فرشید شیشه گران
بهمن 1398

آفتاب در آینه

آفتاب در آینه (بخشی از خطبة 160 نهج‌البلاغة) علی اکبر اشعری   وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ؛ براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام را ااگوی خود قراردهی وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا؛ و – این راه و رسم-راهنمایی است برای تو در نکوهش و عیب دنیا وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا؛ و بی اعتباری و بدی‌های بسیارش إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا؛ چه، دنيا را از هر سو از هر سو از پيامبر گرفتند وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا؛  و به غير او سپردند  وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا؛ و او از شیر این مادر-دنیا- ننوشید وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا؛ و از زیورها و زینت‌های آن فاصله گرفت .... فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ؛ پس به پیامبر پاکیزه‌ات اقتدا کن فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى؛ كه راه و رسم او الگويى است براى آنها که در پی الگویی هستند وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى؛ و موجب فخر و عزت است براى كسى كه خواهان عزت باشد وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ؛ و محبوب‌ترین بندگان نزد خدا، آنهایی هستند که به پیامبرشان اقتدا کنند و در راه او گام بردارند  قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً؛ به اندازه ضرورت از دنيا بهره گرفت وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً؛ و هرگز تمايلى به آن نشان نداد أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً؛ پهلويش از همة مردم لاغرتر وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً؛ و شکمش از همه خالی‌تر بود عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا؛ دنیا بر او عرضه شد فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا؛ ولی آن را نپذیرفت وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ؛ چيزى را که می‌دانست مبغوض خداست، مبغوض مى شمرد، چيزی را که نزد خدا حقير است، حقير مى‌دانست. و چيزی را که نزد او خرد و بی‌مقدار است، کوچک مى‌شمرد وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ؛ براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش همین کافى است که در ما چيزى جز محبّت به آن چه مورد خشم خدا و رسولش است، و بزرگ شمردن آن‌چه خدا و رسولش آن را کوچک شمرده‌اند وجود نداشته باشد وَ لَقَدْ كَانَ (صلی الله علیه وآله) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ؛ و همانا پيامبر «كه درود خدا بر او و خاندانش باد» بر روى زمين مى‌نشست و غذا مى‌خورد وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ؛ و چون بندگان می‌نشست وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ؛ با دست خود پارگی کفشش را وصله می‌زد وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ؛ جامة خود را به دست خود می‌دوخت وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ؛ بر خر بی پالان سوار می‌شد وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ. و دیگری را بر پشت خود سوار می‌کرد وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ، فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي، فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا؛ پرده‌اى بر در خانة او آويخته بودند كه نقش‌ها و تصويرهایی در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى‌افتد به ياد دنيا و زينت‌هاى آن مى‌افتم فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ؛ قلباً از دنیا روی برگردانده بود وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ؛ و یاد دنیا را در وجود خود میرانده بود وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ؛ و دوست داشت زینت دنیا از برابر چشمش پنهان بماند لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً؛ تا از آن - دنیا - لباس فاخری تهيه نكند و آن – دنیا - را قرارگاه دائمى خود نداند وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً؛ و در آن امید درنگ نداشت فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَر؛ پس علاقة به دنيا را از خود بيرون كرد، و دل از دنيا بر كند، و چشم از دنيا پوشاند وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ؛ و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ مَا يَدُلُّكَ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا؛ در سیرت زندگانى رسول خدا نکاتی وجود دارد که رهنمای تو به زشتى‌ها و عيب‌هاى دنيا است إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ؛ آن‌گاه که با نزديكان خود گرسنه به سر مى‌برد وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ؛ و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينت‌هاى دنيا از ديده او دور ماند فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ؟ پس هر انسان بصیر و آگاهی بايد بر مبنای خرد خویش بیندیشد كه آيا خدا محمد  «كه درود خدا بر او و خاندانش باد» را به داشتن اين سیرت‌ها گرامی داشته یا خوار كرده؟ فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ؛ اگر بگويد که او را خوار كرده، سوگند به خدای بزرگ که دروغ می‌گوید و بهتانى بزرگ می‌زند وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ؛ و اگر بگويد گرامیش داشته، پس بداند خدا كسى را خوار شمرده كه دنيا را به او ارزانی داشته؛ درحالی که از نزديك‌ترين مقربان به خودش دور نگهداشته است فَتَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ؛ پس، هر که باید به پیامبرش تأسی جوید  وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ؛  و پای بر جاى پای او نهد و از هر جا او داخل شد، داخل شود وَ إِلَّا فَلَا يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ؛ در غیر این‌صورت از هلاکت ایمن نباشد فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ؛ خدای متعال محمد  «كه درود خدا بر او و خاندانش باد» را نشانة قيامت، مژده دهندة بهشت و ترسانندة از عقوبت قرار داد خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً؛ با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ؛ سنگى بر سنگى ننهاد تا به راه خود رفت و دعوت پروردگارش را اجابت کرد فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ؛ چه نعمت بزرگی است از سوی خداوند بر ما وجود او، رهبری كه بايد از او پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا؛ به خدا سوگند که این جبّة خود را چندان وصله زده‌ام که دیگر از وصله زنندة آن شرم دارم وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَلَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ؟ يكى به من گفت: «آيا آن را دور نمى افكنى»؟ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي؛ فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى. گفتم: از من دور شو که صبحگاهان رهروان شب ستايش مى‌شوند.      
3159
| | |
| -1 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود