فرشید شیشه گران
آبان 1403

نقش نخبگان در جوامع با تأکید بر نقش پیامبر اکرم(ص) در شکل گیری تمدن اسلامی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم نقش نخبگان در جوامع با تأکید بر نقش پیامبر اکرم(ص) در شکل گیری تمدن اسلامی نویسندگان: اکبر ساجدی[1]، میرسجادسیدموسوی[2]، جواد نعمتی[3] منبع: مطالعات کاربردی در علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی سال سوم بهار 1399 شمارة 1(پیاپی10) چکیده انسان موجودی اجتماعی است که هم به لحاظ ذاتی، فطری و فردی و هم به لحاظ اکتسابی، ارادی و اجتماعی همواره از محیط پیرامون خود تأثیر می‌پذیرد و آثار آن در نحوة رفتار و کردار و حتی پندار او هویدا می‌گردد. در این میان نقش نخبگان جامعه به عنوان اسوه، الگو و یا نمونه‌هایی بسیار درخشان و مشعشع غیر قابل انکار می‌نماید که غالب نظریات جامعه‌شناسی بر آن تأکید می‌ورزد. این نوشتار کوششی است در جهت بررسی نقش نخبگان در جوامع با تأکید بر نقش پیامبر در شکل‌گیری تمدن اسلامی، از این رو، ابتدا به مفهوم‌شناسی عناوین اصلی بحث نظیر: نخبه، اسوه و الگو پرداخته و در وهلة بعدی نگرش آموزه‌های اسلام و اندیشمندان مسلمان و بعضاً غربی به اسوه و نخبه مورد نقد و بررسی قرار گرفته و نهایتاً شاخصه‌های تمدن اسلامی و نقش پیامبر در ایجاد آن تبیین شده است.  
  1. مقدمه
انسان به عنوان موجودی اجتماعی، در تعامل با جامعه به سر می‌برد و همواره از محیط اطراف خود متاثر می‌شود. اجتماعی بودن او چه از روی فطرت، چه از روی جبر، به لحاظ فطری یا اکتسابی و یا هر عامل دیگری بوده باشد، به هر حال امری است غیر قابل انکار. آن‌چه بیشترین سهم را در تاثیرگذاری بر رفتار و کردار او ایفا می‌کند اسوه‌ها و الگوهایی است که او آن‌ها را به عنوان سرمشق خویش انتخاب کرده و آگاهانه یا ناخودآگاه پا در جا پای آن‌ها می‌گذارد. تبعیت و پیروی انسان از نخبگان و فرزانگان در حدی است که برخی از نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی، جامعه را به دو گروه نخبه‌ها و توده‌ها تقسیم می‌کنند و اصالت را به نخبگان داده و توده‌ها را جز تابعانی بی‌اراده یا کم اراده نمی‌شمارند. صرف‌نظر از صحت و سقم این نظریه، که باید در جای خود بررسی شود، این مطلب تا حدی مورد قبول بوده و آن‌جه نوعاً واقعیت دارد، حاکی از آن است. نوشتار حاضر کوششی است در جهت بررسی نقش نخبگان در جوامع با تأکید بر نقش پیامبر(ص) در شکل‌گیری تمدن اسلامی، از این رو لازم است عناوین اصلی بحث نظیر: نخبه، اسوه و الگو ابتدا مفهوم شناسی شده و در وهلة بعدی شاخصه‌های تمدن اسلامی و جایگاه اسوه بودن پیامبر(ص) در آن تبیین شود. طبعاً برای رسیدن به نتیجة دقیق ضروری است هم از منابع اصیل اسلامی و هم از اندیشمندان و متفکران دینی بهره گرفته شود و نیز از نظرات اندیشوران غربی استفاده شود.
  1. مفهوم شناسی
بحثی که پیش رو داریم در یک واژه متمرکز نیست، بلکه چند واژه در آن دخیل است که به گذرا می‌توان به اسوه، نخبه، الگو و نمونه اشاره کرد؛ لذا لازم است معنای لغوی واژگان مزبور را در وهلة اول بررسی کرده و معنای اصطلاحی آن‌ها را در گام بعدی کاوش ‌کنیم. نخبه به معنی برگزیده، زبده، گزیده می‌باشد (معین، 1375: ج4، ص4686) که معنای گزینش و گلچین کردن از بین افراد یا اشیاء در آن نهفته است. اسوه هم در لغت به معنای پیشوا و مقتدا (معین، 1375: ج1، ص276) است که واژة تأسی هم‌خانوادة آن است یعنی کسی را اسوه قرار دادن و از آن پیروی کردن. این واژه مفهوم متابعت و پیروی را در خود جا داده که با واژة نخبه گرچه تفاوت دارد، ولی نوعاً کسانی مورد تأسی و اقتدا قرار می‌گیرند همان برگزیده‌ها و زبده‌ها و به اصطلاح متعارف دانه درشت‌ها هستند؛ لذا می‌توان بین این دو واژه ارتباطی نزدیک تصور کرد. اسوه را راغب اصفهانی به معنای حالتی دانسته که انسان هنگام پیروی و متابعت از دیگری آن حالت را دارد؛ حال چه نیک باشد و چه زشت، چه نافع باشد چه مضر(راغب اصفهانی، 1412: ص76) یعنی اعم است، چه بسا کسی در صفت بدی از شخصی تبعیت کند که باز به آن شخص اسوه صدق می‌کند. در اصطلاح علوم اجتماعی نخبگان به کسانی اطلاق می‌شود که به منزلة اشخاصی هستند که بیشترین دسترسی و کنترل را نسبت به ارزش‌ها دارند. فرهنگ علوم اجتماعی نخبگان را چنین تعریف می‌کند: «... دارندگان مواضع رفیع در جامعه‌ای معین، به تعداد ارزش‌ها و نخبگان وجود دارد. علاوه بر نخبة قدرت(نخبة سیاسی)، نخبة ثروت، حرمت و دانش هم وجود دارد. چون برای اشخاصی که در رابطه با ارزش‌های گوناگون برگزیده‌اند به اصطلاحی نیاز داریم، اصطلاح «نخبه» را به کار می‌بریم. (گولد و کولب، 1376: ص835). طبق این اصطلاح در زمینه‌های مختلف مثل حکومت، هنر، صنعت، اخلاق و رفتار و ... گل سرسبد و نخبه وجود دارد که کنترل ارزش‌های هر یک در دست نخبگان آن‌ها است و هرکدام ناخدای کشتی خویش هستند که توده‌های مسافر را به منزل مقصود رهبری می‌کنند و مسافران جز پیروانی محض چیزی نبوده و همة آن‌ها طبق خواستة نخبة خود حرکت می‌کنند.
  1. بررسی متون دینی
از بین متون دینی در وهلة اول از قرآن کریم؛ کتاب آسمانی مسلمانان چند آیه را بررسی می‌کنیم و در گام بعدی چند فراز از فرمایشات امیر اهل بیان سرور پارسایان، حضرت علی(ع) را مورد کنکاش قرار خواهیم داد. 3-1. قرآن کریم خداوند متعال پیامبر اکرم(ص) را به عنوان اسوه و الگو معرفی می‌کند آنجا که می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛(احزاب؛ آیة21) هرآینه پیامبر برای شما نمونة خوبی است. برای کسی که به خدا امیدوار است و به روز جزا اعتقاد دارد و همواره خدا را یاد می‌کند. در آیة شریفه دستوری از طرف خداوند به مسلمانان ابلاغ شده است و آن این‌که ای مسلمانان و ای کسانی که به خدا و روز رستاخیز باور دارید! در رفتار و کردار و گفتار خویش از پیامبر الگو بگیرید و تأثیر پذیرفته به او تأسی کنید. سعی کنید در زمینه‌های اخلاقی، خود را به او شبیه سازید. ظاهر آیه به این است که اسوه در این مورد به همین معنایی است که گفته شد و معنای دوم مورد بحث یعنی حکومت و قدرت از ظاهر این آیه استفاده نمی‌شود. به عبارت دیگر ظاهر آیه این نیست که اگر او(پیامبر) قدرت را به دست و به شما حکومت کرد حرف او را گوش کنید و از او پیروی نمایید. البته می‌شود اسوه را طوری معنا کرد که اعم باشد یعنی هم الگوی رفتاری و هم الگوی سیاسی را در بر گیرد، کما این که علامه طباطبایی معنای اعم را برداشت نموده است: و معناى آیه این است که یکى از احکام رسالت رسول خدا(ص)، و ایمان آوردن شما، این است که به او تأسى کنید، هم در گفتارش و هم در رفتارش، و شما مى‌بینید که او در راه خدا چه مشقت‌هایى تحمل مى‌کند، و چگونه در جنگ‌ها حاضر شده، آن‌طور که باید جهاد مى‌کند، شما نیز باید از او پیروى کنید. (طباطبایی، 1374، ج16: ص432) به هر حال آیات دیگری وجود دارد که معنای اعم صراحتاً از آن‌ها استفاده می‌شود. مثلاً آیة ذیل در معنایی وسیع پیامبر را الگو معرفی نموده است: «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ (حشر، آیة7) هرچه که پیامبر دستور داد انجامش دهید و از هر چه نهی نمود پروا کنید». این آیه با عمومیتی که دارد مختص به احکام شرعی فرعی جزئی نیست؛ بلکه دامنة وسیع آیه احکام حکومتی و حکمرانی و فرمانروایی را هم شامل است. این آیه هرچند در ماجراى غنائم بنى نضیر نازل شده، ولى محتواى آن یک حکم عمومى در تمام زمینه‌ها و برنامه‌هاى زندگى مسلمان‌ها است، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پیامبر. (مکارم شیرازی، 1374: ج3، ص 508 ـ 507). بر طبق این اصل همة مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پیامبر(ص) را به گوش جان بشنوند و اطاعت کنند، خواه در زمینة مسائل مربوط به حکومت اسلامى باشد، یا مسائل اقتصادى، و یا عبادى، و غیر آن، بخصوص این‌که در ذیل آیه کسانى را که مخالفت کنند به عذاب شدید تهدید کرده است. نتیجه این‌که در متون دینی مثل قرآن آیاتی وجود دارد که ضرورت پیروی از پیامبر(ص) را هم در بُعد اخلاق و رفتار و هم در پیروی سیاسی و حکومتی گوشزد می‌کند. تا حال هرچه بحث کردیم مقام ثبوت را خاطرنشان ساخت یعنی گفته شد که پیروی از پیامبر(ص) ضروری است، چه در عرصة اخلاق و چه در عرصة سیاست و حال جای مقام اثبات است یعنی پیامبر(ص) تا چه حدی در جامعه اثر می‌گذارد و نقش او در تحول جامعة بدوی چه بود؟ چطور شد که جامعة اسلامی به وجود آمد و نقش پیامبر(ص) در ساختن جامعة اسلامی و تمدن اسلامی چه بود؟ برای این که به این مقصود و منظور دست یابیم باید شاخصه‌های جامعه بر روی عربستان را در وهلة اول بررسی کنیم و در گام بعدی مشخصات تمدن اسلامی را مورد کاوش قرار دهیم تا از میان این دو بحث، امتیاز این دو جامعه و نقش پیامبر اکرم(ص) هویدا گردد. 3-1-1. شاخصه‌های جامعة بدوی مراد از جامعة بدوی همان محیطی است که اسلام از آن‌جا آغاز شد و باید دانست که اطلاق تمدن به آن یعنی گفتن تمدن بدوی امر درستی نیست؛ چرا که واژة تمدن در مقابل بدوی و صحرانشینی است و اگر کسی این واژه را برای زمان جاهلیت و اعراب بادیه‌نشین استفاده کند حرف ضد و نقیضی زده است. به هر حال چند ویژگی مهم از بین تمام خصوصیات جامعة بدوی جلوة زیادی دارد که ما آن‌ها را ذکر می‌کنیم: الف. بت پرستی: آن‌چه در آن زمان وجود نداشت خداپرستی بود. مردم آن روز به غیر از خدا همه چیز را می‌پرستیدند؛ حضرت علی(ع) در این زمینه می‌فرماید: «وَ أهلُ‌الارضِ یَومَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أهواءٌ مُنتَشِرَةٌ وَ طَرائِقٌ مُتَشَتِّتَةً بَینَ مُشَبِّهٍ للهِ بخَلِقِه أو مُلحِدٍ فی اسمِهِ أو مُشیرٍ إلى غَیرِهِ فهَداهُم بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبة 1) مردم آن روز دارای مذهب‌های گوناگون و بدعت‌های مختلف، و طوائف متفرق بودند، گاهی خداوند را به خلقش تشبیه می‌کردند و برای او اعضایی قایل بودند، و برخی در اسم او تصرف کرده مانند برخی از اعراب که واژة «لات» را از «الله» و «غرَّی» را از «عزیز» گرفته بودند و جمعی به غیر او اشاره می‌کردند ولی خداوند همانان را به سبب پیامبر هدایت نمود. طبقة روشنفکر عرب ستاره و ماه را می‌پرستیدند، اما طبقة معمولی که اکثریت سکنة عربستان را تشکیل می‌دادند، علاوه بر بت‌های قبیله‌ای و خانگی، به تعداد روزهای سال 360 بت می‌پرستیدند. بت‌های خانگی هرشب و روز میان یک خانواده پرستش می‌شد؛ هنگام مسافرت خود را به آن‌ها می‌مالیدند و در حال مسافرت سنگ‌های بیابان را می‌پرستیدند. (سبحانی؛ 1377: ص 15-14). ب. تعصب به قوم و قبیله: از آنجا که قبل از پیدایش اسلام، اعراب با سایر ملل ارتباطی نداشتند از آن‌ها اطلاع و شناختی نداشتند تا نسبت به آن‌ها تعصب داشته باشند، اما در عوض تعصب و قوم و قبیله در آن زمان به شدت رواج داشت؛ طوری که بسیاری از جنگ‌ها، کشت و کشتارها، خون‌ریزی‌ها به خاطر اختلافات بیهوده و بی‌اساس قبیله‌ها بود.(مطهری، 1374: ج14، ص72) این تعصبات به قدری در افکار اعراب ریشه دوانده بود که حتی بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) و بعد از آن همه تلاش‌ها و زحمت‌ها باز از بین نرفت. با تأملی در جریان سقیفة بنی‌ساعده معلوم می‌شود که چطور اختلاف دو قبیلة اوس و خزرج در برنده شدن خلیفة اول کارساز بود که به خاطر دور شدن از موضوع از طرح آن خودداری می‌شود. ج. دخترکشی: دخترکشی در بین اعراب یک ریشة تاریخی دارد. در جنگ‌هایی که بین اعراب اتفاق می‌افتاد و طبعاً به نوامیس همدیگر هم تجاوز می‌شد، دختران قبیلة شکست خورده به عنوان اسیر و کنیز به خدمت قوم پیروز درمی‌آمد که این خشم و نفرت عرب را از دختر افزایش می‌داد. به عبارت دیگر چون آنان می‌دیدند دخترانشان به اسارت دشمن درآمده و در دست آن‌ها مورد هتک حرمت قرار می‌گیرد به جای این‌که راه حلی برای جنگ‌ها و خون‌ریزی‌ها پیدا کنند، دختر را مایة ننگ خود می‌دانستند و به اصطلاح جامعه‌شناسی از یک مسئلة اجتماعی یک معضل فرهنگی می‌ساختند. گفته‌اند: سنت دختر کشى از این جا پیدا شد که نعمان بن منذر، قومى از عرب را غارت و زنانشان را اسیر کرد. در میان اسیران دختر قیس بن عاصم بود. سپس صلح کردند. هر زنى به خانوادة خود بازگشت، جز دختر قیس که ترجیح داد در میان سپاه دشمن بماند. قیس سوگند یاد کرد که هرچه دختر در خانه تولد شود، زنده به گور کند.(طبرسی، 1360: ج8، ص289) پس کار این اعراب گرچه زشت و ناپسند بود، اما بی علت هم نبوده است، ایشان کمال تنفر را از دختر داشتند و آن‌ها را با بی‌رحمی تمام زنده به گور می‌کردند؛ کاری که هیچ پدر سالمی در مورد فرزند خود نمی‌کند. د. ارتکاب کارهای زشت و ناشایست: بسیاری از کارها که زشتی آن مربوط به مکتب خاصی نیست در زمان جاهلیت مرسوم بوده است؛ روابط ناسالم جنسی، رعایت نکردن ستر عورت و عدم اجازه هنگام ورود به خانه از جمله کارهای ناشایستی بود که در آن زمان رایج بوده است. اسلام روی مسئلة ستر عورت تأکید کرد و آن را واجب نمود و به دنبال آن علت آن را بیان کرد؛ «ذَالِکَ أزکی لَهُمْ؛ (نور، آیة 30) این برایشان پاکیزه‌تر است». جملة «ذَلِکَ أزکَی لَهُم» در حقیقت مصلحت وجوب ستر عورت و چشم پوشی از نگاه‌های نارواست. با این تعبیر خداوند می‌خواهد مخاطبان را به مراقبت و مواظبت از این حکم برانگیزد.(طباطبایی، 1374: ج 15، ص155) پوشیدن عورت یک نوع نظافت و پاکی روح است. قرآن با این جمله می‌خواهدفلسفه و منطق این کار را بیان کند. در حقیقت می‌خواهد پاسخی به جاهلیت قدیم و جدید که امروزه هم روی کشف عورت و ... در غرب تأکید می‌شود بدهد.(مطهری، 1374: ج19، ص477) همچنین از جمله کارهای زشتی که اعراب بدان عادت داشتند این بود بدون اجازه و رخصت به خانة همدیگر وارد می‌شدند و اجازه خواستن را نوعی اهانت نسبت به خود می‌دانستند و بدون اطلاع قبلی وارد خانة یکدیگر می‌شدند. اسلام این رسم غلط را منسوخ کرد و فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ (نور، آیة 27) اى کسانى که ایمان آورده‌اید! به خانه‌هایى که منزل شما نیست، وارد نشوید، مگر آن‌که اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام کنید. این به نفع شماست، شاید پند گیرید». اسلام دستور داد سرزده داخل خانه‌های مورد سکونت دیگران نشوند. روشن است که فلسفة این حکم دو چیز است: یکی موضوع ناموس یعنی پوشیده بودن زن، دیگر این که هرکسی در محل زندگی خود اسراری دارد و مایل نیست دیگران بفهمند.(مطهری، 1374: 0534 ج19، ص468) 3-1-2. شاخصه‌های تمدن اسلامی درمقابل کمبودها و کاستی‌هایی که گفته شد راه‌کارهای مناسب از طرف اسلام ابلاغ گردید که این راه‌کارها را می‌توان از شاخصه‌های تمدن اسلامی به حساب آورد. در این نوشتار به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌شود: الف. خداپرستی: سرلوحة دعوت تمامی انبیاء دعوت به خداپرستی و یکتاپرستی است: «قُولوا لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ تُفلِحوا»(مجلسی، 1403: ج18، ص202) می‌توان ادعا کرد که مهمترین و مؤثرترین شاخصة تمدن اسلامی در همین یکتاپرستی خلاصه می‌شود. اگر در جامعه‌ای خداپرستی در رأس قرار گرفت، هواپرستی‌ها زدوده می‌شود، دنیاپرستی‌ها، تجمل‌گرایی‌ها، ظلم و تبعیض‌ها و تمامی بدی‌ها کنار می‌روند و به جای آن‌ها خداوند متعال به عنوان رب‌العالمین مورد پرستش و عبادت قرار می‌گیرد. کسانى که با روش فلاسفه و متکلمین آشنا هستند مى‌دانند؛ فلاسفه وقتى مى‌خواهند دربارة خدا بحث کنند، اثبات واجب و اثبات وحدت واجب مى‌کنند از راه‌هاى مختلف. ولى اسلام جور دیگر شروع مى‌کند: لا اله الَّا اللَّه. اسلام از نفى شروع مى‌کند و به اثبات مى‌رسد، نفى و اثباتى که توأم با یکدیگر است. این جملة لا اله الَّا اللَّه که همة حروف آن را »لام» و «الف» و «ه» « تشکیل مى‌دهد و دوازده حرف بیشتر نیست، سلب است و ایجاب (لا اله سلب است و الَّا اللَّه ایجاب)، نفى است و اثبات، عصیان است و تسلیم. نیمى از آن عصیان و تمرد است، نیم دیگر تسلیم؛ نه است و آرى. «نه، بلى» هم نه هم بلى. آزادى است و بندگى. قسمت اولش آزادى است، قسمت دومش بندگى و عبودیت؛ آزادى از غیر خدا و بندگىِ ذات حق، آن یگانه بندگى در میان بندگی‌هاى دنیا که با هیچ آزادى منافات ندارد، بندگی‌اى که عین آزادى است. (مطهری، 1374: ج25 ص132) بزرگترین هنر پیامبر اکرم(ص) این بود که در جامعه‌ای که حتی در مسائل دنیوی و مادیشان عقب افتاده و فاقد تمدن بودند، نه تنها مسائل مادی آن‌ها را سامان بخشید، بلکه آن‌ها را با با ماورای ظاهر عالم آشنا کرد، آن‌ها را با معنویت و خداپرستی مأنوس ساخت چیزی که غرب امروز به آن سخت نیازمند است و نیاز خویش را نمی‌داند از چه راهی برآورده سازد. ب. ظلم ستیزی: نگاه تمدن اسلامی به مستضعفان و مظلومان یک نگاه تحقیرانه و تمسخرآمیز نیست؛ بلکه در تمدن اسلامی کرامت انسان به صورت مطلق مد نظر است؛ به همین خاطر یکی از برنامه‌های پیامبر اکرم(ص)  مبارزه با ظلم و ظالمان بود. البته ناگفته نماند که این کار پیامبر(ص) مخصوص به زمان نبوت و رسالت حضرت نبود، بلکه در دوران پیش از رسالت نیز از این عملکرد ابایی نداشت. مثلاً در دوران جاهلیت با گروهی که از ظلم و ستم رنج می‌بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم‌پیمان شد که با نام «حلف‌الفصول» معروف گشت. پیامبر بعد از رسالت از آن پیمان یاد می‌کرد و می‌گفت حاضر نیستم این پیمان را بشکنم (مطهری، 1374: ج3، ص254) نمونة دیگری که می‌توان از آن به عنوان ظلم ستیزی یاد نمود عبارت است از رفتار با بردگان. حضرت نسبت به بردگان فوق‌العاده مهربان بود. به مردم می‌گفت: این‌ها برادران شما هستند، از هر غذا که می‌خورید به آن‌ها بخورانید از هر نوع جامه که می‌پوشید، آن‌ها را بپوشانید؛ کار طاقت‌فرسا به آن‌ها تحمیل نکنید؛ خودتان در کارها به آن‌ها کمک کنید. آن‌ها را به عنوان «بنده» یا «کنیز» خطاب نکنید؛ زیرا همه بندة خدا هستیم، بلکه آن‌ها را با نام «فتی» (جوانمرد) خطاب کنید.(ابن حجر عسقلانی، 1426: ج6 ، ص377). ج. برادری و برابری: هجرت به مدینه تحولی بود در تمدن نوپای اسلام؛ چرا که در مکه کفار قریش با اذیت‌های فراوان و فشارهای کوناگون خود نگذاشتند تا اسلام به اهداف خود نائل آید، اما مدینه یا به اصطلاح آن زمان یثرب از موقعیت ویژه‌ای برخوردار بود که در شکل‌گیری تمدن اسلامی سهم مهمی داشت. از اولین‌هایی که پیامبراکرم(ص) در مدینه انجام داد عبارت بود از ایجاد برادری بین مسلمانان؛ مخصوصاً بین مهاجرین و انصار. مهمترین شعار این کار این بود که برادری فقط از راه اشتراک در آبا و اجداد به دست نمی‌آید، بلکه از آن مهمتر این است که دو نفر در یک کیش تحت اسلام بوده باشند. همین آیین واحد برادری می‌آورد. این کار از یک طرف کینه‌توزی‌های کهنه را می‌زدود و از طرف دیگر تعاون و صمیمیت را بین مسلمانان ایجاد می‌کرد تا همگی به صورت یکپارچه در مقابل دشمنان اسلام قیام کنند و یا در مسائل مربوط به جامعة اسلامی شرکت کنند. در کنار برابری برادری مطرح گردید؛ عرب هیچ امتیازی از عجم ندارد، سفیدپوست هیچ برتری بر سیاه‌پوست ندارد؛ بلکه معیار در ارزش تقوا است. هرکه تقوایش بیش، منزلت و احترامش بیش. سلمان فارسی سلام‌الله علیه با این که مورد نفرت برخی از اعراب آن زمان بود، به درجه‌ای از منزلت رسید که پیامبر(ص) جملة معروف «سلمان منا اهل‌البیت» را در مورد او بیان فرمود. به همین خاطر تمامی مزایای جامعة اسلامی به طور مساوی بین مسلمانان تقسیم می‌شد. پیامبر(ص) در اعطا و تقسیم بیت‌المال هیچ کس را بر دیگری ترجیح نمی‌داد و این یکی از ثمرات دولت اسلامی بود. د. تأکید بر تعاملات جمعی: نماز که مهمترین عبادت در اسلام است تا آنجا که به عنوان ستون دین معرفی شده، به جماعت تشریع گشته است و فرادای آن از باب رخصت بوده است به این معنا که اصل تشریع نماز به صورت نماز جماعت بوده و از باب این‌که برخی شاید نتوانند در جماعت حاضر شوند، به صورت فرادی اجازه داده شده است. د. تأکید بر تعاملات جمعی: نماز که مهمترین عبادت در اسلام است تا آنجا که به عنوان ستون دین معرفی شده، به جماعت تشریع گشته است و فرادای آن از باب رخصت بوده است. به این معنا که اصل تشریع نماز به جماعت بوده و از باب این‌که شاید برخی نتوانند در جماعت حاضر شوند، به صورت فرادی اجازه داده شده است. حج یکی از باشکوه‌ترین عبادات جمعی است. اسلام به اجتماع عنایت ویژه‌ای دارد تا جایی که در حدیث وارد شده که: «یَدُاللهِ مَعَ‌الجَماعَه؛ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبة 127) دست قدرت خدا قدرت با جماعت است. تمدن اسلامی یک تمدن یک‌جانبه نیست که فقط به عبادات فردی، گوشه‌نشینی و ... نظر داشته باشد، در اسلام به اجتماع بهای زیادی داده شده است. آیات قرآن اهمیت زیادی به جامعه‌هاى بزرگ و مراکز پرجمعیت‌تر می‌دهد. جالب این‌که اسلام از محیطى عقب افتاده برخاست! محیطى که بویى از تمدن در آن به مشام نمی‌رسید. در عین حال اهمیت خاصى براى سازندة تمدن قائل است و می‌گوید: آن‌ها که در نقاط دورافتاده از شهر زندگى می‌کنند، از نظر ایمان و معلومات مذهبى عقب‌ترند. چرا که آنان امکانات کافى براى تعلیم و تربیت در اختیار ندارند. (نجفی خمینی، 1398: ج7، ص8) و. علم و سوادآموزی: تمدن اسلامی با سابقة درخشان خود سرشار از وقایعی است که چون دُرّ درخشنده می‌درخشد و مایة افتخار است. اگر غرب رنسانس را مایة پیشرفت خود می‌داند، باید در کنار آن بداند که در قرون وسطا و در دوران خفقان و سیاه غرب که علم و علم آموزی دستخوش بسیاری از کج‌اندیشی‌ها بود، در اسلام به علم و سوادآموزی تأکید فراوانی می‌شد، تا جایی که از وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) نقل شده که حضرت فرمودند: «اُطلُبُوا العِلمَ وَ لَو بِالصِّین؛ (مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص177) دانش را در هرجا که باشد و لو در چین بیاموزید». در آن زمانی که کلیساها تحصیل علم را محدود به نظارت خود کرده بودند، در اسلام با این فراخی و گسترش روی علم تأکید می‌شد. در یکی از جنگ‌ها که مسلمانان پیروز شده بودند و عده‌ای از کفار به اسارت لشکر اسلام در آمده بود، حضرت فرمودند: هرکس ده نفر مسلمان را خواندن و نوشتن بیاموزد آزاد است. (شبلی، 1387: ص44 ـ 43). در آخرین بخش به چند نمونة دیگر از شاخصه‌های تمدن اسلامی به صورت گذرا اشاره می‌شود: احسان به و پدر مادر، جلوگیری از کارهای زشت مثل فحشا، قطع رحم، تأکید بر عدالت و جلوگیری از ربا و کم فروشی، اطاعت از رهبری شایسته، همیاری و تعاون، تأکید بر خودسازی و تهذیب نفس و.... 3-2. نهج البلاغه آن‌چه از کلام حضرت علی(ع) می‌آوریم نازل به معنای اول اسوه است یعنی اسوه در عرصة اخلاق و رفتار و به معنای دوم آن یعنی اسوه در عرصة سیاست و حکومت نظری ندارد. حضرت در خطبة 160 نهج‌البلاغه پیامبر اکرم(ص)، حضرت موسی(ع)، حضرت داوود(ع) و حضرت عیسی(ع) را به عنوان الگو معرفی می‌کند و صفات و ویژگی‌های ایشان را برای کسانی که در صدد یافتن الگو و اسوه هستند برمی‌شمرد، آن‌چه از نظرتان می‌گذرد ترجمة گزیدة فرمایشات حضرت است: برای توکافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اکرم(ص) اطاعت کنی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی‌ها و عیب‌های دنیا و رسوایی‌ها و زشتی‌های آن باشد؛ چه این‌که دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و برای غیر او گسترانده شده، از پستان دنیا شیر نخورد و از زیورهای آن فاصله گرفت. می‌خواهی دومی را، موسی(ع) و زندگی او را تعریف کنم آن‌جا که می‌گوید: «پروردگارا! هرچه به من از نیکی عطا کنی نیازمندم» به خدا سوگند موسی(ع) جز قرص نانی که گرسنگی را برطرف سازد چیز دیگری نخواست؛ زیرا موسی(ع) از سبزیجات زمین می‌خورد، تا آن‌جا که بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن سبزی گیاه از پشت پردة شکم او آشکار بود. اگر می‌خواهی سومی یعنی حضرت داوود(ع) را الگوی خویش سازی، که با هنر دستان خود از لیف خرما زنبیل می‌بافت و با بهای آن به خوردن نان جو قناعت می‌کرد. اگر می‌خواهی از ابن مریم(ع) بگویم که سنگ را بالش خود قرار می‌داد، لباس پشمی خشن به تن می‌کرد، و نان خشک می‌خورد، خورشت او گرسنگی، چراغش نور ماه و پناهگاه زمستانی او شرق و غرب زمین بود. میوه و گل او سبزیجاتی بود که زمین برای چهارپایان می‌رویاند. مرکب سواری او دو پایش و خدمت‌گزارش دست‌هایش بود. (سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبة 160) حضرت در یکی از فرمایش‌های خویش از یک شخص بسیار تعریف و تمجید می‌کند که معلوم نیست این چه شخصی است. برخی می‌گویند که مراد حضرت، پیامبر(ص) است و برخی ابوذر و سلمان را مصداق فرمایش حضرت می‌دانند و برخی مصداق فرمایش حضرت را ناظر به شخص معینی نمی‌دانند و بر این عقیده هستند که حضرت الگوی کامل انسانیت را تشریح می‌کند و نظر به شخص معینی ندارند. حضرت بعد از این‌که صفات ارزندة آن شخص را می‌شمارد، می‌فرماید که شما هم سعی کنید مثل او باشید، اگرچه تمامی صفات و ویژگی‌های او در شما نباشد، اما سعی کنید برخی از آن‌ها را کسب کنید. ترجمة عبارت مزبور چنین است: «در گذشته برادری دینی داشتم، که در چشم من منزلت زیادی داشت؛ چون دنیای حرام در چشم او بی‌ارزش بود و از شکم‌بارگی دور بود، پس آن‌چه را نمی‌یافت آرزو نمی‌کرد و آن‌چه را که می‌یافت زیاده روی نمی‌نمود. بیشتر عمرش در سکوت سپری می‌شد، اما هر وقت سخن می‌گفت، سخنوران را غالب می‌شد و تشنگی پرسشگران را فرو می‌نشاند و به ظاهر ناتوان و مستضعف می‌نمود، اما در کارها جدیتی وافر داشت، چون شیر بیشه می‌خروشید و به سان مار بیابانی در تب و تاب بود، از درد شکوه نمی‌کرد مگر پس از بهبودی، آن چه بدان ملتزم بود به زبان می‌آورد و سفارش می‌کرد و به آن‌چه عمل نمی‌کرد دهان نمی‌جنباند، اگر در سخن سرایی مغلوب جلوه می‌کرد در سکوت یکه‌تاز میدان بود.بر شنیدن بیشتر گفتن حریص بود، اگر بر سر دوراهی قرار داشت، می‌اندیشید که کدامین کار با خواستة نفس سازگارتر است، با آن مخالفت می‌کرد و کار دیگر را برمی‌گزید. بر شما باد روی آوردن بر این‌گونه ارزش‌های اخلاقی و اگر تمامی آن‌ها را نتوانستید کسب کنید، بدانید که به دست آوردن برخی از آن ارزش‌های اخلاقی بهتر از رها کردن همة آن‌ها است» (سید رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 289) همان‌طور که قبلاً متذکر شدیم این سخنان حضرت ناظر به اصول اخلاقی و رفتاری است و معنای اول اسوه یعنی الگوی اخلاقی اراده شده و طبعاً شامل نخبگان سیاسی و حکومتی نمی‌گردد. البته می‌توان در نهج‌البلاغه کلماتی را یافت که معنای دوم هم از آن قابل استفاده باشد، مانند کلماتی حضرت دربارة ضرورت اطاعت از رهبر و ولی بیان نموده، لکن محل مبحث گنجایش آن مطالب را ندارد لذا پروندة بحث متون دینی را بسته و نظری به گفتار اندیشمندان دینی می‌افکنیم
  1. گفتار اندیشمندان و متفکران دینی
برای بررسی نقش نخبگان در جوامع بعد از بررسی متون دینی، کلام برخی از دانشمندان اسلامی را در این باب متذکر می‌شویم، ابتدا مطالبی از دانشمند معاصر مرحوم علامه محمد تقی جعفری نقل می‌کنیم. ایشان در مصاحبه‌ای که با آقای «فرد رد» از کانادا داشته مسائلی را مطرح کرده‌اند که مناسب نوشتار ما است. ما گزیدة این مصاحبه را در این‌جا نقل می‌کنیم: آقای فرد رد: شخصیت‌های بزرگ تاریخ همواره تأثیراتی کم و بیش  بر جوامع خود داشته‌اند و گاه نفوذ و محبوبیت آن‌ها از حد جوامع خود فراتر رفته و جوامع دیگر را نیز دربر گرفته است. با توجه به این مطالب آیا شخصیت‌های اسلامی نفوذ بسیار عمیقی در جوامع خود داشته‌اند و این نفوذ از کجا ناشی می‌شود؟ استاد علامه جعفری: آن‌چه مسلم است، نفوذ یک شخصیت در یک جامعه، چه اسلامی و چه غیر اسلامی مسئلة قدرت نیست؛ زیرا در این دنیا قدرت‌ها اگر چه از نظر فیزیکی تأثیرات بسیار زیادی در جوامع داشته‌اند، ولی صاحبان آن قدرت‌ها به عنوان الگو و پیشوا مطرح نشده‌اند. بهترین واژه برای ادای معنای چنین اشخاص، «حوادث تند طبیعی» است مثل آتش‌فشان، زلزله و .... چنگیز وقتی جامعه را بر هم می‌زند، بدون این‌که ایده‌ای و آرمانی صالح برای آن جامعه مطرح کند، هیچ فرقی با یک حادثة تند طبیعی مثل زلزله یا آتش‌فشان ندارد. پس علت تأثیر، قدرت نیست، بلکه باید علت حقیقی نفوذ شخصیت‌ها و رهبران و الگو قرار گرفتن آن‌ها را در اخلاق، معنویت فرهنگ و چه بسا در نظام‌های حقوقی؛ در ماورای قدرت‌های طبیعی محض جستجو کنیم. کافیست که ما تاریخ را ورق را بزنیم، صدها انسان بزرگ را خواهیم دید که پیشرفت تاریخ بشری و روشن ماندن الگوها و اصول عالی انسانی وابسته به آن‌هاست. تأثیر این شخصیت‌ها در تاریخ به قدری قوی و ریشه‌دار است که حتی باعث شده است که عده‌ای بگویند عامل محرک و توزیع کنندة تاریخ شخصیت‌های بزرگ‌اند که در برهه‌هایی از تاریخ بروز می‌کنند.(جعفری، 1373: ص 384-382)
  1. دانشمندان مغرب زمین
«کارلایل» فیلسوف معروف انگلیسی بر این باور است که اکثریت افراد جامعه فاقد ابتکار و نوآوری هستند. به نظر او آن‌ها دنباله‌رو و مصرف‌کنندة اندیشة دیگران‌اند و در هر جامعه گردانندگان اصلی اقلیت مبتکر ابداع‌گر، پیشرو و در یک کلام نخبگان می‌باشند. وی در این مورد کتابی تألیف کرده که با نام «قهرمانان» (الابطال) معروف است. کارلایل در این کتاب اولین نخبه را رسول اکرم پیامبر بزرگ اسلام(ص) می‌داند. از نظر او در هر قومی یک یا چند شخصیت تاریخی جلوه‌گاه تمام تاریخ است و به عبارت صحیح‌تر؛ تاریخ هر قوم جلوه‌گاه شخصیت و نبوغ یک یا چند قهرمان است. مثلاً تاریخ اسلام جلوه‌گاه شخصیت رسول اکرم(ص) و تاریخ جدید فرانسه جلوه‌گاه ناپلئون و تاریخ شوروی سابق جلوه‌گاه شخصیت لنین می‌باشد. (مطهری، 1374: ج2، ص492-491).
  1. ملاحظات
  2. این‌که در طول تاریخ کسانی بوده‌اند که جامعه را متحول ساخته‌اند، امری است انکارناپذیر و مطالعة
گذرای تاریخی گواه این است.
  1. اگر مراد از این نظریه سلب اختیار از توده‌ها باشد، نظریة سستی خواهد بود؛ چرا که اختیار تک تک
افراد هم امری است انکارناپذیر و وجدانی.
  1. این موضوع که جوامع به دست نخبگان متحول شده و می‌شوند حرف علمی(تجربی) نیست چرا که
نمی‌توان این موضوع را در بوتة آزمایش نهاد. باید کسی بیاید جامعه را متحول کند، بعد ما بفهمیم او نخبه بوده است. مثلاً کسی بگوید: «هرکس اگر وقت مردنش برسد، می‌میرد» این حرف را نمی‌توان با تجربه مورد ارزیابی قرار داد؛ چون اگر به این نتیجه رسیدیم که فلان کس وقت مردنش رسیده بود، ولی نمرده است. صاحب آن حرف می‌گوید: همین که نمرده است معلوم می‌شود که وقت مردنش نرسیده بود. و وقتی هم که مرد می‌گوید: دیدید که من راست می‌گویم! وقت مردنش رسید و مرد! این همان مطالبی است که در فلسفة علم به «اِبطال‌‌پذیری» معروف است. یکی از شرایط قوانین تجربی این است که ابطال‌پذیر باشند. یعنی نسبت به تجربة  بیرونی بی‌تفاوت نباشند. «وقتی قانونی، وقوع پدیده‌هایی را ناممکن اعلام می‌کند، مفهوم دقیقش این است که در صورت وقوع آن پدیده‌ها قانون از صحت می‌افتد و باطل می‌شود. همة قوانین علمی چنین است که در صورت اتفاق افتادن بعضی حوادث باطل می‌شوند». (سروش، 1379: ص19) اما این که «تحول جامعه به دست نخبگان است» امری است ابطال ناپذیر، درنتیجه علمی نیست و نمی‌توان از آن به عنوان قانون علمی تعبیرکرد.
  1. تنها قهرمانان قدرت خلاق ندارند و این‌طور نیست که اکثریت قریب به اتفاق مردم فقط مصرف کنندة فرهنگ و تمدن باشند. در تمام افراد بشر کم و بیش استعداد، خلاقیت و ابتکار هست و بنابراین همة افراد لااقل اکثریت افراد می‌توانند در خلق و تولید و ابتکار سهیم باشند.(مطهری، 1374: ج2، ص497)
  2. رد نظریة تفسیر قهرمانانة تاریخ:
استاد علامه مصباح در تبیین و رد نظریة «تفسیر قهرمانانة تاریخ» می‌فرماید: «بنابراین، جز مردان «بزرگ»، همة عوامل دیگر در تاریخ بی‌اثرند. توماس کارلایل، ادیب و مورخ اسکاتلندی، که مبدع «تفسیر قهرمانانة تاریخ» است، و ویلیام جیمز که در عین حال که از نظریة مذکور دفاع کرد، تا حدی به تعدیل آن پرداخت، و فردریک آدامس وود، استاد و مورخ آمریکایی معاصر، که شاید پس از کارلایل افراطی‌ترین طرفدار تفسیر تاریخ بر اساس کارهای قهرمانان باشد، و سایر طرفداران این نظریه، اجمالاً بر این باورند که هیچ دگرگونی مهم اجتماعی و هیچ تحول چشمگیر تاریخی به وجود نیامده است که ساختة مردان بزرگ نباشد؛ در همة ابعاد و وجوه تمدن و فرهنگ بشری، کارهای بزرگ به وسیلة تنی چند از افراد بزرگ به وجود آمده است، و سایر افراد، که اکثریت قریب به اتفاق انسان‌ها را تشکیل می‌دهند، در این میان اثری نداشته‌اند. این نظریه به عقیدة ما غیر قابل اثبات، نادرست و مبالغه‌آمیز است؛ زیرا معیار قهرمان بودن معلوم نیست اولاً و ثانیاً برای کسانی که بعد از تاثیر فرد در جامعه و تاریخ تأکید خارج از اندازه می‌کنند و به اهمیت قهرمانان تاریخ اعتقاد دارند کافی نیست که تنها وجود افراد برجسته و مبرز را اثبات کنند. اینان باید ادله‌ای ارائه کنند بر این‌که این شخصیت‌ها نه تنها وجود داشته‌اند، بلکه در زمینه‌ای که فعالیت می‌کرده‌اند تأثیر قطعی گذاشته‌اند و باید تاثیر این‌ها جانشین‌ناپذیر می‌بود، یعنی اگر این‌ها نبودند کسان دیگری پیدا نمی‌شدند که این کارها را انجام بدهند. پس باید نتیجه گرفت چنین نیست که مبتکران واقعی همة نهضت‌ها، تحولات و اصلاحات تاریخی و اجتماعی افراد فوق‌العاده‌ای باشند و دیگران فقط دعوت‌گر و مجری افکار و آرای آنان‌ باشند، بلکه همواره تأثیر متقابل داشته‌اند. (مصباح یزدی، 1378: ص235-234) نکته‌ای که می‌توان روی آن تأکید کرد این است که اگر نقش اصلی در جوامع به نخبگان و فرهیختگان داده می‌شود، در این فرض نباید و نمی‌توان توده‌ها را فقط موجوداتی بی‌اراده دانست که در دست این سردمداران و نخبگان به این طرف و آن طرف می‌روند. یعنی نظریة اصالت نخبگان نباید به جبر توده‌ها بیانجامد. مثلاً در تربیت کودک می‌گوییم: «نقش اصلی تربیت که مادر برعهده دارد» این بدان معنا نیست که پدر، محیط، وراثت و ارادة خود کودک و ... بی تأثیر هستند، بلکه به این معناست که تمامی این‌ها گرچه مؤثر هستند اما نقش مادر به مراتب بیشتر از نقش اسباب مزبور است. اصالت یک چیز نفی وجود و تاثیر اشیای دیگر نیست بلکه بررسی شدت و ضعف مسئله است. اگر کسی بگوید «شعر فارسی یعنی شعر حافظ» بدان معنا نیست که یعنی شعر سعدی یا پروین اعتصامی یا صائب تبریزی یا مولوی شعر نیستند، بلکه می‌خواهد این حقیقت را برساند که شعر حافظ در اوج قلة عرفانی ادبی است ودیگر شعرا نتوانستند به او اوج برسند. ثانیاً وقتی می‌گوییم اصالت از آن نخبگان است بدین معنی نیست حتماً باید جانشین‌ناپذیر باشند بلکه اگرچه هم جانشین‌پذیر باشند باز ضرری به مدعای ما نمی‌زنند، مثلاً  اگر نخبة الف در آن بین نبود نخبة ب جای او را می‌گیرد؛ نه یک شخص عادی دیگر! باز در این‌جا اصالت از آن نخبگان می‌شود و جانشین بودن منافاتی با مدعا ندارد. البته این حقیقت جای انکار ندارد که نظر استاد مصباح معتدل‌ترین نظر و نزدیک‌ترین به واقع است، یعنی با چشم پوشی از برخی ملاحظاتی که طرح شد، بهترین رأی، نظر ایشان است؛ چرا که سایر نظرات یا دچار افراط و زیاده‌روی شده‌اند یا به دام تفریط و کج‌اندیشی افتاده‌اند. نتیجه‌گیری از نظر مفهوم شناسی، نخبه به معنی برگزیده، زبده، گزیده بوده و اسوه نیز در لغت به معنای پیشوا و مقتدا آمده است و در اصطلاح علوم اجتماعی نخبگان به کسانی اطلاق می‌شود که بیشترین دسترسی و کنترل را نسبت به ارزش‌های اجتماعی دارند. در قرآن کریم خداوند متعال، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان اسوه و الگو معرفی می‌کند. در نهج البلاغه نیز اسوه بودن پیامبر(ص) مطرح شده است. بدین‌سان در متون دینی ضرورت پیروی از پیامبر(ص) را هم در بُعد اخلاق و رفتار و هم در پیروی سیاسی و حکومتی گوشزد می‌کند. آن‌چه جای توجه دارد، نقش اسوه بودن پیامبر(ص) در شکل‌گیری تمدن اسلامی است. پیامبر(ص) در جامعه‌ای مبعوث شد که نمی‌توان نام تمدن را بر آن نهاد و بهترین واژه برای رساندن عقب‌ماندگی آن دوران کلمة «جاهلیت» است. وی توانست با نقش اسوه و الگو بودنی که قرآن برایش ترسیم کرده بود، جامعة منحط جاهلی را از بت‌پرستی به یکتاپرستی، از ظلم به عدالت، از جهل به علم برساند و بدین سان آغازین نهال‌های تمدن اسلامی را در خاک بی‌حاصل عربستان بکارد. در بخش پایانی مقاله نظریة تفسیر قهرمانانة تاریخ که نقش نخبگان به شکل افراطی مورد تأکید قرار گرفته بود، مورد نقد و بررسی قرار گرفت و تعدیل شدة آن تبیین گردید. منابع
  • قرآن کریم، ترجمة آیت الله مکارم شیرازی
  • ابن حجر عسقلانی، (1426)، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، تحقیق: أبو قتیبة نظر محمد الفاریابی، الریاض، دار طیبة
  • جعفری، محمدتقی، (1373)، تکاپوی اندیشه‌ها، جمع‌آوری: علی رافعی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
  • راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1412)، مفردات الفاظ قرآن، بیروت و دمشق، دارالعلم و الدار الشامیه.
  • سبحانی، جعفر، (1377)، فرازهایی از تاریخ پیامبر اکرم، تهران، نشر مشعر.
  • سروش، عبدالکریم، (1379)، علم چیست؟ فلسفه چیست؟ تهران، انتشارات صراط.
  • سید رضی، (1379)، نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتی، قم، پارسایان.
  • شبلی، احمد، (1387)، تاریخ آموزش در اسلام، تهران، نگاه معاصر.
  • طباطبایی، سید محمد حسین، (1374)، المیزان، ترجمة سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعة مدرسین.
  • طبرسی، فضل بن حسن، (1360)، مجمع البیان، تهران، انتشارات فراهانی.
  • گولد، جولیوس و کولب، ویلیام، (1376)، فرهنگ علوم اجتماعی، مترجم: باقر پرهام، ویراستار: محمد جواد زاهدی، تهران، مازیار.
  • مجلسی، محمدباقر، (1403)، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • مصباح یزدی، محمدتقی، (1378)، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل.
  • مطهری، مرتضی، (1374)، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا.
  • معین، محمد، (1375)، فرهنگ فارسی، تهران، امیر کبیر.
  • مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
  • نجفی خمینی، محمد جواد، (1398)، تفسیر آسان، تهران، انتشارات اسلامیة.
[1] . عضو شورای پژوهشی مرکز توسعة پژوهش‌های بین رشته‌ای معارف اسلامی و علوم سلامت و دانشیار گروه معارف اسلامی دانشگاه علومپزشکی تبریز [2].عضو هیأت علمیو استادیار گروه علوم پایه دانشگاه علوم پزشکی تبریز [3].عضو شورای پژوهشی مرکز توسعة پژوهش‌های بین رشته‌ای معارف اسلامی و علوم سلامت و استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تبریز )مسئول مکاتبات) Nematij@tbzmed.ac.ir
3160
| | |
| -1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود