بسماللهالرحمنالرحیم
بسماللهالرحمنالرحیم
مبارزة پیامبر(ص) با آداب و رسوم خرافی
نویسنده: فتحیه فتاحی زاده
منبع:نشریة شیعه شناسی، شمارة ۲۱
چکیده
در این نوشتار مسئلة خرافه و نقش پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله) در خرافهزدایی مورد بحث قرار گرفته است. با توجه به گستردگی دامنة خرافات، به طور کلی میتوان خرافات عصر جاهلی را در سه فصل اعتقادی، احکام، شرایع دینی و عادات و آداب اجتماعی دستهبندی کرد. از آنجا که طرح تمامی اقسام خرافه در این نوشتار نمیگنجد، تنها نمونههایی از خرافات مربوط به عادات اجتماعی به بحث گذارده شده است. فال نیک و بد، آویختن اشیای جادویی برای دفع چشم زخم، خوشیمنی و بدیمنی روزها، عطسه زدن و آتش افروزی برای بارش باران، از مهمترین جلوههای آداب و رسوم خرافی است که تعداد قابل توجهی از افراد جامعة جاهلی بدان پایبند بوده، بعضاً امروزه نیز بدان اعتقاد دارند. شیوة برخورد آن حضرت با این قبیل خرافات و رهنمودهایی که در این باره ارائه فرموده است، در جهت اصلاح افکار و اندیشهها بسیار مؤثر است.
کلیدواژهها:
پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله)، خرافه زدایی، فال نیک و بد، خوش یمنی و بدیمنی روزها.
مقدّمه
وقتی انسان از درک حقایق و رابطة منطقی پدیدهها عاجز باشد، برای تسکین و اقناع خود به قوة خیال پناه میبرد و به کمک آن اباطیل و اساطیر گوناگونی میسازد و جهانی پر از خدایان و ارواح نامرئی به وجود میآورد. چون انسان نادان با مشاهدة عجایب طبیعت، دچار حیرت میشود، بیاختیار مجذوب آنها شده، در برابرشان سر تعظیم فرود میآورد و گاهی آنها را خدای خود میخواند؛ بر این اساس، میتوان گفت: خرافات زادة تخیل، تحیّر و واهمة انسانی است(ر.ک. به: کینک، ۱۳۵۳، ص۸/ هدایت، ۱۳۷۸، ص۲۲ /جاهورا، ۱۳۶۳، ص۴) و نیز گرایش انسان به سمت پرستش نیرویی برتر، گاه در تطبیق مصداق گمراه شده و ماه، خورشید، ستاره و یا پدیدههای مصنوع دست بشر را به عنوان معبود جا زده است. بر اساس برخی از آیات قرآنی- که بعضی دین پژوهیها نیزآن را تأیید میکنند- بشر ابتدا یکتاپرست بوده و پرستش بت، ماه، ستاره یا انسان از نوع انحرافهایی است که به تدریج به وجود آمده است (قائمی نیا،[بیتا]، ص۴۰/ مطهری، ۱۳۷۲، ج ۴، ص۲۶). در تاریخ فرهنگ بشری به ویژه در عصر جاهلی، خرافات نمودها و جلوههای متعددی داشته است. هم اکنون نیز در کشورهای مختلف حتی در کشورهای پیشرفته با وجود رشد علمی و فنی، باز در فرهنگ و سنن اجتماعی آنها، نشانههایی از خرافات وجود دارد. بازار مشاغلی چون رمالی و جادوگری، طالع بینی و کف بینی رونق بسیاری دارد(کینگ، ۱۳۵۳، ص۷/جاهودا، ۱۳۶۳، صص۳۳ و۳۷)؛ زیرا رشد عقلی توأم با رشد علمی صورت نگرفته است. نظر به شرایط عصر کنونی که خرافه، بزرگترین مانع در مسیر اندیشة بشراست و اندیشمندان خرافهزدایی را مهمترین عامل رشد فکری جوامع میدانند، تحقیق دربارة مهمترین اقدام پیامبر(صلّی الله علیه و آله) در جهت زدودن خرافات، ضروری مینماید؛ به ویژه که آن حضرت به پشتوانة وحی در جهت رشد حیات فکری- عقلانی جامعه تلاش نموده است، مردم را به خردورزی فراخوانده و دینداری بدون آگاهی را بیارزش دانسته است. گفتنی است روایات نبوی و رهنمودهای آن حضرت در کتب روایی و تفسیری پراکنده است و به طور مستقل و به یک میزان مورد توجه قرار نگرفته است؛ از این رو نگارنده برآن شد گامی هرچند ناچیز در این زمینه بردارد. در مسئلة خرافه و نقش پیامبراعظم(صلّی الله علیه و آله) در خرافهزدایی، با چند پرسش جدی روبرو هستیم:
۱. خرافه چیست؟
۲. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) چگونه با خرافات مبارزه کرده است؟
۳. جلوهها و نمودهای خرافه در عصر جاهلی کدام است؟
این نوشتار در پی یافتن پاسخی برای این پرسشهاست.
خرافه چیست؟خرافه لفظی عربی به معنای «میوة چیده شده» است. گویند خرافه نام مردی از قبیله عُذره بود و از احوال و اسرار جنیان خبر داشته و آنچه را از آنها میدید، نقل میکرد؛ اما کسی سخن او را باور نداشت و مردم سخنان وی را تکذیب میکردند و میگفتند: «هذا حدیث خرافه و هی حدیث مستملح کذب؛ این سخن، ساختة خود «خرافه» است و این سخنی ملیح و شنیدنی، اما دروغ است».(ابناثیر،[بیتا]، ج۲، ص۲۵): برخی کتب لغت، خرافه را کلام باطل، بیهوده، پریشان و افسانه معنا کردهاند (دهخدا، ۱۳۴۱، ذیل مادة «خرافه»)؛ بر این اساس، خرافه به معنای حکایت یا قصه یا عقیدة فاسد و رأی باطل، معادل “superstition” است؛ پس خرافات عبارت است از: عقاید باطل و بیاساس که به کلی خلاف منطق و واقعیات است(نوری، ۱۳۵۴، ص۴۸۰). البته ارائة تعریفی که برای همة مردم- با ادیان و فرهنگهای مختلف- پذیرفتنی باشد، کاری بس دشوار است؛ زیرا دینداران متهم به خرافی بودن هستند، در حالی که افراد بیدین به دلیل کوتهفکری، بسیاری از حقایق جهان هستی را درک نمیکنند و از این جهت، نسبت به افکار و عقاید خرافی آسیبپذیرتر هستند. به هر حال، هر گروهی برای نامعقول و غیرمنطقی جلوه دادن افکار و اندیشههای دیگری، تعبیر خرافه و خرافاتی را به کار میبندد (جاهودا، ۱۳۶۳، ص۱). در تعریف خرافه گفته شده است: خرافه، یعنی رویدادهایی را که انتظار نداشتهایم رخ دهند، به پدیدههایی نسبت دهیم که هیچ رابطة منطقیای میان آنها یافت نمیشود؛ مثل اینکه گمان کنیم گذشتن از زیر نردبان، سبب بروز فلان حادثة رانندگی چند روز پس از آن میشود ... در صورتی که این رویدادها هیچ اثری بر هیچ چیز دیگر ندارند (مالرب، [بیتا]، ص۲۹۱). علامه طباطبایی اعتقادات بیاساس را خرافه میداند: «اعتقاد به آنچه علم به حقیقت آن نداریم و نمیدانیم خیر است یا شر، جزو خرافات است» (علامه طباطبایی، ۱۳۹۱، ج۱، ص۴۲۲).شاید بهترین تعریفی که بتوان ارائه کرد و مورد پذیرش ادیان باشد، این است: «خرافه، ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیدههای نامربوط به یکدیگر است که رابطة بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تأیید شده است» (علوینژاد، ۱۳۸۳، ص۲۵۰).
نقش پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله) در خرافهزدایی باتوجه به گستردگی و نفوذ خرافات در عصر جاهلی، رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) به پاکسازی اندیشههای خرافی در طول حیات پربرکت خود پرداخت؛ البته مبارزة جدی و مستمر آن حضرت به عصر بعثت باز میگردد. این مبارزات در قالبهای مختلفی از جمله رشد حیات فکری- عقلانی جامعه به انجام رسیده است. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) برای بالا بردن سطح افکار و اندیشهها تلاش کرد تا مردم درست بیندیشند و حقیقت را از خرافه بازشناسند. قرآنکریم، رسالت آن بزرگوار را در اینباره بیان میفرماید: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛ و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است، برمیدارد». (اعراف: ۱۵۷) «اصر» به معنای نگهداری و محبوس کردن است و به کار سنگینی که انسان را از فعالیت بازمیدارد، «اصر» گفته میشود؛ و به دلیل محدودیتهایی که برای انسان ایجاد میشود، به عهد و پیمان، مجازات و کیفر «اصر» میگویند(دهخدا، ۱۳۴۱، ذیل مادة«اصر»).یکی از مصادیق «اصر» در عرب جاهلی، خرافات بود که پر و بال اندیشة آنها را بسته بود. آنان به جای ریشهیابی علتها و دست یافتن به راهحلها به اوهام و خرافات معتقد بودند. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) این غل و زنجیرهای بازدارنده را از دست و پای فکر و اندیشة آنها گشود و از همین مردم با این کجاندیشیها و خرافات، ملتی صاحب اندیشه و متمدن پدید آورد (ر.ک به: مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۳، ج۶، ص۴۰۰). پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) یکی از برنامههای تبلیغی اسلام را مبارزه با خرافات اعلام فرمود. وقتی معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، به او سفارش کرد: «وَ أَمِتْ أَمْرَ اَلْجَاهِلِيَّةِ إِلاَّ مَا سَنَّهُ اَلْإِسْلاَمُ وَ أَظْهِرْ أَمْرَ اَلْإِسْلاَمِ كُلَّهُ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ؛ آثار جاهلیت (افکار و عقاید خرافی) را از میان مردم نابود کن؛ مگر آنچه را اسلام سنت قرار داده است و سنن اسلام را از خرد و کلان زنده نما».(ابنهشام، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۴۱۲). همچنین آن حضرت به مردم فرمود: «کلّ مأثره فی الجاهلیه تحت قدمی» (همان): تمام آثار [باطل و نادرست] دورة جاهلیت زیر قدم من قرار دارد (و فاقد اعتبار است). اندیشمندان خرافهزدایی را مهمترین عامل رشد فکری میدانند. بدین ترتیب، ذهنی که گرفتار خرافه باشد، نمیتواند به رشد و باروری برسد. خرافه، بزرگترین مانع درستاندیشی است. مهمترین اقدامی که پیامبراسلام(صلّی الله علیه آله) در جهت رشد و اعتلای فکری جامعه انجام داد، برقراری صحیح رابطهها بود؛ چه اینکه هرگز اجازه نمیداد پندار، جایگزین حقیقت شود؛ بر این اساس، در برخورد با نمودهای عینی و مصادیق خرافه، رهنمودهای لازم را بیان میفرمود. در این بخش، نمونههایی از آن را ارائه مینماییم:
انواع و اقسام خرافات تاریخ بشر به خصوص در دورة جاهلیت با انواع مختلف خرافه مواجه بوده است. اندیشهها و اعمال بیاساسی که مورد قبول واقع شده است و از آن به خرافات تعبیر میشود، قابل شمارش نیست؛ اما با توجه به محور بحث- که به بررسی خرافات در عصر جاهلی و زمان بعثت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله) اختصاص یافته است- میتوان خرافات را در سه فصل اعتقادی، احکام و شرایع دینی و عادات و آداب اجتماعی طبقهبندی کرد.مقصود از خرافات اعتقادی، آن دست از اندیشههای موهومی است که ریشه در مبانی اعتقادی دارد. لغزش در گرایش فطری بشر در پرستش (بتپرستی)، مؤثر دانستن نیروها و قوای مرموز و وطنپرستی نمونههایی از آن است (ابنکلبی، ۱۹۲۴، ص۳۷/ قطب، ۱۴۰۰، ج۵، ص۳۱۷۴)؛ همچنین آمیختگی احکام و دستورات دینی با مسائل بیاساس و خرافی، جلوة دیگری از خرافات است. مردم جاهلی، اعمال عبادی نماز، آداب و مناسک حج و برخی از احکام دینی را از جانب خود دچار تحریف کرده، به خرافاتی آمیخته بودند (ابنکثیر،ج۲، ص۵۱۲/ قمی، ۱۴۰۴، ج۱، صص۲۲۹ و۲۸۲/ علی، ۱۹۷۷، ج۴، ص۳۵۸). درنهایت، بخشی از خرافات عصر جاهلی مربوط به آداب و عادات اجتماعی آنان است. اینگونه خرافات، افکار و عقاید واهی را در بر میگیرد که تعداد معتنابهی از افراد جامعه بدان پایبند هستند. گرچه زیان، رفتارهای ناهنجار آنان مستقیماً به خرافهپرستان میرسد، اما به صورت غیرمستقیم دامن سایر افرد را نیز میگیرد؛ از این رو در آیات و روایات نبوی با این دسته از خرافات مبارزه شده است.از آنجا که مجال طرح تمامی اقسام خرافه در این مقال نمیگنجد، این نوشتار به نمونههایی از خرافات، مربوط به عادات و آداب اجتماعی اختصاص یافته است.
1. فال نیک و بد (تفأل و تطیّر)
تطیّر از ریشة «طیر» به معنای فال بد است. ابن منظور مینویسد: «عربها طیور را نگه میداشتند و با آنان تطیر میزدند؛ به همین دلیل نحوست را طیر، طائر و طیره میگفتند؛ چون به انواع پرندگان فال بد میزدند.پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) آنان را از این کار بازداشت.تطیر به فال بد گرفتن و نحس دانستن چیزی است. در اصل به معنای سخن، فعل یا چیز دیدنی است که مورد پسند نباشد. عربها با به پرواز درآوردن پرندگان فال میزدند: اگر پرندگانی که به پرواز در میآوردند به سمت راست میرفتند، آن را نیک دانسته و کارهای مورد نظر خویش را انجام میدادند، اما اگر آن پرنده به سمت چپ میرفت، آن را شوم پنداشته، از کار مورد نظر باز میماندند» (ابن منظور، ۱۴۲۶، ج۳، ص۲۴۴۱).پدیدة تطیر سابقهای دیرینه دارد و در میان اقوام و ملل مختلف رواج داشته است و ریشة آن ناآگاهی نسبت به علل واقعی حوادث بوده است. امتها، پیامبران را عامل گرفتاریها و مصائب خود میدانستند و حضور آنان را شوم میپنداشتند؛ به همیندلیل به آنان ایمان نمیآوردند. آنان در مواجهه با حضرت صالح(علیه السّلام) (نمل:۴۷) و حضرت موسی(علیه السّلام) (اعراف:۱۳۱)، این عقیده را بر زبان جاری ساختهاند.قرآن کریم به بشریت تذکار میدهد که مصدر نیکی و بدی، خود شما هستید و بیجهت به موجودات دیگر فال نیک و بد میزنند (یس: ۱۹).پس هر نحوست و شومی که وجود دارد، خارج از وجود بشر نیست. شومی در اخلاق فاسد، در جهالت و نادانی و در اعمال زشت آدمی است. چارة این شومی در وجود انسان است؛ چون تبدیل سرنوشت انسان، تنها به دست خودش میباشد.
روش برخورد پیامبر(صلّی الله علیه و آله) با تطیردر کلمات پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) طیره و شومی بیاساس معرفی شده است (متقی هندی، ۲۰۰۵، ح۲۸۵۵۲). در فرمایش دیگری آمده است: «رفعت عن أمتی الطیره» (صدوق، ۱۳۸۹، ص۴۱۷): در امت من، فال بد زدن وجود ندارد. شدیدترین تعبیری که رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) برای دور ماندن از فال بد به کار گرفته است، این کلام معروف است: «من ردته الطیره من حاجته فقد اشرک» (متقی هندی، ۲۰۰۵، ح۲۸۵۸): کسی که فال بد، او را از برآوردن نیازهایش باز دارد، شرک ورزیده است. بر این اساس، طیره در ذات خود چیزی نیست و با بیاعتنایی میتوان از شرّ آن مصون ماند؛ چون فال بد تأثیرات روانی سوئی دربر دارد. به بیان دیگر، میتوان گفت: باورها چیزهایی نیستند که فقط درون کاسة سر آدمی قرار داشته باشند، بلکه نیروهایی هستند که رفتارهای ما را نیز تحت تأثیر قرار میدهند؛ مثلاً اگر تعداد قابل توجهی از مردم ایمان راسخ داشته باشند که چهارشنبة آخر هر ماه، روز نحسی است، همین اعتقاد ممکن است در آن روز به خصوص، در رفتار آنان اثر بگذارد و آنها را مرددتر، حساستر و مضطربتر سازد؛ در نتیجه ممکن است این روحیات، باعث بروز تصادفات بیشتر رانندگی در آن روز گردد؛ درحالی که بالا رفتن میزان تصادف رانندگی در این روز در واقع پیامدهای یک چنین عقیدهای است. چنین فرآیند علت و معلولیای را در روانشناسی، اصطلاحاً «پیشگویی خودکامبخش» نامیدهاند (جاهودا، ۱۳۶۳، ش۱۴).بدین ترتیب، کسی که به فال بد و امور نحس معتقد باشد، زندگی را بر خود دشوار نموده، همواره منتظر عواقب آن است؛ لذا پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) نادیده انگاشتن فال بد را راهکاری پیشنهاد میکند و میفرماید: هنگامی که فال بد زدی، بگذر و چون گمان بردی، بر اساس آن داوری مکن و آنگاه که حسد بردی، تجاوز مکن (حرانی، ۱۳۹۸ ص۵۰).نظیر این روایت، حدیث نبوی است که از طریق اهل سنت وارد شده است (عسقلانی، ۱۴۰۸، ج۱۰، ص۱۸۰)؛ چنان که در روایات آمده است: مردم از فال بد آسوده نیستند؛ به همین دلیل، پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) توکل به خدا را چارة نهایی میداند؛ چون در صورت توکل، تأثیر امور به خداوند نسبت داده میشود و فرد او را تنها مؤثر میداند؛ لذا دیگر فال بد، دل انسانهای سادهلوح را نمیلرزاند.در حدیثی، پیامبر(صلّی الله علیه و آله) فرموده است: خداوند اثر فال بد را با توکل از میان میبرد (همان) و در جای دیگر میفرماید: کفارة فال بد زدن، توکل به خدا است (حر عاملی، ۱۳۹۱، ج۱۵، ص۵۸۴). پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) دور ماندن از اندیشههای خرافی را در قالب دعا مطرح نموده و فرموده است: «خدایا! هیچ نحوستی نیست مگر نحوستی که تو بخواهی و هیچ خیری نیست، مگر خیری که تو بخواهی و هیچ خدایی جز تو نیست و کسی جز تو نیکیها را محقق نمیکند و بدی ها را از بین نمیبرد و نیرو و توانی جز به وسیلة خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست» (کلینی، ۱۴۰۴، ج۴، ص۲۸۵).درمقابل تطیر، تفأل (فال نیک) مطرح است و در روایات، فال نیک نه تنها مورد نهی و سرزنش واقع نشده، بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است. در حدیث نبوی آمده است: «تفألوا بالخیر تجدوه» (قمی، ۱۳۶۳، ج۲، ص۳۴۰): فال نیک بزنید، آن را بیابید. فال نیک همانند فال بد، به هیچ وجه، اثر طبیعی ندارد؛ اما از لحاظ روانی، روح امیدواری را در افراد تقویت کرده، آنان را به سوی تلاش بیشتر سوق میدهد. اَنَس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود: «لا عدوی و لاطیره و یعجبنی الفال الطیبه و الکلمه الصالحه» (متقی هندی، ۲۰۰۵، ح۲۸۵۹۷)؛ فال بد اساس ندارد، اما فال نیک، یعنی سخن دلانگیز و شایسته، مرا شگفتزده و خوشحال میکند. بدینترتیب، اسلام با تفاوت گذاردن بین فال نیک و بد، از مردم میخواهد همواره فال نیک بزنند. این دستور گواه آن است که تأثیر فال نیک و بد مربوط به نفس فالزننده است. سیرة عملی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) نیز مؤید دیگری است. در روایات بسیاری وارد شده که آن حضرت فال نیک میزده است. در جریان برخورد مسلمانان با کفار مکه در سرزمین حدیبیه، وقتی نمایندة کفار به نام سهیل بن عمرو نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله) آمد، حضرت فرمود: «قد سهل علیکم أمرکم» (همان، ح۳۰۱۴۹): حالا دیگر امر بر شما سهل و آسان شد.
2. چشم زخم (آویختن اشیای جادویی)
عرب جاهلی به منظور در امان ماندن از آزار ارواح خبیثه و جنون و چشمزخم، آویزههایی از استخوان مردگان، سنگهای جادویی و پارچههای آلوده به کثافات میآویختند (نوری، ۱۳۵۴، ص۴۸۳). بدینترتیب برای آویزههای جادویی اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله) این امر را بیاثر دانسته، اذهان بیخبران را آگاه ساختند و راه صحیح را به آنان نشان دادند. آن حضرت از سر شفقت و دلسوزی به پدران و مادران تذکر داده، میفرمود: «این آویزههای بیاثر را از بچهها دور سازید و آنها را با این قلادهها به رنج میفکنید» (بخاری، ۱۴۱۰، ج۵، ص۲۱۵۶). حضرت(صلّی الله علیه و آله) سپس آنها را برای علاج بیماریها به داروهای سودمند راهنمایی میکند. علاوه بر انکار تأثیرات جادویی و مافوق طبیعی این اشیاء در روایات نبوی، پیامبر گرامی(صلّی الله علیه و آله) آنها را با روح خداپرستی ناسازگار دانسته، معادل شرک معرفی کرده است (ر.ک به: طریحی، ۱۳۹۵، ج۶، ص۲۲/ ابنحنبل، ۱۳۸۹، ج۳، بابالرقی و التمائم).دربین جاهلیت، کاربرد اشیای جادویی به همین جا ختم نمیشود. آنان رشتههای زه را بر گردن و پیشانی اسبان و شتران میآویختند و معتقد بودند این عمل، در حفظ این حیوانات در برابر ارواح خبیثه و چشمزخم به ویژه هنگام غارتگری و حمله به دشمن مؤثر است (نوری، ۱۳۵۴، ۴۹۱). در روایاتی، مبارزة پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) با این خرافه به صورت جدی مطرح شده است. جابرانصاری از آن حضرت نقل میکند که فرمود: پیشانی اسبان به خیر و برکت گره خورده است. به صاحبان خود هرگونه کمکی میرسانند، آنها را افسار کنید، ولی اوتار بر آنها نیاویزید (زمخشری، ۱۴۱۷، ج۴، ص۴۰). یکی از اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله) میگوید: با آن حضرت در سفر بودیم که در بین راه فرستادهای از طرف پیامبر(صلّی الله علیه و آله) این حکم را ابلاغ کرد: بر گردن شتران شما، وتر یا زه نباشد؛ آنها را پاره کنید (بخاری، ۱۴۱۰، ج۲، ص۱۰۹۴). بدین ترتیب رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) افکار و اندیشههای خرافی را اصلاح نموده، آنان را به سوی پذیرش واقعیتها سوق داده است. عرب جاهلی برای دفع چشمزخم به خرافة دیگری پناه برده است. آنان هرگاه تعداد شترانشان به یکصد میرسید، برای خنثی کردن اثر چشمزخم، چشم یکی از شتران نر را کور میساختند! و اگر عدد شتران به یک هزار میرسید، هر دو چشم یکی از شتران نر را کور میساختند! خرافة کور کردن چشم حیوان- که از سر جهل صورت میگرفت- جز اذیت و آزار حیوان ثمری نداشت؛ لذا در آموزههای دینی هرگونه آزار رسانی به حیوان ممنوع گردیده است. پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) میفرماید: بستن ریسمان سخت به گردن حیوان و سوراخ کردن بینی و سیخ زدن به حیوان در اسلام نهی شده است (میرزا نوری، ۱۴۰۸، ج۱۶، ص۱۰۶)؛ همچنین حضرت(صلّی الله علیه و آله) برای دفع چشمزخم هرگاه خانهای خریداری میکرد یا چشمهای جاری میساخت، گوسفندی ذبح مینمود و نام این عمل «ذبائح الجن» بوده است. امروزه نیز در میان ما رسم است که وقتی خانهای جدید یا وسیلة نقلیه و مانند آن را خریداری میکنیم، گوسفندی قربانی میکنیم. دانشمندان نیز تأثیر خاص بعضی از چشمها را پذیرفتهاند. آنها معتقدند: در برخی از چشمها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته است که کارایی زیادی دارد و با تمرین میتوان آن را تقویت کرد. هیپنوتیزم نیز از طریق همین نیروی مغناطیسی صورت میگیرد. در روایات آمده است: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) برای امامحسن و امامحسین(علیهم السّلام) «رقیه»(2) گرفت و این دعا را خواند: «شما را به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند- از شر مرگ و حیوانات موذی و هر چشم بد و حسود، آنگاه که حسد ورزد- میسپارم» (طبرسی، ۱۴۰۸، ج۱۰، ص۸۶۶).
3. سعد و نحس ایام (خوشیمنی و بدیمنی روزها)
نحس در اصل لغت، سرخی فوقالعادة افق است که آن را به صورت نحاس، شعلة آتش خالی از دود در میآورد؛ به همین مناسبت در معنی شوم به کار رفته است (زبیدی، ۱۳۹۶، ج۱۶، ص۵۳۹). نحوست ایام به این معناست که در آن زمان، حوادث شر و ناخوشایند رخ مینماید و اعمال انسان به ویژه برخی از اعمال، نتیجة خوبی نخواهد داشت و سعادت ایام، بر خلاف آن است. بر سعد و نحس ایام نمیتوان برهانی اقامه کرد، زیرا اجزای زمان به لحاظ طبیعت مانند هم هستند و تفاوتی میان یک روز با روز دیگر نیست تا یکی را سعد و دیگری را نحس بدانیم. اما عواملی که ممکن است در پیدایش حوادث مؤثر باشد، از حیطة علم بشر خارج است و نمیتوان اجزای زمان را با عوامل تأثیرگذار سنجید. تجربه هم نمیتواند کارگشا باشد؛ زیرا تجربه وقتی مفید است که انفکاک زمان از عوامل امکانپذیر باشد و هر عاملی با آن زمانِ معین سنجیده شود. حال آنکه زمان جدای از عوامل نداریم و عوامل هم برای ما معلوم نیست. انکار سعد و نحس ایام هم نیاز به اقامة برهان دارد که چنین چیزی امکان ندارد؛ البته سعد و نحس ایام به لحاظ عقلی امری بعید تلقی میشود؛ گرچه بُعد عقلی به معنای محال بودن نیست (طباطبایی، ۱۳۹۱، ج۱۹، ص۷۱). در قرآن کریم ضمن بیان داستان قوم عاد، در دو مورد از نحوست ایام یاد شده است (قمر: ۱۹/ سجده: ۱۶)؛ اما از سیاق آیات بر میآید که نحوست مربوط به عذابی است که بر آن قوم نازل شده است؛ چون عمل و فکر آنها در مسیر طغیان قرار گرفته و دچار نکبت و بدبختی شدهاند. درمقابل، نامی از زمان سعد در قرآن آمده است (دخان: ۳). مبارک بودن شب قدر به دلیل نزول قرآن کریم و نیز نزول ملائکه است و اینکه عنایت الهی، شامل بندگان خالص خدا میشود. اما در جوامع حدیثی، روایات بسیاری در سعد و نحس ایام وارد شده است (مجلسی، ۱۴۰۳، ۵۶). آلوسی روایات متعارض در سعد و نحس ایام را برشمرده و به تصنیف آنها پرداخته است. وی روزها را با هم برابر و یکسان میداند که براساس نوع حادثهای که در آنها واقع شده است، به بدیمنی یا خوشیمنی توصیف میشوند؛ برای مثال در روایت آمده است: فرود آمدن ابلیس به زمین، کشته شدن هابیل، وفات موسی و هارون و ابتلای ایوب در روز سهشنبه رخ داده است. آلوسی این روایت را (با فرض صحت) دلیل بر بدیمنی روز سهشنبه نمیداند، بلکه نشان دهندة نوع واقعهای میداند که در این روزها اتفاق افتاده است؛ زیرا در مقابل، روایتی میگوید: روزیِ مردم در روز سهشنبه پدید آمده است. پس زمان به خودی خود ویژگی خاصی ندارد و گرنه ما باید همة روزها را نحس بدانیم؛ چون عذاب قوم عاد یک هفته به طول انجامید (الوسی، ۱۴۰۵، ج۲۷، ص۸۶).علامه طباطبایی بیشترِ این احادیث را ضعیف دانسته و معتقد است: برخی از این روایات مرسل و بدون سند بوده یا اینکه قسمتی از سند را ندارند؛ گرچه سند برخی از روایات خالی از اعتبار نیست (طباطبایی، ۱۳۹۱، ج۱۹، ص۷۲). البته در روایات مربوط به نحوست ایام، علت نحوست حوادث ناگواری مانند رحلت رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله)، شهادت سیدالشهداء(علیهالسلام)، افکندن ابراهیم(علیهالسلام) در آتش و نزول عذاب بر برخی امتها برشمرده شده است.نحس شمردن چنین ایامی، به معنای حفظ حرمت این ایام، روحیة تقوا را در افراد تقویت میکند؛ برعکس اگر هیچ حرمتی برای این ایام قائل نباشند و بدون توجه به این حوادث، سرگرم برآوردن خواستههای نفسانی خود شوند، در این صورت حرمت دین را پاس نداشتهاند. پس برگشت نحوست این ایام، به جهاتی از شقاوتهای معنوی است و بیاعتنایی به آن علل، سبب نوعی شقاوت دینی میشود. در برخی از روایات برای دفع نحوست این ایام، پناه بردن به خداوند و توکل بر او، روزه گرفتن، دعا کردن و تلاوت قرآن پیشنهاد شده است (همان). در روایاتی ملاک در نحوست ایام تطیر مردم انگاشته شده است و طی آن تلاش شده مردم از شر آن نجات یابند؛ مانند روایتی که طی آن از امام هادی(علیه السّلام) دربارة مسافرت در چهارشنبة آخر ماه سؤال میشود، امام(علیه السّلام) نیز میفرماید: «کسی که علیرغم خرافهپرستان در چهارشنبه آخر ماه، سفر کند، از هر آفتی ایمن خواهد بود و از هر گزندی محفوظ مانده، خداوند حاجتش را نیز برآورده میسازد» (حرانی، ۱۳۹۱، ص۳۸۲)؛ و یا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «لا تعادوا الأیام فتعادیکم» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۳۶، ص۴۱۳): با ایام اعلام دشمنی نکنید که آنان دشمن شما میشوند. بنابر آنچه آمد، این معنا فهمیده میشود که سعادت و نحوست ایام و روایات، ریشه در حوادث دینیای دارد که بر اساس ذوق دینی یا تأثیر نفوس در فلان روز ایجاد یمن و برکت کرده یا باعث بدیمنی یا نحوست آن شده است. بیش از این، از روایات برداشت نمیشود.
4. عطسه کردن
عرب جاهلی عطسه را شوم و نکبتزا میدانست و چون عطسه را علامت بلا و حادثة تلخ میدانست، دست به کاری نمیزد. اعتقاد به تأثیرگذاری عطسه هنوز هم در جوامع امروزی کم و بیش اعتبار دارد و به نظر برخی، یک عطسه نشانة نحوست و بدی آن کار و دو عسطه نشانة خوبی و میمنت آن کار است. با مطالعة تاریخ گذشته، به این نکته پی میبریم که به اثرگذاری عطسه بسیار توجه شده است، به طوریکه در توصیف دلاوری و شجاعت جنجگویی میگفتند: او آنچنان دلاوری است که عطسه، او را از به کام شیر رفتن و نبرد باز نمیدارد(اندلسی، ۱۴۰۴ق، ص۳۵). اسلام با این پندار خرافی مبارزه کرده، عطسه را نعمتی برای بدن برشمرده است که مستلزم حمد و شکر پروردگار است. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) میفرماید: خداوند عطسه را دوست میدارد و خمیازه را مکروه میداند. هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی که عطسه را میشنود، او را دعا گفته و از خداوند مزید رحمت طلب کند(بخاری، ۱۴۱۰، ج۵، ص۲۲۹۰). در ادامة روایت، عطسه رحمانی، و خمیازه که حاکی از کسالت است، شیطانی شمرده شده است، و نیز روایتی از قول آن حضرت وارد شده که هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و کسی که بر او میگذرد، برای او طلب رحمت کند و عطسهکننده نیز در پاسخ، هدایت و عاقبت به خیری او را طلب کند(همان).
5. آتشافروزی برای بارش باران
با توجه به خشکسالی و گرمسیری منطقة عربستان و نیاز شدید مردم به آب، مردم منطقه برای بارش باران کارهایی را انجام میدادند؛ برای نمونه هنگام خشکسالی، پیران قوم، مراسمی را با آداب خاص برگزار میکردند. آنان به دُم و پاهای گاوهای ماده هیزم میبستند و بالای کوه میبردند و آنگاه هیزمها را آتش زده، گاوها را از بالای کوه به دویدن وا میداشتند. به پندار آنان ناراحتی و نگرانی گاو در بارانخواهی بسیار اثرگذار بود؛ و موکلان باران، به دلیل قداست گاو، ناراحتی او را تحمل نکرده، باران را میفرستادند؛ و یا شاید آتشافروزی و ایجاد سر و صدا، تقلید از رعد و برق بوده است. هشام بن کلبی این مراسم را با بیان آداب آن، در قالب شعر گزارش کرده است(نوری، ۱۳۵۴، ص۵۰۵).با ظهور اسلام بساط این خرافه نیز برچیده شد. رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) با هدایت مردم به اسباب و علل، آنها را از کجاندیشی نجات داد و با کندن چاه و قنات، زمینهای بایر و موات را احیا کرد.
آنجا که اسباب و علل مادی در اختیار نیست، برای توسل معنوی «نماز استسقاء» تشریع شده است. در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) جمعی، از کمیِ باران و خشکی صحراها به ستوه آمدند؛ از حضرت خواستند تا دعایی فرماید. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) فرمان داد تا مسلمانان به جایی گسترده بروند و از آنان خواست دعا کنندو نماز استسقاء بخوانند. حضرت دعا میکرد و مردم آمین میگفتند. فرشتة وحی نازل شد و از استجابت دعا خبر داد (فیض کاشانی، ۱۳۷۵ق، باب صلوه الاستسقاء).ابن عباس نقل میکند: در یکی از سفرها، همراهان پیامبر(صلّی الله علیه و آله) گرفتار تشنگی شدید شدند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله) دعا کرد بارانی نازل شد و همه سیراب شدند؛ ولی در این میان، حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله) شنید که مردی میگوید: به برکت طلوع فلان ستاره باران نازل شد (سیوطی، ۱۴۱۴، ج۶، ص۱۶۳)؛ و این یکی از مظاهر ستارهپرستی و بتپرستی بود.
نتیجه:
۱. در عصر جاهلی، جلوههای بسیاری از خرافات بر اندیشه و عمل مردم تأثیر گذاشته بود.
۲. هم اکنون نیز در جوامع بسیاری، خرافه، بزرگترین مانع در مسیر اندیشة بشری است.
۳. پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) با شیوههای مختلف فکری و عملی با خرافه مبارزه نموده است.
۴. آن حضرت در جهت اصلاح آداب و عادات اجتماعی مردم، با پشتوانة وحی، گامهای جدی و مؤثری برداشته است.
۵. رهنمودهایی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) در برخورد با خرافه ارائه فرموده است، زمینة رشد حیات فکری- عقلانی جامعه را فراهم نموده است.
منابع:
۱. آلوسی، محمود شکری؛ روحالمعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۲. ابناثیر، علیبن ابی الکرم الشیبانی؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بیتا].
۳. ابنحنبل، احمد؛ المسند؛ بیروت: دار صادر، ۱۳۸۹ق.
۴. ابنکثیر، اسماعیل؛ تفسیر القرآنالعظیم؛ بیروت: دارالمعرفه، [بیتا].
۵. ابنکلبی، هشامبن محمد؛ الصنام؛ تحقیق احمد زکی پاشا؛ قاهره: [بینا]، ۱۹۲۴م.
۶. ابنمنظور، محمد بن مکرم؛ لسانالعرب؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی، ۱۴۲۶ق.
۷. ابنهشام، عبدالملک؛ السیرة النبویه؛ مصر: مصطفی البابی، ۱۳۷۵ق.
۸. اندلسی، ابن عبدربه؛ عقد الفرید؛ بیروت: [بینا]، ۱۴۰۴ق.
۹. بخاری، محمد بن اسماعیل؛ الجامع الصحیح؛ دمشق: الیمامه، ۱۴۱۰ق.
۱۰. جاهودا، گوستاو؛ روانشناسی خرافات؛ ترجمة محمد تقی براهنی؛ تهران: نشر نو، ۱۳۶۳ش.
۱۱. حرّانی، حسنبن شعبه؛ تحف العقول عن الرسول؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۹۸ق.
۱۲. حر عاملی، محمدبن حسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه؛ تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق.
۱۳. دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه؛ تهران: مهر، ۱۳۴۱ش.
۱۴. زبیدی، سید محمد مرتضی؛ تاجالعروس؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۶ق.
۱۵. زمخشری، محمود بن عمر؛ الفائق فی غریب الحدیث؛ بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
۱۶. سید قطب؛ فی ظلال القرآن؛ بیروت: دارالشروق، ۱۴۰۰ق.
۱۷. سیوطی، جلالالدین، الدُّرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
۱۸. صدوق، محمد بن علی؛ خصال؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: صدوق، ۱۳۸۹ق.
۱۹. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی، ۱۳۹۱ق.
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ تصحیح رسولی محلاتی و یزدی طباطبایی؛ بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۰۸ق.
۲۱. طریحی، فخرالدین؛ مجمعالبحرین؛ تهران: مکتبة المرتضویه، ۱۳۹۵ق.
۲۲. عسقلانی، ابنحجر؛ فتح الباری بشرح صحیح البخاری؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
۲۳. علوی نژاد، سید حیدر؛ «قرآن و خرافهباوری»؛ مجلة پژوهشهای قرآنی، ش۳۷-۳۸، ۱۳۸۳ش.
۲۴. علی، جواد؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ بیروت: دارالعلم، ۱۹۷۷-۱۹۷۸.
- فیض کاشانی، محمد بن مرتضی؛ الوافی؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۵ق.
۲۶. قائمینیا، علیرضا؛ درآمدی بر منشاء دین؛ تهران: نشر معارف، [بیتا].
۲۷. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛ تصحیح سید طیب جزایری؛ قم: مؤسسة دارالکتاب، ۱۴۰۴ق.
۲۸. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۴ق.
۲۹. کینگ، لوتر؛ ندای سیاه؛ ترجمة منوچهر کیا؛ تهران: دریا، ۱۳۵۳ش.
۳۰. مالرب، میشل؛ انسان و ادیان؛ ترجمة مهران توکلی؛ تهران: نی، [بیتا].
۳۱. متقی هندی، علاءالدین علی؛ کنزالعمال؛ عمان: بیتالافکار الدولیه، ۲۰۰۵م.
۳۲. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۳۳. مطهری، مرتضی؛ مقدمهای بر جهانبینی اسلامی؛ تهران: صدرا، ۱۳۷۲ش.
۳۴. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۳ش.
۳۵. نوری، میرزاحسین؛ مستدرک الوسائل؛ بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
۳۶. نوری، یحیی؛ جاهلیت و اسلام؛ تهران: مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی، ۱۳۵۴ش.
۳۷. هدایت، صادق؛ فرهنگ عامیانة مردم ایران؛ تهران: چشمه، ۱۳۷۸ش.
نویسنده: فتحیه فتاحی زاده
منبع:نشریة شیعه شناسی، شمارة ۲۱
چکیده
در این نوشتار مسئلة خرافه و نقش پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله) در خرافهزدایی مورد بحث قرار گرفته است. با توجه به گستردگی دامنة خرافات، به طور کلی میتوان خرافات عصر جاهلی را در سه فصل اعتقادی، احکام، شرایع دینی و عادات و آداب اجتماعی دستهبندی کرد. از آنجا که طرح تمامی اقسام خرافه در این نوشتار نمیگنجد، تنها نمونههایی از خرافات مربوط به عادات اجتماعی به بحث گذارده شده است. فال نیک و بد، آویختن اشیای جادویی برای دفع چشم زخم، خوشیمنی و بدیمنی روزها، عطسه زدن و آتش افروزی برای بارش باران، از مهمترین جلوههای آداب و رسوم خرافی است که تعداد قابل توجهی از افراد جامعة جاهلی بدان پایبند بوده، بعضاً امروزه نیز بدان اعتقاد دارند. شیوة برخورد آن حضرت با این قبیل خرافات و رهنمودهایی که در این باره ارائه فرموده است، در جهت اصلاح افکار و اندیشهها بسیار مؤثر است.
کلیدواژهها:
پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله)، خرافه زدایی، فال نیک و بد، خوش یمنی و بدیمنی روزها.
مقدّمه
وقتی انسان از درک حقایق و رابطة منطقی پدیدهها عاجز باشد، برای تسکین و اقناع خود به قوة خیال پناه میبرد و به کمک آن اباطیل و اساطیر گوناگونی میسازد و جهانی پر از خدایان و ارواح نامرئی به وجود میآورد. چون انسان نادان با مشاهدة عجایب طبیعت، دچار حیرت میشود، بیاختیار مجذوب آنها شده، در برابرشان سر تعظیم فرود میآورد و گاهی آنها را خدای خود میخواند؛ بر این اساس، میتوان گفت: خرافات زادة تخیل، تحیّر و واهمة انسانی است(ر.ک. به: کینک، ۱۳۵۳، ص۸/ هدایت، ۱۳۷۸، ص۲۲ /جاهورا، ۱۳۶۳، ص۴) و نیز گرایش انسان به سمت پرستش نیرویی برتر، گاه در تطبیق مصداق گمراه شده و ماه، خورشید، ستاره و یا پدیدههای مصنوع دست بشر را به عنوان معبود جا زده است. بر اساس برخی از آیات قرآنی- که بعضی دین پژوهیها نیزآن را تأیید میکنند- بشر ابتدا یکتاپرست بوده و پرستش بت، ماه، ستاره یا انسان از نوع انحرافهایی است که به تدریج به وجود آمده است (قائمی نیا،[بیتا]، ص۴۰/ مطهری، ۱۳۷۲، ج ۴، ص۲۶). در تاریخ فرهنگ بشری به ویژه در عصر جاهلی، خرافات نمودها و جلوههای متعددی داشته است. هم اکنون نیز در کشورهای مختلف حتی در کشورهای پیشرفته با وجود رشد علمی و فنی، باز در فرهنگ و سنن اجتماعی آنها، نشانههایی از خرافات وجود دارد. بازار مشاغلی چون رمالی و جادوگری، طالع بینی و کف بینی رونق بسیاری دارد(کینگ، ۱۳۵۳، ص۷/جاهودا، ۱۳۶۳، صص۳۳ و۳۷)؛ زیرا رشد عقلی توأم با رشد علمی صورت نگرفته است. نظر به شرایط عصر کنونی که خرافه، بزرگترین مانع در مسیر اندیشة بشراست و اندیشمندان خرافهزدایی را مهمترین عامل رشد فکری جوامع میدانند، تحقیق دربارة مهمترین اقدام پیامبر(صلّی الله علیه و آله) در جهت زدودن خرافات، ضروری مینماید؛ به ویژه که آن حضرت به پشتوانة وحی در جهت رشد حیات فکری- عقلانی جامعه تلاش نموده است، مردم را به خردورزی فراخوانده و دینداری بدون آگاهی را بیارزش دانسته است. گفتنی است روایات نبوی و رهنمودهای آن حضرت در کتب روایی و تفسیری پراکنده است و به طور مستقل و به یک میزان مورد توجه قرار نگرفته است؛ از این رو نگارنده برآن شد گامی هرچند ناچیز در این زمینه بردارد. در مسئلة خرافه و نقش پیامبراعظم(صلّی الله علیه و آله) در خرافهزدایی، با چند پرسش جدی روبرو هستیم:
۱. خرافه چیست؟
۲. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) چگونه با خرافات مبارزه کرده است؟
۳. جلوهها و نمودهای خرافه در عصر جاهلی کدام است؟
این نوشتار در پی یافتن پاسخی برای این پرسشهاست.
خرافه چیست؟خرافه لفظی عربی به معنای «میوة چیده شده» است. گویند خرافه نام مردی از قبیله عُذره بود و از احوال و اسرار جنیان خبر داشته و آنچه را از آنها میدید، نقل میکرد؛ اما کسی سخن او را باور نداشت و مردم سخنان وی را تکذیب میکردند و میگفتند: «هذا حدیث خرافه و هی حدیث مستملح کذب؛ این سخن، ساختة خود «خرافه» است و این سخنی ملیح و شنیدنی، اما دروغ است».(ابناثیر،[بیتا]، ج۲، ص۲۵): برخی کتب لغت، خرافه را کلام باطل، بیهوده، پریشان و افسانه معنا کردهاند (دهخدا، ۱۳۴۱، ذیل مادة «خرافه»)؛ بر این اساس، خرافه به معنای حکایت یا قصه یا عقیدة فاسد و رأی باطل، معادل “superstition” است؛ پس خرافات عبارت است از: عقاید باطل و بیاساس که به کلی خلاف منطق و واقعیات است(نوری، ۱۳۵۴، ص۴۸۰). البته ارائة تعریفی که برای همة مردم- با ادیان و فرهنگهای مختلف- پذیرفتنی باشد، کاری بس دشوار است؛ زیرا دینداران متهم به خرافی بودن هستند، در حالی که افراد بیدین به دلیل کوتهفکری، بسیاری از حقایق جهان هستی را درک نمیکنند و از این جهت، نسبت به افکار و عقاید خرافی آسیبپذیرتر هستند. به هر حال، هر گروهی برای نامعقول و غیرمنطقی جلوه دادن افکار و اندیشههای دیگری، تعبیر خرافه و خرافاتی را به کار میبندد (جاهودا، ۱۳۶۳، ص۱). در تعریف خرافه گفته شده است: خرافه، یعنی رویدادهایی را که انتظار نداشتهایم رخ دهند، به پدیدههایی نسبت دهیم که هیچ رابطة منطقیای میان آنها یافت نمیشود؛ مثل اینکه گمان کنیم گذشتن از زیر نردبان، سبب بروز فلان حادثة رانندگی چند روز پس از آن میشود ... در صورتی که این رویدادها هیچ اثری بر هیچ چیز دیگر ندارند (مالرب، [بیتا]، ص۲۹۱). علامه طباطبایی اعتقادات بیاساس را خرافه میداند: «اعتقاد به آنچه علم به حقیقت آن نداریم و نمیدانیم خیر است یا شر، جزو خرافات است» (علامه طباطبایی، ۱۳۹۱، ج۱، ص۴۲۲).شاید بهترین تعریفی که بتوان ارائه کرد و مورد پذیرش ادیان باشد، این است: «خرافه، ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیدههای نامربوط به یکدیگر است که رابطة بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تأیید شده است» (علوینژاد، ۱۳۸۳، ص۲۵۰).
نقش پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله) در خرافهزدایی باتوجه به گستردگی و نفوذ خرافات در عصر جاهلی، رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) به پاکسازی اندیشههای خرافی در طول حیات پربرکت خود پرداخت؛ البته مبارزة جدی و مستمر آن حضرت به عصر بعثت باز میگردد. این مبارزات در قالبهای مختلفی از جمله رشد حیات فکری- عقلانی جامعه به انجام رسیده است. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) برای بالا بردن سطح افکار و اندیشهها تلاش کرد تا مردم درست بیندیشند و حقیقت را از خرافه بازشناسند. قرآنکریم، رسالت آن بزرگوار را در اینباره بیان میفرماید: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛ و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است، برمیدارد». (اعراف: ۱۵۷) «اصر» به معنای نگهداری و محبوس کردن است و به کار سنگینی که انسان را از فعالیت بازمیدارد، «اصر» گفته میشود؛ و به دلیل محدودیتهایی که برای انسان ایجاد میشود، به عهد و پیمان، مجازات و کیفر «اصر» میگویند(دهخدا، ۱۳۴۱، ذیل مادة«اصر»).یکی از مصادیق «اصر» در عرب جاهلی، خرافات بود که پر و بال اندیشة آنها را بسته بود. آنان به جای ریشهیابی علتها و دست یافتن به راهحلها به اوهام و خرافات معتقد بودند. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) این غل و زنجیرهای بازدارنده را از دست و پای فکر و اندیشة آنها گشود و از همین مردم با این کجاندیشیها و خرافات، ملتی صاحب اندیشه و متمدن پدید آورد (ر.ک به: مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۳، ج۶، ص۴۰۰). پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) یکی از برنامههای تبلیغی اسلام را مبارزه با خرافات اعلام فرمود. وقتی معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، به او سفارش کرد: «وَ أَمِتْ أَمْرَ اَلْجَاهِلِيَّةِ إِلاَّ مَا سَنَّهُ اَلْإِسْلاَمُ وَ أَظْهِرْ أَمْرَ اَلْإِسْلاَمِ كُلَّهُ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ؛ آثار جاهلیت (افکار و عقاید خرافی) را از میان مردم نابود کن؛ مگر آنچه را اسلام سنت قرار داده است و سنن اسلام را از خرد و کلان زنده نما».(ابنهشام، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۴۱۲). همچنین آن حضرت به مردم فرمود: «کلّ مأثره فی الجاهلیه تحت قدمی» (همان): تمام آثار [باطل و نادرست] دورة جاهلیت زیر قدم من قرار دارد (و فاقد اعتبار است). اندیشمندان خرافهزدایی را مهمترین عامل رشد فکری میدانند. بدین ترتیب، ذهنی که گرفتار خرافه باشد، نمیتواند به رشد و باروری برسد. خرافه، بزرگترین مانع درستاندیشی است. مهمترین اقدامی که پیامبراسلام(صلّی الله علیه آله) در جهت رشد و اعتلای فکری جامعه انجام داد، برقراری صحیح رابطهها بود؛ چه اینکه هرگز اجازه نمیداد پندار، جایگزین حقیقت شود؛ بر این اساس، در برخورد با نمودهای عینی و مصادیق خرافه، رهنمودهای لازم را بیان میفرمود. در این بخش، نمونههایی از آن را ارائه مینماییم:
انواع و اقسام خرافات تاریخ بشر به خصوص در دورة جاهلیت با انواع مختلف خرافه مواجه بوده است. اندیشهها و اعمال بیاساسی که مورد قبول واقع شده است و از آن به خرافات تعبیر میشود، قابل شمارش نیست؛ اما با توجه به محور بحث- که به بررسی خرافات در عصر جاهلی و زمان بعثت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله) اختصاص یافته است- میتوان خرافات را در سه فصل اعتقادی، احکام و شرایع دینی و عادات و آداب اجتماعی طبقهبندی کرد.مقصود از خرافات اعتقادی، آن دست از اندیشههای موهومی است که ریشه در مبانی اعتقادی دارد. لغزش در گرایش فطری بشر در پرستش (بتپرستی)، مؤثر دانستن نیروها و قوای مرموز و وطنپرستی نمونههایی از آن است (ابنکلبی، ۱۹۲۴، ص۳۷/ قطب، ۱۴۰۰، ج۵، ص۳۱۷۴)؛ همچنین آمیختگی احکام و دستورات دینی با مسائل بیاساس و خرافی، جلوة دیگری از خرافات است. مردم جاهلی، اعمال عبادی نماز، آداب و مناسک حج و برخی از احکام دینی را از جانب خود دچار تحریف کرده، به خرافاتی آمیخته بودند (ابنکثیر،ج۲، ص۵۱۲/ قمی، ۱۴۰۴، ج۱، صص۲۲۹ و۲۸۲/ علی، ۱۹۷۷، ج۴، ص۳۵۸). درنهایت، بخشی از خرافات عصر جاهلی مربوط به آداب و عادات اجتماعی آنان است. اینگونه خرافات، افکار و عقاید واهی را در بر میگیرد که تعداد معتنابهی از افراد جامعه بدان پایبند هستند. گرچه زیان، رفتارهای ناهنجار آنان مستقیماً به خرافهپرستان میرسد، اما به صورت غیرمستقیم دامن سایر افرد را نیز میگیرد؛ از این رو در آیات و روایات نبوی با این دسته از خرافات مبارزه شده است.از آنجا که مجال طرح تمامی اقسام خرافه در این مقال نمیگنجد، این نوشتار به نمونههایی از خرافات، مربوط به عادات و آداب اجتماعی اختصاص یافته است.
1. فال نیک و بد (تفأل و تطیّر)
تطیّر از ریشة «طیر» به معنای فال بد است. ابن منظور مینویسد: «عربها طیور را نگه میداشتند و با آنان تطیر میزدند؛ به همین دلیل نحوست را طیر، طائر و طیره میگفتند؛ چون به انواع پرندگان فال بد میزدند.پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) آنان را از این کار بازداشت.تطیر به فال بد گرفتن و نحس دانستن چیزی است. در اصل به معنای سخن، فعل یا چیز دیدنی است که مورد پسند نباشد. عربها با به پرواز درآوردن پرندگان فال میزدند: اگر پرندگانی که به پرواز در میآوردند به سمت راست میرفتند، آن را نیک دانسته و کارهای مورد نظر خویش را انجام میدادند، اما اگر آن پرنده به سمت چپ میرفت، آن را شوم پنداشته، از کار مورد نظر باز میماندند» (ابن منظور، ۱۴۲۶، ج۳، ص۲۴۴۱).پدیدة تطیر سابقهای دیرینه دارد و در میان اقوام و ملل مختلف رواج داشته است و ریشة آن ناآگاهی نسبت به علل واقعی حوادث بوده است. امتها، پیامبران را عامل گرفتاریها و مصائب خود میدانستند و حضور آنان را شوم میپنداشتند؛ به همیندلیل به آنان ایمان نمیآوردند. آنان در مواجهه با حضرت صالح(علیه السّلام) (نمل:۴۷) و حضرت موسی(علیه السّلام) (اعراف:۱۳۱)، این عقیده را بر زبان جاری ساختهاند.قرآن کریم به بشریت تذکار میدهد که مصدر نیکی و بدی، خود شما هستید و بیجهت به موجودات دیگر فال نیک و بد میزنند (یس: ۱۹).پس هر نحوست و شومی که وجود دارد، خارج از وجود بشر نیست. شومی در اخلاق فاسد، در جهالت و نادانی و در اعمال زشت آدمی است. چارة این شومی در وجود انسان است؛ چون تبدیل سرنوشت انسان، تنها به دست خودش میباشد.
روش برخورد پیامبر(صلّی الله علیه و آله) با تطیردر کلمات پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) طیره و شومی بیاساس معرفی شده است (متقی هندی، ۲۰۰۵، ح۲۸۵۵۲). در فرمایش دیگری آمده است: «رفعت عن أمتی الطیره» (صدوق، ۱۳۸۹، ص۴۱۷): در امت من، فال بد زدن وجود ندارد. شدیدترین تعبیری که رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) برای دور ماندن از فال بد به کار گرفته است، این کلام معروف است: «من ردته الطیره من حاجته فقد اشرک» (متقی هندی، ۲۰۰۵، ح۲۸۵۸): کسی که فال بد، او را از برآوردن نیازهایش باز دارد، شرک ورزیده است. بر این اساس، طیره در ذات خود چیزی نیست و با بیاعتنایی میتوان از شرّ آن مصون ماند؛ چون فال بد تأثیرات روانی سوئی دربر دارد. به بیان دیگر، میتوان گفت: باورها چیزهایی نیستند که فقط درون کاسة سر آدمی قرار داشته باشند، بلکه نیروهایی هستند که رفتارهای ما را نیز تحت تأثیر قرار میدهند؛ مثلاً اگر تعداد قابل توجهی از مردم ایمان راسخ داشته باشند که چهارشنبة آخر هر ماه، روز نحسی است، همین اعتقاد ممکن است در آن روز به خصوص، در رفتار آنان اثر بگذارد و آنها را مرددتر، حساستر و مضطربتر سازد؛ در نتیجه ممکن است این روحیات، باعث بروز تصادفات بیشتر رانندگی در آن روز گردد؛ درحالی که بالا رفتن میزان تصادف رانندگی در این روز در واقع پیامدهای یک چنین عقیدهای است. چنین فرآیند علت و معلولیای را در روانشناسی، اصطلاحاً «پیشگویی خودکامبخش» نامیدهاند (جاهودا، ۱۳۶۳، ش۱۴).بدین ترتیب، کسی که به فال بد و امور نحس معتقد باشد، زندگی را بر خود دشوار نموده، همواره منتظر عواقب آن است؛ لذا پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) نادیده انگاشتن فال بد را راهکاری پیشنهاد میکند و میفرماید: هنگامی که فال بد زدی، بگذر و چون گمان بردی، بر اساس آن داوری مکن و آنگاه که حسد بردی، تجاوز مکن (حرانی، ۱۳۹۸ ص۵۰).نظیر این روایت، حدیث نبوی است که از طریق اهل سنت وارد شده است (عسقلانی، ۱۴۰۸، ج۱۰، ص۱۸۰)؛ چنان که در روایات آمده است: مردم از فال بد آسوده نیستند؛ به همین دلیل، پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) توکل به خدا را چارة نهایی میداند؛ چون در صورت توکل، تأثیر امور به خداوند نسبت داده میشود و فرد او را تنها مؤثر میداند؛ لذا دیگر فال بد، دل انسانهای سادهلوح را نمیلرزاند.در حدیثی، پیامبر(صلّی الله علیه و آله) فرموده است: خداوند اثر فال بد را با توکل از میان میبرد (همان) و در جای دیگر میفرماید: کفارة فال بد زدن، توکل به خدا است (حر عاملی، ۱۳۹۱، ج۱۵، ص۵۸۴). پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) دور ماندن از اندیشههای خرافی را در قالب دعا مطرح نموده و فرموده است: «خدایا! هیچ نحوستی نیست مگر نحوستی که تو بخواهی و هیچ خیری نیست، مگر خیری که تو بخواهی و هیچ خدایی جز تو نیست و کسی جز تو نیکیها را محقق نمیکند و بدی ها را از بین نمیبرد و نیرو و توانی جز به وسیلة خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست» (کلینی، ۱۴۰۴، ج۴، ص۲۸۵).درمقابل تطیر، تفأل (فال نیک) مطرح است و در روایات، فال نیک نه تنها مورد نهی و سرزنش واقع نشده، بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است. در حدیث نبوی آمده است: «تفألوا بالخیر تجدوه» (قمی، ۱۳۶۳، ج۲، ص۳۴۰): فال نیک بزنید، آن را بیابید. فال نیک همانند فال بد، به هیچ وجه، اثر طبیعی ندارد؛ اما از لحاظ روانی، روح امیدواری را در افراد تقویت کرده، آنان را به سوی تلاش بیشتر سوق میدهد. اَنَس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود: «لا عدوی و لاطیره و یعجبنی الفال الطیبه و الکلمه الصالحه» (متقی هندی، ۲۰۰۵، ح۲۸۵۹۷)؛ فال بد اساس ندارد، اما فال نیک، یعنی سخن دلانگیز و شایسته، مرا شگفتزده و خوشحال میکند. بدینترتیب، اسلام با تفاوت گذاردن بین فال نیک و بد، از مردم میخواهد همواره فال نیک بزنند. این دستور گواه آن است که تأثیر فال نیک و بد مربوط به نفس فالزننده است. سیرة عملی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) نیز مؤید دیگری است. در روایات بسیاری وارد شده که آن حضرت فال نیک میزده است. در جریان برخورد مسلمانان با کفار مکه در سرزمین حدیبیه، وقتی نمایندة کفار به نام سهیل بن عمرو نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله) آمد، حضرت فرمود: «قد سهل علیکم أمرکم» (همان، ح۳۰۱۴۹): حالا دیگر امر بر شما سهل و آسان شد.
2. چشم زخم (آویختن اشیای جادویی)
عرب جاهلی به منظور در امان ماندن از آزار ارواح خبیثه و جنون و چشمزخم، آویزههایی از استخوان مردگان، سنگهای جادویی و پارچههای آلوده به کثافات میآویختند (نوری، ۱۳۵۴، ص۴۸۳). بدینترتیب برای آویزههای جادویی اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله) این امر را بیاثر دانسته، اذهان بیخبران را آگاه ساختند و راه صحیح را به آنان نشان دادند. آن حضرت از سر شفقت و دلسوزی به پدران و مادران تذکر داده، میفرمود: «این آویزههای بیاثر را از بچهها دور سازید و آنها را با این قلادهها به رنج میفکنید» (بخاری، ۱۴۱۰، ج۵، ص۲۱۵۶). حضرت(صلّی الله علیه و آله) سپس آنها را برای علاج بیماریها به داروهای سودمند راهنمایی میکند. علاوه بر انکار تأثیرات جادویی و مافوق طبیعی این اشیاء در روایات نبوی، پیامبر گرامی(صلّی الله علیه و آله) آنها را با روح خداپرستی ناسازگار دانسته، معادل شرک معرفی کرده است (ر.ک به: طریحی، ۱۳۹۵، ج۶، ص۲۲/ ابنحنبل، ۱۳۸۹، ج۳، بابالرقی و التمائم).دربین جاهلیت، کاربرد اشیای جادویی به همین جا ختم نمیشود. آنان رشتههای زه را بر گردن و پیشانی اسبان و شتران میآویختند و معتقد بودند این عمل، در حفظ این حیوانات در برابر ارواح خبیثه و چشمزخم به ویژه هنگام غارتگری و حمله به دشمن مؤثر است (نوری، ۱۳۵۴، ۴۹۱). در روایاتی، مبارزة پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) با این خرافه به صورت جدی مطرح شده است. جابرانصاری از آن حضرت نقل میکند که فرمود: پیشانی اسبان به خیر و برکت گره خورده است. به صاحبان خود هرگونه کمکی میرسانند، آنها را افسار کنید، ولی اوتار بر آنها نیاویزید (زمخشری، ۱۴۱۷، ج۴، ص۴۰). یکی از اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله) میگوید: با آن حضرت در سفر بودیم که در بین راه فرستادهای از طرف پیامبر(صلّی الله علیه و آله) این حکم را ابلاغ کرد: بر گردن شتران شما، وتر یا زه نباشد؛ آنها را پاره کنید (بخاری، ۱۴۱۰، ج۲، ص۱۰۹۴). بدین ترتیب رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) افکار و اندیشههای خرافی را اصلاح نموده، آنان را به سوی پذیرش واقعیتها سوق داده است. عرب جاهلی برای دفع چشمزخم به خرافة دیگری پناه برده است. آنان هرگاه تعداد شترانشان به یکصد میرسید، برای خنثی کردن اثر چشمزخم، چشم یکی از شتران نر را کور میساختند! و اگر عدد شتران به یک هزار میرسید، هر دو چشم یکی از شتران نر را کور میساختند! خرافة کور کردن چشم حیوان- که از سر جهل صورت میگرفت- جز اذیت و آزار حیوان ثمری نداشت؛ لذا در آموزههای دینی هرگونه آزار رسانی به حیوان ممنوع گردیده است. پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) میفرماید: بستن ریسمان سخت به گردن حیوان و سوراخ کردن بینی و سیخ زدن به حیوان در اسلام نهی شده است (میرزا نوری، ۱۴۰۸، ج۱۶، ص۱۰۶)؛ همچنین حضرت(صلّی الله علیه و آله) برای دفع چشمزخم هرگاه خانهای خریداری میکرد یا چشمهای جاری میساخت، گوسفندی ذبح مینمود و نام این عمل «ذبائح الجن» بوده است. امروزه نیز در میان ما رسم است که وقتی خانهای جدید یا وسیلة نقلیه و مانند آن را خریداری میکنیم، گوسفندی قربانی میکنیم. دانشمندان نیز تأثیر خاص بعضی از چشمها را پذیرفتهاند. آنها معتقدند: در برخی از چشمها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته است که کارایی زیادی دارد و با تمرین میتوان آن را تقویت کرد. هیپنوتیزم نیز از طریق همین نیروی مغناطیسی صورت میگیرد. در روایات آمده است: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) برای امامحسن و امامحسین(علیهم السّلام) «رقیه»(2) گرفت و این دعا را خواند: «شما را به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند- از شر مرگ و حیوانات موذی و هر چشم بد و حسود، آنگاه که حسد ورزد- میسپارم» (طبرسی، ۱۴۰۸، ج۱۰، ص۸۶۶).
3. سعد و نحس ایام (خوشیمنی و بدیمنی روزها)
نحس در اصل لغت، سرخی فوقالعادة افق است که آن را به صورت نحاس، شعلة آتش خالی از دود در میآورد؛ به همین مناسبت در معنی شوم به کار رفته است (زبیدی، ۱۳۹۶، ج۱۶، ص۵۳۹). نحوست ایام به این معناست که در آن زمان، حوادث شر و ناخوشایند رخ مینماید و اعمال انسان به ویژه برخی از اعمال، نتیجة خوبی نخواهد داشت و سعادت ایام، بر خلاف آن است. بر سعد و نحس ایام نمیتوان برهانی اقامه کرد، زیرا اجزای زمان به لحاظ طبیعت مانند هم هستند و تفاوتی میان یک روز با روز دیگر نیست تا یکی را سعد و دیگری را نحس بدانیم. اما عواملی که ممکن است در پیدایش حوادث مؤثر باشد، از حیطة علم بشر خارج است و نمیتوان اجزای زمان را با عوامل تأثیرگذار سنجید. تجربه هم نمیتواند کارگشا باشد؛ زیرا تجربه وقتی مفید است که انفکاک زمان از عوامل امکانپذیر باشد و هر عاملی با آن زمانِ معین سنجیده شود. حال آنکه زمان جدای از عوامل نداریم و عوامل هم برای ما معلوم نیست. انکار سعد و نحس ایام هم نیاز به اقامة برهان دارد که چنین چیزی امکان ندارد؛ البته سعد و نحس ایام به لحاظ عقلی امری بعید تلقی میشود؛ گرچه بُعد عقلی به معنای محال بودن نیست (طباطبایی، ۱۳۹۱، ج۱۹، ص۷۱). در قرآن کریم ضمن بیان داستان قوم عاد، در دو مورد از نحوست ایام یاد شده است (قمر: ۱۹/ سجده: ۱۶)؛ اما از سیاق آیات بر میآید که نحوست مربوط به عذابی است که بر آن قوم نازل شده است؛ چون عمل و فکر آنها در مسیر طغیان قرار گرفته و دچار نکبت و بدبختی شدهاند. درمقابل، نامی از زمان سعد در قرآن آمده است (دخان: ۳). مبارک بودن شب قدر به دلیل نزول قرآن کریم و نیز نزول ملائکه است و اینکه عنایت الهی، شامل بندگان خالص خدا میشود. اما در جوامع حدیثی، روایات بسیاری در سعد و نحس ایام وارد شده است (مجلسی، ۱۴۰۳، ۵۶). آلوسی روایات متعارض در سعد و نحس ایام را برشمرده و به تصنیف آنها پرداخته است. وی روزها را با هم برابر و یکسان میداند که براساس نوع حادثهای که در آنها واقع شده است، به بدیمنی یا خوشیمنی توصیف میشوند؛ برای مثال در روایت آمده است: فرود آمدن ابلیس به زمین، کشته شدن هابیل، وفات موسی و هارون و ابتلای ایوب در روز سهشنبه رخ داده است. آلوسی این روایت را (با فرض صحت) دلیل بر بدیمنی روز سهشنبه نمیداند، بلکه نشان دهندة نوع واقعهای میداند که در این روزها اتفاق افتاده است؛ زیرا در مقابل، روایتی میگوید: روزیِ مردم در روز سهشنبه پدید آمده است. پس زمان به خودی خود ویژگی خاصی ندارد و گرنه ما باید همة روزها را نحس بدانیم؛ چون عذاب قوم عاد یک هفته به طول انجامید (الوسی، ۱۴۰۵، ج۲۷، ص۸۶).علامه طباطبایی بیشترِ این احادیث را ضعیف دانسته و معتقد است: برخی از این روایات مرسل و بدون سند بوده یا اینکه قسمتی از سند را ندارند؛ گرچه سند برخی از روایات خالی از اعتبار نیست (طباطبایی، ۱۳۹۱، ج۱۹، ص۷۲). البته در روایات مربوط به نحوست ایام، علت نحوست حوادث ناگواری مانند رحلت رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله)، شهادت سیدالشهداء(علیهالسلام)، افکندن ابراهیم(علیهالسلام) در آتش و نزول عذاب بر برخی امتها برشمرده شده است.نحس شمردن چنین ایامی، به معنای حفظ حرمت این ایام، روحیة تقوا را در افراد تقویت میکند؛ برعکس اگر هیچ حرمتی برای این ایام قائل نباشند و بدون توجه به این حوادث، سرگرم برآوردن خواستههای نفسانی خود شوند، در این صورت حرمت دین را پاس نداشتهاند. پس برگشت نحوست این ایام، به جهاتی از شقاوتهای معنوی است و بیاعتنایی به آن علل، سبب نوعی شقاوت دینی میشود. در برخی از روایات برای دفع نحوست این ایام، پناه بردن به خداوند و توکل بر او، روزه گرفتن، دعا کردن و تلاوت قرآن پیشنهاد شده است (همان). در روایاتی ملاک در نحوست ایام تطیر مردم انگاشته شده است و طی آن تلاش شده مردم از شر آن نجات یابند؛ مانند روایتی که طی آن از امام هادی(علیه السّلام) دربارة مسافرت در چهارشنبة آخر ماه سؤال میشود، امام(علیه السّلام) نیز میفرماید: «کسی که علیرغم خرافهپرستان در چهارشنبه آخر ماه، سفر کند، از هر آفتی ایمن خواهد بود و از هر گزندی محفوظ مانده، خداوند حاجتش را نیز برآورده میسازد» (حرانی، ۱۳۹۱، ص۳۸۲)؛ و یا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «لا تعادوا الأیام فتعادیکم» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۳۶، ص۴۱۳): با ایام اعلام دشمنی نکنید که آنان دشمن شما میشوند. بنابر آنچه آمد، این معنا فهمیده میشود که سعادت و نحوست ایام و روایات، ریشه در حوادث دینیای دارد که بر اساس ذوق دینی یا تأثیر نفوس در فلان روز ایجاد یمن و برکت کرده یا باعث بدیمنی یا نحوست آن شده است. بیش از این، از روایات برداشت نمیشود.
4. عطسه کردن
عرب جاهلی عطسه را شوم و نکبتزا میدانست و چون عطسه را علامت بلا و حادثة تلخ میدانست، دست به کاری نمیزد. اعتقاد به تأثیرگذاری عطسه هنوز هم در جوامع امروزی کم و بیش اعتبار دارد و به نظر برخی، یک عطسه نشانة نحوست و بدی آن کار و دو عسطه نشانة خوبی و میمنت آن کار است. با مطالعة تاریخ گذشته، به این نکته پی میبریم که به اثرگذاری عطسه بسیار توجه شده است، به طوریکه در توصیف دلاوری و شجاعت جنجگویی میگفتند: او آنچنان دلاوری است که عطسه، او را از به کام شیر رفتن و نبرد باز نمیدارد(اندلسی، ۱۴۰۴ق، ص۳۵). اسلام با این پندار خرافی مبارزه کرده، عطسه را نعمتی برای بدن برشمرده است که مستلزم حمد و شکر پروردگار است. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) میفرماید: خداوند عطسه را دوست میدارد و خمیازه را مکروه میداند. هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی که عطسه را میشنود، او را دعا گفته و از خداوند مزید رحمت طلب کند(بخاری، ۱۴۱۰، ج۵، ص۲۲۹۰). در ادامة روایت، عطسه رحمانی، و خمیازه که حاکی از کسالت است، شیطانی شمرده شده است، و نیز روایتی از قول آن حضرت وارد شده که هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و کسی که بر او میگذرد، برای او طلب رحمت کند و عطسهکننده نیز در پاسخ، هدایت و عاقبت به خیری او را طلب کند(همان).
5. آتشافروزی برای بارش باران
با توجه به خشکسالی و گرمسیری منطقة عربستان و نیاز شدید مردم به آب، مردم منطقه برای بارش باران کارهایی را انجام میدادند؛ برای نمونه هنگام خشکسالی، پیران قوم، مراسمی را با آداب خاص برگزار میکردند. آنان به دُم و پاهای گاوهای ماده هیزم میبستند و بالای کوه میبردند و آنگاه هیزمها را آتش زده، گاوها را از بالای کوه به دویدن وا میداشتند. به پندار آنان ناراحتی و نگرانی گاو در بارانخواهی بسیار اثرگذار بود؛ و موکلان باران، به دلیل قداست گاو، ناراحتی او را تحمل نکرده، باران را میفرستادند؛ و یا شاید آتشافروزی و ایجاد سر و صدا، تقلید از رعد و برق بوده است. هشام بن کلبی این مراسم را با بیان آداب آن، در قالب شعر گزارش کرده است(نوری، ۱۳۵۴، ص۵۰۵).با ظهور اسلام بساط این خرافه نیز برچیده شد. رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) با هدایت مردم به اسباب و علل، آنها را از کجاندیشی نجات داد و با کندن چاه و قنات، زمینهای بایر و موات را احیا کرد.
آنجا که اسباب و علل مادی در اختیار نیست، برای توسل معنوی «نماز استسقاء» تشریع شده است. در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) جمعی، از کمیِ باران و خشکی صحراها به ستوه آمدند؛ از حضرت خواستند تا دعایی فرماید. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) فرمان داد تا مسلمانان به جایی گسترده بروند و از آنان خواست دعا کنندو نماز استسقاء بخوانند. حضرت دعا میکرد و مردم آمین میگفتند. فرشتة وحی نازل شد و از استجابت دعا خبر داد (فیض کاشانی، ۱۳۷۵ق، باب صلوه الاستسقاء).ابن عباس نقل میکند: در یکی از سفرها، همراهان پیامبر(صلّی الله علیه و آله) گرفتار تشنگی شدید شدند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله) دعا کرد بارانی نازل شد و همه سیراب شدند؛ ولی در این میان، حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله) شنید که مردی میگوید: به برکت طلوع فلان ستاره باران نازل شد (سیوطی، ۱۴۱۴، ج۶، ص۱۶۳)؛ و این یکی از مظاهر ستارهپرستی و بتپرستی بود.
نتیجه:
۱. در عصر جاهلی، جلوههای بسیاری از خرافات بر اندیشه و عمل مردم تأثیر گذاشته بود.
۲. هم اکنون نیز در جوامع بسیاری، خرافه، بزرگترین مانع در مسیر اندیشة بشری است.
۳. پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) با شیوههای مختلف فکری و عملی با خرافه مبارزه نموده است.
۴. آن حضرت در جهت اصلاح آداب و عادات اجتماعی مردم، با پشتوانة وحی، گامهای جدی و مؤثری برداشته است.
۵. رهنمودهایی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) در برخورد با خرافه ارائه فرموده است، زمینة رشد حیات فکری- عقلانی جامعه را فراهم نموده است.
منابع:
۱. آلوسی، محمود شکری؛ روحالمعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۲. ابناثیر، علیبن ابی الکرم الشیبانی؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بیتا].
۳. ابنحنبل، احمد؛ المسند؛ بیروت: دار صادر، ۱۳۸۹ق.
۴. ابنکثیر، اسماعیل؛ تفسیر القرآنالعظیم؛ بیروت: دارالمعرفه، [بیتا].
۵. ابنکلبی، هشامبن محمد؛ الصنام؛ تحقیق احمد زکی پاشا؛ قاهره: [بینا]، ۱۹۲۴م.
۶. ابنمنظور، محمد بن مکرم؛ لسانالعرب؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی، ۱۴۲۶ق.
۷. ابنهشام، عبدالملک؛ السیرة النبویه؛ مصر: مصطفی البابی، ۱۳۷۵ق.
۸. اندلسی، ابن عبدربه؛ عقد الفرید؛ بیروت: [بینا]، ۱۴۰۴ق.
۹. بخاری، محمد بن اسماعیل؛ الجامع الصحیح؛ دمشق: الیمامه، ۱۴۱۰ق.
۱۰. جاهودا، گوستاو؛ روانشناسی خرافات؛ ترجمة محمد تقی براهنی؛ تهران: نشر نو، ۱۳۶۳ش.
۱۱. حرّانی، حسنبن شعبه؛ تحف العقول عن الرسول؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۹۸ق.
۱۲. حر عاملی، محمدبن حسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه؛ تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق.
۱۳. دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه؛ تهران: مهر، ۱۳۴۱ش.
۱۴. زبیدی، سید محمد مرتضی؛ تاجالعروس؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۶ق.
۱۵. زمخشری، محمود بن عمر؛ الفائق فی غریب الحدیث؛ بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
۱۶. سید قطب؛ فی ظلال القرآن؛ بیروت: دارالشروق، ۱۴۰۰ق.
۱۷. سیوطی، جلالالدین، الدُّرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
۱۸. صدوق، محمد بن علی؛ خصال؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: صدوق، ۱۳۸۹ق.
۱۹. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی، ۱۳۹۱ق.
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ تصحیح رسولی محلاتی و یزدی طباطبایی؛ بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۰۸ق.
۲۱. طریحی، فخرالدین؛ مجمعالبحرین؛ تهران: مکتبة المرتضویه، ۱۳۹۵ق.
۲۲. عسقلانی، ابنحجر؛ فتح الباری بشرح صحیح البخاری؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
۲۳. علوی نژاد، سید حیدر؛ «قرآن و خرافهباوری»؛ مجلة پژوهشهای قرآنی، ش۳۷-۳۸، ۱۳۸۳ش.
۲۴. علی، جواد؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ بیروت: دارالعلم، ۱۹۷۷-۱۹۷۸.
- فیض کاشانی، محمد بن مرتضی؛ الوافی؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۵ق.
۲۶. قائمینیا، علیرضا؛ درآمدی بر منشاء دین؛ تهران: نشر معارف، [بیتا].
۲۷. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛ تصحیح سید طیب جزایری؛ قم: مؤسسة دارالکتاب، ۱۴۰۴ق.
۲۸. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۴ق.
۲۹. کینگ، لوتر؛ ندای سیاه؛ ترجمة منوچهر کیا؛ تهران: دریا، ۱۳۵۳ش.
۳۰. مالرب، میشل؛ انسان و ادیان؛ ترجمة مهران توکلی؛ تهران: نی، [بیتا].
۳۱. متقی هندی، علاءالدین علی؛ کنزالعمال؛ عمان: بیتالافکار الدولیه، ۲۰۰۵م.
۳۲. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۳۳. مطهری، مرتضی؛ مقدمهای بر جهانبینی اسلامی؛ تهران: صدرا، ۱۳۷۲ش.
۳۴. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۳ش.
۳۵. نوری، میرزاحسین؛ مستدرک الوسائل؛ بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
۳۶. نوری، یحیی؛ جاهلیت و اسلام؛ تهران: مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی، ۱۳۵۴ش.
۳۷. هدایت، صادق؛ فرهنگ عامیانة مردم ایران؛ تهران: چشمه، ۱۳۷۸ش.