دشمنی خود را به عمل درنیاورده باشند و مانع تبلیغ اسلام نگردند، زندگی مسالمتآمیز و دوستانه فیمابین برقرار است. برهمین اساس پیامبر(ص) با کسانی که با مسلمانان عهد بستهاند و بر علیه ایشان اقدامی نکردهاند با عدالت و انصاف برخورد میکردند. «إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» (التوبه،4) یعنی با آن دسته از مشركينی كه – قبایل بنىكنانة و بنىضمرة- با آنها پيمان داريد و آنها نیز هيچگاه بر خلاف شرائط پيمان گام برنداشتهاند و احدى را بر ضد شما تقويت ننمودهاند، تا پايان مدت به عهد و پيمانشان وفادار باشيد و از هرگونه پيمانشكنى و تجاوز بپرهیزید و توبة ایشان را حتی هنگام جنگ بپذیرید، چون اسلام دین سماحت و بزرگوارى است، نه عقده گشايى و انتقام. (قرائتی، 1388، 3/379) همچنین پیامبر(ص) از جنگیدن با کسانی که به اکراه در میادین نبرد حاضر میشدند، مانند بردگان و غلامان، نهی میفرمود.(ابن هشام، بی تا، 1/۶۲۹؛ واقدی،1409، 1/81) و به هنگام فتح و غلبه بر دشمنان با ایشان مهربان بود «امروز روز رحمت و مرحمت است نه روز انتقام.» (واقدی، 1409، 2/2-821؛ ابن هشام، بی تا، 2/406)
ح) فرصت دهی به غیرمسلمانان و بسترسازی برای آشنایی با اسلام به طرق گوناگون به هنگام نبرد: اخلاق پسندیدة پیامبر(ص) به هنگام مواجهة نظامی با دشمنان، بسیاری از دشمنان را به اسلام ترغیب نموده بود.
- ایشان مقید بودند که از هرگونه تعدی و تعرض به بیگناهان بپرهیزند و مسلمانان را از آن بازدارند «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (هود، 112)
- ممانعت از ورود خسارت بعد از پیمان با دشمن: در غزوة خیبر طبق توافقنامهای بنا شد یهودیان به جای آوارگی و اسارت بر سرزمینهای خویش کار کنند، اما مقداری از محصول خود را هرساله به مدینه بفرستند. اما متأسفانه عدهای بیخبر از این توافق، به زراعت یهودیان ضرر وارد میکنند. پیامبر(ص) به محض اطلاع از این واقعه، مسلمانان را به بازپرداخت خسارت مجبور میکند و میفرماید: «ما به جان و مال اينان پناه دادهایم، همينطور در مورد زمينها نيز با آنان معاهده داريم، پس نمىتوانيم بيش از حقى كه داريم از آنان طلب کنیم.» (ر.ک. رسولی، 1375، 2/241
- جبران خسارتهای واردة نابجای مسلمانان. متأسفانه بعد از فتح مکه خالدبن ولید که برای تبلیغ دین اسلام به قبیلة «جذیمة بن عامر» رفته بود عدهای را به قتل میرساند. پیامبر(ص) علیبنابیطالب(ع) را جهت بررسی زوایای قضیه به محل گسیل میدارند. حضرت(ع) نیز بعد از اطمینان از اخبار واصله به دلجویی از اهالی قبیله میپردازند و تمام خسارات وارده و خونبهای افراد را میپردازد و حتی قیمت ظرف چوبی سگان قبیله را که در حین نبرد شکسته شدهاند را به صاحبانشان پرداخت میکنند و در نهایت نیز به خاطر خسارات احتمالی مبلغی به اهالی پرداخته و به مکه بازمیگردند. (ر.ک. طبری، 1383، 3، 8-67)
- پایبندی به ادای امانت: مثلاً در غزوة خیبر نبود قوت کافی و گرسنگی شدید، موجب شده بود که برخی از لشکریان به خوردن گوشت حیوانات مکروه، روی آورند. در این میان یک چوپان یهودی به اسلام میگرود که همراه خود گلهای از گوسفندان را دارد. برخی احساس کردند که میتوانند در این گله تصرف کنند و رفع جوع نمایند. اما پیامبر(ص) بلافاصله دستور استرداد گله به صاحبانش را میدهد و اعلام میدارد که این گله امانتی است که تصرف در آن حرام است و باید مال به غیر بازگردد. (واقدی، 1409، 2/660؛ ابن هشام، بی تا، 2/345؛ سبحانی، 1385، 729)
- برخورد جوانمردانة مطابق شأن رجال سیاسی دشمن به هنگام فتح بر آنان: کرامت و بزرگواری پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) ایجاب میکرد که به هنگام فتح و ظفر بزرگان از دشمنان را محترم بدارند و مطابق مقامشان با آنها برخورد کنند. چنانچه در غزوة احد با اینکه طلحه بن ابىطلحه، پهلوان سپاه، توسط علیبنابیطالب(ع) زمینگیر میشود، ولی حرمتش را حفظ میکند. (واقدی، 1409، 1/226) در جنگ خندق نیز زمانی که سردار مشرکان «نوفلابن عبدالله» کشته میشود پیامبر(ص) برخلاف تصور قبیلة بنی مخزوم مبنی بر انتقام گرفتن با مثله کردن جسدش، پیکر را به قبیلهاش بازمیگرداند. (همو، 2/475) اما چنین حرکتی را در سپاه کفر نمیبینم، بلکه رفتارشان نشان از دنائت و رذالت و خبث باطن دارد مثلاً زمانی که حمزه به شهادت میرسد، او را به بدترین شکل مثله میکنند. (واقدی، 1409، 1/274؛ ابن هشام، بی تا، 2/91) یا برای رسیدن به مقصود به مردگان مسلمانان نیز تعرض میکنند.1
________________________________________________________________
- برخی از قریشیان در مسیر احد، تصمیم گرفتند که قبر آمنه(س) مادر رسول الله)(ص) را بشکافند و استخوانهای آن را بردارند تا چنانچه اگر به اسـارت درآمدند، اسرایشـان را با اسـتخوانهای وی مبادله کنند. البته این پیشنهاد توسط سران قریش رد گردید. (واقدی، 1409، 1/206)
- رعایت حقوق اسراء: دربارة اسرای جنگی نیز شاهد رفتار مهربانانة پیامبر(ص) هستیم، چنانچه تأکید ایشان بر حقوق اسراء برخی از صحابه را بر آن داشت که از غذای خاص خود به اسراء بدهند و بهترین پوشاک را به
اسرا بپوشانند. (ر.ک. میرشریفی، 1385، 88) از بعد روانی نیز سعی میکردند کمترین آسیب را به ایشان وارد کنند، چنانچه بعد از فتح دژ «قموص» بلال که دو زن را به اسارت گرفته بود، به هنگام خروج از دژ بی توجه به احوال آنها، آن دو را از کنار کشتگان یهود عبور میدهد. زمانیکه پیامبر(ص) از این حادثه آگاه میشوند بلال را مورد خطاب قرارداده و میفرمایند: »مگر مهر و عاطفه از دل تو رخت بربسته که این دو زن را از کنار اجساد عزیزانشان عبور دادى«؟! سپس آن دو را تکریم کرده و سعی در التیام روحی آنها مینمایند. (ابن هشام، بی تا، 2/336؛ ابن اثیر، 1385، 2-221)
الف) مقاومت در برابر قدرت نمایی دشمن: اینگونه نیست که به گاه ظهور دشمنی، دست از مقابله برداریم و صحنه را برای حضور دشمن فراهم کنیم و بگوییم جنگ بد است. بلکه آنجا که دشمن با تکبر و تفاخر قدرتنمایی میکند و ترس و دلهره بر جان مسلمین میریزد، زمان مقابله است نه ترسیدن. چنانچه جنگ بدر به نیت بازپسگیری اموال غارت شدة مسلمانان بود، اما با تغییر مسیر کاروان تجاری ابوسفیان، رویارویی صورت نگرفت. ولی قریشیانی که به یاری ابوسفیان آمده بودند، با اعتماد به قدرت و تعداد کثیرشان به قصد ایجاد هراس در قلوب مؤمنین در اَلعُدوةالقُصوی در یَلیَل اتراق کردند. (ابن کثیر، بی تا، 3/ 266؛ ابن هشام، بی تا، 1/619؛ اندلسی، بی تا، 84؛ پاینده، 1375، 3/948) پیامبر(ص) در ابتدا طی پیامی: «برگردید [که] اگر کسی جز شما با من بجنگد بهتر است و من نیز دوست ندارم با شما بجنگم» موضع خویش مبنی بر عدم رغبت به جنگ را اعلام میدارند، ولی وقتی میبینند که دشمن قلدری میکند دندان نشان میدهد، به مقابله و جهاد با ایشان برمیخیزد. «فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا» (النساء،84) (واقدی، 1409، 1/61؛ ابن هشام، بی تا، 1/623؛ کاتب واقدی، 1418، 2/10) غزوات احد و احزاب نیز به تقابل با دشمنی بود که به قصد نابودی اسلام خروج کرده بودند. غزوة حنین هم برای دفاع در برابر قبایل هوازن، ثقیف و جشم و بنیهلال که مردم را بر علیه مسلمانان شوراندند
1صورت گرفت. (واقدی، 1409، 3/885؛ لسان الملک سپهر، 1380، 3/1346) در غزوة بنی لحیان نیز اهالی قبایل «عضل» و «قاره» مبلغان دینی را کشتند و پیامبر(ص) به خونخواهی شهدای رجیع برخاستند. (واقدی، 1409، 2/7-536؛ لسان الملک، 2/6-1075؛ یوسفی غروی، 1417، 9-558) غزوة سویق نیز اینگونه رخ داد که ابوسفیان به قصد انتقام غزوة بدر، دستور حمله به نخلستان «عُریض» را داده و در ضمن آتشافروزی دو تن از انصار را به شهادت رساند. لذا پیامبر(ص) به تعقیب ابوسفیان تا «قرقرة الکدر» پیش رفتند ولی چون به ابوسفیان دست نیافتند به مدینه بازگشتند. (واقدی، 1409، 1/3-181؛ یوسفی غروی، 1417، 2/220-219؛ معروف الحسنی، 1416، 8-377)
ب) قدرت نمایی به قصد ارعاب دشمن: یکی از علل ورود دشمنان به جنگ در همة عناوینش احساس ضعف سپاه اسلام در آن زمینه است. زمانی که بدانند مسلمانان از آنان ترسیدهاند و احساس ضعف میکنند، جسور میشوند و دست به حمله میزنند. لذا خداوند ضمن سفارش به آمادگی کامل «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ» (الانفال،60) ادخال ترس بر قلوب دشمنان را توصیه میفرمایند. چنانچه بعد از نقض تعهدات صلح حدیبیه، پیامبر(ص) دیگر عذرخواهی و واسطه گری ابوسفیان را نمیپذیرد (واقدی، 1409، 2/3-792؛ طبری، 1383، 3/46) و همچنین دستور میدهند به قصد ایجاد رعب، ابوسفیان رژة نظامی و اقتدار شکست ناپذیر سپاهیان اسلام را مشاهده کند و اینگونه هراسان به مکه بازگردد: «واحدهایی از ارتش اسلام که هیچکس را تاب مقاومت در برابر آنان نیست، شهر را محاصره کردهاند». (واقدی، 1409، 2/815 و821) چنانچه مشاهده میکنیم به موازات حدوث رعب و وحشت در قلوب دشمنان، آتش فتنه در نطفه خفه میشود و مانع وقوع جنگهایی میشود که با نابودی تأسیسات زیربنایی و تلفات نیروهای غیرمسلح همراه است. همین تاکتیک در غزوة حمراءالاسد نیز پیاده میشود و مسلمانان با برافروختن آتش فراوان و نمایش سپاه کثیرشان، نیت حملة دوباره مشرکین به مدینه را در نطفه خفه میکنند. (ابن هشام، بی تا، 2/102؛ سیدجمیلی، 2003، 60؛ معروف الحسنی، 1416، 7- 426) و نشان از اهمیت آمادگی مسلمانان در برابر توطئههای دائمی دشمنان دارد.
- میگفتند«محمد با قومى برنخورده است كه بتوانند به خوبى جنگ كنند، اكنون شما هماهنگ شويد و پيش از آنكه او به سوى شما بيايد، شما به سوى او برويد».
نتیجه گیری
اعتدال در سیاستهای تقابلی با دشمنان در صورتی اتفاق میافتد که نسبت به دشمن شناخت کامل داشته باشیم و نسبت به حربههای او آگاه باشیم و همچنین مشرف بر تواناییها و ضعفهای خود باشیم. همة این امور در گروی اتخاذ یک تصمیم درست حائز اهمیت هستند. بنابراین اول از همه باید باور داشته باشیم که دشمنان پيوسته حيله مىكنند و نقشهها مىريزند تا نور الهی را خاموش نمایند؛ شیوة ایشان نیز به این صورتاند که گاه از طريق استهزاء وارد مىشوند، گاه با القاب ناشایست مقام نبوت را کم اهمیت نشان میدهند و بدین طریق میکوشند اعتماد به نفس را از مسلمانان سلب کنند، گاه نفاق پیشه میکنند و گاه شبهه افکنی میکنند و گاه به تطمیع، تبعید، محاصرة اقتصادى و تهدید متوسل میشوند. خلاصه هر لحظه به شكلى و هر دم به لباسى درمىآيند تا جمع مسلمانان را متفرق سازند و نور ایمان را در قلبهایشان خاموش کنند.
اما نقطه قوت مسلمانان ایمان ایشان به خداوند است؛ زیرا خداوند با اشراف کاملی که نسبت به دشمنان دارد، تمام توطئههای آنان را به خود ایشان بازمیگرداند، البته شروطی نیز لازم است:
- استقامت و پایداری بر ایمان؛
- معاداندیشی به جای معاش اندیشی، یعنی با علم به مضرات دنیادوستی، خود را از حیلههای دشمنان حفظ کنند؛
- رعایت اعتدال و اخلاق شایسته که موجبات «مؤلفة قلوبه» را فراهم میآورد؛
- تجهیز و تکمیل قدرت نظامی؛
- و در نهایت شجاعت به هنگام نبرد و تصمیم جدی برای دفع شر دشمنان.
فهرست منابع
- قرآن کریم. خط عثمان طه، ترجمة محمدمهدی فولادوند، قم: دارالقرآن الکریم.
- نهجالبلاغه. ترجمة محمد دشتی، قم: چاپ الهادی.
- آل نبی، سیدمحسن و یوسفی مقدم (1400). «چالشهای مقاومت از منظر قرآن کریم»، فصلنامَ مطالعات بیداری اسلامی، سال دهم، شمارة سوم، صص.7-26.
- ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علیبن ابیالکرم(1385). الکامل فیالتاریخ، بیروت: دارالصادر.
- ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر(1407ق). البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر.
- ابن هشام حمیری معافری، عبدالملک (بی تا). السیرةالنبویه، بیروت: دارالمعرفه.
- اندلسی، ابن حزم.(بی تا). جوامع السیرةالنبویه، بیروت: الكتب العلميه.
- جعفرى، يعقوب (1376). تفسير كوثر، قم: موسسة انتشارات هجرت..
- جلالی کندری، سهیلا و حلیمی، زهرا (1393). «موانع بیداری اسلامی در آیات و روایات، دو فصلنامة مطالعات بیداری اسلامی، صص.61-84.
- حويزى، عبدعلى بن جمعه (1415). تفسير نورالثقلين، مصحح هاشم رسولى، چاپ چهارم، قم: اسماعيليان.
- رسولی، سیدهاشم(1375). زندگانی محمد(ص) پیامبر اسالم. چاپ پنجم، تهران: انتشارات کتابچی.
- رضايى اصفهانى، محمدعلى (1387). تفسير قرآن مهر، قم: پژوهشهاى تفسير و علوم قرآن.
- زمخشرى، محمود بن عمر(1407 ه.ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون ألأقاويل فى وجوه التأويل، با تصحیح مصطفی حسين احمد، چاپ سوم، بیروت: دارالكتاب العربي.
- سبحانى، جعفر(1385). فروغ ابديت. تجزيه و تحليل كاملى از زندگى پيامبر اكرم(ص)، چاپ بيست ويكم، قم: بوستان كتاب.
- سید جمیلی(2003م). غزوات النبی، بیروت: دار و مکتبة الهلال.
- علیانسب، سیدضیاءالدین و سرووند، اکرم (1400). «مستندات قرآنی بیداری جامعة
بشری بر مبنای فطری بودن وحدت»، فصلنامة مطالعات بیداری اسلامی، سال دهم، شمارة دوم، صص.7-24.
- طباطبايى، محمدحسين(1374). تفسير الميزان، ترجمة محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم: جامعة مدرسين حوزة علمية قم.
- طبرسى، فضل بن حسن(بی تا). ترجمة تفسير مجمع البيان، ترجمة حسين نورى همدانى، تهران: فراهانی.
- طبری، محمد بن جریر(1383). تاریخ الأمم و الملوک، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث.
- قرائتى، محسن (1388). تفسير نور، تهران: مركز فرهنگى درسهايى از قرآن.
- كاتب واقدى، ابن سعد(1418ق). الطبقات الكبرى، چاپ دوم، بیروت: دار الكتب العلميه.
- گوشه نشین، فاطمه و نامداری، ابراهیم (1401). «راهکارهای مواجهه با تهدیدات جنگ نرم در قرآن بر اساس طبقه بندی سرل از کنشهای گفتاری»، فصلنامة مطالعات بیداری اسلامی، سال یازدهم، شمارة دوم، صص.103-122.
- لسان الملک سپهر، محمدتقی(1380). ناسخ التواریخ زندگانی پیامبر(ص)، تهران: اساطیر.
- معروف الحسنی، هاشم(1416ق). سیرةالمصطفی نظرة جدیده، بیروت: دارالتعارف.
- مغنيه، محمدجواد(1378). ترجمة تفسير كاشف، قم: بوستان كتاب.
- مكارم شيرازى، ناصر(1371). تفسير نمونه، چاپ دهم، تهران: دارالكتب الاسلاميه.
- میرشریفی، سیدعلی(1385). پیام آور رحمت، تهران: سمت.
- واقدی، محمد بن عمر(1409ق). المغازی، چاپ سوم، بیروت: مؤسسة الاعلمی.
- همدانی قاضی ابرقوه، رفیع الدین اسحاق بن محمد(1377). سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، چاپ سوم، تهران: خوارزمی.
- یوسفی غروی، محمدهادی(1417ق). موسوعة التاریخ الاسلامی، قم: مجمع اندیشة اسلامی.